عصر ایران؛ پرناز صدیق - راهیافتن "امکان ازدواج سرپرست خانواده با فرزندخوانده" به لایحه حمایت از کودکان بیسرپرست و بدسرپرست، نقدهای زیادی را متوجه این مصوبه مجلس شورای اسلامی کرده است.
عصر ایران نیز، به سهم خودش، تا کنون از منظرهای گوناگون به بررسی انتقادی این لایحه پرداخه و در ادامه این روند، با دکتر نسرین امیری، روانپزشک متخصص کودکان، درباره جنبههای روانی این لایحه گفتگو کرده است. متن این گفتگو پیش روی شماست. ***
*به نظر شما، در شرایط فعلی در جامعه ما اصلاً چه ضرورتی وجود داشت که باب ازدواج فرزندخوانده با پدر یا مادر باز شود؟ آیا چنینازدواجهایی در جامعه ما، یک "واقعیت اجتماعی" است که باید در قانون هم رسمیت یابد؟به نظر من ضرورت خاصی برای این امر در کار نبود. این قانون در واقع اشارهای کلی به اصل خانواده دارد. من به عنوان یک روانپزشک میتوانم بگویم که خانواده "اختراع" بشر است. ما انسانها در گذشتههای خیلی دور، خانواده نداشتیم. بعدها نیز خانوادههای متفاوت و گوناگونی در زندگیمان ایجاد کردیم که هنوز هم شاهد برخی از آن انواع گوناگون هستیم. بشر همان طور که برای خودش واحدهایی از حیات جمعی مثل روستا و شهر و کلانشهر درست کرد، واحدهایی هم به نام خانواده ایجاد کرد. واحد خانواده عملکردی در زندگی بشر داشت و اختراع شد چونکه کارکرد داشت.
انسانها در گذشتههای بسیار دور، اصلاً نمیدانستند پدری هم وجود دارد. یعنی فکر میکردند بچه فقط متعلق به زن است و پس از زاد و ولد چیزی به نام پدر عملاً در زندگی آن مولود نبود. زن پس از زایمان، خودش عهدهدار سرپرستی بچهاش میشد و بچهها گاهی حتی توسط پدرهای بیولوژیکشان آزار و اذیت میشدند؛ پدرهایی که اصلاً خودشان هم نمیدانستند پدر آن بچه هستند. ولی به تدریج در روند توسعه زندگی بشر، این درک حاصل شد که کودک به پدر هم نیاز دارد. پس از آن، خانواده امروزی شکل گرفت. وقتی که پدر هم به جمع خانواده اضافه شد، آزار جنسی کودک توسط پدر هم در زندگی بشر حادث شد. معمولاً اموری که برای ما خیلی نخواستنی و نامطلوبند، به نوعی در گذشته ما ریشه داشتهاند.
آدمها در گذشتههای دور خیلی راحت سر همدیگر را می بریدند و به هم تجاوز میکردند. اینها واقعیتهای دردناک زندگی بشر است که ما دیگر امروزه از آن عبور کردهایم. یعنی این کارها امروزه دیگر قبیح و ناروا هستند. به همین دلیل امنیت نسبی بیشتری در زندگی بشر ایجاد شده است. اما گاهی آن ساختار بیولوژیک ما، ما را به سمت کارهایی سوق میدهد که نباید انجام دهیم. زنای با محارم یکی از این کارهاست. این واقعیتیست که هنوز کم و بیش در زندگی بشر وجود دارد و ما نمیتوانیم آن را کتمان کنیم. اما نکته مهم این است که ما به ساختار خانواده چگونه میخواهیم نگاه کنیم. اگر ما خانواده را مقدس میدانیم و کارکرد آن را در جامعه ضروری میدانیم، قوانین آن را نیز طراحی میکنیم.
این قوانین البته در فرهنگهای متفاوت، یکسان نیستند. در برخی مذاهب، ازدواج دایی و خواهرزاده رواست. در برخی فرهنگها، حتی افراد نزدیکتری هم میتوانند ازدواج کنند. اما در جامعه اسلامی ما، چنین چیزی وجود ندارد. خانواده ما ایرانیان مسلمان، محدودیتهایی دارد چونکه قرار است قداستی داشته باشد. حالا سوال این است که آیا ما واقعاً خواستار چنین قداستی هستیم؟ اگر نه، باید تکلیفمان را با خودمان روشن کنیم.
اگر بحث قراردادی بودن این منعهاست، باید گفت که کل نهاد خانواده مبتنی بر قرارداد است. در جاهایی مثل تبت، یک زن میتواند با پنج مرد ازدواج کند و آن پنج مرد حتی میتوانند برادر یکدیگر باشند. در آن جا، زندگی آن قدر سخت بوده است که چنین ساختاری برای خانواده، به لحاظ فرهنگی پذیرفته شده است.
سوال شما درباره ضرورت ازدواج فرزندخوانده با پدر یا مادر بود. ما باید ببینیم که این امر واقعاً چه ضرورتی در ایران امروز دارد و بر فرض که ضرورتش اثبات شد؛ آیا ما میخواهیم قالبهای خانواده را به هم بریزیم؟ باید جامعهشناسان و اقتصاددانان و کارشناسان مذهبی درباره ضرورت و امکان به هم خوردن ساختار خانواده در ایران بحث کنند.
اگر قرار شود که ساختار خانواده در جامعه ما دچار به هم ریختگی شود، آن وقت میتوان درباره چند و چون آن بحث کرد. ولی فعلا، با این ساختار خانواده در ایران، این قانون ساختار خانواده را در ایران زیر سوال میبرد. اگر بناست با تصویب چنین قوانینی تحولاتی ساختاری در نهاد خانواده ایجاد کنیم، بهتر است صریحاً آن را اعلام کنیم تا همه بدانند میخواهیم چه کار کنیم.
*ممکن است کسانی در پاسخ نقد شما بگویند که در دورههایی از ایران باستان، در خانوادههای طبقات بالای جامعه، محارم با یکدیگر ازدواج میکردند؛ این شرع است که ازدواج خواهر و برادر را ممنوع و ازدواج پدر و دخترخوانده را مجاز کرده است.
برای حکومت فقط شرع کافی نیست. حکومت باید شرع را در کنار سایر امور لحاظ کند. خانواده یک ساختار اجتماعی است و روانشناسان و جامعهشناسان درباره این ساختار صاحبنظرند. کسانی که مدافع این قانون هستند، باید به این سوال پاسخ دهند که آیا این قانون با ساختارهای جامعه ما هماهنگی دارد؟ آیا این قانون موجب خلق مشکلاتی جدید برای ما در جهان امروز نمیشود؟ ما که درون قلعهای بیارتباط با دنیا نیستیم.
ممکن است منِ روانپزشک بگویم در این مورد خاص حتماً باید این کار را انجام داد. نظر من فقط از زاویه پزشکی است و ممکن است موجب از هم پاشیدگی یک خانواده شود. بنابراین نظر کارشناسان سایر حوزهها هم در کنار نظر منِ روانپزشک اهمیت دارد. یعنی کارشناسان باید به صورت تیمی به حل مشکلات و معضلات اجتماعی بپردازند.
در مساله ازدواج فرزندخوانده با پدر و مادر هم نظر سایر صاحبنظران اهمیت دارد. شاید چنین ازدواجی از نظر شرعی، بلااشکال باشد ولی سوال این است که آیا ساختار خانواده در جامعه امروز ما، فقط بر مبنای شرع تعیین شده است یا چیزهای دیگری هم در تعیین ساختار خانواده نقش دارند؟
*در کنار شرع چه چیزی باید به خانواده سر و سامان بدهد؟خانواده اختراع بشر است. الان جامعهشناسی، روانشناسی و علم اقتصاد در تشکیل ساختارهای اجتماعی، از جمله ساختار نهاد خانواده، تاثیر زیادی دارند. ساختار خانواده فقط مبتنی بر شرع نیست؛ مسائل اقتصادی و اجتماعی هم در طول تاریخ نقش قابل توجهی در شکلگیری ساختار خانواده داشتهاند.
*حالا فرض کنیم در اثر این قانون، ساختار خانواده تا حدی هم تغییر کند. این امر چه اشکالی دارد. شما به این دگرگونی چه نقدی دارید؟
این دگرگونی، جنبههای اقتصادی و روانی هم دارد. اگر فرزندخوانده "هووی بالقوه" مادرخوانده باشد، مشکلاتی اساسی بین آن مادر و دختر بوجود میآید. علاوه بر این آزادی و حق تعیین سرنوشت او را نادیده گرفتهاید تا خواسته خودتان برآورده شود. اگر من فردا بتوانم با پسر خودم ازدواج کنم، او را اساساً به گونهای تربیت میکنم که فرداروز شوهر خوبی برای من باشد!
پدرخوانده یا مادرخوانده نمیتواند با این احتمال که پسفردا ممکن است با این کودک ازدواج کند، او را تربیت کند. این مخالف اصول فرزندپروری است. به هم ریختن ساختار خانواده، میتواند خیلی چیزهای دیگر را هم به دنبال خود بیاورد؛ از جمله تعاریف و مصادیق جدیدی از خانواده را. آیا ما آمادگی پذیرش این امور را داریم؟
الان در اروپا، خانوادههای تکجنسیتی داریم. مثلاً دو مرد با هم ازدواج میکنند و یک کودک را به فرزندی قبول میکنند. گیها و لزبینها میتوانند خانواده تشکیل دهند. این چیزها در فرهنگ ایران پذیرفته نشده است. من با خوب و بد این امور کاری ندارم. حرفم این است که اگر این باب باز شود، به تدریج اشکال جدیدی از خانواده در جامعه ما ایجاد میشود و ما به لحاظ فرهنگی آمادگی پذیرش این فرمها و انواع جدید خانواده را نداریم.
ما هنوز نتوانستهایم همین ساختار فعلی خانواده را به خوبی مدیریت کنیم. چرا آمار طلاق این همه در جامعه ما بالاست. این نشان میدهد که خانواده با همین فرم فعلی هم کلی مشکل دارد در جامعه ما. حالا اگر بابی را باز کنیم که فرمهای جدیدی از خانواده را ایجاد کند، طوفانی برپا میشود که مهارش خیلی سخت است. در این طوفانها، گاه چیزهای جدیدی خلق میشود که هیچ کس انتظارش را ندارد؛ مثل زلزلهای که در پاکستان رخ داد و یک جزیره ناگهان از زیر آب بیرون آمد.
به هم ریختن ساختار خانواده در جامعه ایران نیز ممکن است موجب شود که انواع جدیدی از خانواده در جامعه ما شکل بگیرد که به هیچ وجه آمادگی مواجهه با این انواع جدید و مدیریت آنها را نداریم.
*به نظر شما، این ازدواج چه لطمه روحیای به فرزندخوانده میزند؟
در دوران کودکی، هر دختر یا پسری میخواهد با پدر یا مادرش ازدواج کند. این روند رشد طبیعی جنسیت در انسانهاست. ولی بچه وقتی بزرگتر میشود به تدریج میفهمد که این کار ممنوع است. به همین دلیل به همانندسازی با پدر و مادر روی میآورد. یعنی در آینده میخواهد با کسی مثل پدر یا مادرش ازدواج کند.
دختربچهای که کفش پاشنهبلند پا میکند، ناخودآگاه مشغول جلب توجه پدرش است ولی چون نمیتواند با پدرش ازدواج کند، بزرگتر که میشود، طبیعتاً به مردی مثل پدرش گرایش دارد و میخواهد همسرش شبیه پدرش باشد. این وضع درباره پسرها هم صادق است.
این گرایش کلی بر رشد روانی جنسی ما تاثیر اساسی دارد. حالا اگر یک دختربچه ببیند میتواند با پدرش ازدواج کند، دیگر در آینده نیازی نمیبیند که کسی مثل پدرش را پیدا کند. در نتیجه، او نمیتواند با دنیای بیرون خودش ارتباط مناسبی برقرار کند و در پذیرش نقش جنسی خودش در جامعه مشکل پیدا خواهد کرد؛ چرا که او اساساً نیازی به این نقش ندارد. این امر سبب میشود که فرایندی از رشد و تکامل جنسی که قرنها در زندگی بشر حاکم بوده، به هم بریزد. آیا ما تبعات این به هم ریختگی را میپذیریم؟ اگر آمادگی چنین چیزی را داریم، عملاً میتوانیم به این سمت حرکت کنیم ولی به نظر من، این واقعه بر روی ارتباطات اجتماعی این افراد در جامعه ما، تاثیر بسیار زیادی خواهد گذاشت.
ما کسی را به عنوان فرزندخوانده وارد خانواده میکنیم. چرا اسمش را فرزندخوانده گذاشتهایم؟ چون قرار است به او به عنوان فرزند خودمان نگاه کنیم. حالا اگر پس از چند سال با او ازدواج کنیم که دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود!
وقتی یک پدرخوانده به دختربچهاش محبت میکند و او را مورد ناز و نوازش میکند، باید معلوم باشد که او به عنوان پدر مشغول بوسیدن و در آغوش کشیدن دخترش است یا به عنوان همسر آینده آن دختر، چنین کاری میکند؟! زنی که یک پسربچه را به خانهاش آورده است، نمیخواهد که فقط به او غذاو لباس بدهد. آن پسربچه نیازمند محبت مادرانه است و گر نه در پروشگاه هم به او غذا و لباس و جای خواب میدهند. بنابراین باید با سد کردن راه ازدواج با فرزندخوانده، باید حساب مهر مادرانه یا پدرانه را از نوازش جنسی روشن کنیم.
اگر فلان زن و مرد بتوانند با فرزندخواندهشان ازدواج کنند، بعدها که آن بچه به سن قانونی رسید، ممکن است از آنها شکایت کند؛ برای اینکه وقتی خاطرات دوران کودکیاش را به یاد میآورد، هیچ بعید نیست که هر نوازش آن دوران را مصداق نوازش و در واقع سوء استفاده جنسی قلمداد کند. این زن و مرد آن پسربچه را به فرزندی قبول کرده اند تا مهری مادرانه و پدرانه نثار او کند. حالا بگذریم از اینکه قوانین لازم برای چنین شکایتی هم وجود ندارد و قاضی اصلاً نمیتواند تشخیص دهد که نوازش آن پدر و مادر در ده سال قبل، مصداق نوازش پدرانه و مادرانه بوده یا سوء استفاده جنسی!
تصویب چنین قانونی، عملاً قبح زنای با محارم را در جامعه ما کمرنگ و زمینه رشد چنین روابط نابهنجاری را در جامعه ما تقویت میکند. به همین دلیل است که میگویم چنین قوانین ساختارشکنی، مثل طوفان عمل میکنند. الان طوفانهای زیادی از غرب به جامعه ما رسیده است؛ دیگر نباید خودمان هم طوفانی جدید برپا کنیم!