صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۲۴۶۳۶۵
تاریخ انتشار: ۲۳:۳۳ - ۲۶ آذر ۱۳۹۱ - 16 December 2012

خاطره‌ای جالب از پایان دنیا در تاکسی

 چند روز پیش که در تاکسی نشسته بودم و در مسیر خیابان سهرودی تا سیدخندان مشغول طی مسیر بودم، به ناگاه متوجه زنگ عجیب و غریب موبایل خانم کهنسالی شدم که در صندلی جلو نشسته بودند.

 معمولا عادت ندارم به مکالمات تلفنی افراد گوش دهم اما از آنجا موضوعات مطروحه توسط پیرزن به نظرم جالب اومد و با توجه به اینکه خود خانم با صدای بلند اقدام به صحبت با تلفن همراه خود می‌نمود، پس خودم را مجاب کردم تا ادامه صحبت‌های پیرزن را گوش کنم.

گویا مادر پیر (اما بسیار سانتال مانتال) بر سر نوبت دکتر با منشی در پشت تلفن چانه زنی می‌کرد. منشی پزشک پس از اصرارهای پیرزن مبنی بر عجله داشتن برای نوبت دکتر، 2 روز را به او پیشنهاد داد. یکشنبه دوم دی ماه و دوشنبه سوم دی ماه. اما نکته جالب توجه پاسخ و واکنش پیرزن به منشی مبنی بر قبول یا رد روزهای پیشنهادی بود.
 
 
پیرزن خطاب به منشی: عزیزم، یکشنبه که نمی‌تونم بیام. آخه شنیدم آخر دنیاست و قراره دنیا تموم بشه. بخاطر همین، هم خودم و هم بچه هام می‌خوایم تو خونه بشینیم و از خونه بیرون نیایم! اگر یکشنبه دنیا تموم نشد؛ دوشنبه می‌ام!!!
قول و قرار گذاشته شد و با خداحافظی مکالمه تلفنی پایان یافت.
شدیدا منتظر لبخند و یا حرکتی از سوی پیرزن بودم تا احساس کنم وی با منشی پزشک شوخی کرده است اما در کمال ناباوری این اتفاق نیفتاد و او همچنان لحظه شماری می‌کرد برای پایان دنیا!

  منبع:جلبک ستیز
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200