محمود دولتآبادی که از حاضران در نشست دیدار هنرمندان با رییسجمهور بود، متنی را درباره اظهارات حسن روحانی نوشت.
این نویسندهی پیشکسوت در متنی با عنوان «اگر دیر نشده باشد!» که آن را در اختیار ایسنا، گذاشته، نوشته است: «شنیدن سخنان رییسجمهور روحانی بسیاری را ممکن است شگفتزده کرده باشد از جهت نگاه سیاسی دیگر به هنر و فرهنگ در سی و پنجمین سال حکومت جمهوری اسلامی ایران. سخنانی که فقط به هنر منبرنشینی و نگهداشتن مجلس منحصر نمیشد که اصل آن بر تأثیربخشی لحن و کلام نهاده شده است. بدیهی است که جناب روحانی کاملا بر هنر حرفهیی خود سلطهی کافی دارد. اما اینبار تأثیرپذیری از تریبون در ذات مفاهیم سخن بود و تفاوت داشت با یک نطق صرفا سیاسی – تبلیغاتی، زیرا ایشان مفاهیمی را در میان آوردند از باب هنر و آزادی که معمولا از جانب ارباب سیاست انکار میشده با اصل «همهی امور درست میباشد». پس نخستین پرسش بدیهی این است که چه اتفاقی در جامعهی ما رخ داده است که رییسجمهور در مقام نخستین شخصیت اجرایی مملکت به سخن درمیآید که هنر و حریت - آزادی از یک خانوادهاند و لازم و ملزوم هستند.
آنچه پس از شنیدن سخنان رییسجمهور روحانی در اندیشهی دیگران پدید آمد، کلیاتی از جنس امید و بهبودی قابل تصور است، شاید هم برخی عمیقتر شده و به آنچه «موقعیت کلی» نامیده میشود، فکر کرده باشند و به اینکه یک نظام سیاسی در مسیر تجربهای طولانی به نتیجهی دیگری رسیده است بهجز آنچه آزموده است در سالیانی که کم هم نبودند. در واقع بیان درک جدید از تجربههایی در گذشته که نه فقط مفید به احوال خلاقیت هنری نبود، بل هیچ فایدهای هم به احوال پراگماتیسم سیاسی نداشت، بخصوص از جهت دور کردن و بیرون راندن و کور کردن و رنجاندن ذوقهای جوانانی که دلسپردهی این آب و خاک و سرنوشت مردم خود بودند و گوشههایی نرم از آن در گفتوگزار نمایندگانی از شاخههای گوناگون هفت هنر بیان شد؛ خاصه در گفتار سخنگوی تئاتر. باری... فرایند یک جمعبندی چندینساله بود اذعان به این حقیقت که هنروران - دست کم وجه غالب - یک ملت به جامعه، مردم، تاریخ و جغرافیا و سرزمینشان صمیمانه وابستهاند و نگفته ماند که اصالتا هنرور گزیری هم ندارد جز این اگر نانپارهی دولت و سیاست نیاز روزانهاش نباشد. چه میتوانستهاند بکنند هنرمندان (!) یک اقتصاد نفتی، وقتی همهی اهرمها در دستان دولتها بوده است؟ و اکنون چرا نباید ذوقزده بشوند وقتی مقام رییس اجرایی کشور به ایشان نوید آزاد بودن میدهد؟ اما سؤال من از خود این است که آیا چنین نویدی یک بخشش سخاوتمندانه است یا درک یک ضرورت و بیان رسمی و عام آن در سراسر کشور؟ پاسخی که از خود میگیرم البته ناظر به وجه دوم پرسش، یعنی درک ضرورت است و شجاعت بیان حقیقت آن. شخصا به اصطلاح «آرد خود را بیخته و الک مربوطه را آویختهام» و تا بودهام حرمت آزادی و قانونمداری را نگه داشتهام و نگه میدارم. در عین حال التزام به واقعبینی و اندازه نگهداری مجابم میکند که در خرسندی دیگرانی سهیم باشم که امیدوارند از مسیرهای زمهریری من عبور نکنند در کشمکشهای نرم و سخت روزگارانی که گذرانیدم و گذرانیدیم، چنان که افتاد و کم و بیش همگان دانند. پس اینجا تا در یادها بماند، قید میکنم که رییسجمهور روحانی چنین گفت «حریت، آزادی، خلاقیت، دستورناپذیری در خلاقیت، ناشدنی تعیین تکلیف برای هنرمند، اذعان به سپارش تاریخ، نفی ریا، الزام قانون و شفافیت قانون، نفی سلیقههای شخصی در قبال قانون، الزام نهادهای صنفی، جوامع همچون حدود، آشتی اهل دیانت با هنر (واقعیتی کتمانناپذیر)، هنر همچون توانایی و نیکی، پرهیختن فضای امنیتی، ایجاد فضای اعتماد» و سرانجام دعوت به وفاق و آشتی ملی پیرامون اصل میانهروی و اعتدال. نیز گفته شد که دولت به تمام وعدههایش عمل وفادارانه خواهد کرد.
شخصا بارها بر چنین نیازهایی درنگ داشتهام، گفتهام و نوشتهام، نیز نویسنده - شاعران دیگر نوشتهاند. اینکه آشتی ملی به جسارت نیاز دارد هم یکی از همان عبارتهاست که نوشته شده. اکنون باب پردیسی گشوده شده در سخن که باور اجرایی آن از جهت نتایج تجربههایی که از سرگذرانده شده است، اندکی دشوار مینماید. حقیقت اینکه اذعان میدارم که در جنبههایی بیش از انتظار بود، البته در لفظ و زبان ما عوام شنیده شده است که بگو تا بشود! حتا بیش از آن «نیت کن، میشود!» و آنچه شنیده و دیده شد، بسیار پسند جمع افتاد با بسیار تشویقها (با تأسف و تأثیر عمیق بگویم که در پایانهای مراسم خبر فاجعهی تیم مهندسی فیلمسازان دفاع مقدس مرا منقلب کرد و امیدوارم خانوادهها و همکاران آن فاجعه تسلیت مرا بپذیرند) و من به جستوجوی پاسخ سؤال خودم از تالار بیرون رفتم و نخواستم به این داوریها باور کنم که آقا، حکومت «بردار- بگذار» میکند؛ یا اینکه یکیشان میآید گره میزند، یکی میآید گرهها را با وعده باز میکند. نه؛ به رغم تجربههایی که چنان گمانهایی را تصدیق میکند، من در باور «درک ضرورت» هستم و طبعا چنان درکی از بایستگی را منحصر به عرصهی فرهنگ و هنر هم نمیدانم. در همهی جنبهها و زمینههای جامعه و سرزمین ما حقایقی رخِ آشکار نشان داده است که ضرورت باز شدن فضای باز قانونمدار و احترام الزامی به حقوق انسانی فردی و اجتماعی به ادراک مجموعهی نظام سیاسی درآمده است و این نقطهی مشترک تمام سرنشینان سفینهای است که همگان در آنیم، اگرچه انبوه انبوه در «حَنِ» سفینهایم و پاره پارههایی - لابد - دلخوش که عرشهنشینانند! پس فراتر از عرصهی هنر و فرهنگ و فارغ از اینکه هنر و فرهنگ رسمی حاصلی در جوامع به بار نیاورده است، به خود جرأت و جسارت میبخشم که بگویم دکتر حسن روحانی نه فقط همچون شخص - شخصیت؛ بل به منزلهی درک و فکر و دریافت واقعبینانه از زمانه در کشور ما ایران، پدیدهای است که ضرورت دارد با تأمل نگریسته شود از جانب هر شخصی یا جناح – زیرا در صورت شکست برنامههایی که از جانب رییسجمهور روحانی اعلام شده، گمانم این است که دیگر چیزی در باور مردم ما باقی نخواهد ماند که بتوان با آن بازی کرد.
شخصا امید صلاح و گشایش دارم و امیدوارم دیر نشده باشد.
محمود دولتآبادی
شنبه 21 دیماه 92»