عصر ايران ؛ مهرداد خدير - يكي ديگر از بازماندگان نسل اول انقلاب و از كهنه كاران عرصه سياست درگذشت.
هر چند حاج حبيب الله عسگر اولادي نماد و شمايل يك جناح سياسي – مشهور به محافظه كار يا راست سنتي يا بازار- شناخته مي شد و در مرتبه نخست يادآور " موتلفه" بود و توانست يك حزب سياسي را نيم قرن تمام در صحنه نگاه دارد اما در سال پاياني عمر از محدوده جناحي خود خارج شد و فراتر رفت و بالا تر نشست . چندان كه تمام تلاش خود را به كار بست تا گره هايي را كه پس از انتخابات 88 وضعيت غامضي را در سياست و جامعه موجب شده بود بگشايد و از جانب دوستان اتفاقا بيشتر شگفتي و حتي طعنه ديد و شنيد تا هم آوايي. تا جايي كه برخي از او رنجيدند و حتي تهديد به اخراج از حزب كردند اما با آرامش پاسخ داد: " من خود را براي خروج از دنيا آماده كرده ام ،بعضي به اخراج از حزب تهديد مي كنند!"
او قرائت متفاوتي از حوادث پس از انتخابات رياست جمهوري سال 88 ارايه داد و براي رفع مشكل دو مقام مشهور و سابق در جمهوري اسلامي به سهم خود كوشيد و هر چند در حيات خود نتيجه آن را نديد اما با اين اميد چشم از جهان فرو بست.
حاج حبيب الله عسگر اولادي را با سابقه زندان طولاني در رژيم شاه به اتهام مشاركت در ترور حسنعلي منصور و با هيات ها و بعدا حزب موتلفه و با عضويت و سپس خروج از دولت اول ميرحسين موسوي و سپس بازوي سياسي جامعه روحانيت مبارز و معرفي حجت الاسلام ناطق نوري براي رياست جمهوري در سال 76 مي شناسيم اما در اواخر دي ماه سال 1391 كه تلاش خود را براي رفع حصر دو كانديداي رياست جمهوري 88 به كار بست ، چندان به مذاق اصلاح طلبان خوش نشست كه وزير ارشاد دولت اصلاحات " مروت " او را ستود و از "شكوه شخصيت و شور ايمان و محبت و دل سوزي از جنس مادر و دايه" نوشت.
نامه مهاجراني سبب شد برخي بر عسگراولادي خرده گيرند كه چرا بايد نكته اي گويد كه ديگران را خوش آيد و دوباره كه تصوير همان عسگراولادي را كه مي شناختند ارايه داد باز شرط مروت را فرو نگذاشت و نوشت:" به آقاي مهاجراني گم كرده راه مي گويم شما كه در اين مملكت وزير بودي و وكيل بودي و با حقوق مكفي زندگي مي كردي چرا اين همه نعمت را گذاشتي و رفتي؟اگر به خدا و روز قيامت اعتقاد داري و من البته خلاف آن را به شما نسبت نمي دهم پاسخي براي روز حساب مهيا كن."
مهاجراني البته به اين بحث ادامه نداد اما خود عسگر اولادي در توضيح اين كه چرا دو كانديدا را فتنه گر نمي داند در روزنامه رسالت و در سرمقاله اي با عنوان" پاسخ به يك شبهه " نوشت: " وقتي شمشير زبير را نزد علي مي آورند با تاثر مي گويد اين شمشير مدت ها غم از رخسار پيامبر مي زدود. قاتل زبير از مولا علي طلب جايزه مي كند اما علي او را به آتش دوزخ بشارت مي دهد. اين فرد سرانجام در جنگ نهروان رو در روي علي ايستاد و كشته شد . پس خنجري كه زبير را كشت خنجر علي نبود."
مي توان ادعا كرد حبيب الله عسگر اولادي 10 ماه آخر عمر را بيش از پيش با انديشيدن به روز قيامت به سر مي برده و از اين رو براي آشتي و رفع كدورت ها كوشيد. باور قلبي به روزقيامت با ادعاي آن متفاوت است و از رفتار ماه هاي آخر مي توان شهادت داد كه او باور داشته است.
همچنين مي توان گفت كه هر چند روزنامه نگاراني از سر شيطنت بر نام خانوادگي كامل او _ عسگر اولادي مسلمان- تاكيد مي ورزيدند و شگفتا كه خودش و حزب متبوع نمي پسنديدند اما اتفاقا به اين مسلماني مقيد بود ولو قرائت خاص خود را داشت و از همان منظري كه اصلاح طلبان به ديانت و سياست مي نگريستند نمي نگريست اما انگار ازميان عناوين متعدد چون دبير كل و بعد تر عضو شوراي مركزي حزب موتلفه يا عضو شوراي مركزي كميته امداد امام خميني يا مجمع تشخيص مصلحت به عضويت در هيات منصفه پاي بند تر بود و به اقتضاي مسلمان بودن، آيه 135 سوره نسا را به ياد داشت كه : " هنگام داوري راي به انصاف دهيد ولو به زيان خودتان باشد يا به زيان پدر و مادر و نزديكان تان تمام شود."
به اقتضاي تقيد او به اين آيه بر ما نيز هست كه هنگام قضاوت درباره 60 سال زندگي سياسي او سال آخر را از منظري ديگر ببينيم ولو غالب آن را بر روي تخت بيمارستان گذرانده باشد چرا كه در اين يك سال آخر اخلاق را بر سياست ترجيح داد و كوشيد به قدر وسع خود " عسگراولادي مسلمان" باشد.
نمي دانيم ماجراي آن خواب كه به او نسبت داده شد راست بود يا نه اما شايد كه حاج حبيب به ديوان حافظ تفالي زده و آمده بود: "هر جا كه هست پرتو روي حبيب هست" و مي خواست آخرين توشه ها را بيندوزد و از اين رو در سال آخر حيات بيش از آن كه به سبك و سياق سابق از جانب دوستان " استاد" خوانده شود در نگاه رقيب " حبيب" نشست...