صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۳۵۰۸۹۷
تعداد نظرات: ۵ نظر
تاریخ انتشار: ۱۳:۳۸ - ۲۶ مرداد ۱۳۹۳ - 17 August 2014
گفت‌وگو با یکی از نخبگانی که قربانی 3 هزار رانت دانشگاهی شد

روایت ۲ سال سرخوردگی، یک ماه افسردگی و نیم ساعت بهت

بورسیه و عضو هیات علمی‌شدن آرزوی هر دانشجوی دکتری است اما در سال‌های اخیر،‌ برخی‌ها به رغم شایستگی‌هایشان از کسب این موقعیت در دانشگاه‌های دولتی بازماندند و در عوض،‌ برخی بر کرسی آنها نشستند که تعدادشان نه یکی دو نفر بلکه ۳هزار نفر است
آنا: دو سال قبل‌، داستانش و در واقع درددلش را به همکلاسی‌هایش گفته بود. آن روزها کمتر کسی فکر می‌کرد که روزی فضا تغییر کند و چرخ روزگار بچرخد و مردم کسی را رییس‌جمهوری کنند که اراده‌اش تغییر روند نادرست قبلی با کمک وزاریش باشد. برای همین جز ابراز تاسف و اینکه خودمان به خودمان دلداری بدهیم خدا بزرگ است، کاری نمی‌شد کرد. اما یک سال بعد همه چیز تغییر کرد و برخی پرده ها فرو افتاد. در میان پرده‌های افتاده، وقتی خبر بورسیه کردن و پذیرش دانشجوی دکترا و جذب هیات علمی به طور غیرقانونی اعلام شد و اینکه وزیر علوم دولت تدبیر و امید درصدد برخورد با این ویچه‌خواری است، اولین چیزی که جلوی چشمم آمد تصویر همان همکلاسی بود که نمی‌دانم کدام یک از آن سه هزار نفر به جای او دانشجوی دکتری دانشگاه تهران شده بودند.
 
نمی‌دانم این نمایندگانی که درصدد استیضاح فرجی‌دانا هستند و از قضا بستگان برخی از آنها جزو آن سه هزار نفر هستند،‌ اگر همکلاسی‌ام به آنها رجوع می‌کرد تا از وزیر علوم دولت دهم داد بستاند، چه پاسخی به او می‌دادند اما نیک می‌دانم پاسخی که به وزیر علوم  دولت یازدهم داده‌اند، استیضاح است. برای همین بار دیگر به سراغ ع- ن همکلاسی‌ام رفتم که اکنون دانشجوی دکتری یکی از گرایش‌های علوم اجتماعی   است. آن موقع کسی نتوانست برای احقاق حقش کاری کند و اکنون در یکی از بهترین واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی به تحصیل مشغول است. با او درباره آن روزهایی که تلخ می‌خواندش، گفت‌وگو کردیم که در پی می‌آید:
 
 
شما می‌گویید که سال 91 یکی از قربانیان رانت‌های دانشگاهی مسئولان دولت وقت شدید. برای اثبات این ادعا چه دارید؟
 
مستندات مکتوب و شفاهی لازم برای این ادعا وجود دارد. مستنداتی که خاطرم هست تابستان 91 با خودم به دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بردم تا به عنوان یکی از کسانی که به عنوان سهمیه استعدادهای درخشان به مصاحبه دعوت شده بودم، به استادان مصاحبه‌کننده ارائه دهم. این داشته‌ها 5 مقاله علمی چاپ‌شده در نشریات علمی‌پژوهشی بود به علاوه معدل بالای هیجده بنده در مقطع کارشناسی ارشد و کتابی که آن موقع زیر چاپ داشتم.
 
خب شاید مشابه وضع شما را هم بقیه مدعوین به مصاحبه دکتری دانشگاه تهران داشتند!
 
این طور نبود. مصاحبه دکتری در همه دانشگاه‌ها چند ساعت طول می‌کشد طوری که مصاحبه ما نیز از صبح تا عصر حدود هفت هشت ساعت طول کشید. در این فاصله بین داوطلبان گفت‌وگو شکل می‌گیرد؛ با هم چای می‌نوشند و حرف می‌زنند و شرایط همدیگر را جویا می شوند. کسی مدارکش را کمتر جلوه نمی‌دهد. دلیلی برای این دروغ گفتن وجود ندارد. ضمن اینکه هنگام تشکیل پرونده باید یک بار دیگر کپی مدارکمان را تحویل دهیم و آنجا سایر داوطلبان می‌توانند مدارک رقیبشان را ببینند. همگی‌مان کپی مقالات و ریزنمرات مقاطع تحصیلی‌مان دستمان بود. یادم هست که یک خانمی بود که 2 مقاله داشت و یک آقایی هم به عنوان سهمیه استعدادهای درخشان 3 مقاله داشت. ضمن اینکه مقالاتش چاپ شده در شماره های متوالی مجله دانشگاهشان بود که این خود خلاف قانون مجلات علمی است و باید بین هردو مقاله یک شماره فاصله باشد. هیچکدام هم کتاب نداشتند. علاوه بر اینکه تعداد مقاله‌های من بیشتر از آنها بود،  در یکی از دانشگاههای روزانه تهران، شاگرد اول دوره ارشد هم بودم. باز خاطرم هست که آن روز بدون آنکه اعلام کرده باشند، قبل از اینکه مصاحبه شفاهی را شروع کنند،‌ از ما 4 آزمون کتبی گرفتند. در واقع یک جور آزمون داخلی بود و من سه تا از این چهار آزمون تخصصی را بسیار خوب دادم و به یک آزمون دیگر هم در سطح متوسط پاسخ دادم با این حال به قدری از نتیجه راضی بودم که برایم بدیهی بود از این آزمون‌های غیرمنتظره نمره بالا خواهم آورد و کلا راضی بودم.
این را هم یادتان باشد ما به هرکه دروغ بگوییم به خودمان که نمی‌توانیم دروغ بگوییم. بخصوص که آن دوره برای من سپری شده است و دسترسی‌ای برای احقاق حقم ندارم. من به قدری از قبولی‌ام مطمئن بودم که پس از پایان مصاحبه، خودم را دانشجوی دکتری دانشگاه تهران می‌دیدم و برای همین وقتی ردم کردند، تا یک ماه دچار افسردگی شدم. با کسی حرف نمی‌زدم چون اصلا برایم قابل باور نبود.
 
فضا و حال و هوای روز مصاحبه چطور بود؟
 
آن روز برایم دو چیز خیلی عجیب بود یکی اینکه وقتی برای مصاحبه وارد اتاق اساتید شدم، فقط چهره سه،چهار استاد از بین ده، یازده نفری که دور میز نشسته بودند،‌ آشنا بود. ببینید من در دوره ارشد به دانشگاه تهران رفت و آمد مستمر داشتم و با انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران نیز همکاری می‌کردم، کارگاه‌های علمی برگزار م‌ کردیم، جلسات هم‌اندیشی برگزار می‌کردیم برای همین تک تک استادان علوم اجتماعی آن دانشگاه را می‌شناختم اما روز مصاحبه چهره غالب افرادی که با دانشجوها مصاحبه می‌کردند، ناشناس بود. همین برایم سوال بود که اینها که هستند! آیا اصلا استاد هستند یا نه؟ نکته دیگری که نظرم را جلب کرد و البته به نظر من اتفاق زننده‌ای بود آنکه در سالن منتظر بودیم تا صدایمان کنند و برای مصاحبه به اتاقی برویم که استادها نشسته بودند؛داوطلبین سایر گرووها نیز آنجا حاضر بودند؛ خاطرم هست که یکی از آن مسئولان بیرون آمد و یکی از مصاحبه‌شوندگان را به اسم کوچک و با پسوند "جان" صدا کرد! در حالی که این تصور برای ما وجود داشت که این گونه روابط نباید وجود داشته باشد تا سلامت علمی مصاحبه زیر سوال نرود اما خب،هیچ ابایی از این نوع برخوردها نداشتند.
 
بعد از مصاحبه تا روزی که خبر دار شدید جزو پذیرفته شدگان نیستید،‌چطور گذشت؟
 
بعد از مصاحبه که خیلی خوشحال به شهر خودم برگشتم چون کاملا از مصاحبه‌ام راضی بودم. تا اینکه حدود دو ماه گذشت و هرچه منتظر ماندم دیدم خبری نیست!‌ این در حالی بود که از دوستانم در رشته‌ها و دانشگاه‌های دیگر می‌شنیدم که به آنها زنگ زده‌اند و نتایج اعلام شده است.  تصمیم گرفتم خودم با دانشگاه تماس بگیرم و کسب خبر کنم اما هیچ کس پاسخگو نبود و به اصطلاح، مرا از سر خود باز می‌کردند. تا اینکه دست به دامن یکی از دوستانم که دانشجوی دکتری همان دانشکده است و با کارمندان دانشگاه خیلی رفیق بود، شدم. او پس از پرس وجو گفت که نتایج آمده است و اسم من در بین قبول‌شدگان نیست. از شنیدن این خبر به قدری تعجب کردم که هرگز آن لحظه یادم نمی‌رود. واقعا برایم شوک‌آور بود چون بی‌اندازه مطمئن بودم که قبول می‌شوم.
 
بعد از اینکه فهمیدید جزو قبول شدگان نیستید چه کردید؟
 
بلافاصله از همان دوستم خواستم پیگیری کند که چه کسی قبول شده است و بعد از اینکه گفت چه کسی را به عنوان سهمیه استعدادهای درخشان قبول کرده‌اند شناختمش. به خوبی یادم بود که مدارک علمی‌اش از من پایین‌تر بود. با این حال بی‌خیال ماجرا نشدمو از طریق نماینده شهرمان در مجلس شورای اسلامی که فرد فرهیخته و دلسوزی است، پیگیر شدم که خاطرم هست دفتر ایشان در نهایت به طور شفاهی به من گفت که نام آن فرد از بالا اعلام شده بود و ما هرکاری کردیم نتوانستیم این موضوع را از طریق ضوابط پیش ببریم و برای همین از دست ما بیشتر از این کاری ساخته نیست. بعد تصمیم گرفتم که به سازمان سنجش یا وزارت علوم بروم اما منصرف شدم چون با خودم گفتم وقتی نام آن فرد قبول‌شده از جایی اعلام شده که از دست نماینده مجلس هم کاری ساخته نیست به این معناست که اهرم قوی‌تری داشته است، در نتیجه با پیگیری ماجرا فقط سرخورده‌تر می شوم.
 
پس با این موضوع کنار آمدید؟
 
کنار آمدم؟ شوخی می‌کنید! هرگز از یادم نمی‌رود. تا چند روز گلویم را بغض گرفته بود و یک جور حالت شوک و سردرگمی داشتم. تا سه،چهارهفته حتی با اعضای خانواده‌ام هم نمی‌توانستم صحبت کنم و دلگرمی‌های آنها هم مرهمی بر درد من نبود.
 
بعد از آن چه کردید؟
 
خب من در کنکور دانشگاه آزاد هم شرکت کرده بودم و کمتر از یک ماه بعد نتایج آن آمد که طبق نتایج اعلام‌شده، رتبه اول میان استعدادهای درخشان بودم. در نهایت تصمیم گرفتم با وجود فشار مالی‌ای که متحمل می‌شدم، ثبت‌نام کنم چون واقعا دوست داشتم تحصیلاتم را ادامه بدهم. ماجرای آن بورسیه کاری با من کرد کلا از اینکه ایران ماندم، پشیمان هستم و با خودم می‌گویم کاش وقتی سال 89 و90 که فرصت گرفتن بورسیه‌ای از اروپا و دانشگاه سوئد برایم مهیا بود، مهاجرت می‌کردم و به دلیل علاقه به وطن در کشور نمی‌ماندم تا شاهد این همه بی‌قانوی‌ها نباشم؛‌ بی‌قانونی‌هایی که رنج زیادی را در این دو سال ونیم به من وارد کرده و حتی فشارها و صدمات خانوادگی متحمل شدم.
 
وقتی از موضوع 3 هزار بورسیه غیرقانونی خبردار شدید،‌چه احساسی داشتید؟
 
خاطرم هست این خبر را  ابتدا در سایت‌ها خواندم و دقیقا تا نیم ساعت زل زده بودم به صفحه مانیتور. نه برای شما و نه هیچ فرد دیگری نمی‌توانم آن نیم ساعت را توصیف کنم. غمگین نبودم؛ حسم یک نوع خشم سرکوب شده بود. امیدی در من به وجود آمد که یک تیمی آمده و افرادی در این تیم هستند که می‌خواهند امور ناسالم را اصلاح کنند و دیگر قرار نیست این قانون‌شکنی‌ها و تبعیض‌ها ادامه پیدا کند. البته قبل از اینکه این خبر به طور رسمی از سوی مسئولان وزارت علوم و مجلس اعلام شود من هم مانند خیل‌ های دیگر حدس می‌زدم و حتی دیده بودم که چنین مسائلی در دانشگاه‌ها رخ داده باشد اما هرگز تصور نمی‌کردم که رقم آن سه هزار باشد. این عدد، برایم بهت‌آور بود.
 
حتما خبر دارید که اکنون تعدادی از نمایندگان که از قضا بستگانی از آنان جزو این سه هزار نفر بوده،‌ قصد استیضاح کردن وزیر علوم را دارند. چه حرفی به این نماینده‌ها دارید که بگویید؟
 
حقیقتش اینکه اصلا احساس نمی‌کنم که این استیضاح،‌ یک امر حرفه‌ای باشد یعنی علتش این نیست که اموری در وزارتخانه‌ای به طور نادرست پیش می‌رود و به همین خاطر چند نماینده درصدد اصلاح آن هستند. زیرا کلا معقتدم هرکه از این سه هزار بورسیه غیرقانونی دفاع می کند، نمی‌تواند فرد صادق و دلسوزی باشد و حتی حامی رانت‌خواری است.  معتقدم وزیر علوم،‌ اکنون هزینه ایجاد مانع در برابر رانت‌خواری برخی‌ها را می‌دهد.
ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۳۴
غیر قابل انتشار: ۵
mehdi
۱۶:۱۲ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۶
بنده هم با معدل 18/80 و نمره پایان نامه 20 قربانی همین مساله شدم و نتوانستم کوچکترین کاری برای خودم انجام دهم و اکنون دیگر رمقی برای ادامه و دوباره شرکت کردن ندارم. تنها حسرتی برایم باقی مانده ولی امیدوارم در روز حساب به همه این مسایل رسیدگی شود.
مهدی
۱۵:۰۲ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۶
حق انتخاب دانشجوی دکتری در اختیار شورای اساتید گروه و همچنین استاد راهنمای انتخابی می باشد. برای من قابل هضم نیست که همه ی اینها رانتی بوده باشند. مازاد بر این بعضی از دانشجویان تصورات بیش از حد از خود دارند. ولی انکار نمی کنم که به این همه چیز به انصاف نیست و در مورد بورسیه ها روند به گونه ای دیگر است
رضا
۱۴:۵۹ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۶
درود بر مجلس اصولگرا، این خانم حتما صلاح نبوده دکتر بشوند و در حق ایشان لطف شده
ناشناس
۱۴:۴۱ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۶
من هم لیسانس شریف و فوق تربیت مدرس خوندم اصلا به مصاحبه دعوت نشدم...
مسعود
۱۴:۰۶ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۶
سلام. لطفا تیتر مقاله را تغییر دهید تا کاربران بفهمند که موضوع آن در مورد فردی است که از بورسیه جا مانده. اینطوری افراد بیشتری به مقاله سر میزنند.
تعداد کاراکترهای مجاز:1200