عصرایران ؛ فتاح غلامي - با پيروزي انقلاب اسلامي روابط ايران و آمريكا وارد مرحله جديدي شد و اين اتفاق سرآغاز مناقشات دامنهداري در روابط طرفين بود كه تاكنون استمرار دارد. طبيعتاً آمريكائيان در ابتداي امر خواهان برقراري ارتباط خوب با ايران بودند، گرچه انتظار بالايي نيز براي رساندن سطح روابط به حد و حدود قبل از انقلاب را نداشتند. از سوي ديگر فضاي ايران بعد از انقلاب متحول شد و سرشار از احساسات ضد امپرياليستي بود. شعار انقلاب، رسيدن به استقلال و آزادي و تحقق جمهوري اسلامي بود. كارنامه عملكرد سياستگذاران آمريكا در ايران آنقدر سياه بود كه هرگونه تماس با آمريكائيان با شك و ترديد نگريسته ميشد. بعد از پيروزي انقلاب، زمام امور كابينه بهدست اعضاي نهضت آزادي افتاد. اين مسأله باعث نگرانيهايي در بين برخي از اصولگرايان چه در طيف روحانيون و چه در طيف دانشجويان شد. اين عده بيم آن را داشتند كه در پي اتخاذ سياستهاي خاص دولتمردان كابينه موقت، رشتههاي بافته شده براي انتظام بخشيدن به نظام جمهوري اسلامي و قطع سلسله بيگانگان، گشوده شدن جبهههاي واحد عليه فرهنگ مهاجم غربي پنبه شود. به همين منظور اين نيروها در صدد نزديكي با يكديگر برآمدند. در بين دانشگاهيان بتدريج كساني كه قضايا را از اين منظر مينگريستند يكديگر را يافتند و درصدد ايجاد يك تشكل برآمدند و براي اينكه حلقه ارتباط خود را با امام تنگتر كنند درخواست معرفي نمايندهاي از جانب رهبر انقلاب كردند. اين پيگيريها در نهايت منجر به تشكيل شورايي مركب از هفت نفر از نمايندگان دانشجويي از كل كشور و پنج نفر از شخصيتهاي مملكتي شامل آيتالله خامنهاي، موسوي خوئيني، حسن حبيبي، محمدمجتهد شبستري و ابوالحسن بنيصدر شد. اين عده طي جلسات مختلف مسأله دانشگاهها را مورد بحث و بررسي قرار دادند و در اين زمينه گزارشهايي به امام ارايه ميشد. بعدها نام دفتر تحكيم وحدت بر اين شورا اطلاق شد كه در ابتدا گرچه عنواني موقت مينمود اما تا به امروز اين نام بر اين تشكل باقي مانده است. عمده جلسات توسط اين جمع 12 نفره در دانشگاه پليتكنيك (امير كبير) تشكيل ميشد. يك جلسه آن هم در مجلس خبرگان برگزار شد كه مرحوم سيداحمد خميني نيز در آن حضور داشت. اين جلسات سبب نزديكي دانشجويان با دو عضو برجسته شورا يعني آيتالله خامنهاي و سيدمحمد موسوي خوئيني شد و مدتي بعد اين همفكري ابعاد گستردهاي پيدا كرد. اقدامات سوء آمريكا در پشتيباني از رژيم گذشته و تحريكاتي كه عليه نظام جمهوري اسلامي توسط برخي از عوامل خود در اقصي نقاط كشور انجام ميداد بر كينه و نفرت مردم ايران عليه اين ابرقدرت جهاني افزود و بطور كلي فضاي ضدآمريكايي جو غالب عمومي بود و هر سياستي كه حاكي از روي خوش نشان دادن به آمريكا بود به نوعي سلطهپذيري و انعطاف در مقابل دشمن تلقي ميشد. علاوه بر اين روحيه موجود در ميان اقشار مختلف مردم ايران با خط مشي عناصر دولت موقت كه درصدد اتخاذ سياستهاي موافق با دموكراسي غربي و اصول ديپلماتيك پذيرفته شده از سوي قدرتهاي بزرگ بود انطباقي نداشت، بنابراين آمريكائيان در مواجهه با ايران با يك برخورد دوگانه روبرو شدند. از يك سو نهادهاي مذهبي و انقلابي تحت رهبري امام، آمريكا را به عنوان شيطان بزرگ قلمداد ميكردند و از سوي ديگر دولت موقت با اتخاذ روش "مذاكره و گفتگو" خواهان عادي سازي روابط بود. اين تماسها به گونهاي بود كه ويليام سوليوان آخرين سفير آمريكا در ايران در آخرين گزارشهاي دوران سفارت خود ضمن تماس با اعضاي دولت فضاي حاكم بر گفتگو را "اميدبخش" توصيف كرد. با اين حال شور و هيجاني كه بر كشور حاكم بود، شرايطي سياسي را كه دولت موقت تابع آن بود بر نميتابيد. دشمني با آمريكا بواسطه خاطرات تلخي كه از حضور استعماري اين كشور در ايران داشتند در اذهان جامعه هنوز باقي بود و اگر بپذيريم كه يكي از معيارهاي انقلابيون براي مبارزه با رژيم شاهنشاهي كسب استقلال و مخالفت با استعمار بود، پذيرش اينكه مردم براي اولين بار در تاريخ 25 بهمن 1357 برابر با 14 فوريه 1979 تنها سه روز بعد از پيروزي انقلاب سفارت آمريكا را مورد حمله قرار دادند، طبيعي به نظر ميرسد. مقارن همين احوال سفر محمدرضا پهلوي به آمريكا به بهانه معالجه به يك مساله سياسي مبدل شد. چنين امري براي ايران بسيار سخت و ناگوار بود و بيشتر به عنوان خنثي كردن عوارض سوء به رسميت نشناختن (دولت جديد ايران از سوي آمريكا) تلقي شد. در چنين شرايطي بود كه ديدار ميان مهندس بازرگان نخست وزير دولت موقت و ابراهيم يزدي وزير خارجه و مصطفي چمران در روز دهم آبان 1358 با برژنيسكي مشاور امنيت ملي رييس جمهور آمريكا در الجزاير صورت پذيرفت. دو طرف گفتگو مدعياند كه تقاضا كننده ملاقات طرف مقابل بوده است. موضوعات حول محور عادي سازي روابط و حضور شاه در آمريكا دور ميزد. انعكاس اين ديدار در ايران باعث ايجاد شكاف عميق بين دولت موقت و جناح روحاني و مذهبي شد و اتهامات فراواني را به اعضاي دولت موقت وارد ساخت. عملكرد دولت موقت در بسياري از موارد از سوي برخي از اصولگرايان با بدبيني تفسير ميشد. بخصوص دانشجويان دفتر تحكيم وحدت برخي اقدامات دولتمردان را توطئه ميپنداشتند و مترصد فرصتي بودند كه ماهيت بسياري از آنان و ميزان وابستگيشان را به آمريكا برملا سازند. اين فرصت با پيام تاريخي امام فراهم شد. در تاريخ 10/8/58 امام طي پيامي به مناسبت فرا رسيدن سالروز 13 آبان از مردم، دانشجويان و طلاب دعوت كردند تا به ايجاد يك بسيج عمومي عليه امپرياليزم دست يازند. در فرازي از اين پيام آمده است:«دشمنان ما در هر فرصت، خصوصاً در اين روز از هيچ توطئهاي دست بردار نيستند و با هر وسيله ممكن ميخواهند آرامش را از ملت عزيز سلب كنند. بر دانشآموزان، دانشگاهيان و محصلين علوم دينيه است كه با قدرت تمام حملات خود را عليه آمريكا و اسرائيل گسترش داده و آمريكا را وادار به استرداد اين شاه جنايتكار كنند.» پيام امام در چنين شرايطي، دانشجويان را بر آن داشت تا در يك اقدام ضربتي مركز همه فتنهها در كشور را كه به تصور بسياري، سفارت آمريكا بود به تسخير خود درآورند. به همين منظور براي كسب اطمينان از موافقت و تاييد امام با موسوي خوئينيها نماينده امام در صدا وسيما و شوراي دفتر تحكيم وحدت مشورت كردند. بنا به گفته خوئيني: «سه نفر از برادران دانشجو آقايان ميردامادي و بيطرف و اصغرزاده طبق قرار قبلي به محل كار بنده در جامجم آمدند. ابتدا پس از گفتوگوي كوتاهي پيرامون اوضاع جاري كشور و عملكرد دولت موقت و بازتاب منفي آن در جامعه خصوصاً در ميان نيروهاي انقلابي مبني بر اينكه سمت و جهت دولت به سوي آمريكا است، برادران طرح خود را درميان گذاشتند و در بيان لزوم طرح اضافه كردند كه طبق اطلاعات بدست آمده يكي از عناصر مهم سيا در پوشش يك ديپلمات آمريكايي وارد ايران شده است و گويا بدنبال اهداف خاصي در مقابله با انقلاب وارد شده است. بهرحال در ابتدا نظر مرا جويا شدند. خوئيني نظر موافق خود را دراين نشست اعلام ميدارد اما در پاسخ به اين پرسش دانشجويان از وي كه آيا حضرت امام با چنين اقدامي موافق خواهند بود يا خير، ميگويد: «من به نظرم آمد كار بسيار صحيحي است و به آنها گفتم كه من هم با شما همكاري ميكنم. در مورد امام هم گفتم در مجموعه حركت امام در اين سالها، فكر ميكنم امام قبلاً به اين كار راضي باشند. اما درعين حال صحبت كردن با امام لازم نيست چون ممكن است اگر امام در واقع مايل هم باشند اما ملاحظاتي داشته باشند كه نتوانند اين تمايل را خيلي اعلام كنند و ناگزير باشند يا به سكوت برگزار كنند يا بگويند صحيح نيست. در نتيجه ما سؤال نميكنيم و در عمل ايشان موافقت ميكنند يا مخالفت كه در اين صورت قبل از اينكه مخالفت خود را اعلام كنند به ما اطلاع ميدهند كه اين كار صحيح نيست و ما هم بيرون خواهيم آمد.» اقدام خوئيني در پذيرش مسؤوليت اين كار و برعهده گرفتن نتايج آن عملي جسارتآميز مينمود. چون با توجه به شرايط زمانه از يكسو ممكن بود امام خميني چنين اقدامي را بر نتابد و از نحوه برخورد دانشجويان با كاركنان سفارت ناخشنود باشد و اين نارضايتي را اعلام كند و از سوي ديگر تسخير يك سفارتخانه خارجي بازتاب بسيار منفي در منظر بينالمللي خواهد داشت و ممكن بود سازمان ملل متحد تنبيهات شديدي را عليه ايران اعمال دارد. به درستي معلوم نيست كه آيا دانشجويان و سيد محمد خوئيني عواقب كار را پيشبيني ميكردند يا خير و تنها به اقدام مقطعي و موقت در آن زمان ميانديشيدند و به هيچ روي گمان نميبردند كه اين ماجرا 444 روز ادامه و تبعات آن تا به امروز استمرار مييابد. به هر حال دانشجويان با هر تدبيري كه در سر ميپروراندند روز دانشآموز را براي تسخير سفارت آمريكا انتخاب كردند. ظاهراً گزارشهايي نيز به آنان رسيده بود كه در چنين روزي برخي از عناصر ضدانقلاب و گروهكها قصد داشتند با برپايي اجتماعي عظيم و طرح برخي از شعارهاي جديد، مدارس و دانشگاهها را به تعطيل و اعتصاب بكشانند. در روز موعود دانشجويان در يك اقدام از پيش طرحريزي شده و در قالب يك اجتماع آرام به سمت سفارت آمريكا در حال حركت بودند و به محض رسيدن به محل سفارت ابتدا با سر دادن شعارهايي، سياستهاي آمريكا را در مقابل ملت ايران محكوم كردند و سپس با فرمان حمله از در و ديوار سفارتخانه بالا رفتند. نگهبانان كه به هيچ روي انتظار چنين حركتي را نداشتند، مقاومت نافرجامي كردند و در نهايت مجبور به تسليم شدند. بلافاصله پس از تسخير سفارت، آن مكان از سوي دانشجويان، لانه جاسوسي ناميده شد و بانيان اين اقدام با انتشار اطلاعيهاي دلايل خود را براي اين كار برشمردند. در همان روز اشغال بنا به تقاضاي دانشجويان مسلمان، موسوي خوئيني در ميان آنان حضور يافت و در صحن سفارتخانه اقدام به برپايي نماز جماعت كرد. كمي بعد شنيده شد كه يكي از روحانيون متنفذ نمازگزاردن مسلمين را در آن مكان از اين باب كه زمين غصبي است، حرام اعلام كرد. مطلبي كه دانشجويان توجه و وقعي به آن ننهادند. بانيان تسخير سفارت با تلاشي وصفناپذير در پي جستجوي اسنادي كه به گمان آنان همگي از جاسوسي نمايندگان سفارت حكايت ميكرد، برآمدند و به رغم از بين رفتن بسياري از اين مدارك، كثيري از آنها رمزيابي و به مرور زمان انتشار پيدا كرد. پس از تسخير سفارت و نشر سريع خبر آن، محافل داخلي و خارجي به واكنشهاي متفاوتي دست يازيدند. امام خميني با ارايه پيامي به صورت تلويحي اين اقدام را تأييد كردند. همچنين مرحوم سيداحمد خميني بلافاصله در جمع دانشجويان حضور يافت و اين امر دانشجويان را نسبت به اقدامشان مطمئنتر و به ادامه آن ثابتقدمتر ميكرد. پرواضح است كه دولت موقت به هيچ روي نميتوانست عواقب اين كار را بپذيرد و از همين رو بازرگان كه از مدتها قبل با ذكر دلايلي خاص، ناتواني دولتش را در برآوردن خواستههاي انقلابي اصولگرايان در قالب چند استعفانامه بيان كرده بود، بلافاصله بعد از حركت دانشجويان در تسخير سفارت، از ادامه فعاليت كنارهگيري كرد. با اين وصف همان روزهاي اول ابراهيم يزدي وزير امور خارجه وقت، در حالي كه ميكوشيد محتاطانه سخن بگويد، تسخير سفارت را ناشي از عملكرد سوء آمريكا دانست. همو در اظهارات بعدي خود به شدت حركت دانشجويان را محكوم كرد. مرحوم بازرگان هم يكي از مخالفان جدي تسخير سفارت بود. وي در كتاب انقلاب ايران در دو حركت ضمن ارايه تحليلي از وضعيت دانشجويان محرك اصلي اين اقدام را موسوي خوئينيها دانست. در بخشي از كتاب آمده است: «عمل نوجوانان... كه در ابتدا با طيفي از دانشجويان و دانشآموزان و افراد متفرقه متعلق به تيرههاي مختلف سياسي تشكيل شده بود.... از اين جهت قابل توجه است كه مقتدرانه و خودمختارانه عمل ميكردند. گروگانها را مانند اسرا و ملك شخصي خودشان تلقي كرده و وقتي صحبت از آزاد كردن، تحويل دادن به دولت، جابجايي، اجازه ملاقات يا تغيير رفتار با آنان پيش ميآمد، نه تنها تمكين از وزير خارجه دولت شوراي انقلاب و رئيس جمهوري نميكردند و مدعي آنها بودند، بلكه اعتناي چنداني به رأي شوراي انقلاب نيز نداشتند. يگانه شخص واسط و موثر و شايد وارد و محرك از روز اول آقاي خوئينيها بود.» اشغال سفارت، بازتاب وسيعي در محافل خبري سياسي داخلي و خارجي پيدا كرد. امام بعد از اشغال سفارت از آن حمايت و آن را انقلاب دوم ناميدند. در داخل بسياري از نيروها و شخصيتها از آن حمايت كردند و در مقابل، افرادي مانند مهندس بازرگان و دكتر يزدي و بنيصدر و قطبزاده و مدني از آن انتقاد كردند. پس از اين واقعه ضد انقلاب داخلي و نيروهاي منافقين در موضع انفعالي قرار گرفتند چون به لحاظ تبليغي تنها اتهامي كه بر نيروهاي انقلابي ميزدند غربگرايي و آمريكايي بودن آن بود، اما تسخير سفارت آنان را مستاصل كرد. نيروهاي چپ به ناچار از حركت دانشجويان پيرو خط امام در تسخير سفارت آمريكا حمايت و به نفع آن راهپيمايي و تظاهرات كردند. اين مسله مهمي بود چون آنها قبل از پيروزي انقلاب، نيروهاي مذهبي را ارتجاعي ميخواندند. هواداران سازمان مجاهدين خلق كه در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته بودند، سعي كردند بر موج احساسات عمومي سوار شوند و به همين خاطر قصد حمله به كنسولگري آمريكا در تبريز و شيراز داشتند اما با دستور دادستاني از اقدام به اين عمل خودداري كردند. البته در ميان انقلابيون كساني بودند كه با اصل حركت داشجويان به مخالفت پرداختند. محمدرضا مهدوي كني يكي از اين افراد بود و به اظهار نظر در اين زمينه پرداخت. وي گفت:«من حالا آنچه كه اعتقاد خودم است، ميخواهم عرض بكنم. ابا ندارم از گفتن اعتقاد خودم، منهاي دستور امام(ره) كه معتبر براي ما بود آنچه كه اول من قبل از دستور امام، خودم اعتقاد داشتم ، منهاي جنبه كميتهچي بودن و مسئوليت كميته و مسئوليت امنيت و انتخابات كشور، خود من اين حركت را نميپسنديدم كه به سفارتخانهها، بخصوص سفارت آمريكا حمله بكنيم. من اين را مضر ميديدم. براي اينكه اول از نظر قوانين بينالمللي، خوب، ريختن توي سفارت، حالا ما ولو ميگوييم لانه جاسوسي است، درست است ولي در دنيا اينها را نميخرند . بالاخره همه سفارتخانهها شايد لانه جاسوسي باشند. اصلا قاعده سفارتها اين است كه از اين كارها بكنند. اين يكي از كارهاي سفارتها همين است. حالا عدهاي بيشتر عدهاي كمتر... هر سفارتي در هر كشوري كه هست كارش همين است كه به نفع كشور خودش كارهايي بكند. حالا گاهي به ضرر ايران ميشود و گاهي هم نميشود و خوب اين هم يك سفارتي بوده. منتهي خوب اين سفارت با آن سوابق فكري كه در خاطرههاي ما داشته و كارهايي كه آمريكاييها در زمان شاه كرده بودند. ولي من باز هم ميگفتم بالاخره اين سفارت است يا بايد ما قطع رابطه ميكرديم و اصلا سفارت را برميچيديم. ولي ما آن وقت قطع رابطه نكرده بوديم. بنايمان اين نبود كه با آمريكا قطع رابطه كنيم و به قول خود امام، رابطه را آنها قطع كردند ...اصل كار از نظر من پسنديده نبود. از نظر جو بينالمللي پسنديده نبود». در مطبوعات آمريكا و انگليس خوئيني را «ملاي سرخ» لقب دادند و او را متهم به تحصيل در شوروي و كشورهاي اروپاي شرقي كردند دروغي كه در آن موقع شايع بود و حتي بين محافل خبري ضدانقلابيون و سلطنتطلبهاي خارجنشين نيز رواج داشت. آمريكا و ساير كشورهاي غربي و سازمانهاي بينالمللي ضمن محكوم كردن حركت دانشجويان و هشدار دادن نسبت به تامين سلامت گروگانها، بيانيههاي شداد و غلاظ منتشر و ايران را تهديد به مجازاتهاي بينالمللي و در نهايت اقدامي نظامي كردند. مقامات بلندپايه خارجي و سازمان ملل متحد قصد پادرمياني داشتند و هر ازگاهي يكي از آنان به ايران ميآمد و قصد داشت با گشودن باب گفتوگو با برخي دولتمردان نظر موافق آنان را نسبت به آزادسازي و استرداد گروگانها جلب كند. تلاش بيهودهاي كه هيچ كدام به ثمر نرسيد و هر يك از ميانجيگران با واكنشي سرد مواجه ميشدند و در نهايت چارهاي جز بازگشت نداشتند. اما در داخل كشور بسياري از مردم تسخير لانه جاسوسي را تاييد كردند و حركت دانشجويان را ستودند و بسياري از گروههاي سياسي با انشار اعلاميههاي متنوع از اين اقدام پشتيباني كردند. موج و التهابي كه بلافاصله بعد از تسخير سفارت آمريكا در ايران ايجاد شده بود احساسات ضدآمريكايي مردم را برانگيخت و هر لحظه بيم آن ميرفت كه ساير سفارتخانههاي خارجي نيز مورد تعرض قرار گيرند كه با انتشار اعلاميه امام كه مردم را از هرگونه افراط در اين زمينه بر حذر داشت جو ملتهب عمومي در مسير تعادل قرار گرفت. قرائن حكايت از آن ميكرد كه بايستي گروگانها براي مدت نامعلومي در اختيار دانشجويان باشند. به همين دليل بنا شد براي اتخاذ تصميمات مشترك يك نظام سازماني پيريزي شود تا كليه پيشنهادها و برنامهها در شورايي كه در راس اين نظام قرار دارد و متشكل از پنج نماينده از جهاد دانشگاهي كه در اشغال سفارت شركت داشتند، مورد بررسي قرار گرفته و در مواقع خاص تدابير لازم انديشيده شود. موسوي خوئيني عضو ششم اين شورا بود كه ابتدا نظر او در اين تصميمگيريها پيش از ديگران لحاظ ميشد. البته همگوني دانشجويان مسلمان مانع از تفاوت افكار و اختلاف سلايق نبود و سايههايي از افراط و تفريط در بين آنان ديده ميشد. موسوي خوئيني بارها در نماز جماعت در مورد مسؤوليت دانشجويان نگاهدارنده گروگانها صحبت ميكرد و آنان را نسبت به رفاه حال زندانيان و خوشرفتاري با آنان متوجه ميساخت و در بين مستمعين بودند كساني كه احساس ميكردند لحن وي بيش از حد در مورد گروگانها ملايم است و گزارشهايي رسيده بود كه برخي از دانشجويان از اين كه با مأموران سفارت بيش از حد خوشرفتاري ميشود، گلايه داشتند. اشغال لانه جاسوسي فرصتي به دانشجويان داد تا براي گمانها و فرضيات خود مبني بر ارتباط برخي از عناصر دولتي با آمريكاييان دلايلي محكم بيابند. مدارك به جاي مانده در سفارت گرچه بسياري از آنها در آستانه انهدام و امحا قرار گرفته بود اما از انگيزه دانشجويان و تلاش شبانهروزي آنان براي رمزيابي اسناد نكاست. مدارك مرحله به مرحله انتشار پيدا ميكرد و از اين نحوه اطلاعرساني كه بعدها نام افشاگري به خود گرفت بسياري دلخسته شدند. از همان ابتدا معلوم بود كه سمت و سوي اين افشاگري بيشتر متوجه عوامل دولتي و مقامات بلندپايه كابينه موقت است و اولين تركشهاي آن به عباس اميرانتظام اصابت كرد. او كه در مقام سخنگوي دولت بازرگان ايفاي نقش ميكرد متهم به جاسوسي عليه نطام و ارتباط با عوامل بيگانه شد. اتهامي كه گرچه در نهايت به صدور حكم محكوميت و حبس او انجاميد اما اميرانتظام را از تكاپو نينداخت و تا به اكنون وي را بر آن داشته است از هر فرصت ممكن براي اثبات ادعاي بيگناهي خود تلاش كند. كمي بعد موسوي خوئيني در يك موضعگيري رسمي در مورد انتشار اسناد لانه جاسوسي اعلام كرد كه افشاگريها نشان ميدهد آمريكا از سياست گام به گام بازرگان حمايت ميكرد. اين تازه اول ماجرا بود و نام بسياري از دولتيان از درون اسناد و مدارك موجود در سفارتخانه بيرون آمد. آنچه بيش از همه باعث عصبانيت كارگزاران ميشد، اعلام اسامي آنان از راديو و تلويزيون بود كه اين هم بواسطه حضور موسوي خوئيني و مسؤوليتش در اين سازمان بود. از همان ابتدا معلوم شد كه دانشجويان به هيچ وجه از مواضع خود عقب نمينشينند. و احكام دولتمردان را مبني بر توقف روند افشاگري و واگذاري گروگانها به ساير نهادها برنميتابند بنابراين«فشارهاي غيرقابل تحملي» از جوانب مختلف به شوراي انقلاب وارد آمد و نهايتاً اين شورا مجبور شد با صدور بخشنامهاي، ادامه افشاگري دانشجويان را در راديو و تلويزيون ممنوع اعلام كند كه البته به اين مصوبه نيز اعتنايي نشد و موسوي خوئيني در واكنشي اظهار داشت: «ما از هيچ تهديدي نميهراسيم. ليبرالها و افشاشدگان، من و دانشجويان را به اتهام اشغال لانه جاسوسي تهديد به محاكمه ميكنند، نه از محاكمه ترسي داريم نه از بازداشت.»در مقطعي ديگر، كه به مناسبتي در مقابل سفارت آمريكا سخنراني ميكرد در پاسخ به اعتراض برخي عليه افشاگريها گفت: «مسأله جاسوسي يك فرد نيست؛ اگر جاسوسي يك فرد بود چندان فاجعه دردناكي نبود. فاجعه اين است كه يك جريان انحرافي ميرفته است همه چيز انقلاب را قبضه كند و چه بسا در اين جريان انحرافي عناصر صادقي را هم به درون خود جذب كرده باشد...» بي گمان اين اشارات و كنايات متوجه اعضاي نهضت آزادي بود كه بيش از ساير گروههاي سياسي مورد انتقاد بودند. آنها هم در مقابل اين حملات ساكت ننشستند. برخي از آنان دانشجويان را نيروهاي تند و افراطي كه هيچ قاعده و قانوني را نميپذيرند، ناميدند. برخي ديگر برداشت اشغالگران سفارت را از محتواي اسناد سطحي و غلط دانستند و عدهاي ديگر حتي اصل سند را مورد خدشه قرار دادند و بسياري از مدارك منتشر شده را ساختگي و جعلي عنوان كردند. در واكنشي ديگر زماني كه دانشجويان از50 تن از شخصيتهاي آمريكايي براي ديدن آثار جنايات پهلوي و آمريكا دعوت به عمل آوردند؛ شماري ازمقامات دولتي با اينكار مخالفت كردند و آن را درحوزه مسؤوليتهاي كارگزاران مملكتي دانسته و به نوعي دانشجويان را متهم به دخالت در امور اجرايي كشور كردند. از جمله ناصر ميناچي عليه دانشجويان اعلام جرم كرد. در مقابل موسوي خوئيني با استقبال ازاين مسأله ابراز اميدواري كرد كه در صورت تشكيل دادگاه وي حضور خواهد يافت و ماهيت ميناچي و امثال وي را روشن خواهد كرد. آن موقع، مسأله ضديت با آمريكا، فصل مشترك پيوند خوئيني و دانشجويان بود. اين صبغه چنان پررنگ مينمود كه به هيچ وجه چيزي جز شكست هيبت اقتدار آمريكا آنان را راضي نميكرد. بحث مذاكره و مصالحه تنها واژهاي بود كه در قاموس آنان راهي نداشت و هرگونه بحث و گفتوگو را در اين زمينه رد ميكردند، حتي بسياري از افراد را كه به نوعي خواستار برقراري مصالحه بين دو دولت بودند، سازشكار معرفي ميكردند. از ديد اينان هر توطئهاي كه داخل كشور صورت ميگيرد ناشي از فتنهجوييهاي آمريكا است و واكنش نشان دادن به توطئهها را عين زيركي و فراست تلقي ميكردند. به گفته موسوي خوئيني، «حتي اگر نافذترين چهره ملي يا غيرملي به امام و حريم رهبري معترض شود اين ملت ميداند كه از آمريكا است ولو اينكه اين فرد كسي نباشد كه وابسته به آمريكا و مهره آمريكا باشد، چون دشمن اصلي آمريكاست.» همچنين او در تاريخ 9/10/58 در بخشي از سخنراني خود در مقابل لانه جاسوسي، ضمن تشريح خطوط اصلي سياست خارجي گفت: «ما همچنان در مبارزه و جنگ با آمريكاييم و نبايد طرح مسايلي جز مسأله نبرد با آمريكا ما را از اين خط اصلي و از فرياد عليه آمريكا باز دارد كه اين مسلماً خواست خود آمريكاست» زماني كه حل مسأله گروگانها و پا درمياني شخصيتهاي داخلي و خارجي براي حل مسأله سفارت آمريكا به نتيجهاي نرسيده بود و دولتمردان اين كشور پس از آزمودن همه راهها براي تسليم ايران زمينه را براي اقدام نظامي فراهم ميكردند. موسوي خوئيني به اين سؤال خبرنگار كيهان كه از او در مورد وضعيت گروگانها در صورت حمله نظامي آمريكا ميپرسيد، چنين پاسخ داد: «آن موقع دوران جنگ است كه نه دادگاه براي رسيدگي لازم است و نه هيچ يك از موازين بينالمللي رعايت ميشود. وقتي آمريكا به ايران حمله كند مردم ايران هر كاري كه از دستشان برميآيد ميكنند و جاسوسها و گروگانها هم وضعشان به مخاطره ميافتد.» تنها نرمشي كه دانشجويان در اين خصوص بروز دادند، آزادي گروگانهاي سياهپوست و زن بود كه بنا به دستور امام به وزارت امور خارجه تحويل داده شدند تا مقدمات خروج آنان از ايران سريعاً فراهم آيد. كلاف سر در گرم مسأله گروگانها تا شروع مجلس دوره اول ادامه يافت و نمايندگان اولين دوره، بلافاصله بعد از شروع كار درگير حل اين معضل شدند. تا آن زمان نامههاي مختلفي از سوي سياستمداران غرب و اعضاي كنگره آمريكا و بستگان گروگانها دريافت ميشد. در كميسيون سياست خارجي مجلس در اين زمينه جلسات متعددي تشكيل و در نهايت بنا شد آيتالله خامنهاي، سيدمحمد موسوي خوئيني، محمد يزدي، علياكبر پرورش، سيدمحمدخامنهاي، محمد كاظم بجنوردي و علياكبر ناطق نوري با برگزاري نشستهاي متعدد راه حلي براي رفع اين مشكل بينديشيد. نتيجه اين رايزني، صدور قطعنامهاي چهارمادهاي بود كه ازسوي كميسيون سياست خارجي مجلس صادر و توسط خوئيني قرائت شد و همان قطعنامه نيز زيربناي كار هيئت ايراني عازم به الجزاير براي مذاكره با آمريكاييان شد و بدين ترتيب داستان 444 روز گروگانگيري به سرانجام رسيد.