صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۲۶۶۰۵۶
تاریخ انتشار: ۱۵:۳۰ - ۲۰ فروردين ۱۳۹۲ - 09 April 2013

همسر امام به هاشمی: امام وقتی که رفتند خیالشان راحت بود که انقلاب را تحویل شماها دادند،شما به کی تحویل خواهید داد؟

در دوره انتخابات سال 84 ، شش ماه تقریبا روی من فشار بود که بیایم و نامزد بشوم و من هم منتظر بودم که یک وحدتی روی داوطلب‌ها پیش بیاید که احتیاجی به من نباشد.
عصرایران - آیت الله هاشمی رفسنجانی در بیان خاطره ای از همسر مکرمه امام راحل (ره) در سال  1384 گفت: در دوره انتخابات دور نهم ریاست جمهوری ،  ایشان یک حرف سیاسی مهمی به من زدند. خب من نمی‌خواستم بیایم.شش ماه تقریبا روی من فشار بود که بیایم و نامزد بشوم و من هم منتظر بودم که یک وحدتی روی داوطلب‌ها پیش بیاید که احتیاجی به من نباشد.

یک بار ایشان ـ تقریبا هم گله در آن بود و هم یک راهنمایی بود ـ فرمودند که امام وقتی که رفتند خیالشان راحت بود که انقلاب را تحویل شماها دادند. شماها می‌خواهید انقلاب را وقتی هستید به کی تحویل بدهید؟ این مضمون است من عین عبارت ایشان را یادداشت کردم. من یک تکانی خوردم از حرف ایشان و نزدیک آن روزهایی بود که تصمیم گرفتم بیایم و جمله ایشان بی‌تأثیر نبود در عقیده من.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی ، گزیده مصاحبه ایشان در چهلمین روز درگذشت همسر مکرمه امام خمینی (ره) بدین شرح است : 

* من تا وقتی امام بودند، اینطور کاری که احتیاج باشد رو در رو با ایشان صحبت بکنیم، نبود. چون اگر کاری بود که حاج احمد آقا یا با آقای بروجردی یا با بستگانی که ارتباط داشتیم، مطرح می‌شد و جواب می‌گرفتیم، اولین باری که رو در رو صحبت کردیم، درست لحظه فوت امام بود که ما در بیمارستان بودیم.

* وقتی امام  فوت کردند، خبر رسید به اندرون، زود خبر رفت، یک‌دفعه صدای گریه خانم‌ها از اندرون بلند شد، ما سران قوا و شخصیت‌های مربوطه تصمیم گرفته بودیم آن شب فوت امام را اعلام نکنیم. برای آن‌که آن موقع ما هنوز جنگ داشتیم و خطرناک بود، دنیا مطلع بود از کسالت امام، ما می‌خواستیم مجلس خبرگان را تشکیل بدهیم، وضع رهبری را مشخص بکنیم، بعد اعلام بکنیم که در این فاصله شیطنت و خبر بدی پیش نیاید.

 اگر صدای گریه  بلند می‌شد، طبعا  صدای این گریه می‌رسید، چون مردم دور کوچه جماران جمع شده بود، جمعیت زیاد بود و سه‌راهی جماران به پایین مردم بودند. آنجا صحبت شد که یک کسی برود و به خانم‌ها اطلاع بدهد که امشب نباید چیزی معلوم بشود، حالا حاج احمد آقا اینها خودشان حالشان مساعد نبود و کمتر از من آمادگی داشتند، من رفتم.


آخرین روزهای زندگی امام در بیمارستان
"من در میان شما باشم یا نباشم نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد"

* من آنجا خانم امام را رو در رو دیدم و مخاطبم هم ایشان بود. چون می‌دانستم ایشان نفوذ دارند در خانم‌های دیگر، صبر ایشان هم بیشتر بود. من گفتم این تصمیم و این مصلحت است که خبر فوت امام بیرون نرود. برایم خیلی جالب بود. خانم مثل یک فرمانده به حضار دستور دادند که خیلی خوب آرام باشید و بگذارید ملاحظات نظام مورد توجه قرار گیرد. این اولین چیزی هست که من یادم است.

*  این دوره چند ساله‌ای که ایشان یک مقداری بیمار بودند و دارو زیاد می‌خوردند، ما هم زیادتر از قبل از ایشان عیادت می‌کردیم. معمولا من بعد از عیادت‌های ماهانه بازپرسی می‌کردم که وضع ایشان چگونه است. در این‌گونه موارد بیشتر بحث‌های ما با ایشان بحث‌های خانوادگی و زندگی و سلامتی و مثلا مراعات حال و گاهی از زمان و این بحث‌ها بود.

* در دوره انتخابات سال 84 ، ایشان یک حرف سیاسی مهمی به من زدند. خب من نمی‌خواستم بیایم. شش ماه تقریبا روی من فشار بود که بیایم و نامزد بشوم و من هم منتظر بودم که یک وحدتی روی داوطلب‌ها پیش بیاید که احتیاجی به من نباشد. یک بار ایشان ـ تقریبا هم گله در آن بود و هم یک راهنمایی بود ـ فرمودند که امام وقتی که رفتند خیالشان راحت بود که انقلاب را تحویل شماها دادند. شماها می‌خواهید انقلاب را وقتی هستید به کی تحویل بدهید؟ این مضمون است من عین عبارت ایشان را یادداشت کردم. من یک تکانی خوردم از حرف ایشان و نزدیک آن روزهایی بود که تصمیم گرفتم بیایم و جمله ایشان بی‌تأثیر نبود در عقیده من.

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200