به دلیل نداشتن حال و ایضا حوصله، علی رغم قولی که به سردبیر داده بودم، بی خیال نوشتن طنز برای "عصرایران" شدم که با تماس تلفنی ایشان از خواب پریدم:
ج.محمدی: شما چرا اولیات های اخلاقی رو رعایت نمی کنید؟!
الف.راستگو: سخت نگیر جعفرخان! حالا مگه چی شده؟!
ج.محمدی: چرا به وعده هات عمل نمی کنی؟! نمی گی با عدم تحقق وعده هات خوانند های سایت ما دلسرد و به تدریج کم می شن؟!
الف.راستگو: چه وعده ای؟! قرار بود طنز بنویسم که به دلیل نبود سوژه برای طنزنویسی این امر محقق نشد!
ج.محمدی: نبود سوژه؟! چرا خالی می بندی؟! اینهمه سوژه برای طنزنویسی هست!
الف.راستگو: مقصر تحریم ها هستن! من همه سایت های خبری غیر از عصرایران رو تحریم کردم و مطالعه شون نمی کنم! به همین دلیل سوژه موژه درست و حسابی واسه طنزنویسی ندارم!
ج.محمدی: توی عصرایران خودمون هوارتا سوژه می تونی پیدا کنی!
الف.راستگو: در مورد اینکه احمدی نژاد گفته می خواد اولین فضانورد ایرانی باشه طنز بنویسم؟!
انوشه انصاری: :|
ج.محمدی: نخیر!
الف.راستگو: اصلا حالا که اینطور شد یا من در مورد طنز می نویسم یا اصلا طنز نمی نویسم و از عصرایران می رم!
ج.محمدی: به سلامت! شما شئونات گفتگو با سردبیر یک سایت پربازدید رو رعایت نکردید!
***
چند ساعت بعد با پیامکی از طرف آقای سردبیر از خواب پریدم:
"امروز واسه عصرایران طنز می فرستی یا بگم؟! ...بگم؟! ...طنز می فرستی یا اینکه برای خانومت فایل تصویری ای رو می فرستم تا متوجه بشه وقتی سال پیش رفته بودی لاس وگاس چه کارهایی انجام دادی!"
با دیدن این پیامک یکهو از جا پریدم و طنزی برای عصرایران نوشتم. نوشتن طنز در این روزها چندان هم سخت نیست؛ نوشتن خاطرات یک روز! و یا کپی پیست کردن برخی اخبار!
***
بعد از تحریر: طنز رو برای سردبیر فرستادم ... اما حالا که بهتر فکر می کنم منکه اصلا سال پیش لاس وگاس نرفته بودم ... اصلا منکه تا حالا سفر خارجی نرفتم ... این پس چه سندی رو می خواست رو کنه ؟! ... اصلا منکه هنوز ازدواج نکردم که بخواد فایلی رو برای زنم بفرسته؟! ... همه بگم بگم هاش توخالی بود!
***
* توضیح در مورد تیتر: همینه که هست! دلمون می خواد تیترمون شونصد کلمه باشه! ... یعنی مشکل خواننده های عصرایران طولانی بودن تیترهاست؟!