عصر ایران ورزشی؛ اهورا جهانیان - اگر علی دایی، روزی ورزش را رها کرد و وارد عالم سیاست شد و در سیاست نیز سری در میان سرها درآورد، هیچ جای شگفتی ندارد. او حتی اگر در عالم ورزش هم باقی بماند، اگر از بخت کم نیاورد، کم و بیش همان راهی را می رود که میشل پلاتینی فرانسوی طی کرده است. یعنی شخصیت و نوع برخوردش با دیگران، نشان می دهد که او مایل است مدیری بلندپایه در عالم ورزش شود؛ مدیری مورد احترام رجل سیاسی دنیا.
دایی به دوردست ها نگاه می کند و بالا و بلند می پرد! او به سرمربیگری راه آهن قانع نیست. او نه پی حشمت و جاه که از بد حادثه به در باشگاه راه آهن به پناه آمده است. راه آهن منزلگاهی ست در مسیر صعودی دایی. اگر دایی را دوباره بر نیمکت مربیگری تیم ملی و یا حتی بر مسند ریاست فدراسیون فوتبال دیدید، تعجب نکنید.
اما چرا علی دایی سیاستمدار خوبی می شود (مراد سیاستمدار موفق است)؟ سیاست حوزه اتخاذ تصمیمات و در پیش گرفتن اقداماتی ست که هدف آنها تدبیر و ساماندهی مصالح و منافع عمومی است. سیاستمدار خوب برای رسیدن به اهدافش، نیازمند استفاده مناسب از نیروهای موثر در عرصه عمومی است. هیچ سیاستمداری با موافقت همه بازیگران نیرومند و موثر عرصه عمومی مواجه نیست. بنابراین، سیاستمدار کارآمد باید ائتلاف کند و باید بداند چه زمانی از چه کسی انتقاد کند و چه زمانی در تجلیل دیگران سخن بگوید.
رجل سیاسی واقعی، کسی است که به گاه ضرورت، به سمت دشمن خود نیز دست دوستی دراز می کند و حتی اگر لازم شد، به او نان قرض می دهد! او کاری ندارد که منافع دیروزش ایجاب می کرد که آن دشمن را به زمین ذلت بزند. امروز اگر منافعش ایجاب کند، او را تا آسمان عزت بالا می برد.
دشمنی ها و دوستی ها رجل سیاسی، برای او طریقیت دارد نه موضوعیت. هیچ کس دشمن ابدی او نیست و هیچ کس نیز دوست همیشگی اش محسوب نمی شود. با هر کس که بست برای رسیدن به هدفی اساسی است و از هر کس که گسست، باز برای رسیدن به همان هدف! و آن هدف اساسی چیزی نیست جز تامین منافع و علائق او.
در سیاست هیچ حکمی ابدی نیست. حکم ها تابع مصلحت اند و مصلحت نیز با منفعت بی ارتباط نیست. عقلانیت مرد سیاست نیز معنایی جز لحاظ کردن همین امور ندارد.
همه به یاد دارند که وقتی علی دایی سرمربی تیم ملی شد، علی کریمی ناچار شد ساکش را ببندد و اردوی تیم ملی را ترک کند. دایی و کریمی، دو پادشاه بودند که در یک اقلیم نمی گنجیدند. چنین بود که دایی، با پیش انداختن فدراسیون، کاری کرد که کریمی از تیم ملی برود. فدراسیون کریمی را اخراج کرد و دایی هم هیچ نگفت!
اما علی کریمی که بود؟ علی کریمی همان کسی بود که دایی امروز او را در فوتبال ایران "ماندگار" می داند. فرض کنیم دایی با تیم ملی به جام جهانی 2010 صعود می کرد و هنوز هم مربی تیم ملی بود. در این صورت، سه سال و نیم بود که "علی کریمی ماندگار" در تیم ملی جایی نداشت.
در واقع دایی با رویکرد حذفی خودش به علی کریمی، تیشه به ریشه ماندگاری "جادوگر" می زد ولی روزگار به دایی فرصت نداد که دست علی کریمی را از دامان تیم ملی کوتاه کند؛ و کریمی در تیم ملی "ماندگار" شد.
بلایی که دایی نتوانست در تیم ملی بر سر کریمی بیاورد، در پرسپولیس بر سر عابدزاده آورد. دایی که آمد، عابدزاده ناچار شد از پرسپولیس برود؛ چرا که عابدزاده بیش از حد محبوب بود و دایی بهتر از هر کسی می دانست که مردم عابدزاده را بیشتر از او دوست دارند. این گونه شد که دایی، اسطوره دروازه بانی ایران را فرستاد روی سکوهای محل تمرین پرسپولیس برای آنالیز تمرین تیم دایی! بعد هم عابدزاده از پرسپولیس رفتنی شد و ترجیح داد که چیزی علیه دایی نگوید و همه کاسه کوزه ها را بر سر کاشانی بشکند. زور عابدزاده به آقای قدرتمند نرسید و بی جنجال علیه دایی، رفت.
اما هیچ بعید نیست که فرداروز، دایی به تجلیل از عابدزاده ای برخیزد که تا دیروز چشم دیدنش را هم نداشت. مگر نه اینکه امروز با کریمی چنین می کند؟ چرا با عابدزاده نکند؟! روزگار دگرگون می شود و منافع آدمیزاد نیز. دوستی ها و دشمنی ها هم، وقتی که بر پایه منافع شخصی باشند، خیلی راحت جا عوض می کنند.
باری سیاستمدار زیرک، کسی است روحیه معلق زدن های شگرف را داشته باشد. راه و رسم دلجویی از دشمن دیروز را بداند و اگر منافعش در تقرب جستن به او بود، به او تقرب بجوید. و برعکس، اگر بارها و بارها به پاسداشت کسی برخاسته باشد، چو لازم شد، در خوارداشت او هیچ کم نگذارد!
دایی خوب می دانست که تا کی باید حامی غمخوار باشد و کی باید از او انتقاد کند. او با کاشانی هم چنین کرد. زمانی شاگرد پروین بود و زمانی هم هر چه می توانست علیه پروین گفت و دست آخر نیز، صلاح خویش را در مصالحه با پروین دید.
روزی پای علی کریمی را از تیم ملی برید و اینک علی کریمی را می ستاید. روزی کریم باقری را می ستود و دیگرروز، درب خروجی باشگاه پرسپولیس را به باقری نشان داد.
دایی را انصاری فرد به راه آهن آورد اما سرانجام حضور دایی در راه آهن، خروج انصاری فرد از این تیم بود!
این ها که گفتیم، البته به این معنا نیست که علی دایی برای خودش اصولی ندارد. دایی هم احتمالاً اصولی دارد که به آنها پای بند باشد. او برای رسیدن تحقق اصول خودش، این گونه ائتلاف و اختلاف می کند. شاید دایی یک اصل بیشتر نداشته باشد و آن هم تحقق منافع شخصی باشد. اما رجل سیاسی موفق، کسی است که در راه تحقق اصول فراتر از منافع شخصی اش نیز، این گونه قابلیت انعطاف و گسست و پیوست داشته باشد.
کسی چه می داند؟ شاید دایی با همین روحیه، روزی در فیفا هم نفوذی به دست آورد و رئیس کنفدراسیون فوتبال آسیا شد و جایگاه فوتبال ایران را در آسیا جهان، اعتلا بخشید! و شاید هم روزی همه برگه های رای خود را با اسم علی دایی پر کردند و به صندوق های انتخابات ریاست جمهوری انداختند! کسی چه می داند؟!
برای خواندن سایر خبرهای ورزشی کلیک کنید
نردبان خلق این ما و من ست
عاقبت زین نردبان افتادن ست
هر که بالاتر رود ابله ترست
دست و پای او بتر خواهد شکست
مردم همه چیزو خوب میدونن آقای نویسنده مطمئن باش دایی در قلب مردم ایرانه با این کارات نشون میدی که چه آشغال گندیده هستی
زنده باد دايي اسطوره فوتبال ايران
دایی سمبل فوتبال ایران و غیرت است خواهشا اسطوره ها را خراب نکنید هر چند اشتباه کرده باشند
از آمدن رویانیان که دایی فقط ازش حمایت میکرد حالا از حقش دفاع کرده و جواب اهانتها رو داده....بده شد؟
ما ایرانی ها یک اخلاق منحصر بفرد داریم که آدمی که بخواهد بیش از اندازه بزرگ شود را سر موقع زمین گیر میکنیم
علی دایی هم از این قاعده مستثنی نیست
یاحق
متاسفانه سوای پیشرفتهای دایی ، خیلی ها ازش لطمه خوردند.
چه اتفاقی میوفته که ما تمام گذشته رو فراموش میکنیم و از چنین اشخاصی حمایت محض میکنیم؟ جز اینه که این افراد راه جذب مردم رو میدونن!!! ایشون چون از رویانیان انتقاد کرده (کسی که زیاد در بین غیر پرسپولیسیها و حتی پرسپولیسیها محبوب نیست)! ما عجب مردمی هستیم که به راحتی فریب میخوریم و برای خودمون بت میتراشیم!!!
من امثال عایدزاده و باقری و مهدوی کیا رو اسطوره میدونم که برای موندن اهل جنجال و دادو فریاد نیستند و حرمتها رو نگه میدارن!
واقعا واسه مردم متاسفم. از اینکه نمیخوان بدونن که علی دایی به خاطر وجود کریم باقری ها ، خداداد عزیزی، مهرداد میناوند، شاهرودی ، زرینچه و ... است که به جایی رسیده.
علي دائي و علي كريمي با هم مشكل داشتن ولي دشمن هم نبودند بيخودي جو درست نكن سايت ورزشي عصر ايران
1-تحلیل شما کاملا احساسی بود نه حرفه ای( مثلا من میتونم امروز با شما خوب باشم چون کار بد نکردید ولی وقتی ببینم فردا حرف ها و کار هاتون اشتباه باشه به شما بتازم حتی اگه برادرم باشید و این چیزی هست که تو دین ما هم اشاره شده است)
2)نمیدونم چرا نخبه کشی رفته تو خونمون
3)مقاله شما چه زیبا شعور و فهم دایی را نقد کرد.پیامبر:مومن باید کمی سیاست داشته باشد.
4)اینکه به فکر منافع خودشه یا ملت هم به خودش و خدایش مربوطه .ملاک ما کارهایست که مستند میبینم!!!!
5)خدا پشت و پناهت علی دایی
با این جمله هم موافق نیستم:
"دایی بهتر از هر کسی می دانست که مردم عابدزاده را بیشتر از او دوست دارند."
البته در محبوبیت عابدزاده شکی نیست ولی پیشنهاد میکنم عصر ایران این موضوع رو در قسمت نظر سنجی به رای بگذاره تا معلوم بشه مردم کدومشون رو بیشتر دوست دارند.