صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۳۴۲۱۶۴
تاریخ انتشار: ۱۲:۳۳ - ۰۲ تير ۱۳۹۳ - 23 June 2014

توضیحات سیدمحمد حسینی درباره دوران وزارتش در ارشاد

منبع: نشریه رمز عبور

دکتر سید محمد حسینی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت دهم، در شماره سوم نشریه "رمز عبور" مصاحبه ای تفضیلی را با موضوع فرهنگ و پاسخ به نقدهای صورت گرفته در دوره مسئولیت خودش انجام داده که تقدیم خوانندگان محترم می گردد.

چند وقت پیش وزیر ارشاد مصاحبه کرد و گفت هیچ یک وزرای ارشاد قبلی نتوانستند منویات رهبری را محقق کنند، من هم نمی‌توانم. نظرتان در باره این گزاره چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم. البته این که آرمان‌ها و اهدافی که رهبر معظم انقلاب مطرح می‌کنند به‌گونه‌ای است که نیل به آن‌ها به‌سادگی میسر نیست، سخن درستی است، ولی این که انسان از همان اول اظهار عجز و ضعف کند، مناسب نیست. هر مسئولی باید تمام تلاش خود را به کار بگیرد و رهبری هم واقع‌بین هستند و عملکردها، رویکردها و مواضع را ملاحظه و بر آن مبنا ارزیابی می‌کنند. این که مدیری از ابتدا بگوید قبلی‌ها نتوانسته‌اند و من هم نمی‌توانم، به نظر می‌رسد این گفته توجیه بعضی از ضعف‌ها و ایرادها باشد. اگر عزم جزمی وجود داشته باشد، اشکالات کمتری به وجود می‌آید، ولی از اظهار ناتوانی چنین برداشت می‌شود که اگر انجام ندادند، فردا کسی مؤاخذه نکند!

در گذشته وزرا متفاوت بودند. کسی مثل آقای مهاجرانی به بحث تهاجم فرهنگی اعتقاد نداشت و راه خودش را می‌رفت و تعبیر رهبری در دوره ایشان این بود که مطبوعات پایگاه دشمن شده‌اند و دیدیم هم ایشان، هم معاونش و هم برخی از حامیان آن تفکر به دامن غرب پناه بردند و با همکاری رسانه‌های بیگانه و اظهارات بدون پرده چهره واقعی خود را نشان دادند. از چنین افرادی انتظاری برای تحقق خواسته‌ها و مطالبات رهبری وجود ندارد. اما دیگر وزرا سعی خود را به‌کار بستند و در مجموع خدمات ارزشمندی ارائه دادند. درحال حاضر و در آینده نیز توقع این است که مدیران ارشاد نهایت تلاش خود را به‌کار گیرند و تحقق‌بخش منویات رهبری باشند و عملا این عزم و اراده را نشان دهند.

می‌شود در باره گزاره آخرتان توضیح بیشتری بدهید؟

مثلاً رهبر معظم انقلاب وقتی از فرهنگ سخن می‌گویند، منظورشان فرهنگ اسلامی و انقلابی است و یا تأکید می‌کنند از نیروهای مؤمن و متدین در این حوزه حمایت شود. تاکنون هیچ‌گاه شعار هنر برای هنر را مطرح نکرده‌اند. جهت‌گیری‌ها و اولویت‌هایشان کاملاً مشخص است، اما این که به اسم این که می‌خواهیم همه هنرمندان یا همه شاعران را زیر چتر خود بگیریم مسیر دیگری انتخاب شود، معلوم است که اراده جدی وجود ندارد. نخواستن بر نتوانستن پیشی گرفته است! برای نمونه وقتی جشنواره شعر فجر را که باید کاملاً جهت‌گیری انقلابی داشته باشد، از بهمن به اواخر اردیبهشت موکول و گفته شود در کنار شعر انقلابی شعر مستقل هم داریم، یعنی «شعر بماهو شعر» و با این توجیه مسیر هموار می‌شود برای حضور افرادی که در کارنامه آن‌ها اشعار غیراخلاقی و نیز سیاسی مغایر با اهداف نظام وجود دارد. یعنی زاویه‌ای که در مقابل شعر انقلابی گرفته می‌شود، بلافاصله به سمت شعری می‌رود که در مقابل نظام یا تضعیف‌کننده آن باشد!

یا در جشنواره فیلم فجر در سال ۹۲ شاهد بودیم، مضمون فیلم‌هایی مثل «قصه‌ها» یا «من عصبانی نیستم» مغایرت با نظام و مؤید فتنه بود، در حالی که مواضع رهبری در بحث فتنه کاملاً معلوم است. اینجا دیگر موضوع نخواستن پررنگ می‌شود و نتوانستن مطرح نیست لذا این مسئله مهم است که نمی‌توانیم یا نمی‌خواهیم؟ بله، ما هم بعضی وقت‌ها نمی‌توانستیم آن طور که باید و شاید صد در صد عمل کنیم، اما عزم جدی داشتیم در چارچوب ضوابط و دیدگاه‌های رهبری عمل کنیم. ممکن بود در مورد کتابی دقت لازم صورت نگیرد، اما این که از ابتدا با موضع‌گیری روشن نظام و رهبری در مسئله نظارت و ممیزی کتاب موضع دیگری اعلام شود، معلوم است که این رویکرد رضایت رهبری را به همراه نخواهد داشت.

مثال‌های فراوانی وجود دارد که به کسانی میدان داده می‌شود که سابقه و مقابله‌شان با نظام معلوم است. مثلاً مجوز انتشار بعضی کتاب‌ها و یا نشریات و یا اجرای برخی تئاترها که ذکر همه موارد خارج از حوصله این مصاحبه است. در جایی که احکام مسلم اسلامی توسط نشریات زیر سئوال می‌رود، به‌جای این که محکوم شود، به‌نوعی از آن‌ها جانبداری و حمایت می‌شود که چرا توقیف شده‌اند و برعکس سخت‌گیری و موشکافی‌ها متمرکز می‌شود بر نشریات، سایت‌ها و خبرگزاری‌هایی که وفاداری‌شان نسبت به نظام کاملاً مشخص است. همه توان خود را برای تذکر و برخورد با آن‌ها می‌گذارند ولی به کسانی که تیشه به ریشه نظام می‌زنند کاری نداشته ندارند! این‌ها نشان می‌دهد «نخواستن» اجرای فرامین رهبری بر «نتوانستن» غلبه یافته است.

رهبری معظم انقلاب از مسئله فرهنگ ابراز نگرانی کردند. یک‌سری از مصادیق آن‌ها را گفتید. آیا نگرانی ایشان در حوزه فرهنگ عمومی بیشتر است یا در زمینه تولیدات فرهنگی؟

اصل بر بحث فرهنگ عمومی است، یعنی باید برای ارتقای فرهنگ عمومی کشور تلاش کنیم که یکی از مصادیق آن سبک زندگی است که رهبری در خراسان شمالی بالغ بر ۲۰ سؤال در این خصوص مطرح کردند تا ذهن همگان برای درک ناهنجاری‌ها و مشکلات و یافتن راهکار و همراهی و مشارکت برای اصلاح درگیر شود. لازمه ارتقاء فرهنگ عمومی این است که مردم دخیل و سهیم باشند و خودشان ضعف‌ها و ایرادات را درک کنند و عزم ملی برای برطرف کردن اشکالات به‌وجود آید، لذا نقش مردم بسیار مهم است ولی به هر حال این خواص هستند که بر فرهنگ عمومی تأثیر می‌گذارند.

یک کتاب ممکن است 3 هزار نسخه بیشتر فروش نداشته باشد، اما غالب کسانی که آن را می‌خوانند افراد مؤثری هستند. دارای پایگاه و نفوذ در جامعه هستند، تریبون برای بیان نظرات خود دارند. استاد، معلم و نویسنده، هنرمند و مبلغ هستند. از همین کتاب ممکن است متن یک فیلمنامه تهیه شود که تأثیر آن فیلم بسیار گسترده است. یا یک تئاتر ممکن است مخاطب زیادی نداشته باشد، اما تماشاگران نخبه و خاص بر افکار جامعه تأثیرگذارند، لذا باید به این مسائل دقت شود و اهتمام ویژه نسبت به هنرمندان، شاعران، نویسندگان، اهالی رسانه و امثالهم صورت گیرد. نمی‌توان ارباب فکر و فرهنگ و رسانه را جدای از جامعه پنداشت و از تأثیرگذاری آنان غافل بود. برای نمونه رهبری از ابتدای پیروزی انقلاب به این مهم توجه و عنایت داشته‌اند و نشست‌های فراوان و مداوم با شاعران، نویسندگان، فیلمسازان و دیگر گروه‌های هنری و فکری و نخبگان جامعه داشته‌اند. گاهی حتی برای یک فرد وقت قابل توجهی درنظر گرفته‌اند به‌خاطر اثربخشی که بر این توجه وجود دارد. یا مثلاً توصیه‌هایی که درخصوص سینما یا برخی فیلم‌ها مطرح می‌کنند، بیانگر اهمیت هنرمندان و فیلم‌سازان است، که بنابر تعامل و متقاعد کردن این گروه‌ها است و با تحکم و دستورالعمل صرف نتیجه‌ای عاید نمی‌شود. بر صاحبان فکر و هنر است که با مسائل اساسی کشور و وظیفه خطیری که به عهده دارند آشنا شوند تا نتیجه این اشراف در آثار آنان تجلی یابد.

در شرایطی هستیم که غرب سرمایه‌گذاری کلانی می‌کند و هر ساله علیه اسلام و ایران فیلم می‌سازد. این یک امر اتفاقی نیست که به ذهن یک فیلم‌ساز رسیده باشد، بلکه حمایت‌های جدی از او صورت می‌گیرد. وقتی آن‌ها با برنامه و هدفمند کار می‌کنند، آیا درست است بگوییم از ابزار هنر صرفاً برای سرگرمی استفاده می‌کنیم؟! و کاری به اقدامات غرب نداریم؟! اخیراً با اهداف خاصی درباره مشاهیر و بزرگان ما هم فیلم می‌سازند. مثلاً فیلم پزشک را درباره ابوعلی‌سینا ساخته‌اند، یک فیلم کاملاً تحریف‌شده و مبتنی بر قصه‌ها و داستان‌هایی که بافته‌اند و مبنا و سند تاریخی ندارد. تصویری از مردم و حکومت آن دوره -آل‌بویه- و چهره‌ای ضعیف و غیرواقعی از ابوعلی‌سینا ترسیم کرده‌اند به‌گونه‌ای که شاگردش که از اروپا آمده است بر وی برتری می‌یابد!

با این وضع آیا فیلمسازان متعهد می‌توانند نسبت به این قضایا بی‌تفاوت باشند؟ این آثار و فیلم‌ها افکار عمومی دنیا را علیه ما شکل می‌دهند. نشانه‌گیری آن‌ها فقط انقلاب و مسائل امروزی نیست، بلکه دارند ریشه‌های تاریخی ایرانیان را هم می‌زنند و علاوه‌بر دوره بعد از اسلام، روزگار قبل از اسلام را هم مورد تهاجم قرار داده‌اند. فیلم‌هایی مثل ۳۰۰ یک و دو را می‌سازند و چهره خشنی از ایرانی‌ها در طول تاریخ نشان می‌دهند که این‌ها ذاتاً چنین آدم‌هایی هستند. پس اگر برخورد و تحریمی صورت می‌گیرد مستحق آن هستند! یعنی کاملاً در حوزه فرهنگ زمینه‌سازی می‌کنند، کما این که در دوره استعمار هم این روش‌ها رایج بوده است. یعنی وقتی بر کشوری سلطه می‌یافتند، فرهنگ، آداب و رسوم، زبان و حتی رسم‌الخط آن‌ها را تغییر می‌دادند تا مقدمات استیلای دائمی خود را فراهم سازند. لذا نخبگان جامعه، اهالی هنر، فرهنگ و ارباب فکر و اندیشه رسالت خطیری در مقابله با طراحی‌های دشمن دارند و ضرورت دارد افرادی میدان‌دار عرصه و هنر باشند که به این باور رسیده باشند و حمایت‌ها در این مسیر صورت گیرد.

به یاد داریم در دوران موسوم به اصلاحات فردی که بیش از 20 سال در خارج از کشور بود، با سلام و صلوات و فرش قرمز برگشت و فیلم‌هایی مثل «خانه‌ای روی آب» را ساخت که کاملاً هدفدار بود. البته کسی که برمی‌گردد اگر در مسیر انقلاب همراهی و همکاری کند، همه پذیرای او خواهند بود، اما این که برگردد و بگوید تاکنون شما مسیر نادرستی را طی کردید، این مسئله قابل قبول نیست. در همین جشنواره اخیر دیدیم وقتی برخی میدان پیدا کردند، از فردین و بهروز وثوقی به‌عنوان استوانه‌های سینما تجلیل کردند، انگار قبله آمال و آرزوهایشان چنین افرادی هستند که باید الگوی جوانان امروز قرار گیرند!

در دیگر حوزه‌ها هم با تکریم چهره‌های کذایی دوره طاغوت سعی می‌کنند این روند را عادی‌سازی و چنین افرادی را احیا و آن‌ها را به عنوان الگو مطرح کنند! آیا در نظام اسلامی چنین اقداماتی زیبنده و شایسته است؟! اصلاً انقلاب برای تغییر و تحول در همین مبانی فرهنگی بوده است. یکی از مراکزی که مردم در دوره انقلاب در کنار مشروب‌فروشی‌ها به آنجا حمله می‌کردند، سینماها بود. چون سینما مظهر فساد بود و بی‌بندوباری را ترویج می‌داد و می‌خواست فرهنگ ابتذال و لاابالی‌گری را در کشور نهادینه کند و به این خاطر مردم متدین مخالف بودند. حالا بعد از 35 سال برگردیم به انحطاط و قهقرای آن دوره؟ با وجود این همه هنرمندان متعهد و مستعد و جوانان خلاق و نوآور که رویش‌های زیبای نظام اسلامی هستند، این عقبگرد چه مفهومی دارد؟!

به نظر می‌رسد مسئولین این دغدغه را ندارند. از رأس دولت که خود آقای روحانی باشد، می‌گوید کسانی که غصه بهشت رفتن مردم را می‌خورند آدم‌های متوهم و بیکاری هستند تا رده‌های پایین‌تر.

درباره سخنان رئیس‌جمهور محترم جداگانه باید سخن گفت ولی بدون تردید در بین مدیران نظام افرادی یافت می‌شود که یا از همان اول به مبانی انقلاب و نظام اعتقاد نداشته‌اند یا در طول مسیر دچار استحاله شده‌اند. برخی از کارگزاران در حوزه‌های مختلف این را به صراحت اعلام می‌کنند و با مباهات می‌گویند ما لیبرال هستیم! کما این که یکی از آن‌ها اعلام کرد اسلام نه نظام سیاسی دارد، نه نظام اقتصادی، نه فرهنگی و نه قضایی! این همان نگاه سکولار است که می‌گوید دین در حیطه مسائل شخصی و رابطه فرد با خداوند هست و در مسائل اجتماعی نباید دین دخالتی داشته باشد. این نگاه اول انقلاب هم وجود داشت، یعنی نگاه دولت موقت هم همین بود. حالا بعد از مدت‌ها کسانی که آن موقع با دولت موقت سر ستیز داشتند، دنباله‌روی آن‌ها شوند، آیا برای خود آن‌ها پرسشی مطرح نمی‌شود؟

این همان تز جدایی دین از سیاست بود که امام با آن مخالف بود. و این همان حرکت رفرمیستی و گام به گامی بود که برای تحولات بنیادین و اصلاح اساسی امور نتیجه‌بخش نبود. این رویکرد با روحیه امام سازگاری نداشت، لذا صاحبان آن خط‌مشی از عرصه کنار رفتند. اگر امروز هم این دیدگاه بخواهد مطرح شود، قطعاً نه دلسوزان نظام می‌پذیرند، نه خود مردم. در دوره به اصطلاح اصلاحات هم دیدیم یکی از دلایلی که باعث شد مردم از این طیف سیاسی رویگردان شوند، بی‌اعتنایی یا کم‌توجهی آنان به ارزش‌ها و مقدسات اسلامی بود. هر از چندی در قالب فیلم، کتاب، نشریه، نشریات دانشجویی، سخنرانی‌هایی که انجام می‌شد و موضع‌گیری‌هایی که می‌کردند، مسئله‌ساز می‌شدند و مرز خود را با معاندان مشخص نمی‌کردند و با خارج از کشور آمیخته می‌شدند که نمونه‌اش را در کنفرانس برلین دیدیم که به رسوایی بانی و ذاکر و مستمع انجامید! همین آقای مزروعی که الان خارج از کشور است، می‌گفت ما باید خندقی را بین نیروهای داخلی حفر کنیم، در نتیجه در تبلیغات مجلس ششم برای اولین بار دو لیست کاملاً جدا ارائه شد. قبل از آن حتی زمانی که جامعه روحانیت و مجمع روحانیون در تهران لیست جداگانه می‌دادند، تعدادی از افراد در دو لیست مشترک بودند. چهره‌هایی مثل آقای روحانی و آقای دعایی و عده‌ای از روحانیون در هر دو لیست بودند. اما در آن زمان گفتند کاملاً باید معلوم باشد یا آن طرف یا این طرف و تمام انرژی و توان خود را علیه نیروهای داخلی به کار گرفتند ولی با خارج و بیگانگان مرزبندی نداشتند. بعضی از نشریات در آن دوره دقیقاً تحلیل‌های بی‌بی‌سی و رسانه‌های بیگانه را منعکس می‌کردند و برای این کار ستون خاصی داشتند. حرف‌هایی هم که خودشان می‌زدند چندان با آن‌ها فرق نمی‌کرد و چه بسا تندتر هم بود و یک بده بستان مداوم وجود داشت، یعنی این‌ها سوژه‌ای را در داخل مطرح و آن‌ها در خارج دنبال می‌کردند و کاملاً هماهنگ عمل می‌شد و با هم پاس‌کاری می‌کردند.

این وضعیتی بود که در گذشته داشتیم و مردم وقتی این شرایط را دیدند، از این‌ها برگشتند و در انتخابات شوراهای دوم و ریاست‌جمهوری از این گروه حمایت نکردند. الان هم اگر این رویکرد بخواهد در کشور حاکم شود، قطعاً با روحیه مردم متدین ما سازگاری ندارد، چون اساس انقلاب بر مسائل مادی و معیشتی نبود. برخی از تحلیل‌گران غربی در تبیین چرایی و چگونگی انقلاب متحیر شدند، چون به خاطر پول نفت در ایران طبقه متوسط به وجود آمده بود و وضع مردم از نظر معیشتی تا حدودی بهتر شده بود پس انگیزه کمتری برای تغییر اوضاع وجود داشت. آن‌ها فکر می‌کردند صرفاً مسائل مادی می‌تواند محرکی برای انقلاب باشد، در حالی که شعارها و خواست‌های مردم بر محور قرآن و اسلام بود و امام که علیه رژیم پهلوی سخن می‌گفتند، بلافاصله اسرائیل و امریکا را زیر بار شماتت می‌گرفتند و مهم‌تر از همه روی این نکته تأکید می‌کردند که دین در خطر است.

امروز هم اگر بعضی‌ها بخواهند این موضوع را نادیده بگیرند، قطعاً در جامعه با اقبالی روبرو نمی‌شوند. برخی تصور می‌کنند شرایط کاملا عوض شده و با ارتباطات گسترده‌ای که به وجود آمده است و تأثیرگذاری‌ای که شبکه‌های ماهواره‌ای دارند و نسل جوانی که در انقلاب و دوره جنگ نبوده‌اند، می‌توانند به اهداف خود دست یابند. در حالی که می‌بینیم به‌رغم این که روحانیون و افراد متدین و دلسوز جامعه از دولت حمایت می‌کنند و خواهان موفقیت آن هستند، اما اگر رئیس‌جمهور هم صحبتی را مطرح کند که با اهداف و آرمان‌های امام و رهبری همخوانی نداشته باشد، موضع خود را بیان می‌کنند، یعنی کسی در کشور بر سر اصول و ارزش‌ها مسامحه نمی‌کند.

رهبری انقلاب نوعی جناح‌بندی افراد متدین و انقلابی و افراد غرب‌زده یا امثالهم را مطرح می‌کنند. به نظر می‌رسد جناح دوم در سال‌های گذشته تحت عنوان «جذب حداکثری و دفع حداقلی» خیلی بیشتر از جناح اول مورد حمایت مسئولین فرهنگی بوده‌اند. نظر شما چیست؟

در دوران موسوم به اصلاحات این‌ها کاملاً حمایت می‌شدند، اما از سال 84 به بعد شاهد تغییر رویکرد هستیم و این مسئله به اشکال مختلف انجام شده و توجه بیشتری به نیروهای انقلاب صورت گرفته است. ممکن است ایده‌آل و صد در صد نباشد، اما در هر حال مجال و فرصت بیشتری در حوزه‌های مختلف پیدا شد. در دوره ما مثلاً به استان خوزستان می‌رفتیم و می‌دیدیم حوزه علمیه در آنجا می‌خواهد نشریه داشته باشد و مدت‌ها در نوبت مانده است و به او مجوز نمی‌دهند، در حالی که علی‌القاعده این جور نیروها نباید معطل می‌ماندند. این موارد را پیگیری می‌کردیم که به‌سرعت انجام شود. این که ما بیش از دو هزار مجوز برای نشریات صادر کردیم، حداقل کار بود تا این‌ها بتوانند تریبونی داشته باشند. یا مثلاً برای دریافت مجوز مؤسسه، سال‌ها باید در نوبت می‌ماندند. وقتی می‌خواستند خبرگزاری راه بیندازند، بعضی از اعضای نظارت مقاومت می‌کردند و مانع می‌شدند. در حالی که پیگیری کردیم، ایستادیم و گفتیم این کارها باید انجام شود. خصوصاً بعضی‌ها به اعطای مجوز به خبرگزاری‌های ارزشی و نیروهای متعهد علاقه نداشتند.

یا در بحث تخصیص اعتبارات و حمایت‌ها با صراحت اعلام می‌کردیم که این طور نیست که از هر کتابی حمایت کنیم. باید کتابی باشد که بتوانیم آن را به کتابخانه‌های عمومی بفرستیم که استفاده کنند. اگر کتابی خنثی یا مروج فرهنگ غرب هست، ممکن است مجوز هم گرفته باشد، ولی معنایش این نیست که از آن حمایت کنیم. با صدای بلند می‌گفتیم این طور نیست که از همه کتاب‌ها بالسویه حمایت کنیم. واهمه نداشتیم که عده‌ای در داخل و خارج علیه ما موضع‌گیری کنند و حرفی بزنند و یک مقدار فضاسازی هم که در آن موقع انجام می‌شد به خاطر همین مواضع شفاف و صریح بود که خوشایند برخی جریانات نبود زیرا خواهان بیشترین سهم و حمایت‌ها بودند.

مثلاً می‌گفتیم به‌جای این که از 20 گروه تئاتری در تهران و کلان‌شهرها حمایت شود، باید بودجه را بین 500 گروه تئاتری در سراسر کشور تقسیم کنیم. این عدالت برای عده‌ای خوشایند نبود و نمی‌خواستند این کار انجام شود، چون افراد دانه درشت و برجسته‌ای در تهران بودند و صدایشان هم بلند بود و برخی مدیران هم مرعوب هیاهوی این افراد بودند و به‌خاطر حفظ موقعیت و کسب وجاهت خودشان بی‌توجه به عدالت در پی تأمین تمایلات این گروه بودند.

یا مثلاً در مورد نمایشگاه‌ها و جشنواره‌ها سعی می‌کردیم مناسبتی باشند، یعنی مثلاً در ایام و مناسبت‌های مذهبی و ملی برگزار شوند. به عنوان مثال جشنواره از قربان تا غدیر شامل تئاتر، هنرهای تجسمی، موسیقی و... یا مناسبت‌هایی مثل نهم دی‌ماه یا جشنواره خلیج‌فارس را برگزار می‌کردیم تا جهت‌گیری‌ها معلوم باشد. بعضی‌ها ناراحت بودند و می‌گفتند چرا دائماً مناسبتی جشنواره برگزار می‌کنید و می‌گویید جشنواره رضوی و امثالهم؟ وقتی می‌گویید جشنواره قرآنی طرف که نمی‌تواند بیاید و کار غیراخلاقی تولید کند، یعنی خود به خود بسیاری از آن حاشیه‌ها و مشکلات برطرف می‌شود. وقتی هنرمند مبتنی بر آموزه‌های قرآن تئاتری را به صحنه می‌آورد یا اهل قلمی قصه‌ای را می‌نویسد یا شعری می‌سراید خود به‌خود چارچوب‌ها و ضوابط مشخص است. بعضی انتظار داشتند برنامه‌ها آزاد باشد. مثلاً اگر جشنواره شعر هست، موضوع و اولویت‌ها تعیین نشود. هر کسی در هر زمینه‌ای که دلش خواست شعر بگوید. صرفاً به قالب کار و زیبایی الفاظ توجه شود و به مضمون کار توجه زیادی نشود. می‌گفتیم چنین رویکردی نداریم و ممکن است فردی شعری را برای دل خود و خلوت خویش سروده باشد، اشکالی هم ندارد، اما این که بیاییم و از این کار حمایت کنیم، چه‌قدر برای تعالی جامعه مفید است؟

ممکن است بعضی وقت‌ها همه توقعات نیروهای ارزشمند جامعه را نتوانسته باشیم برآورده کنیم، اما جهت‌گیری‌ها معلوم بود و اولویت با تولید آثار ارزشی و انقلابی و در جهت مصالح عالی کشور بود. نمونه دیگر پیگیری‌ای که برای کمک به مساجد و مصلی‌های سراسر کشور کردیم. بنده به عنوان وزیر ارشاد چنین مسئولیتی نداشتم، چون سازمان اوقاف و شورای سیاست‌گذاری ائمه جمعه و دیگر نهادها این مسئولیت را به‌عهده دارند، اما نهایت سعی خود را می‌کردیم تا اعتبارات بیشتری اختصاص یابد و مراکز دینی آباد و پررونق شود که اگر تربیت نیرویی در کشور از گذشته تاکنون صورت گرفته غالبا از این مراکز بوده است. یعنی براساس این باور پیگیر چنین اقدامات و حمایت‌هایی بودیم در حالی که اگر قدمی هم برنمی‌داشتیم کسی مؤاخذه نمی‌کرد که چرا ۲۷۰ میلیارد تومان در این خصوص کمک نکردید.

یا مثلاً اگر معاونت قرآنی را راه انداختیم برای چه بود؟ برای این بود که فعالیت‌های متنوع و پرجاذبه قرآنی شکل بگیرند، و صرفاً به حفظ و روخوانی قرآن اکتفا نشود. یا چرا کانون‌های فرهنگی و هنری مساجد را تقویت می‌کردیم؟ برای این که بچه‌های متدین و مسجدی در این کانون‌ها آموزش خطاطی، نقاشی، مستندسازی، شعر، تئاتر و... ببینند. کاملاً معلوم و محسوس بود که داریم چه روندی را دنبال می‌کنیم، لذا از طرف مقابل مورد هجمه بودیم و ناراحت بودند.

آن‌ها که همیشه هجمه می‌کنند. دیدم که مصاحبه و از کارهای آقای شمقدری و کلاً از خودتان رفع مسئولیت کرده‌اید.

رفع مسئولیت نکردیم، فقط گفتیم بعضی از کارها را می‌شد بهتر از این انجام داد.

مثلاً به خانم باران کوثری یا کسان دیگری جایزه می‌دادند، در حالی که از نظر فنی آن جایزه توجیه چندانی نداشت. آن‌ها هم می‌آمدند و پشت تریبون هر چه را که لایق خودشان بود نثار نظام و انقلاب می‌کردند و می‌رفتند. این توصیفاتی را که می‌گویید قبول دارم، ولی این طور نیست که در همه حوزه‌ها، مخصوصاً سینما این روند دنبال شده باشد.

باید مقایسه کنید و ببینید قبل از این دوره وضع چگونه بود؟ در این دوره فیلم‌های مناسب متعددی ساخته شد. مثلاً وقتی فیلم «روزهای زندگی» که یک فیلم دفاع مقدسی است در جشنواره فیلم فجر اول می‌شود، کاملاً جهت‌گیری‌ها را نشان می‌دهد. یا فیلم «قلاده‌های طلا» بلافاصله بعد از فتنه ۸۸ ساخته شد که البته حاصل تعهد و موقع‌شناسی فیلمساز هست، اما حمایت‌های ارشاد زحمایت ایشان را به نتیجه رساند وگرنه چه بسا اکران هم نمی‌شد.

اما همان موقع فارابی از ساخته شدن «آشغال‌های دوست‌داشتنی» و «گزارش یک جشن» حمایت می‌کند!

قرار بود «آشغال‌های دوست‌داشتنی» را تغییر اساسی بدهند و اصلاح کنند. «گزارش یک جشن» هم اجازه اکران نیافت، در حالی که سازنده آن کارگردان نام‌آوری است. البته کارگردان محترم با ساخت فیلم «چ» تعهد و توان خود را به نمایش گذاشت و اگر حمایت‌های جدی ارشاد نبود این نتیجه عاید نمی‌شد. این‌گونه اقدامات سلبی و ایجابی بیانگر عدم بی‌تفاوتی و اعتنا به ارائه محصولات مناسب بود.

توجه کنید که برخی از سینماگران و هنرمندان بعد از فتنه سال 88 جشنواره‌ها را تحریم کرده بودند و می‌خواستند این گونه القا کنند که اهالی فرهنگ و هنر با دولت و نظام همکاری نمی‌کنند، کاملاً صفشان را جدا کرده بودند. افرادی که ادعا می‌کنند سیاسی نیستیم، حرکت‌های سیاسی افراطی انجام می‌دادند. در جشنواره فیلم مستند بعضی حتی جایزه‌شان را گرفتند و روی زمین گذاشتند و رفتند. بعد از مدتی وقتی دیدند کسی منتظر آن‌ها نمی‌ماند و حوزه فرهنگ و هنر کشور به این‌ها متکی نیست و در کشور استعدادهای زیادی وجود دارد، برگشتند. با وجود برخی رفتارهای غیرحرفه‌ای این جماعت، مسئولان نشان دادند که درصدد طرد هنرمندی نیستند و میدان برای فعالیت هنری مهیاست مگر افرادی که خودشان بنای همکاری ندارند.

اوایل دوره یک تئاتر روی صحنه رفت که جنجال به پا کرد، اما در کل مقایسه کنید و ببینید تئاترهای بعدی که تعدادشان کم نبود بدون مسئله اجرا شدند. همین‌هایی که به دروغ مدعی می‌شوند که نیروهای متدین تمامیت‌خواه هستند، هرگاه در موقعیتی قرار گرفته‌اند تمامیت‌خواهی را تمام عیار نشان داده‌اند و نیروهای ارزشی را حذف کرده‌اند. در همین جشنواره فیلم فجر فیلمی مثل «شیار 143» را ابتدا حذف کرده بودند که با روشنگری‌های انجام شده ناچار به پذیرش و اکران شدند و به‌عنوان مردمی‌ترین فیلم انتخاب شد. یعنی برخی افراد اگر جرأت و قدرت پیدا کنند نمی‌خواهند فیلم‌های دفاع مقدس و دیگر فیلم‌های ارزشی مطرح شوند.

در حوزه کتاب، آقای دُرّی برخورد درخشانی کرد که از نقاط برجسته دوران مدیریت شماست، اما ایشان از تیر تا شهریور خانه‌نشین بود و سر کار نیامد یا مثلاً کارتابل را به خانه‌اش می‌بردند یا یکی دو روز می‌آمد، سر می‌زد و می‌رفت. کسی هم که به عنوان سرپرست انتخاب شد، یک چهره فرهنگی حوزه کتاب نبود. آن هم در سالی که آقا به نمایشگاه آمد و بحث گرانی کاغذ را مستقیماً متوجه وزارت ارشاد کرده و گفته بودند وزارت ارشاد پیگیر این قضیه باشد و حتی اگر وزارت صنایع در این زمینه مسئولیت‌هایی دارد، پیگیر این قضیه وزارت ارشاد باشد. یا در دیداری که از سالن یاس داشتند، گفتند در حوزه کتاب کاری کنید که اگر 100 سال دیگر برگشتید و به عقب نگاهی کردید، بگویید در این حوزه این کارها انجام شدند، ولی به نظر می‌رسد در یکی دو سال آخر در حوزه کتاب این بحث رها شد، مخصوصاً بحث کاغذ که خیلی آسیب زد. حتی یادم هست شما در یکی دو مصاحبه این را به گردن وزارت صنایع می‌انداختید و می‌گفتید آن‌ها باید پیگیری کنند.

عدم تمایل آقای درّی به ادامه همکاری چیزی نبود که برایشان مشکلی به وجود آورده باشیم. خود ایشان به این جمع‌بندی رسیده بود که همکاری را قطع کند و ما هم نمی‌توانستیم شاهد بلاتکلیفی در این حوزه باشیم. اما در مورد جایگزین ایشان یک اشاره اجمالی می‌کنم. برای انتخاب معاون فرهنگی افراد متعددی را مطرح کردم که هیچ‌کدام مورد قبول واقع نشد لذا مدتی با سرپرسی اداره شد، آن هم سرپرستی که چهره دانشگاهی بود. قبل از دوم خرداد در دانشگاه اصفهان مسئولیت فرهنگی داشت و در دولت نهم نیز در مدیریت‌های مختلف حضور داشت. اخیرا آقایی در مصاحبه گفته بود آقای درّی را از ستاد مبارزه با کالای قاچاق آوردند! چرا انسان باید این طور بی‌انصافی کند؟ چون گفتن بخشی از واقعیت با دروغ گفتن فرق چندانی ندارد. چطور نمی‌گویند ایشان از ابتدای پیروزی انقلاب به کار فرهنگی در بخش فرهنگی سپاه و نیز سال‌ها در انتشارات سروش مسئولیت داشت. قبل از دوره اصلاحات هم در اداره کل کتاب مسئولیت داشت و کاملاً با حوزه کتاب آشنا بود.

بنده هم با ایشان در مواردی اختلاف نظر و سلیقه داشتم، اما این که برخی با غرض‌ورزی بخواهند فردی دلسوز و متعهد را به‌کلی نفی کنند و بگویند یک چهره فرهنگی نیست، فرسنگ‌ها از جاده انصاف فاصله دارد. خلاصه در حوزه معاونت فرهنگی مسائل را با جدیت دنبال می‌کردیم. در مورد قضیه کاغذ این موضوع را بارها در هیئت دولت مطرح کردیم و حتی برخی از نهادها و دستگاه‌ها را به واردات کاغذ تشویق کردیم. در کوتاه‌مدت که نمی‌توانستیم کارخانه کاغذ راه‌اندازی کنیم. بلکه هیچ راهی جز واردات وجود نداشت. مراکز مختلف از جمله ستاد اجرایی فرمان امام وارد میدان شدند که واردات را سرعت ببخشند. افزایش قیمت کالاها هم فقط منحصر به کاغذ نبود و قیمت غالب کالاهای وارداتی ۲ یا ۳ برابر شده بود. به هرصورت همکاران ما از هیچ کوششی دریغ نکردند.

دلخوری آقای دری ربطی به نشر چشمه داشت؟ یعنی فشارهایی روی ایشان بود که چرا با نشر چشمه برخورد کردند.

نه، رفتن ایشان ارتباطی به این مسئله نداشت. شاید به‌خاطر بعضی ناهماهنگی‌ها که مورد انتظار وی نبود به این جمع‌بندی رسید.

چهار سال وزیر ارشاد، قبل از آن هم در دانشگاه، صداوسیما و دیگر مسئولیت‌ها بالغ بر بیست سال مشغول کار فرهنگی بوده‌اید. تجربه شخصی شما از تعامل و برخورد با جناح غرب‌زده و غیرانقلابی در عرصه فرهنگ چیست؟

برخی از این افراد پایبندی به ضوابط و چارچوب‌ها ندارند. بعضی از مطبوعات و رسانه‌های وابسته به آن‌ها به هیچ وجه حاضر نبودند اقدامات مثبت دولت را منعکس کنند. اتفاقاتی را که در عرصه فرهنگی رخ می‌داد کلاً بایکوت می‌کردند و به‌خاطر کوچک‌ترین مسئله هیاهویی بزرگ راه می‌انداختند. معیارهای دوگانه را کاملاً می‌شود در رفتارشان دید. مثلاً اگر در دوره ما نمایشگاه مطبوعات با یک هفته تأخیر برپا می‌شد، جنجال بر پا می‌کردند، اما در سال گذشته اساساً نمایشگاه مطبوعات برگزار نشد و هیچ کس یک کلمه حرف هم نزد! تعدادی از برنامه‌های خوب و مناسب تعطیل شدند، ولی انگار نه انگار که باید به این امور بپردازند و دلایل را جویا شوند!

برخی نشریات آن‌ها به‌راحتی دروغ می‌گویند. مثلاً بنده مدت کوتاهی در انتشارات سروش بودم. تصورم این بود که در آنجا صرفا به کارهای فرهنگی و فکری مرتبط با کتاب و مجلات می‌پردازم و از کارهای اجرایی فاصله می‌گیرم. در انتشارات سروش با یک وضعیت مالی نابسامان روبرو شدم، به‌طوری که روزهای اول حضور، همیشه چند نفر بستانکار پشت در نشسته بودند که بایستی جوابگوی آن طلبکارها بودم و به زحمت فرصتی پیدا می‌کردم تا سرمقاله مجلات را بنویسیم. در هر حال کمتر از یک سال در آنجا بودم. با نهایت احترام بسیاری از مشکلات آنجا را حل کردیم. برخوردمان با افراد از جمله آقای قیصر امین‌پور و بقیه بسیار محترمانه بود و هیچ کس را هم اخراج نکردیم.

چه سالی بود؟

اواخر 81 و اوایل 82. بعد می‌بینیم فردی مصاحبه می‌کند و سهوا یا عامدانه به دروغ می‌گوید فلانی قیصر امین‌پور را اخراج کرده است. واقعاً اسباب تعجب و تأسف است. یا آقای درّی از زمان آقای اشعری در انتشارات سروش مشاور بود و در دوران مسئولیت بنده هم مشاور بود و معاون فرهنگی همان معاون فرهنگی آقای اشعری یعنی آقای شهرام‌نیا بود که الان هم در وزارت ارشاد در مؤسسه فرهنگی کتاب مسئولیت دارد.

شش مجله داشتیم که همه به‌خوبی کارشان را انجام می‌دادند و هیچ وقفه‌ای هم در انتشار آن‌ها ایجاد نشد و مشکلات مالی‌شان را هم تا حدود زیادی توانستیم برطرف کنیم، ولی خیلی راحت نسبت‌هایی را می‌دهند و دروغ‌هایی به‌هم می‌بافند و تکرار می‌کنند. اخیرا یکی از این نشریات حدود پانزده سؤال فرستاده بود که سراسر کذب و خلاف واقع بود که پاسخی جز تکذیب نداشت. می‌گویند خب تکذیب کن. گفتم مثل این است که بگویید تو فلانی را کشتی، حالا موضع‌ات چیست؟ من بگویم نکشته‌ام، دو باره شما بگویید سرقت کرده‌ای، بگویم نکرده‌ام و همین طور این قضیه کش پیدا کند و به جامعه القا شود که فلانی این خطاها را مرتکب شده است.

در حدود ۱۰ ماه مسئولیت بنده تنها یکی از آقایان که سردبیر سروش جوان بود اصرار کرد که می‌خواهد ادامه تحصیل بدهد و درخواست استعفا داشت. نمی‌خواستم بپذیرم ولی بر اثر اصرار ایشان پذیرفتم. یا مرحوم قیصر امین‌پور در سروش تا روز آخری که بودم همکای دوستانه داشتیم. در زمان وزارت هم دو سال شخصاً به گتوند رفتم و در آرامگاه ایشان مراسم تجلیل برگزار و یک مجتمع فرهنگی را به نام ایشان نامگذاری کردیم.

به‌هرحال در کشور افرادی انگار عادت کرده‌اند که به دیگران انگ بزنند و مثل آب خوردن دروغ بگویند. مثلا مهاجرانی می‌گفت منتقدانش فرق سیمین بهبهانی و سیمین دانشور را نمی‌دانند و دیگر نسبت‌های نادرستی که به دیگران می‌داد. برای تخریب و تحقیر دیگران از روش‌های مختلف استفاده می‌کرد. ابراهیم نبوی در همین روزنامه جام‌جم ستون خاصی داشت و این قدر به او بها می‌دادند، اما الان ببینید در خارج از کشور چه مواضعی دارد و چه اتهامات ناروایی علیه نظام اسلامی مطرح می‌کند. نشان دادند قابل اعتماد نیستند. ممکن است در کوتاه‌مدت همراهی‌هایی داشته باشند، اما به‌محض این که فرصتی پیدا کنند، با اساس مخالفت می‌کنند، چون خمیرمایه‌شان به‌گونه‌ای شکل گرفته است که نمی‌توانند با نظام اسلامی همراهی و همکاری کنند.

بعضی از آن‌ها از زمان رژیم ستمشاهی مانده‌اند و در آن دوران هم با رژیم طاغوت همکاری می‌کردند، ولی انسان متأسف می‌شود از کسانی که انقلابی بودند و موضع خوبی داشتند و در دوران دفاع مقدس پیشگام بودند، اما الان با این‌ها همراه شده‌اند. این جای تأسف است، و الّا کسانی که از قبل از انقلاب در افکار غیراسلامی ریشه داشتند و یا غرب‌زده بودند، یک امر طبیعی است که به همان اصل خود برگردند، ولی نیروهایی که با امام و انقلاب بودند، وقتی دچار دگردیسی می‌شوند جای تعجب است.

می‌گویند بعد از دولت یازدهم آرامش به عرصه فرهنگ برگشته است. نظر شما چیست؟ بعضی‌ها می‌گویند ممنوع‌القلم‌ها را سریع‌القلم کرده‌اند.

غالبا جنجالی بود که خودشان راه می‌انداختند. قدرت رسانه‌ای که دارند، هر از چندی هیاهویی برپا می‌کردند. لبّ حرف ما این بود که در کارها ضوابط رعایت شود و فعالیت‌های صنفی در چارچوب مقررات باشد. درست نیست به اسم فعالیت صنفی، فعالیت سیاسی صورت گیرد و انتخابات هر صنف طبق روال قانونی انجام نشود. این طیف نشریات زیاد و امکانات فراوانی دارند که از اول انقلاب به‌تدریج در اختیار گرفته‌اند و ثروت قابل توجهی که از کارخانجات، شرکت‌ها و بانک‌های خصوصی با استفاده از رانت موقعیت دولتی به‌دست آورده‌اند و زمانی که فرزندان انقلاب در جنگ بودند این‌ها به‌دنبال آلاف و علوف خودشان بودند. با آن پشتوانه اقتصادی راه‌اندازی کارتل رسانه‌ای و روزنامه و نشریه کار سختی نیست و به‌محض این که یک روزنامه تعطیل می‌شد، روزنامه دیگری راه‌اندازی می‌شد. این‌ها بودند که فضاسازی می‌کردند و از کسانی که حاضر نبودند به قانون تمکین کنند، حمایت می‌کردند. درحال حاضر هم امکانات در اختیارشان هست و مشکلی ندارند.

از ۶۵ هزار عنوان کتاب که در سال چاپ می‌شد، به تعداد کمی اصلاحیه می‌خورد. چقدر مظلوم‌نمایی می‌کردند و این موضوع را برجسته می‌کردند، حتی یک روزنامه نوشت مثنوی مولانا هم ممیزی شد که دروغ بسیار آشکاری بود. آن قدر تکرار می‌کردند تا جامعه باور کند. هر قدر هم تکذیب می‌کردیم فایده نداشت، چون این‌ها زنجیروار به هم وصل بودند و بر اساس یک خبر دروغ تحلیل می‌کردند، گزارش می‌دادند و فضاسازی می‌کردند. الان هم که مشکلی ندارند و همه چیز طبق روال و دلخواه آن‌هاست. البته بعضی‌ها هنوز هم گاهی نق می‌زنند و می‌خواهند آزادتر باشند تا بتوانند کتاب‌هایشان را چاپ کنند. هیچ نظارتی وجود نداشته باشد و هرچه دل تنگشان خواست بنویسند از مباحث غیراخلاقی و ضد منافع ملی تا نفی باورها و اعتقادات دینی و کسی هم نگوید بالای چشمشان ابروست.

یا برخلاف تبلیغات این جماعت که مدعی برداشتن دیوار بی‌اعتمادی هستند فاصله‌ای بین ما و اهالی فرهنگ وجود نداشت که حالا این فاصله برداشته شده باشد. آن قدر که ما با هنرمندان سراسر کشور ارتباط داشتیم، الان کجا چنین چیزی وجود دارد؟ به تمام مراکز استان‌ها و بسیاری از شهرها بارها سفر کردیم و با ارباب فرهنگ و هنر جلسات فراوان داشتیم تا گره‌ها باز شود و حمایت‌های لازم صورت گیرد. متأسفانه هنرمندان شهرستانی کمتر صدایشان به جایی می‌رسد. معمولا صدای افراد مشهور تهرانی بیشتر شنیده می‌شود و بازتاب پیدا می‌کند.

در عرصه‌های اقتصادی، سیاسی و... هم همین طور است و فقط مختص هنر نیست. آن موقع اگر قیمت کالایی افزایش پیدا می‌کرد، در روزنامه‌هایشان چه جنجالی به پا می‌کردند، ولی الان سکوت کرده‌اند و هیچ حرفی نمی‌زنند. نه این که هیچ اتفاقی نمی‌افتد، منتهی این‌ها چون موافق دست‌اندرکاران فعلی هستند، اعتراضی نمی‌کنند. اگر اندکی از تناقضاتی که الان هست در آن دوره بود، می‌دیدید چه سر و صدایی راه می‌انداختند. خلاصه در آن دوران با همت همکاران کارها به‌خوبی انجام می‌شد و فعالیت‌های فرهنگی و هنری در کل کشور رونق داشت. البته عده‌ای از به اصطلاح هنرمندان کمتر فرصت می‌یافتند در تریبون‌های رسمی علیه نظام و ارزش‌ها افاضات بفرمایند. جرم دیگر ما این بود که از آثار زرد و سیاه آن‌ها حمایت نمی‌کردیم لذا عصبانی بودند و به زمین و زمان دشنام می‌دادند.

یک بار آقای صفار از قول یکی از مقامات کشور نقل می‌کردند فرش وزارت ارشاد در دوره اصلاحات نجس شده است و باید چند بار حسابی آن را بشویند و بچلانند تا پاک و طاهر شود.

اشکالات فرهنگ و هنر صرفاً به دوره اصلاحات برنمی‌گردد، البته در این مقطع بروز بیشتری داشت. بعضی از افراد از قبل از انقلاب در این وادی بوده و در حوزه‌های مختلف فرهنگ، هنر یا تلویزیون آن زمان حضور داشته‌اند. بعد از انقلاب هم نیروهای متدین و متعهد به‌تدریج تزریق شدند. این طور نبود که همه بازماندگان دوره طاغوت کنار بروند و نیروهای متعهد جایگزین شوند. متأسفانه گاهی اوقات نیروهای متدین هم مرعوب و مجذوب این فضا و جو شده‌اند و نتوانسته‌اند تأثیرگذار باشند. گلوگاه‌ها و موقعیت‌های اصلی در اختیار افراد خاصی بود و در نتیجه می‌توانستند به‌تدریج نیروهای انقلابی را به حاشیه برانند و یا با بهره‌گیری از اهرم‌ها، آن‌ها را زیرمجموعه خود سازند. کار در حوزه فرهنگ کار دشواری است. با روحیه زیاده‌خواهی و تمامیت‌طلبی که دارند در بسیاری از موارد با حمایت مدیران به نیروهای متعهد و متدین میدان ندادند و کار را بر آنان دشوار ساختند. گاهی به خاطر حضور در فیلمی که در راستای نظام ساخته می‌شود، بازیگر را تهدید می‌کنند. در دور قبل داشتیم که فردی بازیگری در چند صحنه فیلم‌برداری شرکت کرده بود ولی به‌خاطر فشارهای عجیب و غریب ناچار پایش را گچ گرفت تا عذری پیدا کند که ادامه ندهد. به این بهانه خانه‌نشین شده بود، چون تهدیدش کرده بودند. افراد را به شکل سازماندهی‌شده با تماس‌هایی که می‌گیرند و جوسازی که می‌کنند تحت فشار قرار می‌دهند و اگر جواب نداد او را بایکوت می‌کنند و دیگر او را به کار نمی‌گیرند. درست مثل حوزه سیاسی که دیدیدم با خانم راستگو چه برخوردی کردند! همین که در یک جا استقلال رأی خود را نشان داد، گفتند چون با ما نیستی، پس علیه ما هستی و باید حذف شوی! در اینگونه موارد کاملا هماهنگ هستند. ممکن است ظاهراً تکثر و چند صدایی را وانمود کنند، ولی در واقع یک فرماندهی دارند و هماهنگ‌اند. در حوزه فرهنگ و هنر هم همین کار را می‌کنند و آدم‌ها را تحت فشار قرار می‌دهند که هماهنگ و زیر چتر آن‌ها عمل کنند.

حاا اگر مدیران و مسئولان هم از نیروهای متعهد و ارزشی حمایت نکنند، معلوم است چه وضعیتی پیش می‌آید. در سال‌های اخیر تلاش کردیم بین نهادهای و دستگاه‌های فرهنگی کشور همکاری و هماهنگی ایجاد کنیم، ولی عملاً این گونه نبود. بعضی اوقات با مسئولین که صحبت می‌کردیم می‌گفتند با شما هماهنگ هستیم، ولی کار را که شروع می‌کردیم همراهی نمی‌کردند و برنامه آسیب می‌دید. یا اگر فرد یا گروهی رفتار ناشایست و خارج از ضوابط داشتند و می‌خواستیم با آن‌ها برخورد کنیم، بلافاصله در جای دیگر آن‌ها را جذب می‌کردند. برخلاف جبهه نیروهای انقلاب شاهد همگرایی و انسجامی در جبهه رقیب هستیم. به خاطر رقابت‌های منفی ناشی از بحث‌های سیاسی این یکپارچگی وجود ندارد. در دوره آقای احمدی‌نژاد چون عده‌ای با ایشان مخالف بودند، فکر می‌کردند هر گوشه‌ای از دولت را که می‌توانند باید بزنند، لذا مشکلات عدیده‌ای را به وجود می‌آوردند. مثلاً جایزه اسکار را به خاطر این که در آن سال در امریکا فیلمی ساخته شد که به ساحت نورانی پیامبر(ص) جسارت شده بود، تحریم کردیم. این کاری بود که مسلمانان خارج از ایران هم تحسین کردند، اما در اینجا نهادی که باید کارهای ارزشی انجام بدهد موضع‌گیری کرد. همه این‌ها تفسیر خاص خودشان را داشتند و در جامعه به گونه‌ای القا کردند که گویی مسئله یک موضوع فردی است، در حالی که این طور نبود. یا بحث تخلفات نهادهای صنفی را با سایر نهادهای هماهنگ کرده بودیم، ولی وقتی برخورد می‌کردیم می‌دیدیم آن‌ها با تمام قوا از تشکیلات غیرقانونی حمایت و در نهایت موضع خود را اعلام هم می‌کردند.

هنگامی که وزیر ارشاد بودید، کشور با چند مسئله بزرگ و مهم روبرو بود. یکی فتنه 88 که در باره آن صحبت کردید. دیگری گرایشی داخل دولت بود که خود را یک گرایش فرهنگی می‌دانست و آقای مشایی که در دو سال اول رئیس کمیسیون فرهنگی دولت بود، آن را نمایندگی می‌کرد. این گرایش مورد موافقت رهبر انقلاب نبود. البته کدهای صریحی هم در مخالفت با این گرایش وجود دارد. چگونه با این جریان تعامل می‌کردید، چون به نظر می‌رسید نقطه ثقل فعالیت‌های این‌ها حوزه وزارت ارشاد باشد.

در ابتدا شاید قصد بهره‌برداری از ظرفیت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را داشتند، ولی به‌زودی متوجه شدند که از این دیگ آبی برایشان گرم نمی‌شود. دیدند که ما خط مشی مشخصی داریم و در مسائل فرهنگی‌ نگاهمان به رهبری است و خیلی هم با صراحت این را می‌گفتیم و هیچ ملاحظه و رو در بایستی هم نداشتیم، مثلاً وقتی بحث مکتب ایرانی در آن زمان مطرح شد، حتی یک بار هم در سخنرانی‌هایم این تعبیر را به کار نبردم، چون به آن اعتقاد نداشتم. البته آقای رئیس‌جمهور از مکتب ایرانی تفسیری ارائه می‌دادند که منظور همان مکتب اهل‌بیت (ع) و اسلام ناب است، اما چون برخی علما و متدینین جامعه این برداشت را نداشتند و نگران شده بودند، معتقد بودم ضرورت ندارد این موضوع را مطرح کنیم که تصور شود نوعی مقابله با مکتب اسلام است. بنابراین پس از مدتی اقدامات را بر سازمان میراث فرهنگی متمرکز کردند. مثلاً وقتی می‌خواستند خارج از ایران مراسم جشن نوروز را بگیرند، با محوریت میراث فرهنگی اقدام می‌کردند.

و وزارت ارشاد را دخالت نمی‌داند.

همین طور است. سالی که جشن نوروز در تاجیکستان برگزار شد، در آن نقشی نداشتیم و در هیئت اعزامی نبودیم. مسیر ما کاملاً مشخص بود و خوشبختانه در این مدت مسئولیت، عتاب و مؤاخذه‌ای از جانب رهبری نداشتیم، بلکه برعکس، گاهی رضایت خود را در باره بعضی از اقدامات در جلسات خصوصی مطرح می‌کردند. مثلا بعضی از فیلم‌ها و آثار مورد تأیید را اسم می‌بردند. به‌هرحال اهتمام جدی وجود داشت که وظیفه خود را در چارچوب ضوابط و موازین و با نصب‌العین قرار دادن رهنمودهای رهبری انجام دهیم. برای نمونه در بحث «پروژه‌های مهر ماندگار» ابتدا در دولت پیشنهاد شد که عنوان طرح «مهرگان» شود، بنده با صراحت مخالفت کردم و گفتم چه مناسبتی دارد؟ مهرگان یک جشن باستانی قدیمی بوده و ارتباطی با ما ندارد. افتخار دولت باید این باشد که گفتمان و واژگان خاص خود را داشته باشد. در نهایت با بحث‌های دیگری که مطرح شد به‌جای مهرگان، مهر ماندگار انتخاب شد.

به نظر می‌رسد بعضی جاها اگر تحمیل صد در صد هم نباشد، ولی خودشان دخیل بودند، مثلاً تغییر و تحولاتی که در روزنامه ایران صورت گرفت.

آن‌ها قصد داشتند خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران را مستقل سازند و مستقیماً زیر نظر رئیس‌جمهور باشد و کاری به وزارت ارشاد نداشته باشد، ولی اساسنامه خبرگزاری طوری تنظیم شده بود که این جابه‌جایی نیاز به تصویب مجلس داشت و وضع به‌گونه‌ای بود که مجلس هم مخالفت می‌کرد. بنابراین منصرف شدند ولی چون هیئت پنج نفره‌ای که باید مدیرعامل خبرگزاری را تعیین کند، اعضای دولت هستند و وزیر فرهنگ و ارشاد یک رأی بیشتر ندارد، لذا تصمیم رئیس‌جمهور تعیین کننده است.

همچنین یک نفر از سه نفری که مدیر روزنامه ایران را تعیین می‌کرد.

بله مدیرعامل خبرگزاری و رئیس دفتر رئیس‌جمهور به اتفاق وزیر ارشاد مسئول روزنامه را مشخص می‌کنند که نظر آن دو نفر تعیین کننده بود. یعنی وزارت ارشاد به‌تنهایی نمی‌توانست در این مسئله اعمال نظر کند.

با تغییراتی که در روزنامه ایران صورت گرفت مخالف بودید؟

از عملکرد آقای اشتهاردی رضایت وجود داشت و دلیلی بر تغییر ایشان نمی‌دیدم.

به نظر می‌رسد یک‌سری از هزینه‌های زیادی که به‌خصوص در دو سال آخر به دولت وارد شد، از ناحیه روزنامه ایران بود.

به هر حال برخی شیوه‌های نادرست را در پیش گرفتند که به اختلافات و تنش‌ها دامن می‌زد و جبهه اصولگرایی را تضعیف می‌کرد. می‌گفتند ما کاری با اصولگرایان نداریم و گاهی حتی به طنز می‌گفتند افول‌گرایان! گاهی علیه بنده و یا وزرایی مثل آقای دانشجو هم مطلب می‌نوشتند.

اگر خاطره خاصی از حضرت آقا دارید بیان بفرمایید.

خبره‌ترین و فرهنگی‌ترین شخصیت در کشور مقام معظم رهبری است. ایشان از نوجوانی علاقه ویژه‌ای به کتاب، شعر، ادب و بحث‌های فرهنگی و هنری داشتند. اشرافی که به مقوله کتاب، شعر، موسیقی، سینما و... دارند باعث می‌شود هر هنرمندی در هر رشته‌ای در محضر ایشان از نکات ارزنده‌ای که مطرح می‌شود استفاده کند، یعنی هنرمندان احساس نمی‌کردند با یک شخصیت سیاسی مواجه‌اند، بلکه روبروی آن‌ها متفکر هنرپروری است که کاملاً آن‌ها را درک می‌کند و متوجه اهمیت و ظرافت کار آن‌ها هست. خلاصه یک رابطه عاطفی و صمیمی وجود داشت. هر ساله در نیمه ماه مبارک رمضان شاعران خدمت آقا می‌روند. شهریور ۸۸ پس از اینکه از مجلس رأی اعتماد گرفتم، خوشبختانه اولین برنامه مصادف با دیدار شاعران با حضرت آقا بود. در حیاط بیت ایشان روی صندلی نشسته بودند و صفوف نماز جماعت شکل گرفته بود. ساعتی تا نماز و افطار فرصت بود، تک تک شاعران می‌رفتند و از نزدیک با ایشان صحبت می‌کردند و کتاب‌هایشان را ارائه و ایشان هم نکاتی را گوشزد می‌کردند. فضایی بسیار دوستانه و سرشار از محبت و احساس بود. سراغ نداریم در دنیا چنین رابطه عاطفی‌ای بین اهل ذوق و ادب و سیاستمداران وجود داشته باشد.

بعد از افطار جلسه شعرخوانی تا پاسی از شب ادامه می‌یابد. در این محفل انس ایشان معمولاً جوان‌ها را تشویق و تحسین می‌کنند. در مورد شاعران میانسال و پیش‌کسوت گاهی نقد و نکات نغزی مطرح می‌کنند مثلا واژه یا عبارتی از شعر را تغییر می‌دهند که به اذعان همگان شعر بسیار دلنشین‌تر، لطیف‌تر و روان‌تر می‌شود. از این نمونه خاطرات به یاد ماندنی و شیرین کم نیست.

گاهی دوشنبه‌ها برای گزارش مراسم تکریم علما و بزرگان خدمتشان می‌رفتیم. کنگره‌هایی که در باره مفاخر، مشاهیر و نام‌آوران تشکیل می‌شود مورد عنایت حضرت آقا هست. ابتدا دست‌اندرکاران همایش توضیح می‌دادند و در پایان مقام معظم رهبری صحبت می‌کردند که غالبا ابعادی از شخصیت فرزانگان را مطرح می‌کردندکه برای جمع بدیع بود. برخی حاضران در جلسه سال‌ها در موضوع پژوهش کرده بودند اما این جلسه برایشان مفید بود و دریچه‌های تازه‌ای به روی آن‌ها می‌گشود.

بازدیدهایی که هرساله رهبری از نمایشگاه کتاب داشتند جلوه دیگری از نگاه فرهنگی و عمق اطلاعات و آشنایی با اهل قلم و جریانات فکری در داخل و خارج از کشور بود. سؤالات، دقت‌ها و مقایسه‌های ایشان مثلاً بین ترجمه قبلی از یک کتاب با ترجمه فعلی جالب توجه بود. اگر مترجم و نویسنده یا ناشر حضور داشت از او سئوال می‌کردند، آن‌ها هم می‌دانستند با عالم نکته‌سنج و باریک‌بینی مواجه هستند که کاملاً به موضوع اشراف دارد و نمی‌شود پاسخ معمولی و غیرمتقن داد. خیلی وقت‌ها هم از توضیح و پاسخ دادن عاجز می‌شدند و به اطلاعات محدود خود اعتراف می‌کردند.

این آگاهی، اهتمام و نگاه تخصصی موجب دلگرمی ارباب فکر و اندیشه و هنر می‌شود. وقتی می‌بینند رهبری علی‌رغم مشغله‌ها و مسئولیت‌های خطیر برای اهالی فرهنگ و هنر وقت می‌گذارند، کتاب یک نویسنده را ولو هزار صفحه باشد مطالعه می‌کنند و تقریظ می‌نویسند، نکاتی را ذکر می‌کنند که دیگران را به مطالعه آن کتاب ترغیب می‌کند، این توجه بسیار ارزشمند و تأثیرگذار است و درسی عملی فرا روی دیگر مسئولان کشور است. بلاشک این مشی و سلوک در سطح سران دنیا بی‌بدیل است. پادشاه، رئیس‌جمهور یا رهبر یک کشور وظیفه خود را منحصر به تصمیمات و اقدامات رفاهی، سیاسی، اقتصادی و بین‌المللی می‌داند، اما این که در حوزه فرهنگ و هنر این قدر دقیق باشد و این قدر اهتمام بورزد و وقت بگذارد، به مخیله‌اش هم خطور نمی‌کند و با وضعی که دارند توقعی هم از آن‌ها نیست.

نمونه دیگری ذکر کنم. جلسات قاریان قرآن گاهی سه الی چهار ساعت طول می‌کشد و ایشان در روز اول ماه مبارک رمضان این صبر، حوصله و متانت را به خرج می‌دهند که برای جوانان هم ساده نیست. جز عشق به قرآن و تکریم حاملان قرآن و سعی بر ترویج آموزه‌های دینی چه انگیزه‌ای می‌تواند این صحنه معنوی را به‌وجود آورد؟

به اعتقاد من با توجه به هجمه همه‌جانبه فرهنگی که به‌خصوص بعد از جنگ در دستور کار بیگانگان و عوامل داخلی آن‌ها قرار گرفت، اگر درایت، دقت و هوشمندی رهبری نبود، شرایط فعلی بسیار متفاوت و در مسیر اهداف و برنامه‌ریزی دشمنان قسم‌خورده ایران و اسلام بود. رهبری با صراحت و صلابت مدافع نیروهای متعهد، متدین و انقلابی هستند و موجبات رشد و تعالی آن‌ها را فراهم می‌کنند. نهضتی که در تولید آثار دفاع مقدس شکل گرفته و خاطرات و افتخاراتی که به رشته تحریر درآمده است، با حمایت و هدایت مقام معظم رهبری است و اگر این پیگیری و عنایت نبود، امروز شاهد این همه آثار خوب در کشور نبودیم.

انتظار داریم مسئولین هم این گونه باشند و یا اگر در مسائل فرهنگی این آشنایی و تسلط را ندارند، تابع نقطه‌نظرات ایشان باشند. علاوه‌بر جایگاه ولایت و رهبری نظام که شرعا و قانونا تبعیت را ملزم می‌سازد ایشان یک فرد خبره و کارشناس دقیق‌النظری هستند که آدم‌ها و جریانات را می‌شناسند، تأثیرات برخی آثار فرهنگی بر جامعه را می‌شناسند و با آینده‌نگری، دوراندیشی و خیرخواهی به تحلیل امور می‌پرازند. افرادی که بیشتر در عالم سیاست یا مدیریت اجرایی در دیگر حوزه‌ها بوده‌اند و یک‌سری مسائل سطحی از فرهنگ و هنر را می‌دانند، چرا تحت تأثیر عده‌ای خاص دچار خودشیفتگی و غرور می‌شوند و می‌خواهند راه و مسیر خود را از رهبری حکیم نظام جدا کنند؟! در حالی که خیر دنیا و آخرتشان در این است که در این مسیر حرکت کنند.

به هر حال هم امام برای فرهنگ اهمیت قائل بودند و فرهنگ را منشاء تحول و پیشرفت می‌دانستند و رهبری هم می‌فرمایند فرهنگ از اقتصاد مهم‌تر است، چون اگر می‌خواهیم اوضاع اقتصادی کشور بهبود یابد، نیاز به فرهنگ‌سازی برای همکاری و همراهی مردم و مسئولان در زمینه‌های مختلف از جمله مبحث اقتصاد مقاومتی هستیم. رعایت صرفه‌جویی، ارتقای کیفیت تولید و حمایت از تولید داخلی و... همه به عزم ملی برمی‌گردد و تحقق آن نیاز به کار فرهنگی دارد. ایشان فرمودند در زمینه اقتصاد مقاومتی حرف‌های خوبی زده می‌شود، ولی مهم عمل است. باید عزم جدی وجود داشته باشد که گفته‌ها و طرح‌های خوب عملیاتی شود.

مسئله سلامت جسم و روان مردم بسیار مهم است و طرح تحول سلامت هم طرح خوبی است که بیش از ده هزار میلیارد تومان به آن اختصاص داده‌اند، اما آیا حاضریم درصدی از این مبالغ را به کارهای فرهنگی اختصاص بدهیم؟!

در سفرهای دور سوم استانی فرهنگ و هنر در رأس قرار گرفت، ولی به‌محض این که کشور با مشکلات اقتصادی و کمبود منابع مالی مواجه شد اولویت فرهنگی از دستور کار خارج شد. در دو سال اول اعتبارات خوبی برای فعالیت‌های فرهنگی در استان‌ها در نظر گرفته شد که نشاط و تحرک خوبی را شاهد بودیم، اما همین که تنگناهای اقتصادی پیش آمد و بحث صرفه‌جویی مطرح شد اول از همه به سراغ فرهنگ و هنر آمدند و گفتند این همه دستگاه‌ها و مؤسسات فرهنگی برای چیست؟ در حالی که این‌ها نیاز کشور است. در راستای هجمه فرهنگی غرب گاهی هالیوود یک فیلم علیه ایران اسلامی می‌سازد که هزینه آن برابر کل بودجه سینمایی کشور ماست. بنابراین نمی‌شود توقع داشت با این ناتوی فرهنگی و سرمایه‌گذاری عظیم دشمن با بضاعت مزجات مقابله کرد. بر فرض اگر ضعفی و پراکنده‌کاری هم وجود داشته باشد، نباید صورت مسئله را پاک کنیم و اعتبارات این بخش را کاهش دهیم.

گاهی می‌گویند این همه مراکز فرهنگی و پژوهشی برای چیست؟ بالاخره هر کدام یک گوشه کار را گرفته‌اند و در زمینه‌ای کارهای مفید ارائه می‌کنند و نیازمند حمایت بیشتر هستند. کسانی که شعار می‌دهند کار را باید به بخش غیردولتی واگذار کرد، از این همه نهادها و مؤسسات فرهنگی، هنری، مطالعاتی و قرآنی که مجوز گرفته‌اند، حمایت کنند تا شاهد تولید محصولات ارزنده و ارائه خدمات گسترده در سراسر کشور باشیم و با اقدامات ایجابی مردم و به‌ویژه نسل جوان را با فرهنگ اصیل و ناب آشنا کنیم تا کمتر در معرض آسیب‌های اخلاقی و اعتقادی ناشی از سبک زندگی و فرهنگ غربی باشند.
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200