یک کارشناس ارشد روانشناسی گفت: اشتغال ذهنی به جدایی والدین و مشکلات پس از جدایی، عامل مهمی برای کاهش توجه و تمرکز کودکان و نوجوانان پس از جدایی است. در صورت وجود مشکلات تحصیلی، والدین باید فرزندان خود را درک کنند، از انتظار خود نسبت به آنها بکاهند و با کمک به درس و همزمان حمایت عاطفی، آنها را یاری کنند تا بتوانند مرحله دشوار سازگاری پس از طلاق را با کمترین خطر و آسیبی سپری کنند.
به گزارش ایسنا، نسرین اسماعیلیان افزود: اطلاع دادن به مربی و مسوولان مدرسه نیز مهم است. اگر مربیان از وضعیت روانی و مشکلات خانوادگی کودک با خبر باشند، نه تنها از انتظارات خود میکاهند، بلکه میکوشند بیشتر از کودک حمایت کنند. درک، توجه،محبت و مهربانی مسوولان مدرسه نسبت به این کودکان باعث میشود که آنها انگیزه بیشتری برای حضور در مدرسه و پیگیری فعالیتهای درسی پیدا کنند.
این روانشناس با بیان اینکه طلاق و جدایی والدین برای کودکان و نوجوانان – به ویژه در سنین مدرسه – تجربهای دردناک است،اظهارکرد: برخلاف بزرگسالان، کودکان نمیتوانند آینده را درست پیشبینی کنند و حدس بزنند که زندگی بدون پدر یا مادر چگونه خواهد بود. آنان نمیدانند که از این به بعد چطور و چگونه باید نیازهای خود را برآورده کنند؛ چه کسی به آنها کمک خواهد کرد و روال زندگی و آینده آنها چگونه خواهد بود.
وی در ادامه گفت: کودکان دبستانی در سنین 6 تا 8 سال در فعالیتهای مدرسه، در فکر موفقیت و در ارتباط با همسالان در فکر رشد روابط هستند. این کودکان بعد از طلاق والدین ممکن است در انجام دادن تکالیف و وظایف مدرسه با مشکل روبهرو شوند. آنان معمولا از فعالیتهای اجتماعی کنارهگیری میکنند و در ارتباط با همسالان خود مشکلات بسیاری را تجربه خواهند کرد.
این روانشناس اضافهکرد: بیشتر کودکان 9 تا 12 ساله با والدینشان مخالفت میکنند. این کودکان بسیار آسیبپذیرهستند و به دقت رفتارهای والدینشان را زیرنظر دارند تا رفتارهای خود را شکل دهند. هرچند در این دوره کودکان علل جدایی را بهتر از قبل درک میکنند، اما ممکن است آن را درست یا نادرست ارزیابی کنند.
وی با اشاره به نتایج پژوهشها گفت: پژوهشها نشان داده است که تقریبا 25 درصد این کودکان، یکی از والدین را به عنوان «والد خوب» و دیگری را به عنوان «والد بد» مینامند. توانایی این کودکان از درک وضعیت روحی والدینشان باعث میشود تا به جای آنکه به دنبال کارهای خود و فعالیتهای درس و مدرسه بروند، ناچار مسوولیت مراقبت روانی از والدینشان را به عهده بگیرند. به این ترتیب ممکن است در مدرسه عملکرد ضعیفی داشته باشند و رفتارهای مشکلساز و پرخطر از خود نشان دهند. مقاومت در برابر نظم و انضباط نیز در این کودکان بسیار دیده میشود.
اسماعیلیان اضافه کرد: در سن 13 تا 17 سالگی، درخواست نوجوان برای خود نظمدهی، کسب موفقیتهای تحصیلی و حرفهای و شکلدهی رفتارهای صمیمانه با دیگران، ممکن است دستخوش بحران شود و این بحرانها ممکن است به ناسازگاری نوجوان بینجامد . نوجوانانی که طلاق والدین را تجربه میکنند، ممکن است به نظم و محدودیت واکنش بیشتری نشان دهند، بیشتر وقتشان را با دوستان و همسالان بگذرانند و نتوانند به آسانی روی تکالیف درسی خود تمرکز داشته باند.
وی با بیان اینکه برای پیشگیری از مشکلات کودکان و نوجوانان پدرو مادرها باید مواردی را در نظر بگیرند،گفت: در سنین 6 تا 12 سالگی، کودکان نظراتی خاص برای حضور در خانه هر کدام از والدین دارند. آنان معمولا تمایل دارند که به صورت مساوی در خانه هر کدام از والدین باشند، اما این امکانپذیر نیست. پژوهشها نشان دادهاست برای کودکانی که به مدرسه میروند، جابجایی زیاد، به آشفتگی در برنامهریزی میانجامد و در عملکرد تحصیلی آنها اختلال ایجاد میکند.
این روانشناس تاکیدکرد: استفاده از کودک به عنوان پیامرسان یکی از خطرات بزرگی است که ممکن است در این دوره روی دهد، چراکه فرزندان آنقدر بزرگ هستند که بتوانند پیام والدین را به یکدیگر منتقل کنند و نیز آنقدر کوچک هستند که نمیتوانند در مقابل پدر یا مادرشان نه بگویند. استفاده از کودک به عنوان ابزاری برای این کار میتواند روی تمرکز و توجه او آثار منفی و جبرانناپذیری داشته باشد.
وی افزود: نوجوانان به دلایل گوناگون ممکن است بخواهند از هر دو والد دوری کنند و بدین ترتیب از درس و مدرسه هم فاصله بگیرند. در چنین شرایطی والدین باید سعی کنند آنها را درک کنند و از یک روانشناس بخواهند به فرزندشان کمک کند تا فاصله آنها با فرزندشان بیشتر از این نشود. در سنین نوجوانی، تصمیمگیری برای حضور در خانه هر کدام از والدین باید با مشورت نوجوان باشد. برخی از نوجوانان ترجیح میدهند بیشتر در خانه یکی از والدین باشند تا از این طریق راحتتر بتوانند با دوستان و همکلاسان خود ارتباط برقرار کنند.
اسماعیلیان در مطلب خود در مجله سپیده دانایی تاکید کرد: برخی از نوجوانان ، حضور در خانه هرکدام از والدین را تبدیل به موضوعی برای تحت فشار قرار دادن والد دیگر میکنند تا از این طریق بتوانند به خواستههایشان برسند. والدین باید مراقب باشند که در این دام نیفتند.