صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۳۴۱۷۹۰
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۲:۰۸ - ۳۱ خرداد ۱۳۹۳ - 21 June 2014
حاشیه نگاری بر «شبی با ناصر تقوایی»

وقتی واژه ها مجرم می شوند...

ادبیات، از بارزترین جلوه های معنویت در دنیای مدرن است. به نام معنویت نمی توان به جنگ ادبیات رفت و نویسنده را از نوشتن بازداشت. بی سبب نیست که ناصر تقوایی گفت ادبیات، حرفه اصلی من است نه گریزگاه من و وضع ادبیات از سینما نگران کننده تر است.
 عصر ایران؛ مهرداد خدیر- «هیچ کس جلوی مرا نگرفته ونگفته فیلم نساز. اما جوّ فرهنگی امروز نمی گذارد کار خود را انجام دهم . به این علت است که در این سال ها فیلم نساخته ام. اما درس داده ام و فیلم ساختن هم وسیله امرار معاش من نبوده است. من در این سال ها نوشته ام؛ بسیارهم . اما انگار واژه ها در نگاه ممیزان، مجرم اند. مگر واژه ها را می توان از زبان دور ریخت؟ سانسور مضمونی به سانسور واژگانی تبدیل شده است.»

این سخنان را ناصر تقوایی کارگردان سرشناس سینمای ایران روز پنج شنبه 29 خرداد 1393 در آیین بزرگداشت خود در خانه هنرمندان ایران ایراد کرد و مخاطبان خود را غافل گیر ساخت. چرا که نه در سیمای یک سینماگر که در هیات یک نویسنده و متفکر ظاهر شد. به جای مظلوم نمایی و نالیدن از خانه نشینی از کار مدام خود گفت واین که اگرچه فیلم نمی سازد اما می نویسد و درس می دهد. نوشته ها البته غالبا به چاپ نمی رسد ولی مجال تدریس دارد و همین از نگرانی ها می کاست. جمله تکان دهنده تر اما سخنی بود که مسعود کیمیایی گفت: «کاش من نیز در این سال ها فیلم نمی ساختم».

طعنه آمیز این  که کیمیایی در مقام یک فیلمساز به این آیین آمده بود اما هم خود و هم ناصر تقوایی نارضایتی خود را از «فیلمسازی به هر قیمت» ابراز داشتند. با این تفاوت که یکی  گاهی تن داده و می نالد و دیگری تن نداده و می بالد.





مسعود کیمیایی گفت نکته های زیادی یادداشت کرده اما احساساتی شد و نطق خود را زود تمام کرد



ناصرتقوایی در این آیین درباره بازگشت سینمای ایران به دوران «فیلمفارسی» هم هشدار داد اما بیش از آن که از سینما بگوید از ادبیات گفت تا روشن شود راز تفاوت او با بسیاری دیگر- که به سینما صرفا به مثابه یک حرفه می نگرند یا سینماگران مولفی که هر چند چنین نگاهی ندارند اما به ناچار به پاره ای شرایط تن داده اند- چیست؟

ناصر تقوایی همت خود را در این سال ها صرف آموزش فیلمنامه نویسی کرده که به باور او با داستان نویسی متفاوت است. داستان را نمی توان به فیلم تبدیل کرد و فیلمنامه را می توان.




از راست: ناصر تقوایی، سیف الله صمدیان، سعید پور صمیمی، نجف دریابندری، مسعود کیمیایی و مجید سر سنگی
پس از دریافت عالی ترین نشان خانه هنرمندان (سرو هنر)


از این مراسم اما چند پرسش در ذهن مخاطبان و حاضران رسوب کرد و انگیزه این سطور نیز تکرار یا طرح همین پرسش هاست:

نخست همان پرسشی که خود او مطرح کرد: «کجای دنیا واژگان، مجرم اند؟»اشاره او به ممیزانی است که می پندارند شماری از واژه ها اخلاق جامعه را به تباهی می کشند و باید از فرهنگ نوشتاری دور ریخته شوند و در هر رمان و شعر و فیلمنامه که به دست آنها می رسد دنبال این «واژه های مجرم» می گردند و از نویسنده می خواهند آنها را حذف کند و هر چه نویسنده توضیح می دهد این باور من نیست، بلکه گفتاری است که میان دو شخصیت رد و بدل می شود به خرج شان نمی رود که نمی رود! اگر تا پیش از این «سانسور مضمونی» اعمال می شد و می گفتند فلان مضمون، ممنوع است اکنون اما به گفته این نویسنده و دیگر نویسندگان منتقد، بحث بر سر واژگان است. تقوایی هم مانند بسیاری می پرسد: با این منطق، «می» دیوان حافظ هم باید به کلی حذف شود، ایضا هزلیات سعدی و یکی از دفاتر مثنوی معنوی مولوی و قس علی هذا...

دوم این که چه کسی اخلاق گراست؟ آن که درباره بازگشت سینمای «فیلمفارسی» هشدار می دهد و حاضر به ساختن «فیلمفارسی» نمی شود و اخلاقی سخن می گوید و نوشته های او را به نام اخلاق سانسور می کنند یا دیگرانی که با داعیه اخلاق، مجال انتشارآثار اخلاقی ترین نویسندگان را ستانده اند؟

پرسش سوم همان نکته ای است که کارگردان مورد ستایش با تردید بر زبان آورد. این که سانسور و ممیزی هایی از این دست آیا هوشمندانه نیست با این قصد که نویسنده را از نوشتن منصرف کنند و این ذوق و شوق را در او بمیرانند؟ همه که مانند تقوایی نیستند که وسیله امرار معاش دیگری داشته باشند. نزد کسانی شوق و شغل یکی است و شوق را که بگیری شغل هم رفته است.

دست آخر این که به رغم اعلام محدود قبلی جمع کثیری در خانه هنرمندان ایران گرد آمده بودند. اگر هنر این هنرمند باید سانسور شود تا اخلاق مردم به مخاطره نیفتد آیا مردم و کیمیایی کارگردان و پور صمیمی بازیگرو دریابندری نویسنده و مترجم آمده بودند تا از مردی تجلیل کنند که باب میل ممیزها نمی نویسد؟ کاش آنها نیز آیینی برگزار کنند و بگویند خود به کدام اخلاق و آیین اند؟ چرا که این دو مانعه الجمع اند. کدام  به خطا می رود؟ آن که می نویسد و هنر خلاقه او مجال نشر عمومی نمی یابد و به خاطر همین خطا کاری و خطا پویی و خطا جویی مستلزم سرزنش است یا آن که رو به ممیزی واژگان آورده ؟!

ادبیات، از بارزترین جلوه های معنویت در دنیای مدرن است. به نام معنویت نمی توان به جنگ ادبیات رفت و نویسنده را از نوشتن بازداشت. بی سبب نیست که ناصر تقوایی گفت ادبیات، حرفه اصلی من است نه گریزگاه من و وضع ادبیات از سینما نگران کننده تر است.

این سخن را نویسنده ای می گوید که در 28 سالگی 8 داستان «تابستان همان سال» را نوشت که هم چنان از بهترین آثار داستانی ماست.

در پایان مراسمی از این دست، احساس دو گانه ای بر آدمی مستولی می شود. اولی احساس سرخوشی که هنوز شهر از عیاران خالی نیست ونیز این آیین ها در حیات و حضور و نه در ممات و غیاب برگزار می شود و از زبان یک هنرمند می شنویم که سیاستمداران را شماتت می کند که نه اهل تماشای فیلم هستند نه گوش سپردن به نوای موسیقی نه خواندن رمانی نه انس با شعری...احساس دوم اما مغایر است که اگر اینان هنرمندند و شایسته تجلیل در خانه هنرمندان، چرا تا این پایه گرفتار ممیزی اند و محکوم به حاشیه نشینی و محروم از صدا و سیما؟

سرخوشی اصلی اما آن که می دیدی به رغم همه محدود ساختن ها و نادیده انگاشتن ها، چشمه خلاقیت شان نخشکیده و همچنان جوشان است...
ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۲
غیر قابل انتشار: ۳
مصعود
۱۵:۱۵ - ۱۳۹۳/۰۳/۳۱
بازهم آقای خدیر با نوشته‌هایشان گل کاشت. ممنون از بیان صریح و قلم تیزتون.
تعداد کاراکترهای مجاز:1200