روزنامه شرق نوشت: قضات دادگاه کیفری استان تهران در اقدامی کمسابقه دو متهمی را که قتل را به یکدیگر نسبت میدادند رودرروی هم قرار دادند و حرکات غیرکلامی آنها را زیر نظر گرفتند تا مشخص شود کدامیک دروغ میگویند.
نماینده دادستان در ابتدای جلسه محاکمه که در شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی حسین اصغرزاده برگزار شد، اعلام کرد: «عباس، متهم ردیف اول پرونده با توجه به اقرار صریح به قتل و توضیح جزییات و سایر مدارک منعکس در پرونده از نظر دادسرا در قتل مردی بهنام حمید مباشر است و سعید، متهم ردیف دوم پرونده با توجه به اقاریر هردو متهم در این قتل معاونت داشته است. بنابراین درخواست صدور حکم قانونی را در این خصوص دارم.
سپس اولیایدم مقتول در جایگاه حاضر شدند و درخواست صدور حکم قصاص کردند. در ادامه عباس به دفاع از خودش پرداخت. او اتهام قتل را انکار کرد و گفت: روز حادثه قرار بود من و سعید، دختر مورد علاقه سعید را که نرگس نام داشت به خانهاش در محلات ببریم. سعید پول نداشت، به او گفتم به خانه ما برویم و پول برداریم. من به خانه رفتم و پول برداشتم. وقتی برگشتم دیدم سعید و نرگس خیلی ناراحت هستند، سعید گفت چند پسر به آنها متلک گفتهاند. آن پسرها هممحلی من بودند. قرار شد با آنها صحبت کنم و مشکل را حل کنم، به محض اینکه از ماشین پیاده شدم و به سمت حمید رفتم او مرا با مشت زد و هردو به زمین افتادیم.
سعید چاقو داشت و با آن یک ضربه به حمید زد. بعد هم گفت فرار کنیم. 20روز بعد در اداره آگاهی برادر و پدر سعید به من گفتند قتل را قبول کن. ما صحبت کرده و رضایت گرفته و پول دیه را هم دادهایم، فقط برای اینکه آبرویمان جلوی دامادمان نرود تو قتل را قبول کن. من اعتیاد شدیدی به شیشه داشتم و 20روز بازداشت فشار زیادی به من وارد کرده بود به همین دلیل قتل را قبول کردم. آن زمان چون تحت فشار شدید روحی بودم نتوانستم درست تصمیم بگیرم.
در ادامه متهم ردیف دوم در جایگاه حاضر شد و اتهام قتل را رد کرد و گفت: من مرتکب قتل نشدم، چاقو داشتم اما قتل کار من نبود. چاقو را روی زمین انداختم. عباس هیچوقت چاقو حمل نمیکرد اما آن روز نمیدانم چرا چاقو داشت، هردو نفر یک نوع چاقو داشتیم اما من قتل را انجام ندادم. در این هنگام قاضی اصغرزاده از عباس خواست تا یکبار دیگر گفتههایش را رودرروی سعید تکرار کند و آن دو هرچقدر که دوست دارند با هم صحبت کنند.
عباس یکبار دیگر اظهاراتش را تکرار کرد و خطاب به متهم دیگر گفت: سعید تو نبودی که میگفتی بدبخت شدم و عذاب وجدان دارم؟ اگر من آدم کشته بودم برای چه برادرت به زور کلید ویلایتان را در شمال داد و گفت بروید؟ چرا نرگس به تو گفت به من نزدیک نشو تو قاتل هستی؟ چرا نرگس به تو گفت بالاخره این خون پایت را میگیرد؟ چرا لباسهای تو خونی بود؟ مگر به دوستدختر من متلک گفته بودند که بخواهم دعوا کنم؟ چرا آدرس نرگس را نمیدهی که بیاید و شهادت بدهد؟
سعید پاسخ بعضی از سوالها را داد و گفت: زمان حادثه من عقبعقب رفتم و کفشم روی خون مقتول رفت. من اصلا نمیدانم نرگس به تو چه گفته است. من حاضرم قسم بخورم که این کار را نکردهام.
در این هنگام قاضی اصغرزاده از متهم خواست دست چپش را در دست او قرار دهد و نبضش را کنترل کرد.
در پایان هیات قضات با توجه به نتیجهای که از حرکات صورت، نبض متهم ردیف دوم و تغییر لحن و تن صدای او گرفتند پرونده را برای بررسی مجدد به دادسرا بازگرداندند تا به سوالات مطرحشده از سوی قضات پاسخ داده و ابهامات برطرف شود.