صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۳۲۷۵۲۷
تاریخ انتشار: ۲۱:۴۹ - ۰۲ فروردين ۱۳۹۳ - 22 March 2014

«هم مذاکره، هم بدبینی» باید تبدیل به سیاست عملی اصولگرایان شود

 سایت الف، متعلق به احمد توکلی نوشت:

در سالی که گذشت، اصولگرایان به چشم دیدند که «جدا شدن» به شکست می انجامد، «وحدت نداشتن» از پیروزی، باخت می سازد و فرقه فرقه گشتن برای برداشتن سهم بیشتر از پیروزی، ممکن است به افزوده شدن نقش و سهم در شکست بی انجامد و اصلاح طلبان هم به چشم دیدند که «یکی شدن» به پیروزی می انجامد، از خواسته های حداکثری گذشتن و به حداقل بسنده کردن در سیاست شرط عقل است و واقعیت ها را در جهت آرمانها قدر دانستن شرط سیاست ورزی. اصولگرایان طعم تلخ وحدت نکردن و اصلاح طلبان طعم شیرین وحدت را چشیدند. یکی در یک قدمی از صندلی پاستور محروم و دیگری در اوج ناامیدی، امیدوار و بعد پیروز. اما این تمام ماجرا نبود.
 
در سالی که گذشت، سیاست گرچه ذیل اتحاد اصلاح طلبان و اعتدال گرایان و تفرق اصولگرایان اهمیت یافت اما در فرض بدبینانه گروگان و در فرض خوشبینانه تابع اقتصاد و سیاست خارجی بود. اینگونه است که سیاست داخلی ایران در امتداد سیاست خارجی نامزدهای انتخابات تعریف میشود و در مدل ذهنی رای دهندگان سیاست خارجی و اقتصاد و سیاست داخلی به هم گره می خورند؛ گزارهای که بیش از همه شیخ حسن روحانی اهمیتش را دریافت آنجا که گفت «هم چرخ سانتریفیوژها باید بچرخد، هم چرخ اقتصاد» و گزارهای که اصولگرایان در فهم میزان اهمیتش برای مردم اشتباه محاسباتی کردند. این همان گزاره ای بود که سرنوشت انتخابات را تعیین میکرد.
 
اگر کناره گیری عارف به نفع روحانی، حمایت هاشمی و خاتمی از روحانی و درگیری لفظی نامزدهای اصولگرا را ضربه آخر انتخابات بدانیم، لحظات کلیدی قبل از آن آغاز شده بود. ائتلاف فقط حکم مهر تایید را داشت و آزمون عملی نامزدهای جناح مقابل اصولگرایان محسوب می شد، کار اصلی پروژه ای بود که رقبای اصولگرایان در پیوند دادن سیاست خارجی و داخلی و اقتصاد با یکدیگر پی گرفته بودند.
 
عنصر سیاست خارجی از مدتها قبل از انتخابات در سیاست ایران وارد شده بود؛ به واسطه اقتصاد. از زمانی که مذاکرات هسته ای اولین اثر خود را بر اقتصاد نشان می داد، بر قیمت ارز، سکه و طلا. اینجا بود که سابقه حسن روحانی در مذاکرات هسته ای با به صحنه آمدن سعید جلیلی این شانس را به او داد که مدل مسلط رای دادن مردم براساس پیوند سیاست داخلی – اقتصاد – سیاست خارجی شکل بگیرد.
 
هر حمله ای که به مذاکرات سعدآباد شیخ می شد شانس او را افزایش می داد. هر جمله آقای عابدینی در گفت وگوی ویژه شبکه ۲ در نقد سعدآباد با ضدحمله روحانی افکار عمومی را متوجه اتفاقاتی می کرد؛ «سه بار بخوان» روحانی در پاسخ به نقدهای مجری تلویزیون، حمله او به هشت سال گذشته احمدی نژاد و جلیلی پنداشته شد و افکار عمومی را وارد فضای تازه و محسوسی کرد. انگار راه مقابله با تورم، بیکاری، افزایش رشد اقتصادی و خیلی چیزهای دیگر از سیاست خارجی می گذشت.
 
این برای مردم عادی کافی بود و عبارت هایی مانند؛ «من سرهنگ نیستم» هم برای طبقه متوسط سیاسی و اصلاحطلبان. در کمپین مبارزاتی شیخ، مثلث سیاست داخلی – اقتصاد – سیاست خارجی محور بود و به صورتی بطئی و آرام شیب تاکید بر همراهی این سه عنصر افزایش می یافت تا هفته آخر که وقت ضربه نهایی به رقیب بود.
 
اصولگرایان اما راه مقابله با استراتژی رقیب را درنیافتند، چرا که مشغول خود بودند و تنها در سه روز پایانی متوجه سرعت صعود روحانی در نظرسنجی ها شدند؛ زمانی که کار از کار گذشته بود. زبان روحانی، باطن بخش هایی از جامعه شده بود، اعتدالش مقابل تندروی و تندگویی منزلت یافته بود و فن بیانش ضمانتی بود بر وعده هایی که می داد. او تقریبا در کلام و سخنگویی از هفت نامزد دیگر پیشی گرفته بود، مانند قدرت بیان احمدی نژاد درسال ۸۴ و خاتمی در ۷۶ که انگار میان خوش سخنی و اقبال عمومی در ایران ارتباطی قوی برقرار است.
 
نتایج ۲۴ خرداد برای اغلب تحلیلگران شوک آور و عجیب بود. صبح انتخابات با جمله ای از شیخ ناطق آغاز شد. آنجا که گفت: «نامزدی که به او رای دادم برنده می شود.» تقریبا ۲۴ ساعت پس از این جمله معلوم شد که نایب رئیس ناطق نوری در مجلس پنجم رای اول را آورده و کار برای اصولگرایان تمام شده. مثلث سیاست داخلی – اقتصاد – سیاست خارجی کار خودش را کرد.
 
راهی که روحانی پس از رئیس جمهور شدن پیمود ادامه راهی بود که در ایام انتخابات آغاز کرد. او نماینده ائتلافی بود که از ناراضیان راست گرا تا رادیکال های اصلاح طلب در آن شریک بودند. ولی با خواسته های کنترل شده و نه مانند دوم خرداد عصیان گرانه و برنده. حسن روحانی شاید طلب سنت محافظه کاری از سیاست ایران را دریافت می کرد؛ سنتی که در سال ۷۶ به میل اصلاح طلبان باخت و ۱۶ سال بعد توانست در مقابل نو اصولگرایی احمدی نژاد، روحی دوباره بیابد و با خواست جامعه انطباق یابد. این سنت محافظه کاری اما مستدام خواهد ماند؟
 
اصولگرایان که تا اینجای کار چنین نخواسته اند. گرچه برخی همچون محمدرضا باهنر و هم مسلکانش جانب احتیاط نگاه داشته اند، اما بیشتر اصولگرایان از ایثارگران و رهپویان گرفته تا جبهه پایداری سرسازگاری با شیخ روحانی ندارند و اعتدال او را روبنای اصلاح طلبی کابینه و اطرافیانش می دانند. آنچه اصولگرایان در فضای سیاست پی میگیرند، بازگشت به دوقطبی اصلاح طلب – اصولگراست، چرا که بتوانند ضعفهای دولت را به حساب اصلاح طلبان بریزند و با رقیب به صورت مستقیمی مواجه شوند. اما اکثریت اصلاح طلبان چنین نمیخواهند. ترجیح می دهند همچنان پرده نشین باشند و با فاصله ای منطقی نسبت به دولت یازدهم خود را بازسازی کنند.
 
بدین معنی دولت روحانی را دولت گذار می دانند، اما برای حفظ او به شدت محافظه کارند؛ نه از حمایتش دست برمی دارند و نه در عین حال در حمایتش افراط می کنند. بلکه سعی می کنند به واسطه بدنه اجتماعی شان دولت او را بالانس کنند.
 
اینکه از پی محافظه کاری برآمده در انتخابات ۹۲، به دوقطبی اصلاح طلبی و اصولگرایی بازگردیم همچنان محل سوال است و در عوض آنگونه که خود روحانی نشان داده ممکن است این قطبیت در شکلی جدید بازتولید شود. آنگونه که در ادبیات برخی حامیان دولت نمایان است؛ دوقطبی اعتدال / افراط. این شاید زمین بازی جدیدی باشد که پا گذاشتن اصولگرایان در آن چندان خوشایند نباشد؛ با فرجامی مبهم و آیندهای پرابهام.
 
سئوال اینجاست که اصولگرایان اکنون باید بازی را از کدام نقطه آغاز کنند؟
 
آیا ایستادن مستقیم مقابل دولت عاقلانه و منصفانه است؟ و آیا سکوت و تماشا شرط سیاست ورزی است؟ اینها شاید دو روی یک سکه باشند و هر دو بازی در یک زمین؛ زمین انفعال. به نظر میرسد اصولگرایان باید کار را از آنجا آغاز کنند که به پایان بردند و آن مثلث سیاست خارجی – اقتصاد – سیاست داخلی است. کلید کار، دادن تصویری جدید از این مثلث به مردم است.
 
ما با جامعه و صندوق رای طرفیم. پس باید نسبت به آنچه موجب کنش سیاسی شهروندان میشود، ارزیابی دقیق داشته باشیم و رفتن به سراغ مثلث فوق هم از همین نیاز سرچشمه می گیرد.
 
دریافتن اهمیت این مثلث قدم اول است و گام دوم، تعریف جدید از آن. در تعریف جدید کلید اصلی، اقتصاد مقاومتی است. اقتصاد مقاومتی، نقشه راه اقتصادی استراتژی هم مذاکره، هم بدبینی است. در سالی که گذشت با تدبیر رهبری، هم دیپلماتهای ایرانی با طرفهای غربی و آمریکایی بر سر مسائل هسته ای مذاکره کردند و هم دشمنی ایران با آمریکا پا برجاماند که شاید چنین تدبیری بهترین مصداق برای «آرمانگرایی واقع بینانه» باشد که هم می شود برای حداکثر کردن منافع کشور مذاکره کرد و واقعبین بود و هم ادبیات استکبارستیزی را به عنوان آرمان دولت اسلامی زنده نگاه داشت. «هم مذاکره، هم بدبینی» میتواند گفتمان تازهای را برای اصولگرایان ایجاد کند. اگر تاکنون حامیان دولت، غلظت را به مذاکره و همکاری با کشورهای قدرتمند داده اند و اصولگرایان برجنبه بدبینی تاکید کرده اند، اما اکنون می توانند راه جدیدی براساس منویات رهبری برای خود بگشایند. اگر اصولگرایی اوایل دهه ۸۰ توانست گفتمان رهبری در مقابله با «فقر و فساد و تبعیض» را وارد برنامه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود کند، اکنون هم میتواند با تاکید همزمان بر این دو اصل برای این گفتمان، ادبیات جدید بسازد و تصویری ملموس و محسوس برای مردم ارائه دهد. در این صورت مثلث مورد اشاره در بعد خارجی و داخلی این واقعبینی آرمان گرایانه را حاکم می کند و در بعد اقتصادی به اقتصاد مقاومتی تکیه.
 
به نظر راه بازسازی اصولگرایان از مواجه شدن با واقعیات می گذرد؛ اینکه باید ذهنیت مردم را درباره رابطه با آمریکا اصلاح کرد. مذاکره کنونی خود در آینده اصلاح کننده ذهن هاست و تقویت کننده بدبینی. این بدبینی با رفتار آمریکا، به سطح جامعه هم تسری داده می شود.
 
اصولگرایان باید خود را آماده یک تحول گفتمانی کنند. بر جنبه های عملگرایی خود بیفزایند، واقعیتها را مورد توجه قرار دهند و مدام با جامعه سخن بگویند. اصولگرایان از صندوق به قدرت رسیدند، پس باید با صندوق به قدرت بازگردند و البته که راه صندوق از رضایت اجتماعی میگذرد.
 
اکنون باید دریابیم که اختلاف انداختن بین اصلاح طلبان و اعتدالگرایان راهکار بنیادی اصولگرایان برای ماندن در قدرت نیست. راه حفظ پارلمان و بازگشت به پاستور از گفتمان سازی می گذرد. از تولید ادبیات «هم مذاکره، هم بدبینی» که نوعی میانه روی در سیاست ورزی است و توزیع ادبیات در میان جامعه که این جمله از حزب سازی می گذرد.
 
اصولگرایان باید به صورت حرفه ای سیاست ورزی کنند. ما سیاست مدارانی می خواهیم که تمرین تصمیم گیری کرده باشند. آموزش دیده باشند. در میدان رقابت ورزیده باشند. باید اکنون نیروی انسانی جدید تربیت کنیم. حزب هایی که ادبیات، «هم مذاکره، هم بدبینی» را وارد عرصه های عینی کنند. مذاکره با غرب همچنان ادامه دارد. باید کمی به نسبت قبل جابه جا شد و در فاصله ای کوتاه تغییر استراتژی داد. بیشتر از آنکه به رقیب بپردازیم نیاز داریم که خودمان را اصلاح کنیم.
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200