صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

دلايل درست و نادرست ازدواج

گاهي انگيزه اصلي در تشکيل زندگي مشترک، عشق به فرد مقابل يا نياز روان شناختي به زيستن با فرد مقابل نيست؛ بلکه او وسيله اي براي رسيدن به هدف هاي ديگر مي شود. براي نمونه، خانمي که دوست دارد در خارج از کشور زندگي کند، ممکن است با پيشنهاد فردي براي ادامه زندگي مشترک در خارج، با او ازدواج کند!
میگنا - ازدواج يک نياز طبيعي است و در اين هيچ شکي نيست. اما بايد دلايل منطقي براي آن داشته باشيم.

شايد شما هم شنيده باشيد که مي گويند فلاني هنوز وقت ازدواجش نرسيده است، اين حرف فقط خطاب به آن هايي گفته نمي شود که سن شان کم است يا شرايط و پيش نيازهاي اوليه و لازم ازدواج را ندارند، گاهي اوقات برخي از افراد دور و برمان دلايل بچگانه و ناپخته اي براي ازدواج دارند و براساس همين دلايل پاي سفره عقد مي نشينند، ولي وقتي در ازدواج به اهداف خود نمي رسند آن جاست که تازه احساس پشيماني و شکست مي کنند، غافل از اين که کمي دير شده است.

در اين گزارش به بررسي دلايل درست و نادرست براي ازدواج مي پردازيم که درادامه مي خوانيد:

دلايل درست ازدواج

بد نيست ابتدا نگاهي به دلايل درست و قابل قبول براي ازدواج بيندازيم اگر براي ازدواج اين دلايل را داريد نشان مي دهد که به قدر کافي عاقل شده ايد و انگيزه درست براي ازدواج داريد، در حقيقت وقت ازدواج تان رسيده است.

۱- مصاحبت و همراهي : دختر و پسر به يک سني که مي رسند دوست دارند يک کسي را داشته باشند که از حال و روزشان برايش حرف بزنند، مسائل زندگي شان را به او بگويند و... و در مقابل طرف ديگر به حرف هايشان گوش بدهد و در مسائل مختلف کمکشان کند و در يک کلام همراهشان باشد. اين يک نياز طبيعي و معقول است. اگر يکي از دلايلي که مي خواهيد ازدواج کنيد داشتن يک همراه و همنشين خوب است، پس بجنبيد که دير نشود.

۲- عشق و محبت: همه انسان ها به مهر و محبت نياز دارند اما گاهي کار به جايي مي رسد که نياز داريد يک نفر باشد که دوستش داشته باشيد و او هم شما را دوست داشته باشد. کسي که عشق و محبتش جدا از عشق و محبت پدر و مادر و خانواده باشد. البته فراموش نکنيد که عشق و محبت مي تواند لازمه يک ازدواج باشد ولي براي آن کافي نيست. (درباره اين که چرا عشق براي ازدواج کافي نيست در شماره هاي گذشته مفصل صحبت کرديم)

۳- شريک حمايت کننده: دخترها و پسرها معمولا مي خواهند کسي را داشته باشند که در کنارش احساس آرامش و امنيت کنند و به خاطر همين ازدواج مي کنند. يعني دنبال يک شريک خوب مي گردند که در زندگي حامي آنها باشد. اين نه تنها ضعف نيست، که يک نقطه قوت هم هست، در واقع شريک شدن در موفقيت هاي يکديگر و حمايت اصيل و صميمانه مي تواند به بقاي ازدواج کمک کند ولي اگر هدف يکي از دو نفر از ازدواج فقط رشد خود و رسيدن به علايق شخصي باشد، اين ازدواج با شکست مواجه خواهد شد.

۴- نياز جنسي: گرايش انسان ها به جنس مخالف يک غريزه طبيعي است. اصلا يکي از دلايلي که ازدواج تداوم پيدا مي کند همين است که هر کسي به يک مکمل و شريک از جنس مخالف نياز دارد و ازدواج تنها راه طبيعي و مشروع پاسخ به اين نياز است. البته نياز جنسي نيز نبايد تنها دليل براي ازدواج باشد.

۵ - والد شدن: دليل درست ديگر براي ازدواج صاحب فرزند شدن است. والد شدن موهبتي است از سوي خداوند و آميخته با تجربه هايي ناب، درباره مزاياي والدشدن نيز در شماره هاي گذشته صحبت کرديم و گفتيم که اگر زوجين از نظر روحي آماده والد شدن باشند. آمدن فرزند مي تواند بر دوام ازدواج شان تاثير مثبت داشته باشد.

دلايل نادرست ازدواج

هيچ انسان عاقل و بالغي منکر اين نيست که ازدواج خوب و لازم است اما اول بايد تکليفتان با خودتان معلوم باشد که اصلا چرا داريد ازدواج مي کنيد؟ نگوييد ازدواج کردن دليل نمي خواهد. اگر شما در نا خودآگاه دلايل غيرمنطقي براي ازدواج داشته باشيد ممکن است در آينده دچار مشکلاتي شويد که حل کردنش از عهده هيچ کس برنيايد. پس حواستان را جمع کنيد در ادامه شما را با چند دليل نادرست براي ازدواج آشنا مي کنيم:

۱- لج بازي با والدين: خيلي ها به خاطر اين ازدواج مي کنند که با خانواده هايشان لج بازي کرده باشند. خب اين ديگر گفتن ندارد که شما حتي اگر با اين کار از پدر و مادرتان انتقام هم بگيريد، باز دودش به چشم خودتان مي رود. چون با اين کار خانواده تان را از دست داده ايد و پشتوانه اي براي روزهاي سخت زندگي دو نفره تان نخواهيد داشت.

۲- فقط براي استقلال: معمولا آدم ها بايد مستقل شوند تا بعد بتوانند ازدواج کنند. اما گاهي قضيه بر عکس مي شود؛ بعضي ها مي خواهند به وسيله ازدواج که يک دليل بيروني است، مستقل شوند يعني خودشان را با ازدواج مجبور به استقلال کنند. اگر شما موفق شديد يک پارچ آب را با چنگال بخوريد، در اين کار هم موفق مي شويد! البته هميشه فرض محال، محال نيست اما هزينه اين فرض خيلي بالاست!

۳- التيام يک رابطه شکست خورده: اين هم از آن دلايل پيچيده است که خيلي ها از روي غفلت به آن تن در مي دهند. اگر در يک رابطه عشقي به هر دليلي شکست خورده ايد و «نه» شنيده ايد و حالا مي خواهيد از راه ازدواج با فرد ديگري به خودتان ثابت کنيد که مي توانيد عزت نفستان را بازگردانيد، سخت در اشتباه هستيد...

۴- فشار خانواده و اجتماع: «زن بگير، موهات داره رنگ دندونات ميشه»، «به اين خواستگار جواب بده داري تو خونه مي ترشي !» و... کافي است چندتا دختر معرفي کنند و شما بگوييد نمي خواهم يا چندتا خواستگار بيايد و شما ردشان کنيد، آن وقت است که سيل حرف و حديث هايي از اين قبيل از هر طرف به سويتان جاري مي شود. هر چند اين مسائل فشار رواني بسياري به آدم وارد مي کند ولي حواستان باشد که تنها، به دليل خلاص شدن از اين فشارها ازدواج نکنيد.

۵- به خاطر آرزوهاي پدر و مادر: خوشبختانه اين موضوع در حال ور افتادن است. اما گاهي پيش مي آيد که پدر و مادري فرزند بينوا را مجبور مي کنند که با يک نفر به خصوص ازدواج کند. خودتان تصور کنيد که با شرايط امروز چه زندگي در پيش روي اين زوج اجباري است. احترام گذاشتن به خواسته هاي پدر و مادر براي فرزندان واجب است اما نه اين که اگر والدين تان اصرار کردند که با کسي ازدواج کنيد براي به دست آوردن دل آن ها از خواسته و علاقه خود چشم پوشي و براي هميشه خود را اسير روياهاي آن ها کنيد. در ضمن طوري هم نباشد که از آن طرف بام بيفتيد و براي ازدواج، خودسرانه عمل کنيد، هر چقدر هم که تحصيلات داشته باشيد باز هم تجربه تان از والدين تان کمتر است. پس در انتخاب همسر مشورت ها و نصايح آن ها را بسيار بسيار جدي بگيريد.

۶ - پول، پول، پول!: بعضي وقت ها دختر و پسر در انتخاب همسر، فقط به پول طرف مقابل نگاه مي کنند تا بعد از ازدواج به واسطه خانواده همسر به يک نان و نوايي برسند.حالا تصورش را بکنيد که بعد از ازدواج خانواده پولدار ورشکسته شوند يا به هر دليلي شما را به خواسته پولکي‌تان نرسانند، ديگر به چه اميدي مي شود آن زندگي را ادامه داد.

۷- درماني براي تنهايي: بعضي موقع ها يک نفر صرفا به خاطر اين که تنهاست، تصميم به ازدواج مي گيرد بدون اين که شرايط ازدواج را داشته باشد. وقتي که احساس تنهايي مي کنيد و به تنگ آمده ايد، احتمال آن که انتخاب هاي ضعيف تري بکنيد بالا مي رود و يا از روابطي سر در خواهيد آورد که هيچ سودي براي شما ندارد.

۸- احساس گناه يا ترحم: اگر دل آدم براي يک نفر بسوزد و به همين خاطر با او ازدواج کند، معلوم است که روابط آن ها نمي تواند مثل زن و شوهرهاي معمولي عادلانه و برابر باشد. اين طوري حتما کسي که دلسوزي کرده است بعدها احساس قرباني بودن مي کند.

۹- احساس کمبود يا تهي بودن:بعضي افراد فقط به خاطر اين احساس کمبود، ازدواج مي کنند و اين هم اشتباه است. اين افراد مي خواهند طرف مقابلشان نواقص کودکي شان را بر طرف کند. آنها با اين عمل از طرف مقابل توقع دارند تا نقش پدر و يا مادر را براي آن ها بازي کند که ممکن است به زودي موجب خسته شدن طرف مقابل شود.

۱۰ - ازدواج ابزاري:گاهي انگيزه اصلي در تشکيل زندگي مشترک، عشق به فرد مقابل يا نياز روان شناختي به زيستن با فرد مقابل نيست؛ بلکه او وسيله اي براي رسيدن به هدف هاي ديگر مي شود. براي نمونه، خانمي که دوست دارد در خارج از کشور زندگي کند، ممکن است با پيشنهاد فردي براي ادامه زندگي مشترک در خارج، با او ازدواج کند!

بنابراين گاهي ازدواج به خاطر ترس از تنهايي، از دست دادن زيبايي، از دست دادن پدر و مادر، کاهش شور زندگي و ... انجام مي گيرد. در چنين فضايي، امکان سازگاري با مشکل هاي زندگي، کم و در نهايت، ضريب ريسک اين ازدواج ها، بالا است.
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200