دختر ١٤ ساله گم شده سر از لیست سیاه جسدهای سوخته درآورد. راز این جسد سوخته زمانی برملا شد که ردپایی از یک مرد متاهل در زندگیاش پیدا شد.
اعلام گمشدن دختر نوجوان
٢٠فروردین ٩٣ بود که یک خانواده نگران از بوئینزهرا خودشان را به دادسرای
جنایی تهران رسانده بودند. حالشان عجیب بود و به امید پیدا کردن گمشدهشان
پلههای دادسرا را بالا میرفتند. وقتی پدر نگران در برابر قاضی عموزاد
بازپرس شعبه چهارم دادسرای امور جنایی تهران قرار گرفت، گفت: چند روزی است
که دختر ١٤ سالهام به نام مهلا گم شده است. از خانه به قصد رفتن به
مدرسهاش بیرون رفته بود اما دیگر به خانه برنگشت. نگرانش شدهایم همه
اطراف و محله را زیر پا گذاشتیم به خانه دوستانش سر زدیم اما هیچ خبری از
دخترمان نیست.
پدر نگران درحالی که دستهایش میلرزید به امید یافتن دختر ١٤ سالهاش عکس او را در اختیار شعبه چهارم بازپرسی قرار داد.
جسد سوخته
٢ فروردینماه سال جاری بود، چند زن و مرد کوهنورد برای ورزش به ارتفاعات
خوش آب و هوای کوی فراز رفته بودند. خسته و گرسنه بودند و به دنبال
سایهای میگشتند تا بتوانند در آنجا استراحت کنند. کانکس قدیمی و متروکه
اطراف کوه توجهشان را جلب کرده بود. جلوتر رفتند، کولهپشتیهایشان را روی
زمین گذاشتند اما وقتی دستگیره در را باز کردند هرگز تصور نمیکردند در
برابر جسد زغالی و سوخته شده قرار بگیرند.
تحقیقات پلیسی
کوهنوردان با دیدن جسد سوخته و بوی تعفنی که فضای کانکس را فرا گرفته بود
در برابر جنایت هولناکی قرار گرفته بودند. درحالیکه وحشت به جانشان
افتاده بود با اطلاعرسانی به پلیس ١١٠ ماموران را در جریان جسدی در کانکس
متروکه کوی فراز قرار دادند.
کارآگاهان اداره آگاهی با دریافت این خبر به همراه قاضی جمشیدی بازپرس شعبه دوم دادسرای جنایی تهران به محل کشف جسد اعزام شدند. بررسیهای اولیه نشان میداد جسد کاملا سوخته است و چند روزی از وقوع این جنایت میگذرد. تحقیقات میدانی کارآگاهان آغاز شد.
شواهد جنایت اینگونه نشان میداد که این جنایت در جای دیگری اتفاق افتاده است و قاتل برای مخفی نگه داشتن راز جنایتش جسد را به این کانکس متروکه آورده و آتش زده است. با دستور بازپرس جمشیدی جسد برای تحقیقات بیشتر و مشخصشدن هویت و علت مرگ به پزشکی قانونی منتقل شد.
از شمال تا جنوب
پزشکیقانونی علت مرگ را ضربه جسم سنگین به سر و آتش زدن جسد اعلام کرد.
همچنین در گزارش پزشکی قانونی، مقتول یک دختر ١٤ساله به نام مهلا معرفی شده
بود. با اعلام نتیجه پزشکیقانونی درباره علت مرگ جسد سوخته، پلیس در
برابر جنایتی هولناک قرار گرفت.
کارآگاهان تحقیقات خود را برای شناسایی
ردی از خانواده او آغاز کردند. تا اینکه در شاخههای تحقیقاتی ماموران نام
مهلای ١٤ساله را در لیست فقدانی پروندهای در شعبه چهارم بازپرسی رصد
کردند. همین سرنخ کافی بود تا خانواده مهلا دوباره به دادسرای جنایی تهران
فرا خوانده شوند.
خانواده مهلا که باور نداشتند دختر ١٤سالهشان به قتل رسیده باشد برای روشن شدن زوایای مبهم پرونده تحت بازجویی قرار گرفتند. تا اینکه در تحقیقات از آنها مشخص شد مهلا از مدتی قبل با مرد جوانی ارتباط پنهانی داشته است. اما هیچکس نمیدانست این مرد مرموز کیست و از کجا میتوان پیدایش کرد؟!
سرنخ طلایی
٤ماه طول کشید تا ردپایی از عامل جنایت شناسایی شود. ١٨مردادماه بود که
کارآگاهان با انجام کارهای اطلاعاتی و بررسی شماره تلفنهایی که مهلا در
چند ماه آخر با آنها تماس داشته است به سرنخی طلایی دست پیدا کردند.
شواهد
و مدارک نشان میداد این تماسها بعد از نوروز ٩٣ بیشتر شده است و درست در
همان روزی که پدر و مادر مهلا ادعا کرده بودند دخترشان دیگر به خانه
برنگشته است این شماره تلفن مرموز چندین بار با خط او تماس گرفته بود.
کارآگاهان با تحقیقات تکمیلی توانستند آدرس خانه این مرد مرموز را شناسایی
کنند. عملیات پلیسی درحالی کلید خورد که این مرد جوان با همسر و فرزندش در
خانه مشغول استراحت بود.
او که از دستگیریاش شوکه شده بود سعی داشت با
داستانسرایی کارآگاهان را از مسیر پرونده دور کند. اما وقتی امیر که
٢٧سال داشت در برابر شواهد و مدارک بازپرس جمشیدی قرار گرفت چارهای جز
اعتراف نداشت و گفت: از مدتی قبل با مهلا دوست شده بودم. من متاهل هستم و
به همین دلیل نمیتوانستم زمان زیادی در روز را با او وقت بگذرانم. فقط
گاهی با هم شیشه مصرف میکردیم. شاید یکی از دلایلی که میخواستم با او
باشم نیز همین بود.
تا اینکه یک روز با هم به ارتفاعات کوی فراز رفتیم. نزدیک به یک معدن سنگ نشسته بودیم و درحال کشیدن شیشه بودیم. بحثمان شد،
کنترلم را از دست دادم و درحالیکه تحتتأثیر مصرف شیشه حالت عادی نداشتم
یک سنگ از روی زمین برداشتم و محکم به سرش زدم. بیهوش شد و روی زمین
افتاد. حتی با دیدن این صحنه هم به حالت عادی برنگشته بودم جسدش را به
کانکس متروکهای که در آن اطراف قرار داشت بردم. از موتورم بنزین کشیدم و
با ریختن آن روی مهلا او را سوزاندم.
سپس به خانه برگشتم و چون تصور میکردم کسی از ارتباط پنهانی او با من خبردار نیست فکر اینکه به دام بیفتم را نمیکردم.
بازپرس جمشیدی بعد از شنیدن اعترافات امیر، او را به
جرم قتل و آتش زدن جسد دختر جوان تحویل مقامات قضایی اداره یازدهم پلیس
آگاهی تهران داد.
بیچاره پدر و مادر دختره
آفرین به پزشکی قانونی!!!!!!!!!!!!!!!