منوچهر متکی، اولین وزیر امور خارجه دولت احمدینژاد بود و از زمان خروج غیرمترقبهاش از کابینه دهم، بحث کاندیداتوریاش در انتخابات ریاستجمهوری مطرح بوده و پای ثابت سخنرانیهای دانشگاهی بهویژه در باب موضوعات مربوط به سیاست خارجی بوده است.
متکی در گفتوگو با «دنیایاقتصاد» به سوابق خود به عنوان نماینده مجلس اشاره میکند و میگوید در زمانی که وزارت امور خارجه در دست او بوده، معاونت دیپلماسی اقتصادی را ایجاد کرده و همین موید این است که او صاحب دغدغههای اقتصادی نیز هست. هرچند که از معرفی تیم اقتصادی خود خودداری میکند و آن را به بعد از زمان ثبت نام رسمی در انتخابات موکول کرد.
با این حال متکی اولویتهای اقتصادی خود را مطرح کرده که در راس آنها توجه به تولید قرار دارد و البته افزایش درآمد و ثروت ملی. او میگوید که میخواهد با جهشی در اقتصاد، ولولهای در تولید ایجاد کند. همچنین به عقیده او باید همه سیستمهای اقتصادی از بانکی گرفته تا قوانین و مقررات را به نفع تولید تغییر داد.
به اعتقاد متکی برخی از تحرکاتی که در عرصه اقتصادی صورت گرفته به ویژه در قانون هدفمندی یارانهها به نوعی میانبر بوده است. او اگرچه به روشنی نمیگوید که برنامهاش درباره ادامه پرداخت یارانه نقدی به مردم چگونه است، اما تاکید دارد که این پرداخت باید از دل فعالیتهای اقتصادی بجوشد نه از راههایی مثل افزایش نرخ دلار و غیره.
متکی معتقد است اولویت دولت آینده، باید اول اقتصاد، بعد روابط خارجی و سوم هم تعامل مسوولان با یکدیگر باشد. میگوید در عرصه سیاست خارجی باید حرف خوب زدن و خوب حرف زدن با دنیا را جایگزین کرد. او تاکید کرد که اولین کار دولت بعدی باید حل موضوع هستهای باشد. موضوعی که به اعتقاد او برایش متدولوژی خاصی خواهد داشت و از آنجا که اراده حل موضوع در غرب هم ایجاد شده، با تغییر در متدولوژیها میتوان این موضوع را حل کرد.
متکی از تغییر سناریوها برای برنامه هستهای گفت و خبر داد که در زمان حضورش در وزارت خارجه، پیشنهادی مشابه پیشنهاد موسوم به «گام به گام» را به مقام معظم رهبری ارائه داده و برای تقویت آن هم تیم چهارنفرهای را در وزارت امور خارجه تشکیل داده است. موضوعی که به دلیل خروجش از وزارت خارجه بینتیجه مانده است.
متکی که این روزها شهر به شهر سفر میکند و وقتی هم که به «دنیایاقتصاد» آمد، گفت که ظرف یکی دو روز گذشته در ایلام و کرمانشاه بوده، گفتوگویی چندمحوره را با ما انجام داد. اصولگرایی که معتقد است هم از دل ائتلاف انتخاباتیای که در آن حضور دارد (موسوم به ائتلاف پنج نفره اصولگرایان) به عنوان فرد برگزیده خارج میشود و هم شانس خود را نسبت به سایر دیپلماتهایی که در معرض کاندیداتوری هستند، بیشتر میبیند. منوچهر متکی امید زیادی به پیروزی در انتخابات پیش رو دارد.
آقای متکی در شرایط فعلی به لحاظ اقتصادي، كشور در وضعیت مناسبی به سر نمیبرد، در تحلیل این شرایط نظریههای مختلفی مطرح میشود؛ از جمله اینکه برخی معتقدند مسائل و مشكلات سياست خارجي باعث مشكلات اقتصادي ما شده است. البته منظور، فقط تحريمها نیست، بلکه مجموعه رفتارهايي كه دولت در حوزه سياستهاي خارجي داشته و در دولت آقاي احمدينژاد باب شده و برخی از آنها هم در سخنرانیهای او انعکاس یافته است. این عده معتقدند اشکالاتی كه ما در سياست خارجيمان داشتهايم، باعث شده است كه شرايط اقتصادي مان به وضع فعلی برسد. شما چقدر با اين نظر موافقيد؟ آيا درست است كه نخستین اولويت دولت آينده این باشد كه وضعيت کشور را با دنيا روشن كند و روابط بهتري با سایر کشورها داشته باشد؟
من اعتقاد ندارم كه سياست خارجي جمهوري اسلامي موجب برخي مشكلات يا مسائلي در حوزه اقتصادي كشورمان شده باشد. ملت ایران در 22 بهمن 57 نظامي را پايهگذاري كرد كه كاملا متفاوت از ماهيت نظامي بود كه در گذشته وجود داشت. شاخص برجسته نظام گذشته يعني نظام پهلوي، وابستگي بود و ملت ايران استقلال را مطلوب نظر خودش قرار داد. طبيعي است كه انقلاب مواضع خاص خودش را مبتني بر استقلال راي در موضوعات و مباحث بينالمللي داشته باشد و اين احيانا خوشايند عدهای نباشد.
پس نكته اول تحليل اين است كه ما مواضع تعريفشدهاي برآمده از قانون اساسيمان در سياست خارجي و روابط بينالملل داريم كه از آنها عدول نميكنيم. اما اينكه اجراي ديپلماسي بايد با پختگي توام باشد و ما در كشورداري بيهوده هزينه افزايي نکنیم، مطلب درستي است. من مايلم بگويم كه سياست خارجي يعني حرف خوب زدن با دنيا، و خوب حرف زدن با دنيا. گاهي ممكن است ما يك حرف خوبي را در دنیا نزنيم و اين براي ما هزينه زا باشد. بهعنوان مثال، وقتي آقاي هاشمي در پايان دولت اول خودش اظهارنظري در مورد كشتن صهیونیستها ميكند و ميگويد كه در ازاي شهادت هر فلسطيني بايد 5 نفر اسرائيلي كشته بشوند، خب اين بازتابهاي خاص خودش را داشت، تبعات خاص خودش را داشت و مسائلي را به وجود آورد. ما در مسائل خاورميانه ديدگاههاي روشن خودمان را داريم اما اينكه اين مواضع روشن را چگونه بيان كنيم، ميتواند براي ما هزينه زا باشد يعني هزينههاي اضافي توليد بكند يا خير.
بنابراين با بخش دوم صحبت جنابعالي من موافقم كه برخي از اظهارات ممكن است براي ما در حوزه سياست خارجي و روابط خارجي هزينههاي اضافي در كشورداري را به وجود بياورد. اما اينكه فرموديد در دولت آينده سياست خارجي هم باید در اولويت باشد، به اعتقاد من درست است.
سیاست خارجی يكي از اولويتها باشد يا اولويت نخست؟
من معتقدم كه مسائل اقتصادي اولويت نخست ما است و روابط خارجي اولويت دوم ما و رفتار مسوولان و تعامل آنها با هم نیز در اولويت سوم قرار میگیرد. البته موضوعات ديگري در بحث كشورداري وجود دارد كه جاي خودش را دارد. مثل فرهنگ و مسائل اجتماعي و حوزههاي ديگري كه مطرح است. اول برخي در جامعه معتقدند كه حوزه روابط خارجي اولويت اول را دارد. به اين دليل كه ميگويند دست کم بخشی از مشكلات اقتصادي برآمده از نوع روابط خارجي است و لذا من تصور ميكنم ما موضوعات مهمي در دستور كار روابط خارجي داريم كه دولت آينده حتما بايد براي آنها تدبير كند. از جمله مساله هستهاي يا گفتماني كه بايد بين ايران و طرفهاي خارجي وجود داشته باشد و بايد ايران پرهيز كند از اينكه فقدان گفتمان را بر کشور تحميل كنند. ما يك رژيم را به رسميت نميشناسيم و مشروع نميدانيم، اما با ديگران مشكلي براي گفت و گو نداريم. در این رابطه آمريكا هم وضعيت خاصي دارد و درباره آن هم در جاي خودش ميشود بحث كرد.
من از صحبتهای شما اين نتيجه را میگيرم كه اولويت نخست دولت احتمالی شما سياست خارجي نيست، بلکه اولويت دوم است. چون اين تفاوت دیدگاه، ممكن است تفاوتهایی را در سياستهاي رييسجمهور آينده ايجاد كند. اگر ما فرض را بر اين بگذاريم كه ریشه بخش مهمی از مشكلات اقتصادي ما در روابط خارجي يا تحريمها یا امثال آن است...
ما ديپلماتها معمولا براي پاسخ اين سوال، راه مناسبی پيدا ميكنيم. مثلا موقعي كه قطعنامه 598 ميخواست نوشته شود، در بند نخستش آمده بود كه اولين گام آتشبس است. اما برای ما (طرف ایرانی) اولين اولويت عقبنشيني دشمن بود. تعبيري كه در قطعنامه به كار رفته بود اين بود the first step اولين قدم cease fire، يعني آتشبس است. طرف ايراني پيشنهاد داد كه كلمه the را به a تغییر بدهید، یعنی بشودa first step
یعنی يكي از قدمهای نخست...
بله. یعنی يكي از قدمهاي اول cease fire است و another first step is withdraw قدم دیگر عقبنشيني.
در واقع این دو اقدام همزمان شدند؟
بله. من گمان ميكنم كه الان هم اين دو را به موازات هم ميشود ديد. به نظر من بين سياست خارجي و اقتصاد نمیتوان خط کشی کرد. اينها آميخته به هم هستند. اقتصادمان وابسته به سياست خارجي است، سياست خارجيمان هم وابسته به اقتصاد است.
اما به هر حال ما بايد يك موضوع را اولويت قرار بدهيم. وقتي ميگوييم كه مشكلات اقتصادي مهمتر است، ممكن است در رفع مشكلات اقتصادي سياستهاي درونزايي را اتخاذ كنيم.
ببینید، وقتي شما ميگوييد اقتصاد اولويت اول ما است، شما هستید با مردمتان. اما وقتي که ميگوييد روابط خارجي، شما هستید و طرف خارجي. دولت كه تشكيل شد بايد در ارتباط خود و مردمش کارش را شروع كند. اولويتي كه به ارتباط دولت و طرف خارجي برميگردد ترتيبات خاص خودش را دارد. يعني دو طرف دارد كه شما در طرف مقابل هم بايد آمادگيهاي لازم را ببينيد.
شما نميتوانيد يك راست برويد سراغ طرف خارجی و بگویید كه من دولت جديد تشكيل دادم و حالا آمدم در سياست خارجي با شما صحبت كنم. اصلا محيط بينالمللي اين طور نيست. محيط بينالملل زمينهسازيها و آمادهسازيهايي را ميخواهد، در حالي كه شما بايد در دوران انتخابات و فعاليتهاي انتخاباتي و بلافاصله بعد از تشكيل دولت با مردم حرف بزنيد. مردم انتظار دارند شما با آنها صحبت كنيد و از برنامههايتان بگوييد. بنابراين اقتصاد به جهت اينكه نياز ملموس مردم و نياز هر روزه مردم است، شما بلافاصله به آن ورود پیدا ميكنيد و تصميمسازيهايي را در آن حوزهها انجام میدهيد. اما در روابط خارجي يك گام برميداريد و منتظر میمانید كه طرف مقابل هم گام مناسب خودش را بردارد، چون موضوع دو طرف دارد.
حالا فرض كنيم كه شما اولويت نخست را بر اقتصاد گذاشتيد و لازمه اصلاح اقتصاد، اصلاح روابط خارجي بود...
طبيعي است اگر بخواهيم موضوعي صحبت كنيم به نظر من دولت آينده در حوزه روابط خارجي باید اولين دستور كارش را حل مساله هستهاي با گروه 1+5 قرار دهد.
به جاي خوبي رسيديم. شما فكر ميكنيد اولين دستور كار در روابط خارجي كه طبعا هم روي مسائل اقتصادي تاثير ميگذارد، حل موضوع هستهاي با گروه 1+5 است. اگر شما پیروز انتخابات باشید، برنامه شما برای حل این موضوع چیست و ظرف چه مدت زمانی میتوانید این مساله را حل کنید؟ مثلا ظرف يك سال چه كارهايي ميخواهيد در این باره انجام دهيد؟ با توجه به صبغه دیپلماتیک شما، اگر بخواهم وارد مصادیق مذاکرات بشوم نکته مهم این است که ما مدتهاست در مورد غنيسازي 20 درصدی اورانیوم مشغول رایزنی با غرب هستیم يا با آژانس درباره پارچين بحث ميكنيم. راجع به اينها چه كار ميشود كرد؟ يعني اولا رييسجمهور چه قدرتي در اين زمينه دارد كه بخواهد اين موضوعات را حل كند و شما در يك زمانبندي مشخص چه کاری میخواهید انجام دهید؟
من در ماههاي پاياني فعاليتم در وزارت خارجه ديداري با مقام معظم رهبري داشتم و در آنجا اشاره كردم كه ما در بحث هستهاي، دست برتر را داريم. يعني به چيزهايي كه ميخواستيم رسيدهايم و معمولا كشورهايي كه در روابط خارجيشان، دست برتر را پيدا ميكنند، براي اينكه آن موضوع را حل و فصل كنند، به ديپلماسي تکیه میکنند. من گفتم ما ميخواهيم سناريويي تهيه كنيم كه براساس آن گفتوگوي جديدي را با 1+5 شروع كنيم و اين سناريو براي طرفين اين حسن را دارد كه هر دو طرف حس ميكنند دستاوردي از این گفتوگوها داشتهاند. وقتي اين موضوع را من خدمتشان مطرح كردم، ایشان اشاره كردند چگونه؟
خدمتشان عرض كردم كه ما خواسته خودمان را در يك كفه ترازو و خواسته آنها را در كفه ديگر قرار ميدهيم. بعد ببينيم كه اين خواستهها را با چه مكانيزمي ميتوانيم اجرايي و عملياتي كنيم. خواسته ما در يك كفه ترازو اين است كه به حق هستهاي ما اذعان كنند و این حق تثبيت بشود. همچنین در كفه ديگر آنها نميتوانند با حق انرژي هستهاي ما مخالفت كنند. از ابتدا هم هر وقت كه لازم بود ميگفتند كه ما مخالفتي با حق هستهاي ايران نداريم، اما حرفي كه ميزدند اين بود كه ايران به دنبال سلاح هستهاي است و سعي ميكردند با اين عنوان، نوعي اجماع بينالمللي بر عليه ما ايجاد بكنند.
البته بر روي همين حق هستهاي هم اختلاف نظر هست...
حق هستهاي روشن است. يعني برخورداري از چرخه سوخت براي غنيسازي.
مثلا بدون محدوديت يا با محدوديت در میزان غنیسازی اورانیوم؟
ما معتقدیم بر اساس آنچه قانون براي ما حق قائل است. قانون يعني مقررات آژانس در چارچوب NPT که آن را بهعنوان حق براي ما ميشناسند. اینجا وارد جزئيات نميشويم. در بحث سلاح هستهاي كه 1+5 و عمدتا با محوريت اروپاييها و آمريكاييها این ادعا را مطرح میکنند، ما بايد مولفههايي را در اختيار گروه 1+5 بگذاريم كه آنها بتوانند ادعا كنند كه ايرانيها را متقاعد كردند كه دنبال توليد سلاح هستهاي نروند.
من خدمت مقام معظم رهبری عرض كردم كه چه چيزي را ما در كفه دوم قراردهيم؟ اولين آن فتواي ايشان است. من گفتم شما توليد سلاح هستهاي را حرام اعلام كرديد و قدرت و استحكام این فتوا از قانون مجلس ما بالاتر است. چون مجلس يك قانوني را تصويب ميكند و 6 ماه بعد نمايندهها ميتوانند آن را عوض كنند. اما فتواي مرجع ديني به اين سادگي عوضشدني نيست.
دوم اینکه ما خيلي صريح و شفاف اعلام كنيم كه در دكترين نظامي ايران سلاح هستهاي وجود ندارد.
سوم به طور كامل با آژانس اعلام همكاري كنيم. مبنی بر اينكه تمام فعاليتهاي هستهاي ما زير چتر نظارت آژانس است. یعنی تحت نظر دوربينها و بازرسيها و سایر مواردي كه طی یک روند اعتمادسازي بتواند براي آنها اعتماد به وجود بياورد. ساير جزئیات هم در دل مذاكرات تعريف ميشود.
من در شرایط فعلی نمیخواهم به جزئيات، درصد غنيسازي يا موارد ديگر وارد بشوم. به هر حال كليت اين طرح و سناريو را ايشان پذيرفتند و ما تيم 4 نفرهاي را در وزارت خارجه تشكيل داديم البته به صورت غيرآشكار و اين بحث را شروع كرديم. اما بعد از آن به فاصله يكي دو ماه، من از وزارت امور خارجه منفك شدم.
اما آقای متکی این اتفاقات الان هم در حال رخ دادن است. يعني ما به فتواي مقام معظم رهبري در مذاكرات استناد ميكنيم و تاکید داریم که با آژانس همکاری ميكنيم اما تنها دستاورد آن تداوم مذاکرات است. ضمن اینکه اين صحبت شما مربوط به زماني است كه این تحريمهاي تشديدشده فعلی را نداشتيم. يعني اين موضوع برای دو سال قبل است و زماني كه شما از وزارت خارجه رفتيد، اين تحريمها هنوز اعمال نشده بود. چرا فكر ميكنيد كه با دولت جديد، ممكن است روند تغییر کند؟ يعني همين حالا هم ما همين روش را داريم پیگیری میکنیم، ولی هيچ تغيير محسوسي اتفاق نيفتاده است.
من تصورم اين است كه در گذشته اراده سياسي لازم براي حل اين موضوع در غرب وجود نداشته است. از سوي ديگر غرب هنوز اميدوار بود به اينكه سياست فشار ميتواند پاسخ بدهد. هماکنون صاحب نظراني كه با دولت آمريكا اختلاف نظر دارند، اعم از سياستمداران سابق دولت و غیره، اعتقاد دارند كه ديگر بس است. تحولاتي كه در يكي دو ماه گذشته در گفتوگوها به وجود آمده است، يك نشانه است و نشانههاي ديگري را هم ما داريم كه غرب تقريبا دارد به يك جمعبندي ميرسد براي اينكه در بحث هستهاي با ايران به نوعی از تفاهم دست یابد. با اين نگاه من معتقدم كه اگر دولت يازدهم با تدبير وارد اين مقوله شود و تخصصي، فني و ديپلماتيك وارد يك مذاكره اساسي با غرب شود، امكان يك تحول جديد و زمينهسازي براي تفاهم وجود دارد كه البته در متدولوژي گفتوگوها با 1+5 هم من پيشنهادهايي دارم كه در وقت خودش مطرح خواهم كرد.
ولی نکتهای که مقامات مسوول در موضوع هستهای مرتبا روی آن پافشاری میکنند این است که تغییر دولت در ایران، تغییری در روند موضوع هستهای ایجاد نخواهد کرد. شما چطور میگویید که میخواهید در دولت جدید، یک پنجره جدید برای موضوع هستهای باز کنید؟
آنچه در تغییر دولتها نباید تغییر کند، حقوق ملتها است. حق ملت ایران با تغییر دولت در ایران تغییر نمیکند. شما در شرایطی متفاوت میتوانید با کار کرد متفاوت و متدولوژی متفاوت به نتیجهای که در یک شرایط دیگر نمیتوانستید به آن برسید، دست پیدا کنید. ما الان تصورمان این است که تحولاتی در طرف مقابل ما به وجود میآید و اگر ما بتوانیم تصویرهای جدیدی ارائه دهیم که این تصویرها مبتنی بر اعتمادسازی و نوعی از همکاری باشد که حقوق طرفین در آن محفوظ شمرده شود، یعنی حقوق ملت ایران از یک طرف و رفع نگرانیهای غرب از طرف دیگر؛ میتوان این موضوع را حل کرد.
دقیقا برای اعتمادسازی چه کاری میخواهید انجام دهید؟ ما الان هم تاکید داریم که همه فعالیتهای هستهای ما زیر نظر دوربینهای آژانس و بازرسیهای این نهاد است. شما علاوه بر اینها چه کاری میخواهید انجام دهید که مسیر را تغییر دهید؟ میخواهم بدانم که چه اتفاق تازهای قرار است بیفتد؟ چرا که سیاست کلی نظام در این مورد تغییر نخواهد کرد.
من تصور میکنم اراده آنها (غرب) و شیوههای ما (ایران) میتواند تغییر کند. متدولوژیها میتواند تغییر کند. تغییر متدولوژی به معنی تغییر استراتژی و تغییر اهداف نیست. اما شما سیگنال مثبتی به طرف مقابل میدهید. من زمانی که وقتش برسد پیرامون شیوه کارهای جدیدی که میتواند به ایجاد آن فضای مثبت برای رسیدن به تفاهم کمک کند، صحبت خواهم کرد.
پس شما امیدوار هستید با تغییر دولت در ایران، در آمادگی طرف غربی هم تغییراتی ایجاد میشود؟
امیدوار که نه، من مطمئنم در دولت جدیدی که این فکر را پذیرفته باشد این آمادگی به وجود میآید. طبیعی است در دولت آینده اگر مسوول دولت باشم، اطمینان دارم که زمینه برای ایجاد تحول و تغییرات در مقوله مذاکرات هستهای وجود دارد و این را به صراحت میگویم.
چرا در دورهای که شما وزیر امور خارجه بودید، این امکان فراهم نشد؟
اراده لازم در طرف مقابل برای رسیدن به تفاهم وجود نداشت.
اجازه بدهید وارد بحث برنامههای انتخاباتی شویم. شما در حوزه سیاست خارجی صاحب نظر هستید و خودتان میتوانید نظر بدهید و تصمیم گیری کنید؛ ولی در حوزه اقتصادی که خودتان هم فرمودید ما مشکلات زیادی داریم، اولا از چه کسانی ممکن است مشورت بگیرید؟ یعنی در تیم اقتصادی خود میخواهید از چه کسانی استفاده کنید که نشان دهنده دیدگاه اقتصادی شما هم باشند؟ علاوه بر این، برای حل معضلات اقتصادی چه مولفههایی را موثر میدانید؟
من از مهرماه گذشته تیمی از دوستانم متشکل از اساتید دانشگاه و مدیران اجرایی را جمع کردم تا بتوانیم یک کار جمعی را شروع کنیم. شرایط اقتصادی کشور را رصد کردیم و محورهای اصلی مشکلات اقتصادی کشور را استخراج کردیم. هماکنون هم برای به دست آوردن راهکارهای برونرفت از شرایط کنونی به سوی شرایط مطلوب در کشور همفکری میکنیم.
بنابراین کار جمعی فشرده با متخصصین در بحث مساله اقتصادی را بنده شروع کردهام و تصورم این است که نسبت به وضعیت اقتصادی کشور رصد خوبی صورت گرفته است و روی راههای برونرفت هم فکرهای خوبی شده است و در آینده نزدیک من دومین نامهام را خطاب به خانوادههای ایرانی با محور مسائل اقتصادی منتشر میکنم. این نامه هم نگاه ما را به شرایط اقتصادی کشور تشریح میکند و هم هدفگذاریهایی را که در بحث تحول اقتصادی برای کشور در ذهنمان است جانمایی و مشخص میکند.
در آنجا محورهای اساسی مشکلات را مشخص کردیم، نگاهمان را نسبت به تحولات اقتصادی هم بیان کردیم و بعد حدود 14 محور از موضوعات مهم اقتصادی مثل بیکاری، تورم، بورس، نقدینگی، نرخ سود بانکی و نرخ برابری ارز و مباحث دیگری که سرفصلهای عمده در یک پکیج اقتصادی برای تصمیمسازی است را طرح کردیم. دیدگاه خودم را در این نامه نسبت به این محورها تبیین کردم و نهایتا این نامه را برای بیش از یکصد نفر از اساتید علم اقتصاد در کشور به علاوه مدیران اقتصادی ارسال میکنم و از آنها نظرخواهی میکنم و براساس نظرات آنها و دیدگاهی که خودمان داریم، بعد از ثبتنام رسمی، اصول حاکم بر برنامه اقتصادی دولتم را به اطلاع مردم میرسانم.
الان نمیخواهید یک بخشی از آن را بگویید و به طور خلاصه بفرمایید که مشکلات اقتصادی را در چه مواردی میبینید و اولویتها برای رفع آنچه چیزهایی هستند؟
در یک نگاه خیلی ساده و از منظر بررسی مردم عادی، شما به هر خانوادهای رجوع کنید، دو مشکل خودش را بروز میدهد. اول مشکل بیکاری است و دیگری گرانی و تورم است. این دو محور اساسی است که در مشکلات وجود دارد.
در مباحث اقتصادی آنجا که به پروژههای عمرانی، ساختوسازها، تولید انرژی، سدسازی، نیروگاهها و جاده و زیرساختهای اقتصادی در کشور برمیگردد، دولتهای مختلف گذشته گامهای خیلی بلندی را برداشتند که ما باید تقدیر کنیم. در تمام دولتهای منتهی به دولت آخر آقای خاتمی تولید برق در کشور ما به 36 هزار مگاوات رسید. این تولید انرژی برق در دولت نهم و دهم به مرز دو برابر رسید. بنابراین همه دولتها در آن حوزهها گامهایی را برداشتند، اما بخشی از اقتصاد که مغفول ماند، بخش تولید ثروت و ارتقای درآمد ملی جامعه بوده است. ما در این حوزه نه تنها برنامهریزی شفافی نداشتیم، بلکه عملا مقررات، سیستم بانکی، بوروکراسی اداری و محاکم قضایی ما نوعا حامی تولید نبودند.
به اعتقاد من شاهکلید حل مشکل بیکاری و مشکل گرانی تولید است. کشورهایی را که ما به عنوان یک تجربه موفق مورد بررسی قرار میدهیم میبینیم که هم در مقرراتشان و هم در سایر سیاستهایشان حمایت از تولید را جدی گرفتهاند. در ایران اما این حمایتهای ما جدی نیست.
مثلا عوارض گمرکی برای کالاهایی که جهت تولید وارد کشور میشوند، باید بسیار نازل باشد در مقایسه با عوارض گمرکی کالاهای ساخته شده. سیستم بانکی در دنیا وقتی تسهیلات در اختیار تولیدکننده قرار میدهد، تولیدکنندگان با تولید، ارتقای جایگاه پیدا میکنند و وضعشان خوب میشود. دولت هم به واسطه فعالیت اقتصادی آنها به درآمد بیشتر میرسد و میتواند برای مردم رفاه بیشتری تولید کند، افزون بر خدماتی که به مردم میدهد.
اما در سیستم بانکی ما، بانکها روز به روز ساختمان هایشان بالاتر میرود، اما وامگیرندگان روز به روز پایینتر میروند. این نشان دهنده یک بیماری در سیستم بانکی است. بخشی از این بیماری حتما بهره بانکی است. در ابتدای دولت نهم به مدت یک سال مدام سخن از این گفته میشد که نرخ بهره بانکی ربا است. این بحث مطرح بود و باید بگردیم دنبال راهکاری که این نرخ را متعادل و منطقی کرده و تقریبا تثبیت کنیم.
منظور از منطقی و متعادل، حرکت رو به پایین است؟
بله. البته ما نمیتوانیم به کشورهایی که نرخ بهره بانکیشان نیم درصد یا یک درصد است برسیم. البته منظور من شعار دوره اول آقای احمدینژاد است که بهره دستوری را ترجیح میدادند و آمدند چنین کاری کنند که موفق هم نشدند. برای اینکه اصلا اقتصاد دستوری نیست. همان طور که عرض کردم باید مولفههای مختلف اقتصادی را در یک پکیج بررسی کنیم. رسیدن به یک چارچوب منطقیای که تولید را در کشور سودآور کند و اشتغال را راهاندازی کند و تورم را به جای افسارگسیختگی، مهار کند، گرانیگاهها و جاهایی است که ما باید به آن توجه کنیم.
بله، شاه کلید حل مشکلات ما در تولید است، اما در روشهای اجرایی اختلافاتی وجود دارد. شما طبعا چون سوابقتان در حوزه سیاست خارجی بوده، انتظار هم نمیرود که شخصا بخواهید راجع به این موضوع تصمیمگیری کنید. ولی خوب است که بدانیم مشاوران اقتصادی شما از کدام گروهها هستند؟ در ائتلاف 5 نفرهای که شما الان عضو هستید، آقای آل اسحاق و آقای باهنر اشخاصی هستند که تا حدودی صاحبنظر اقتصادی هستند. آیا ما میتوانیم با نگاه به این افراد، رویکردها و دیدگاههای اقتصادی شما را حدس بزنیم یا باید به کسان دیگری نگاه کنیم و حدس بزنیم که دولت منوچهر متکی چگونه خواهد بود؟ مثلا از آقای احمدینژاد خواهد بود یا از طیف مشابه دولت آقای خاتمی؟
ببینید ائتلاف ما ائتلاف انتخاباتی است. ما هیچ گپ و گفت برنامهای برای انتخابات با همدیگر نداریم. ما کنار هم قرار گرفتیم و بنا است که بر اساس مقبولیت و رایآوری که در نظرسنجیها معلوم میشود، یک نفر از این ائتلاف بماند و بقیه دیگر به رقابت ادامه ندهند. پس این موضوع مطرح نیست. اما خودمان یک کار تیمی میکنیم و در این کار تیمی من میتوانم گوشه هایی از نگاه به مسائل اقتصادی را به شما بگویم و شما استنباطهای خودتان را داشته باشید.
ما وقتی به جامعه نگاه میکنیم، اولین پدیدهای که توجه ما را در وضع زندگی مردم به خودش جلب میکند، دهکهای پایین جامعه است. دهکهای پایین جامعه یعنی کسانی که دخل و خرجشان با هم نمیخواند. برنامهریزی ما برای این هدف است که دهکهای پایین جامعه تا جایی که مقدور است به طبقه متوسط جامعه ارتقای جایگاه پیدا بکند. طبقه متوسط جامعه یعنی کسانی که دخل و خرجشان با هم میخواند.از این هدفگذاری شما میتوانید این نگاه را استنباط کنید که ما به دو سوی جامعه توجه داریم. یکی به دهک پایین که باید وضعشان ارتقا پیدا کند، دوم جایی که وسیلهساز این ارتقای جایگاه است و آن تولید ثروت در کشور است.
بنده معتقدم ما باید به عنوان اولین کارها در حوزه اقتصاد و البته در بحث تولید، همه مقررات را به نفع تولید تغییر دهیم. همه سیاستهای بانکی را به نفع تولید اصلاح کنیم تا دیگر کسی در کشور به خودش اجازه ندهد به هر دلیل یا بدون دلیلی تولیدکنندگان را مورد تعقیب قرار دهد و در واقع امنیت اقتصادی را در کشور دچار خدشه کند.
شما وقتی کشوری مثل امارات یا سایر کشورهای حوزه خلیجفارس یا کشورهای اروپایی و آسیایی را نگاه میکنید اینها با چند معافیت یا چند ترغیب و تشویق، سرمایهگذار ایرانی را به راحتی میتوانند جذب کنند که برود و در آنجا سرمایهگذاری کند. سرمایهگذار ایرانی که در جبل علی، در هامبورگ و مونیخ، در چین و هند و حتی در خود آمریکا میتواند سرمایهگذاری کند، چطور در کشور خودش نمیتواند سرمایهگذاری کند؟ من گمان میکنم که ما تولید ثروت و ارتقای جایگاه کشور از نظر درآمد ملی را در حوزه اقتصادی باید یک هدف مهم خودمان قرار دهیم و سیاستهایمان را در این راستا دنبال کنیم.
بنده دیدهام که دیگران چگونه در سیاستگذاریهایشان در این باره، تشویقها را به وجود میآورند و با این نگاه من مصمم هستم که تولید را به یک ولوله در کشور تبدیل کنم. این درحالی است که امروزه شما میبینید که تولیدگران ما یا کارخانههایشان در حال تعطیل شدن است یا با 29 درصد و 30 درصد ظرفیت کاری هنوز سرپا هستند. حتی بسیاری از کارگاههای کوچکی که ما درست کردیم، اینها تعطیل شده و دچار مشکل شده چرا؟ برای اینکه حمایت از تولید را یک پروسه و فرآیند ندیدیم و فکر کردیم حمایت از تولید یعنی صدور یک مجوز و کاغذ برای ساخت کارخانه. همین کاغذ را هم به جای اینکه ظرف یک روز یا یک هفته به طرف بدهیم، دو سال او را دواندیم. وقتی که طرف میبیند که دو سال زمان گذاشته است برای گرفتن یک کاغذ میگوید من چند سال دیگر باید بگذارم تا ساختن کارخانه و تولید؟ ترجیح میدهد که این کاغذ را بفروشد به جای اینکه برود تولید کند.
پس مشکل این است که حمایتها و سیاستهای ما، حمایت از تولید نیست. نکته مهم دیگری که وجود دارد این است که من اعتقاد به مدیریت و اقتصاد دولتی جز در محدودهای که در قانون تعریف شده، ندارم. حتی اصل 44 قانون اساسی كه رهبری چند سال قبل تفسیر جدیدی از آن را مطرح کردند، چرا؟ چون اقتصاد در کشور باید مردمی باشد. یکی از مشکلات اساسی این است که الان بعد از 33، 34 سال که همه میگویند دولت تاجر خوبی نیست، دولت کشاورز خوبی نیست و سرمایهدار خوبی نیست، کماکان 80 درصد اقتصادمان دولتی و شبه دولتی است و این اشکال است.
کشور ما یک سال یا ماهها معطل بحثی میشود که آقای مرتضوی رییس سازمان تامین اجتماعی باشد یا نباشد. در حالی که کسی سراغ خود تامین اجتماعی نمیرود. تامین اجتماعی به اندازه چندین بنیاد «راکفلر» است، تامین اجتماعی یک کارتل عظیم اقتصادی است. وقتی میروید در داخل آن -که من رفتم و بررسی کردم- میبینید که رقم معتنابهی از این شرکتها ضرردهی دارند، چرا؟ برای اینکه دولت برای تصدیگری کار اقتصادی مدیر خوبی نیست. بنده فکر میکنم که خصوصی سازی باید انجام شود اما نه به سبکی که دولت کارخانهای را بفروشد و شرکت نیمه دولتی در آن سو آن را بخرد. یا دولت بانکی را خصوصی کند و شهرداری بانکی را تاسیس کند، اینها با باور به کار اقتصادی و مردمی کردن اقتصاد که رهبری مطرح کردند، منافات دارد.
گویا ما این را عیب میدانیم که مثلا وقتی رییسجمهور یا وزیر خارجه به خارج از کشور میرود، مجموعهای از تجار و پیمانکاران ایرانی همراهش بروند. نخست وزیر وقت ترکیه (زمانی که من سفیر بودم) وقتی به ایران میآمد، 500 نفر در هواپیما با او به ایران میآمدند. در واقع رییس جمهور چانه زنی با مقامات کشورهای دیگر را برای ایجاد فرصت بازار، برای شرکتهای خودش، یک افتخار میدانست. ما این کار را نکردیم و علتش هم این بود که اقتصاد کشورمان import oriented بوده. یعنی اساسش بر واردات بوده و در جهت اینکه ما به سمت تولید حرکت کنیم و صادرات داشته باشیم، نبوده است.
بخشی از تعطیلی تولید و کاهش ظرفیتهای کارخانهها که به آن اشاره فرمودید، از اثرات نحوه اجرای هدفمندی یارانهها است. چیزی که روشن است، این است که کسی نمیتواند این بهراحتیها پرداخت یارانههای نقدی را در دولت آینده حذف کند. بفرمایید که راجع به این موضوع چه برنامهای دارید و چطور میتوانید با وعده یارانه 250 هزار تومانی رقابت کنید؟ ضمن اینکه راجع به بخش تولید فکر میکنید چه باید کرد و چطور میتوان مشکلات تولید را که ناشی از افزایش قیمت حاملهای انرژی و اجرای قانون هدفمندی بوده، حل کرد؟
قانونگذاران موقعی که در مجلس هدفمندی یارانهها را تصویب میکردند، در کنار پرداخت مستقیم به مردم، دو ضلع دیگر را هم برای این مثلث در نظر گرفتند. ضلع اول اینکه در واقع شیب افزایش قیمتها و آزادسازی قیمتها شیب ملایمی باشد و زمان را برایش 5 ساله تعریف کردند و نکته دوم اینکه 30 درصد از یارانهها را برای تولید در نظر گرفتند، چرا؟ برای اینکه شما وقتی در سال 36 یا 35 هزار میلیارد تومان پول نقد در اختیار مردم میگذارید یعنی اندازه همین مقدار تقاضا برای خرید و برای کالا و خدمات به وجود میآورید. به موازات این باید در جامعه کالا عرضه بشود و به نظر من قانونگذار خوب دقت کرد. گفت 30 درصد این یارانه باید به طرف تولید برود تا بتواند پاسخگوی آن نیاز ایجاد شده به واسطه تزریق پول نقد باشد.
من هم معتقدم همان طور که رهبری اشاره کردند که یارانهها با پرداخت نقدی به مردم، مسالهاش مثل مساله ساختمان نیمه تمام است. نمیتوانیم این ساختمان را رها کنیم و باید ادامه دهیم. چرا؟ برای اینکه بخش قابل توجهی از طبقات پایين جامعه ما در روستاها که سبد کالاهای مصرفیشان بسیار محدود است، اینها خودشان را با این پول تطبیق دادهاند و شما نمیتوانید این پول را از سبد درآمدی آنها حذف کنید. اما اگر افزایش درآمد کشور را با رعایت همان سه ضلع مثلث، حق مردم بدانیم، باید بخشی از این درآمد در امور عمومی کشور و زیرساختها مصرف شود و بخشی از آن به مردم باید داده شود در قالب پول، کالا و خدمات.
اینکه ما درآمد بیشتری داشته باشیم و بخواهیم آن را به مردم بدهیم و اینکه این درآمد به چه شیوهای تقسیم شود جای مطالعه دارد. من معتقد نیستم در بحث یارانهها، این قوه بگوید که مرکز تصمیمگیری منم و آن قوه بگوید که منم. باید یک هماهنگی صورت بگیرد. یارانهها اگر بخواهد افزایش پیدا کند باید روی آن مطالعه بشود و اگر مجلس به این تصمیم رسید، که لازمالاجراست اگر نه که فکر کنم دولت آینده باید برای آن تدبیر کند. یکی از راهکارهایی را که ما با دوستانمان مورد بررسی قرار دادیم، ایجاد مراکز تولید درآمد با بنیه یارانهای در هر استانی است. یعنی شما در آنجا مراکزی را به وجود میآوردید که توسط خود مردم هم باید اداره شود و به تولید درآمد بپردازد.
منظورتان از این مراکز دقیقا چه جور چیزی است؟
مرکز تولیدی، کارخانه، بنگاه اقتصادی و هر چیزی که این گونه باشد.
پس بنابراین شما مثل دولتیها یا مثل آقای محسن رضایی که وعده افزایش یارانه نقدی داده اند، فعلا چنین وعدهای نمیدهید؟
من معتقدم که به میزان تولید درآمد در کشور باید سهم مردم را به خودشان داد. نحوه دادن این سهم ممکن است متفاوت باشد. کشورهایی که در سیستم رفاه اجتماعی پیشرفته هستند و سابقه دارند، مثل کشورهای اسکاندیناوی، فرانسه، ژاپن و... بستهای که به مردمشان میدهند، یا احیانا پول نقد یا خدماتی که به مردمشان میدهند، منبع مالی آن از کجا تامین میشود؟ طبیعی است که از اقتصادشان میجوشد و تامین میشود. یعنی پول ناشی ازفعالیت اقتصادی است که بین مردم تقسیم میشود.
ما یکی از اشکالاتمان این است که این پول را از دل اقتصاد درنمیآوریم، گاهی میانبر میزنیم. مثلا میگوییم دلار 1000 تومان است، اگر این دلار 1000 تومانی را کردیم 2000 تومان، میتوانیم یارانه را 2 برابر کنیم. غافل از اینکه وقتی دلار 1000 تومان است قیمت مثلا «یک لیوان» هم 1000 تومان است، ولی وقتی این دلار را شما بدون اینکه در زمین تحرک اقتصادیای صورت بگیرد 2000 تومان کنید، ارزش پول ملیتان را نصف کردهاید و لیوان هم 2000 تومان میشود. شما پول را اضافه کردید. اما قدرت خرید مردم نصف شده است.
من یک توضیحی هم بدهم. شما خیلی تاکید کردید که من تبحرم در سیاست خارجی است، اما لازم است بگویم که در دوره مسوولیت من در وزارت خارجه دیپلماسی اقتصادی به طور جدی در دستور کار قرار گرفت و این نشان از نگاه من به روابط اقتصادی در دنیا بوده است.
بله، این موضوع، توجه شما به مساله اقتصادي را میرساند، اما دیدگاهی که در روشها پیاده میشود، یک مقدار فراتر از اینها است. شاید خوب باشد که شما هم مثل بعضی از دوستان وزیر اقتصاد یا رییس بانک مرکزی معرفی کنید.
من معاون اول خودم را بعد از ثبت نام به مردم معرفی خواهم کرد و در آنجا بخشی از این جهتگیریها را مردم متوجه خواهند شد که ما در اقتصاد چگونه نگاه میکنیم. پیشرفت و عدالت دو عنصری است که ما در اقتصاد به آن توجه داریم. پیشرفت، مدل توسعه دیگران است که تولید میکنند و عدالت بر اساس الگوی توسعه جمهوری اسلامی است که آن را نسبت به کشورهای دیگر متمایز میکند. اگر تولیدی نباشد و ثروتی نباشد ما ناگزیر میشویم که فقر را عادلانه توزیع کنیم.
بنابراین من گمان میکنم که با توجه به شرایطی که به لحاظ روحی بین مردم به وجود آمده، ما این شرایط را باید با یک کار جهشی تغییر دهیم و راه آن رونق بازار کسبوکار، تولید و ظرفیتهای جدیدی است که در کشور میتواند به وجود بیاید. در سمتوسو و جهتگیریها ما به مرور انشاالله در فرصتهای دیگری که پیش میآید، میگوییم که چگونه خواهیم بود. بخشی از آن را در نامه آینده هم میتوانید ببینید.
بسیار خوب. میخواهم راجع به رقابت در انتخابات از شما بپرسم. فکر میکنم دستکم 4 دیپلمات داریم که اعلام کاندیداتوری کردهاند یا در معرض آن هستند. آقای روحانی، آقای ولایتی، آقای سعید جلیلی و شما. در بین این دیپلماتها چه کسی را رقیب اصلی خودتان میدانید؟
من تصور میکنم که حضور من در دیپلماسی به روز تر از دیگران و گستردهتر از دیگران و با رویکردی که در وزارت خارجه داشتیم، جامع تر از سایر دوستان است. ما در حوزه دیپلماسی اقتصادی گامهای بلندی را برداشتیم که در واقع فرصت سازی برای اقتصاد داخلی از منظر سیاست خارجی بود و لذا تصورم این است که تجربه، به روز بودن، و جامعه نگریای را که بنده در حوزه روابط خارجی دارم، دیگران ندارند یا مثل دوست دیگرمان سالیان طولانی است که از حضورش در دیپلماسی گذشته است. بنابراین خیلی رقیب جدی نمیبینم.
به طور کلی چطور آقای متکی؟ شما از ائتلاف 5 نفرهای هستید که طبعا با آن 4 نفر دیگر رقابت نخواهید کرد. اگر از دل ائتلاف، شما برای رقابت با سایر کاندیداها بیرون آمدید، رقیب اصلیتان را در میان سایر اصولگرایان میبینید یا در کاندیدای احتمالی تیم دولت یا در میان اصلاح طلبان که البته هنوز خیلی تکلیفشان معلوم نیست.
قاعدتا در یک انتخابات، چه به لحاظ جریانی و سیاسی و حزبی و چه به لحاظ شخصیت خود رقبا، یک نامزد همه را رقیب خودش میداند و همه کسانی که نهایتا وارد این عرصه میشوند، رقیب انتخاباتی محسوب میشوند و من تصور میکنم که باید براساس چارچوبها و براساس نگاهی که به انتخابات داریم و برنامه هایی که مدنظر داریم، ابعاد مختلف را برای مردم توضیح دهیم و مردم انتخابکننده خوبی هستند.
خیلی دیپلماتیک جواب دادید. بگذارید این طور از شما بپرسم: فکر میکنید در مقابل کاندیداتوری آقای مشایی، شانستان چقدر است؟ میتوانید آقای مشایی را شکست دهید یا خیر؟
من تصورم این است که شناختی که جامعه نسبت به من دارد و روز به روز هم این شناخت به روز تر میشود -البته به دلیل حضور نسبتا گسترده و هر روزهای که من با مردم در بخشهای مختلف کشور دارم- موقعیت خاصی را برای من به وجود آورده و این احتمال را میدهم به ظن قوی و به یاری خدا و به تدبیر مردم، خروجی از کل کاندیداها برای انتخابات باشم.
با توجه به اطلاعاتی که از دولتیها دارید، فکر میکنید آقای مشایی کاندیدای نهایی دولت باشد یا کس دیگری مدنظرشان است؟ شاید یک دیپلمات دیگر مثل آقای صالحی؟
رغبت آقای احمدینژاد به آقای مشایی است و اگر زمینه آن فراهم نباشد، در آن صورت دو احتمال وجود دارد: یا از بین گزینههای دیگری که مطرح میشود، یک کسی معرفی میشود یا اینکه از کاندیدای جبهه پایداری حمایت میکنند.
از اصلاحطلبان چطور؟ مثلا آقای خاتمی یا آقای هاشمی کاندیدا میشوند، یا فرد دیگری از این میان کاندیدا میشود؟
ممکن است این تصمیم را بگیرند، به خودشان مربوط است. ولی معمولا آقای هاشمی سعی میکند که تا آخرین روزها همه شرایط انتخاباتی را به خودش گره بزند و متصل به خودش داشته باشد. این شگردی است که ایشان طی 16 سال گذشته در بحث انتخابات داشتند و اینکه بیایند یا نه به خودشان بستگی دارد، اما قاعدتا باید محاسبه کنند که میتوانند رقابت کنند یا نه. در میان اصلاحطلبان هم که آقای خاتمی مطرح است، من از آخرین تصمیمات ایشان خبری ندارم، ولی بررسی هایشان را میکنند. یک احتمالی که به نظر میرسد آقای هاشمی در دستور کار خودش دارد این است که بتواند جریانی که به نام کارگزاران است و جریان اصلاح طلبان را به کاندیدای واحدی برساند و اگر چنین اتفاقی بیفتد، ترجیح آقای هاشمی، آقای روحانی است.
آقای متکی، احتمال اینکه شما به نفع کسی کنارهگیری کنید هست؟
من انتخابات را یک امر جدی دیدهام و برای آن برنامهریزی کردهام، کنارهگیری برای چنین عزمی معنا ندارد!
اگر در قالب ائتلاف 5 نفره مجبور شوید که به نفع یک نفر دیگر از رقابت کنارهگیری کنید؛ چه طور؟
انشاالله خروجی ائتلاف، من خواهم بود!