روزنامه بهار نوشت:
خیابانها را که متر میکنی تکاپو برای زندهماندن و زندگیکردن را به خوبی لمس میکنی؛ لمس میکنی وقتی دخترکی با موهای ژولیده و چشمانی گریان صورت به شیشه اتومبیلها میچسباند و با گفتن «عمو تو رو خدا بخر»، فال میفروشد؛ آنطرف شیشه اما زنان و مردانی با موهای مرتب و چشمانی مملو از شوروشوق زندگی.
موهای بههمچسبیده دخترک شاید هفتههاست که آب نخورده و موهای مردی که پنجهزار تومان برای یک فال پرداخت میکند تازه از ضیافت قیچی و شانه بازگشته است؛ موهایی که شاید برای مرتبکردن آن صدهزار تومان پرداخت شده است. تعجب نکنید صدهزار تومان برای مرتب کردن است و نه برای اصلاح کامل.
اینجا تهران است و کار ما هم مترکردن خیابانها برای پرکردن کادری به نام علامت تعجب. برای همین ریز میشویم در رفتار و کردار آدمها تا سوژهای داشته باشیم برای گردکردن چشمان شما. پس پرسه میزنیم و میبینیم که این ابرشهر دیگر «سَلمونی» ندارد؛ مدرنیته به آرایشگاهها هم رسیده و شمال شهر میزبان مراکز خدمات زیبایی و آرایشی آقایان! شده است.
بیتعارف پشت گوشمان سرخ شد وقتی قیمت صدهزار تومانی برای پیلینگ، 20هزار تومانی برای ابرو، 200هزار تومانی برای مِشکردن، 80هزار تومانی برای ماساژ صورت و 150هزار تومانی برای اصلاح را دیدیم.
«مشکی پرکلاغی صدهزار تومان، شکلاتی هم 120هزار تومان» این قیمتی بود که آرایشگر جوان میداد؛ قیمتی که در برابر خدمات زیبایی پوست اصلا هم اعجابآور نبود؛ قیمت خدمات زیبایی که بماند برای بعد، ما برایتان از یک اصلاح ساده و مِش استخوانی به قیمت 550هزار تومان میگوییم؛ از خدمات آرایشی و زیبایی پوست برای آقایان؛ خدماتی که شاید بسیاری از خانمها هم با آن بیگانه باشند.
اینجا تهران است؛ جایی که شاید مثل هیچ جای دنیا نباشد؛ جاییکه دخترک فال فروش دارد، جوانکهای پورشهسوار دارد؛ جاییکه همهچیز دارد جز رَحم.