عصرایران - آمارهای طلاق در کشور ما حاکی از افزایش این پدیده است به گونه ای که گفته می شود در شهرهای بزرگ، از هر 4 ازدواج یکی منجر به طلاق می شود و متوسط کشوری هم چندان با این عدد فرق نمی کند.
با این حال، روان شناسان معتقدند، طلاق ، فقط طلاق قانونی نیست بلکه چند برابر طلاق قانونی ، "طلاق عاطفی" در جامعه وجود دارد که در آن، زن و مرد ، هر چند همچنان در قید زوجیت هستند اما هیچ علاقه ای به هم ندارند.
چند روز پیش درباره "طلاق توافقی" با یکدیگر صحبت کردیم و موضوع بحث امروز کاربران عصرایران در "کافه گفت و گو" نیز
«طلاق عاطفی» است.
طلاق عاطفی چیست و به نظر شما چرا زوج ها دچار آن می شوند؟
چه چیزهایی را نشانه های طلاق عاطفی می دانید؟
آیا خود شما درگیر این پدیده هستید؟ اگر جواب مثبت است چرا؟ و اگر منفی است دیگران را هم راهنمایی کنید تا آنها هم درگیر طلاق عاطفی نشوند.
آیا در اطرافیان تان طلاق عاطفی وجود دارد؟
اساساً چرا زوج ها رسماً از هم جدا نمی شوند و تن به طلاق عاطفی می دهند؟
به نظر شما پیامدهای طلاق عاطفی برای خانواده ها و مخصوصاً بر روی فرزندان چیست؟"کافه گفت و گو" ، تا ساعت 14 امروز باز است. در این کافه با یکدیگر حرف می زنیم ، نظرات خود را بیان می کنیم، دیدگاه های دیگران را تأیید ، نقد یا تکمیل می کنیم و سعی می کنیم یاد بدهیم و یاد بگیریم.
42 سالمه دو تا فرزند دارم.15 ساله ازذواج کردم .شغل خوب با درامد متوسط رو به بالا.خودم و خانمم تحصیل دانشگاهی داریم.
نمی تونم بگم طلاق عاطفی ولی شکافی از احساسات که پر نمی شه.
به قول اون دوستمون خانم ما هم ادعای برابری حقوق زنو ومرد را داره .کلی اول زندگی با خانوادش سر این چیزا دعوا داشتم. کلا نمی خوان قبول کنن که فرق هست بین زن و مرد.البته چرا سعی می کنن یه زن سالاری شیک رو تحمیل کنند.
پایه خواسته هاشون اینه که مرد باید مجری خواسته ها و تمایلات خانم باشه .
1-اقا باید خانم رو کمک کنه که یه کار با کلاس و راحت که بیشتر سرگرم کننده باشه و حالت گپ و گفت با دوستان و همکارا باشه براش دست و پا کنه.که خانم از یک سو حوصله اش سر نره و استقلال مالی داشته باشه و موقعیت اجتماعی داشته باشه .
2-ادعای مالکیت خونه و زندگی دارن .اقا باید یه ملکی ,خونه ای حالا اگر خیلی خاک بر سر و نداره یه سه دانگ اپارتمان رو بنام خانم بزنه (این غیر از مالکیت خانم بر نصف کل دارایی های همسر در صورت طلاق که به لطف قوانین مملکت ما خانم صاحبش هست)
3-بعد خانم که حالا خانه دار هستند مدام قر و نق می زند که تو خونه عمرش رو تلف اقا کرده و سرکار نرفته است.(من اصالتا با کار خانم ها مشکلی ندارم اما نه هر کاری و نه هر قیمتی ) در شرایطی که آقایان به مدارک دانشگاهی برای کار باید پارتی و رابطه داشته باشند و کلی داستان های دیگه بدیهی که نمی شه یه خانم با یه مدرک لبسانس غیر حرفه ای یه همچی کاری پیدا کنه .تازه پیدا کنه چقدر حقوق می گیره و چه قدر مسائل برای فرزندانش پیش میاد اینا رو کنار هم بزارید بعد ببینید می ارزه واقعا .
4-پرده بعدی خانه داری:خانم تا ساعت 11 می خوابه بعد بیدار می شه یه ذره واتس اپ بازی بعد چند تا تلفن امار روزانه به مامان جون و خواهرا بعد یه نهاری باری به هر جهت سر هم می کنه ,خیلی وقتا همون هم نمی شه یا یه کمی از غذای شب مونده ( زیاد درست می کنه که یه وعده اشپزی کنه) یا تخم مرغ می شه غذای بچه که از مدرسه رسیده و نهار خانم. خونه هم که بهم ریخته و کثیف تا کارگر اخر هفته باید نظافت کنه .تو یخچال رو نگاه می کنی یه چیزایی که اینقدر موندن که کپک زدن ,میو ه هایی که گندیدن
5-شوهرداری هم که تهوع آور دقیقا انگار یه نفر رو مجیور کردی.مدام فکر می کنه چرا باید لذت ببری وقتی اون همه خواسته رو فراهم نکردی شایستگی لذت رو نداری.خوب احساست ادم ها هم قابل درک .انجام یه وظیفه از سر زور یا یه رابطه عاطفی و احساسی خیلی یخت نیست فهمیدنش.و بیشتر این ادم رو عذاب می ده که رایطه ا وابسته به تائید بر اساس این چیزاست و نظر مامان جون و خواهر جون و معیار ها و ارزیابی های اونها از میزان انجام وظایف همسر.
6-خوب این فراغت و تبادل افکار و حس حسادت زنانه و اون تخم کینه های که خانواده همسر منظور مامان جون و خواهرا هست از اول تو دل عروس خانوم نشوندن ثمری غیر از کینه و طعن و کنایه و درگیری های لفظی بین شوهر و همسر خوب نخواهد کاشت.
خانم بنده اخرین مجوز دادن شما می تونی رابطه دیگه ای برقرار کنی و من نیاز عاطفی و احساسی تو رو نمی تونم ارضا کنم.سوال اینه که اگر ادم وجدان داشته باشه مگر می تونه یه نفر رو وسیله سرگرمی و زاپاس خانمش قرار بده تا هر وقت خانم پشیمون شد عین دستمال بندازتش دور.(بماند مواردی هست که هر دو طرف یه رابطه کوتاه مدت می خوان یا شرابط اقا طوری که چنگی به دل نمی زنه) .
خلاصه کلام :
اولین بلایی که گریبان ما رو گرفته غرب زدگی: نمی خوام حرف کلیشه ای بزنم باور کنید بیشتر از بی حجابی این فرهنگ روشنفکر نمایی داره بنبان خانواده و جامعه ما رو می پاشونه.اونی که دچار فساد و انحطاط اخلاقی میشه تکلیفش معلومه مشکل اونایی هستند که از رو سالمن از تو متلاشی میشن. منی که ظاهرم کاملا خوبه ولی فکر و ذکرم مشکلات و درگیریهای خانوادگی و زناشویی انرژی ندارم که برای پیش برد ممکلتم بذارم.
این خواسته های نامعقول و مجهولی که برای خانموم ها طرح کردند که خیلی هاشم اصلا خانم ها توانایی و قابلیت پذیرش رو ندارن شده بلایی خانمانسوز.
دوم مادر ها و پدر ها هستند که خیلی هاشون هنوز مفهوم خانواده و استقلال فکری زوجین رو درک نکردن و با دخالت هاشون جهنمی درست می کنن که فرزند خودشون و نوه ها شون هم درش می سوزن.پدر و مادرهای عزیز تو رو خدا تا مطمن نشدید فرزندتون می تون خودش زندگیش رو اداره کنه و تصمیم یگیره ازوداجش ندید و وقتی هم دادید اجازه بدید یاد بگیرند با هم
البته من نمونه هایی دیدم که یه ذره تاسف برانگیزه تره :پدر و مادری که از پس کنترل پسر یا دختر خود بر نمی ایند برای رهایی از شر خیره سری هایب انها ازدواج می دهند و تازه بعد از همسر فرزندشون طلبکار هم می شن. بعنی همون فرزندی که تا دیروز از دستش عاصی بودن شوهر می دن که راحت بشن و تازه از فردای عروسی داماد بیچاره سین جین می شه که چرا برای دختر خانم هر چی خواسته فراهم نکرده.
تا زمانی که امکانات وتامین اجتماعی تو کشور ما اینطوری هست که فرزندان نیازمند پدر و مادر هستند طبیعی که پدری مثل من به قیمت باختن کل زندگی اش که فقط یک باره وجدانش اجازه نمی ده یچه اش دست ناپدری یا نامادری بزرگ بشه اگر حتی صد بار دیگه بمیر و زنده بشه خودش رو فدا م کنه.
تجربه زندگي مجرديم خيلي مفيد واقع شده.
هر چند مشكلات پيش مياد ولي حلش مي كنيم. راز حل كردنش اينه :
از اول زندگيم اجازه ندادم مشكلات رو هم جمع بشن
در اولين فرصت در مورد مشكل پيش اومده با هم صحبت كرديم (هر چند با تاخير حداكثر دو سه روزه). ممكن دو طرف قانع نشده باشيم ولي همين صحبت در موردش احساس خوبي به من مي ده و باعث ميشه فكر كنيم مشكل حل شده و كينه اي از هم به دل نداريم.
طرف دیگشم اینه که 90% دخترا تنها معیارشون اینه که شوهرش بتونه نیازهای مادیشو براورده کنه.
طلاق عاطفي را من هم دارم
دو بچه دارم
بعد از تولد دومين بچه ام تا حال نزديك به ده سال است از هم دوريم
با مردم و كنار آنها هستيم اما به خاطر حرف مردم و بچه ها هستيم
كاش ميتوانستيم راحت از هم جدا بشيم به راستي كه زجر آور هستش
حيف
من واقعا نمیخواستم به اینجا برسه ولی به اصرار اون پسر رسیده به اینجا
الانم نه من تصمیم به ازدواج با اون مرد رو دارم(البته خیلی دوستش دارم) و نه همسرخودش حاضره باهاش زندگی کنه چون ارتباط ما رو فهمید و خودش هم دچار افسردگی شده
این زن و شوهر یک فرزند سه ساله هم دارند
من واقعا مقصر شروع این ارتباط نبودم
ولی الان نمیتونم خودم رو ببخشم و از ترس اینکه این بلا سر زندگی خودم هم نیاد با این که بیست و نه سالمه قید ازدواج رو هم زدم
حالا شاید فرهنگ اسلامی با ایرانی را مسئولین تلفیق میکنند و میگویند فرهنگ ایرانی - اسلامی
ولی با فرهنگ غربی که در تناقض آشکار با فرهنگ اسلامی هست چه کنیم؟
به نظر من اگه میخواید در آینده به مشکل نخورید خودتان یک فرهنگ رو در پیش بگیرید و با خوب و بدش کنار بیایید و با همون سیستم برید جلو
مثلا اگه فرهنگ غربی را انتخاب میکنید مهریه و شیربها و جهیزیه و... رو بگذارید کنار
اگه فرهنگ اسلامی رو انتخاب میکنید روابط نامشروع پیش از ازدواج و دوستی با نامحرم رو بزارید کنار
و....
نمیشه که هم ازدواج کنید هم دوستی با نا محرم داشته باشید بعد از زنتون هم تقاضای کهنه بچه شستن داشته باشید و از اون طرف با بقیه برید گردش! هم مهریه و جهزیه و مراسم عروسی آنچنانی و خانه و ماشین و ... برای ازدواج و از آن طرف هم به فکر طلاق راحت و بی دردسر!
خلاصه حالا که فرهنگ ها در هم هضم نشدن پیشنهادم اینه که برای آسایش بیشتر یک فرهنگ رو خودتان انتخاب کنید و با یک هم فرهنگ مشابه ازدواج کنید
چقدر قبل از ازدواج به علایق و اهداف مشترک هم پی بردند . قبول دارم تفاهم صدرصدی وجود ندارد اما آیا دیدگاه شبیه به هم نسبت به زندگی دارند؟ بنده 13 سال ازدواج کردم از زندگی خود تا حدودی راضی هستم ولی نقاط مشترک کم داریم مثلا من به ادبیات ، تاریخ، سیاست, رمان ، مسائل اجتماعی و .. علاقه دارم ولی همسرم به وجود اینکه تحصیل کرده است به این موارد هیچ علاقه ندارد تازه به علایق من هم توهین می کند . در عوض تا دلش بخواد به بازار می ره.بنابراین نبود نقاط مشترک کم کم زندگی را به سمت طلاق عاطفی می برد .
من و همسرم هم با هم رابطه سردی داریم زندگیمون بد شروع شد 10 سال ازدواج کردیم ولی به اندازه 5 دقیقه با هم نیستیم بطوریکه سر یه پرت کردن دفتر اون منو به باد کتک میگیره پیش دوستام ادامو در میاره و میگه اونقدر ازت متنفرم که این کارها رو میکنم اما بخاطر فشارهای جامعه طلاقم هم نمیده تا دیشب دست به چاقو بردم پیش چشم بچم دستمو زدم این بدتر از 1000 تا طلاقه به نظرم زن و شوهر که همدیگرو نمیخوان باید طلاق بگیرن
اونم اگه توافقی باشه چه بهتر
درمورد تکنولوژی های نوین نظیر وات ساپ و وایبر هم وقتی دور از هم هستیم با این ابزار باهم در تماسیم و وقتی هم میاد مرخصی سعی می کنه ساعت محدودی از وقتش رو به ارتباطات وات ساپی با دوستان و همکاراش بپردازه و بیشتر باهم هستیم حتی برا خرید یک کیلو میوه هم باهم میریم بیرون.
و بابت همه این چیزها خدا را شاکریم.
در ضمن همین الان هم از لحاظ اقتصادی کمی دچار مشکلیم ولی به آینده امیدواریم...
ولی الان که سنی ازش گذشته یک کمی متعادل شده. می گفت:بعضی وقتا باید دودوتا چهارتا کنیم به مشیت خدا معتقد باشیم و زیادتر از روزی مون هم نخواهیم. شاید بعضی از مفاهیم رو باید دوباره مرور کنیم قناعت بزرگترین ثروت هستش. بهتره خودمون رو با خودمون مقایسه کنیم نه با دیگران این می تونه یه آرامش به آدم بده. و البته حرف زیاد و حوصله کم. انشاا... خداوند به همه و خصوصا من یه وسعت دید بده تا با دید جدیدی به زندگی نگاه کنم
خلاصه که با این دعواهاشون ما رو بیچاره کردن!!!
راستی یه پیشنهاد برای کافه گفت و گو : یه جایی برای کاف مشخص کنید و روز قبل از باز شدن کافه موضوع مورد بحث فرداش رو اعلام کنید که یه پیش زمینه ای داشته باشیم همچنین هر موضوعی رو 2-3 روز به بحث بگذارین (در همون بازه زمانی 10-14) که فرصت برای افرادی که یه روز رو از دست میدن باقی بمونه
هرچند در جوامع در حال پیشرفت این مسائل بسیار عادی و قابل پیش بینیه ولی متاسفانه مسئول دلسوزی برای این امور پیدا نمیشه و ما باید خودمون دست به کار بشیم و مهارتهای زندگی رو یاد بگیریم.
بعضی از طلاق ها رو باید جشن گرفت و به دنبال زندگی جدید رفت.
امتحانش که ضرر نداره داره؟
یکی از راه ها هم تهدید ایشان به طلاق است تا پیش دکتر روانپزشک بروند
علاوه بر این شاید با توضیحات شما نزد روانشناس راهکاری برای زندگیتون هم پیدا شد.
اینهایی که مرتب به برخی علل طلاق عاطفی که توسط برخی دوستان مطرح میشود مثل: وابستگی زیاد به اینترنت و وایبر و و اتس آپ و فیلمهای ... منفی میدهند، خواهشا خودشان دلایل طلاق عاطفی را بفرمایند. در ضمن توجه شود که منظور بنده و دوستان دیگر وابستگی تنها برای خانمها نیست و آقایان را نیز در بر میگیرد.
شاد باشید
خواسته های غیر معقول و غیر منطقی، مثلا فلانی فلان ماشین را داره، تو هم باید بخری! فلانی رفته یه لباس خوشگل خریده، تو منو دوس نداری و گرنه بهترشو برام میخریدی!
تاکید عجیب و غیر منطقی روی حرفهایی که بقیه زنها میزدن! به طرز عجیبی حرف اطرافیان برای خانمم مهم هستش!
وقتی این مسائل دائم تکرار بشه، در دراز مدت (ممکنه یک ماه یا ده سال) باعث ایجاد یک دیوار حائل بین طرفین میشه و گاهی به طلاق عاطفی ختم میشه و گاهی به جدایی!
و عدم توانايي براي جدا شدن به خاطر بچه. اون بچه گناهي نكرده اگه مادر يا پدرش خيانت كردن به هم.
مجبورم بخاطر بچه تحمل كنم
حرف مردم همیشه بوده و هست. این چرخه باطل رو بالاخره باید شکست. شما فقط تصور کن که زندگی با مردی که اصلا علاقه ای بهش ندارین تا آخر عمر فقط به خاطر حرف مردم چقدر زجرآوره. زمانی که روابط دختر و پسرها داشت علنی میشد مگه مردم حرف نمیزدن؟ چه تهمتها و فحشها بود که جوونا تحمل کردن. ولی نتیجه این شد که بالاخره اکثریت جامعه این روابط رو قبول کردن. مثال از این دست زیاده.
ولی یه نکته: شما قبل از هر اقدامی باید به مشاور خانواده مجرب مراجعه کنید. چه بسا شما الان در شرایطی هستین و از روی احساس تصمیم میگیرین. شاید راهی برای بخشش طرف مقابل وجود داشته باشه.
دلایل این خیانت اول باید روشن بشه و بعد شما تصمیم بگیرید. لطفا این نصیحت برادرانه رو از من قبول کنید اول مشاور مجرب بعد اقدامات دیگه.
من خودم هشت سال تو یه سازمان مربوط به همین مسائل کار کردم
ولی دریغ از یک سری کار فرهنگی مداوم و موثر
اکثرا مشغول فعالیتهای سیاسی هستند و یا مدیران در حال طی کردن پله های ترقی، اهمیتی به این مسایل نمیدهند.
پیش بینی من وضعیت بسیار اسفبار تر در نسل بعدی خواهد بود.
حرفم با تموم زوجایی که توی این بحث شرکت کرده یا کامنتا رو می خونن اینه که نذارین دلخوریها و حرفای نگفته توی دلتون جمع بشه و به عقده و کینه تبدیل بشه,توی دعوا و دلخوری مثل دوتا آدم متمدن و با فرهنگ با هم صحبت کنین و انتظاراتتون رو از هم بیان کنین. خود من هروقت بحثی بینمون پیش میاد به شوهرم یادآوری می کنم که ما قرار نیست همدیگه رو آزار بدیم. قراره با هم به آرامش برسیم. البته گاهی اوقات گذشت هم کمک خوبی به جلوگیری از مشکلات بین زوجها میکنه.
1- عدم وجود شرايطي براي شناخت زن و مرد از يكديگر ( بصورت كامل و همه جانبه ) در قبل از ازدواج است ، بطوريكه مرد و زن بعد از ازدواج و يا حتي چند سال زندگي مشترك تازه از يكديگر شناخت كامل پيدا ميكنند كه باز بدليل شرايط جوامع سنتي و مذهبي ديگر براي تصميم جدا شدن دير است .
2- نگاه جوامع سنتي به پديده طلاق و تجرد ، بدبينانه و سركوبگرانه بوده و درك عدم تحمل زندگي به هر قيمتي براي آنان سخت و يا غير قابل قبول است ، البته جنبه مثبت افزايش آمار طلاق ميتواند رفع اين نوع نگاه باشد ( كه آنرا عادي جلوه ميدهد ) و تقريبا در هر خانواده اي كما بيش با پديده طلاق دست به گريبان بوده و هر چند با مشكلات پروسه طلاق و پس از آن آشنا ميشوند ، در مقابل با مشكلات زندگي در عدم تفاهم و علاقه نيز آشنا ميشوند .
3- زندگي و باورهاي مرد سالارانه و در مقياسي كمتر زن سالارانه نيز يكي ديگر از دلايل طلاقهاي عاطفي بوده كه تحمل زندگي مشترك براي زوجها را مشكل نموده و طرفين براي دوري از نگاه منفي جامعه به تجرد و طلاق زير بار طلاق عاطفي ميروند.
4- وجود فرزند و تعهد و مسئوليت در قبال آينده فرزند كه هر دو طرف را در عين عدم وجود علاقه ، ناچار به تحمل ماندن در كنار يكديگر و طلاق عاطفي مينمايد .
5- اين پديده ( طلاق عاطفي ) در عين قديمي بودن و داشتن سابقه طولاني ، به لحاظ طرح در جامعه و رسانه ها جديد بوده و مطمئنا به مرور زمان راهكارهاي خروج از تحمل آن پيدا شده و ضمن ريختن قبح طلاق و اصلاح نگاه جامعه ، روشها و زندگي هاي جايگزيني براي آن پيدا خواهد شد ، مانند زندگي در دو مكان متفاوت براي خانواده هاي توانمند و ...
تا چهارتا سریال ترکی در ماهواره میبینند جو زده میشوند و فکر میکنن همه دنیا خوشبختن و ما بدبخت ترین مردم دنیا هستیم
حالا کسی نیست به اینا بگه اینا همش فیلمه خود ترکها هم اینجور زندگی نمیکنند
وقتي جامعه داره به سمت پيشرفت و تكنونوژي قدم برميداره طبعا بايد زيرساخت هاي استفاده از تكنوژي هم وجود داشته باشد كه متاسفانه توي ايران نداريم يه همچنين چيزي رو در نتيجه فرهنگش وجود نداره بعد دوم اقتصاده وقتي درآمد كافي نيست زن و مرد مجبورن براي امورات زندگي كار كنن در نتيجه روز به روز بيشتر از هم فاصله ميگيرن اصلا هم ديگه رو نميبينن نتيجش چي ميشه دوري از همه روابط كم كم از بين ميره و... قديما يادمه كلي فاميل بازي بود الان بخاطر شرايط اقتصادي بد مردم فرصت با هم بودن رو ندارن
شاید زندگی تون تحت تاثیر عوامل ماورایی باشه خوب تحقیق و مطالعه کنید در این مورد
اما:
من به عنوان یه مرد برای شما یه نسخه میپیچم:
محبت بی پایان به همسرتون
شک نکنید که معجزه محبت را خواهید دید
مشكل همسر من اينه كه نميدونه چي ميخواد. شناخت درستي نسبت به خانمها و زندگي مشترك نداره. و از همه بدتر هيچ كنترلي روي خشمش نداره و موقع خشمگين شدن هركاري رو مرتكب ميشه. پيش يك دكتري هم رفتيم براي كنترل خشمش ولي تا يه مدتي خوب بود و دوباره شروع شد. خواهشا دوستان اگر دكتر حاذقي در زمينه كنترل خشم ميشناسن معرفي كنن
عزیز من لطفا از این مسائل دوری کنید. مسائلی که نه اثبات شده ونه در چارچوب قانونه چطور میتونه حلال مشکل من باشه؟
متاسفم که اینو میگم ولی مشتریهای ورد و جادو و... از روی جهل تن به خرافه میدن. هر اتفاقی در زندگیمون یه دلیل منطقی داره. چرا بجای مسئولیت پذیری و تلاش برای حل مشکل از طریق همفکری بریم سراغ چیزی که در اون هیچ قید وبندی وجود نداره؟ چرا راه ساده تر که پر خطر تر هست رو انتخاب کنیم؟
من هرچی به همسرم می گم که بیا بطور توافقی و کاملا متمدنانه از هم جدا بشیم و بریم دنبال زندگی مون. میگه نه، باید فلان قدر سکه به من بدی تا دست از سرت بردارم.
واقعا چرا برخی از خانم ها به مردها به چشم یه روش برای پول درآوردن نگاه می کنن؟
زندگي من كاملا در بن يست هست. 4 سال تمام سعي كردم درستش كنم، مطالعات روانشناسي كردم، پيش دكتر رفتم، سخنراني و همايشهاي خانواده موفق و ... گوش كردم. حتي در ابتداي ازدواج از راهنمايي دو خانواده سعي كرديم استفاده كنيم. ولي مشكلاتمون حل نميشه. من تمام تلاشم رو كردم كه دل شوهرم به زندگيش گرم بشه ولي فايده اي نداره. دوستي با دخترهاي ديگه رو تموم نميكنه. موقع دعوا فحش ميده و بدرفتاري ميكنه و مشكلات ديگه ....
شوهر من نميدونست براي چي داره ازدواج ميكنه و دنبال چيه واسه همين انگار بعد از ازدواج فهميد من كسي نبودم كه ميخواسته يا شايد ازدواج و زندگي مشترك چيزي نبوده كه فكر ميكرده. طلاق عاطفي بدتر از طلاق قانوينه . يك تلخي بي پايان....
همه فاميل فكر ميكنن ما چقدر خوشبخيتم. وضع ماليمون خدا رو شكر خوبه. هر دو ارشد مهندسي داريم و شغلهاي خوبي داريم. ولي بدجور توي زندگي مشتركمون گير كرديم. حتي نميتونيم بچه اي بياريم. چون توي بحران نميشه بچه دار شد. من 34 سالمه و مجبورم مادر شدن رو فداي يه زندگي زناشويي نامطلوب كنم. چون طاقت ندارم بعد از جدايي هر نوع مردي از متاهل و جدا شده گرفته تا بچه دار بخواد بهم پيشنهاد بده (يكبار يك دوست خانوادگي فهميده بود زندگيم مشكل داره با وجود اينكه زن و بچه داشت پيشنهاد جدايي از همسرم و رابطه با خودش رو بهم داد ! ) نميخوام بار سنگين مطلقه بودن رو تا آخر عمر به دوش بكشم. من در سن 30 سالگي با وجود خواستگاران فراوان ، شوهر فعليم رو انتخاب كردم. مطمينم بعد از جدايي كس ديگري رو نميتونم بپسندم. پس ترجيح ميدم زندگي ملامت بارم رو ادامه بدم و اسمش توي شناسنامه ام باشه. يك تلخي بي پايان...
نه اينكه حرفهاي مردم برام مهمتر باشه تا آزادي خودم، ولي تحمل مشكلات بعد از طلاق رو ندارم. بارها و بارها به طلاق فكر كردم حتي مهريه هم نميخوام از شوهرم، ولي طاقت تنها موندن با كوهي از مشكلات بوجود آمده رو ندارم
یه توصیه می کنم، نمی گم دیر ازدواج کنید اما تا خودتون رو پیدا نکردید توروخدا توروخدا ازدواج نکنید، اهداف اصلی زندگی رو قبل از ازدواج بنهایی کنید نه بعد از ازدواج وگرنه مثل ما خواهید شد. زیر یک سقف اما غریبه نسبت به هم !!!
انتظارات بيجا از هم
عدم درك عميق مفهومي بنام دوست داشتن و عاشق شدن
ندانستن جايگاه واقعي همسر در زندگيمان
اينها برخي از دلايلند
به نظر من فقط میزان درآمد دلیل کافی برای طلاق عاطفی نمیتونه باشه. پدر من چند بار در زندگی دچار ورشکستگی کاری شد. طوری که برای خرج روزمره هم توانایی نداشتیم. در اون دوره مادر من تلاش کرد بخشی از مخارج منزل رو تامین کنه و بسیار هم موفق بوده و هست. از شوی لباس تا تجارت لوازم آرایشی کارهایی بوده که مادر من انجام داده. حتی اخیرا قصد خرید خانه هم داره.
زندگی مشترک یعنی اینکه مشکلات رو با هم حل کنیم و این تقسیم و بلکه دیوارکشی وظایف (زن فقط در خانه مسئولیت تربیت فرزندان و ... ومرد باید نان آور باشن) غلطه. اگر مشکلی در تربیت فرزندان پیش بیاد مرد خانه هم به اندازه مادر، مسئولیت داره. در مسایل مالی هم همینطوره. امیدوارم زنها و دختران جامعه ما این رو درک کنن که در زندگی امروز مردها گاهی به تنهایی قادر به تامین معاش نیستند و کمک همسرانشون خیلی کمک کننده هست.
سريع توجيه نكنين
واقعا نمیدونم چرا اینقدر منفی خورده این مطلبی که به نظرم از درست ترین منظر داره نگاه میکنه
من خودم از بیماران این مریضی طلاق عاطفی هستم . ولی معتقدم چیزی که مثل بنزین ریخت رو مشکلات ما فیس بوک با اون صفحه های زن پرستانه و مرد ستیزش و ماهواره با اون برنامه های مزخرفش بود . الان تو کارتونهای بچه ها هم صحبت از دوست پسر و دوست دختره .
برات یه مثال میزنم، فرض کن کسی اعتیاد به کتاب داشته باشه (که هستن این افراد) یعنی هر لحظه بخواد کتاب بخونه و سرش تو کتاب باشه. حالا به این سوال ها جواب بده: این ویژگی باعث نمیشه با هم کمتر حرف بزنیم؟ کمتر همسرمون رو ببینیم؟ و در نتیجه طلاق عاطفی؟ و ...،
کتاب چیز بدیه؟ چون یک نفر داره ازش بد استفاده میکنه کلا نابودش کنیم؟
فکر میکنم جواب این سوال ها واضحه، پس ما باید از وسایل مختلف درست استفاده کنیم. این مشکل از بد استفاده کردن ماست که عامل مشکلاته نه خود اون وسیله.
از همه ممنونم که اظهار نظر کردید
ما هرچیزی که بلدیم رو از تجربه های شخصیمون یاد گرفتیم. در حالی که نقش روانشناس و جامعه شناس و استاد دانشگاه و ... در این بین کلا کنار گذاشته شده.
دلیل اصلیش هم فرهنگ غلط جامعه هست که طلاق رو پایان زندگی میدونن.
البته حق هم دارن با این فرهنگ مردم که به مطلقه ها یه نکاه خاص و بدی دارن.
در کل بیاییم فرهنگ پذیرش طلاق رو درست کنیم مابقی مسایل حل میشود.
یعنی دلیل اینکه دو نفر بعد از کلی تلاش در احیای رابطه هنوز در طلاق عاطفی هستند خود اون طرفین نیستند بیشتر شرایط بیرونی هست وگرنه خیلی راحت طلاق توافقی میگرفتند.
پس من و شما باید دید و نگرشمان را اصلاح کنیم
و خانوده مان مذهبی بود
تا قبل از دانشگاه که حتی حرف زدن با جنس مخالف هیچی
تو دانشگاه هم که تفکیک جنسیتی بودیم بعد یه مدت هم تا میومدیم به یکی سلام کنیم حراست میومد میگفت چرا داری حرف میزنی حالا من بگم به خدا من قصد آشنایی با رفتار طرف مقابل برای ازدواج داریم اصلا اهل چیزای دیگه نیستم کی باور میکرد. البته حق هم داشتن به خاطر بعضی نامردایی که آبروی ما پسرا رو برده بودن.
بعد از دانشگاه هم که خانواده مذهبی (بهتره بگم سنتی ) بودن و اصلا جرعت نمیکردی به دختر غریبه ای سلام کنی
از اونور هم هزار تا حرف و تهمت پشت سرت که این پسر زن نمیگیره لابد رابطه نامشروعی داره و...
حالا منی که تا سنین بالا هیچ درکی از جنس مخالف نداشتم چطوری میتونستم بفهمم طرف مقابل مناسبم کیه
این میشه که به انتخاب خانواده چشم بسته یکی رو مجبور میشی میگیری و تا آخر عمر اجباری زندگی میکنی
البته به روی خودمون نمیاریم اون دختر بیچاره گناهی نکرده که همسر ما شده
ولی خیلی وقته معنی شادی از زندگیم رفته