عصر ایران؛ هومان دوراندیش - رفتار تماشاگران کره جنوبی، پس از بازی تیم های فوتبال ایران و کره در ورزشگاه آزادی، درس بزرگی به تک تک ما ایرانیان داد و اگر منصف باشیم، باید اعتراف کنیم که تماشاگران کره ای ما را شرمنده مدنیت و عقلانیت خود کردند.
قصه از این قرار بود که تماشاگران کره ای پس از شکست تیمشان در ورزشگاه آزادی، با اینکه سرخورده و آزرده بودند، پیش از خروج از ورزشگاه آزادی، با مسئولیت پذیری مدنی، به نظافت جایگاه خود پرداختند و بعد در کمال ادب و متانت، ورزشگاه را ترک کردند و به خانه هایشان بازگشتند.
مقایسه این رفتار کره ای ها با آنچه که ما در سال های گذشته از تماشاگران خودمان، که بخش قابل توجهی از مردم ایرانند و به دروغ آنها را "بهترین تماشاگران دنیا" می دانیم، احتمالاً این سوال را در ذهن خیلی ها ایجاد کرده است که چرا کره ای ها آن گونه اند و ایرانیان این گونه؟!
پاسخ همه جانبه این سوال، البته مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد و پرداختن به آن نیز خارج از توان نگارنده این یادداشت است؛ ولی به نظر می رسد که یکی از علل وضعیت فرهنگی اسفبار ما ایرانیان، نقد نشدن ما در گذر زمان بوده است. ما مردم ایران، نه تنها عادت نکرده ایم شنونده و خواننده نقدهایی اساسی بر رفتار و گفتار خودمان باشیم، بلکه معمولاً همیشه با ادبیات ستایگشرانه و مجیزگویانه نخبگان سیاسی هم مواجه بوده ایم. هم از این روست که باور کرده ایم علی آباد هم شهری است و ما همیشه بر حقیم!
با توضیح این نکته که واژه "مردم" در این یادداشت به معنای "حکومت شوندگان" ( در برابر حکومت کنندگان) به کار می رود، در ادامه می کوشیم نگاهی بیفکنیم به پدیده خوشایند اما بدفرجام ستایش "مردم" از سوی روشنفکران و سیاستمداران در تاریخ معاصر ایران؛ و البته علل و ریشه های شکل گیری آن.
در جامعه ایران، از دوران پیش از انقلاب تا به امروز، مفهوم "مردم" جزو مقدسات بوده است. "مردم" اگر چه واژه ای دینی نیست، اما در ادبیات سیاسی سده اخیر ایرانیان، به مثابه مفهوم و پدیده ای مقدس به کار رفته است.
تقدیس "مردم" در ادبیات سیاسی معاصر ایران، ابتدا از سوی نویسندگان و سیاستمداران مارکسیست ایرانی شروع شد، آن گاه دامن نویسندگان و سیاستمداران غیرمارکسیست اعم از دیندار و غیردیندار و یا ملی گرا و مذهبی را گرفت.
اگر به اکثر نوشته ها و سخنرانی های انتقادی روشنفکران و سیاست پیشگان ایرانی در هفتاد سال گذشته نگاه کنیم، به خوبی می بینیم در این نوشتارها و گفتارها، انتقاد چندانی از "مردم" نمی شود. فرد منتقد، از زمین و زمان انتقاد می کند جز از "مردم".
در ایران معاصر، همه کسانی که در عرصه عمومی، صدا و ندایشان به گوش جمعی از مخاطبان می رسیده، به گونه ای سخن گفته اند که گویی نماینده "مردم"اند. در دهه 1320، حزب توده و دکتر مصدق و آیت الله کاشانی و محمدرضا شاه، هر چهار، به نمایندگی از مردم سخنانی گاه کاملاً متضاد می گفتند.
حقیقت این است که همه آنها، نماینده بخشی از مردم ایران بودند؛ گیرم یکی بیشتر و یکی کمتر؛ اما هیچ کس حاضر نبود مفهوم "مردم" را به "نیروهای اجتماعی" تجزیه کند و به صراحت بگوید من نمایندگی این بخش از نیروهای اجتماعی را بر عهده دارم و سایر نیروهای اجتماعی، با دیدگاههای من همسو نیستند.
نیروهای اجتماعی که می گوییم، منظور مجموعه افراد، جنبش ها و تشکل های موجود در جامعه است. مثلاً کارگران، جنبش کارگران و حزب مدافع منافع کارگران.
سنت تقدیس "مردم" در ادبیات سیاسی ایرانیان، دو آبشخور دارد. آبشخور نخست، مارکسیسم پوپولیستی و آبشخور دوم، سنت روشنفکری فرانسوی است.
مارکسیسم پوپولیستی در قرن نوزدهم و با ظهور نارودنیست ها شکل گرفت. نارودنیک ها (یا نارودنیست ها/ نارودنیسیت ها)، گروهی از روشنفکران و دانشجویان مارکسیست بودند که در دهه 1860، با هدف گذار جامعه دهقانی روسیه به سوسیالیسم، این ایده را ترویج کردند که بذر انقلاب باید مستقیماً در میان "مردم" یا همان "خلق" پراکنده شود.
نارودنیست ها، پوپولیست بودند؛ چرا که به نهادهای سیاسی و مدنی اعتقاد نداشتند و راه نجات جامعه روسیه را در دور زدن نهادها و مواجهه مستقیم با مردم، با هدف کشاندن آنها به عرصه انقلاب، می دانستند. آنها مردم را می ستودند زیرا باور داشتند که "مردم" بر حق اند و اراده "خلق" مصون از خطاست.
نارودنیسم ( یا نارودنیسیسم) از واژه روسی "نارود" به معنای "خلق" می آید.
این واژه در ادبیات سیاسی "ایران معاصر"، به ویژه پس از شکست تاریخی جریان چپ مارکسیستی، به واژه "مردم" بدل شد. ملی گرایان و مذهبی ها و اصولاً روشنفکران ایرانی غیرمارکسیست، ترجیح می دادند به جای واژه "خلق" از واژه "مردم" استفاده کنند تا حساب خود را از چپ ها جدا کرده باشند. اما تمام ستایش و تقدیسی که چپ ها نثار مفهوم "خلق" می کردند، این ها نیز به پای مفهوم "مردم" می ریختند.
قداست مفهوم "مردم" معنایی جز این ندارد که مردم بر حق اند و آنها را نباید به باد انتقاد گرفت. مردم همیشه بر حق اند و شایسته ستایش. آن که بر حق نیست و شایسته نکوهش است، حکومت است نه مردم. همه مشکلات زیر سر رژیم سیاسی است و حاکمان جامعه. رژیم سیاسی که برافتد و حاکمان که عوض شوند، نابسامانی ها به سامان می شوند و وضع مطلوب مفقود ، جانشین وضع نامطلوب موجود می شود.
این نگرش، در واقع همان آبشخور دوم سنت تقدیس مردم در ادبیات سیاسی ایران معاصر است. مصطفی ملکیان در این باره می گوید: "سنت روشنفکری فرانسوی ... یعنی سنتی که اصل اساسی آن این است که بزرگترین مشکل یک جامعه، یا یگانه مشکل یک جامعه، رژیم سیاسی حاکم بر آن جامعه است. روشنفکری در سنت فرانسوی اش در این نکته خلاصه میشود. از امیل زولا گرفته تا دیگران بعد از او. روشنفکران ایرانی (چه روشنفکران دینی و چه روشنفکران سکولار) عموما مشرب فرانسوی دارند. یعنی اعتقادشان بر این است که بزرگترین و علت العلل مشکلات جامعه ما، رژیم سیاسی حاکم است. بنابراین همیشه، مخاطبشان قدرتمداران و دولتمندان هستند. آنچه من در معنویت و عقلانیت میگویم، دقیقا عکس است. من معتقدم که بزرگترین مشکل یک جامعه، یا یگانه مشکل یک جامعه و یا علت العلل مشکلات یک جامعه ، فرهنگ جامعه است و نه رژیم سیاسی حاکم بر آن جامعه. رژیم سیاسی حاکم بر جامعه، میوه ای است که بر درخت فرهنگ یک جامعه رشد می کند ... روشنفکری امیل زولایی همیشه معطوف است به نقد قدرت ... روشنفکرانی که نقد قدرت و به ویژه قدرت سیاسی را می کنند، از این نظر مجیزخوان مردم هستند و چاپلوسی مردم را می کنند. "
اگر نیک بنگریم، به خوبی درمی یابیم که آبشخورهای روسی – فرانسوی «نان قرض دادن روشنفکران و سیاستمداران به "مردم" » در جامعه ایران، مبنای دینی هم ندارد. سوغاتی است دررسیده از غرب، که نه دینی است نه دموکراتیک. در واقع تحفه ای است از "لایه های غیردموکراتیک" تجدد در فرهنگ مغرب زمین.
البته باید افزود که گاه گرد پوپولیسم بر دامان دموکراسی هم می نشیند ولی پوپولیسم و دموکراسی را یکی گرفتن، عین بی خبری از علم سیاست است.
در جوامع دموکراتیک، گاه نیاز سیاستمداران به رای مردم، آنها را به ورطه مجیزگویی مردم می کشاند اما دموکراسی نه با پوپولیسم بلکه با نهادسازی و ترویج فرهنگ سیاسی دموکراتیک بنا می شود.
خودانتقادی و انتقاد از نیروهای اجتماعی فعال در عرصه عمومی، یعنی لایه های گوناگون مفهوم کلی "مردم"، یکی از مهمترین ویژگی های فرهنگ سیاسی دموکراتیک است.
باری، ادبیات ستایشگرانه رایج در ایران معاصر در قبال مردم، یکی از موانع اصلی ارتقای فرهنگ عمومی جامعه ایران بوده است. این ستایشگری برآمده از انگیزه های سیاسی است اما پیامدهای نامطلوب آن، دامنگیر حوزه های غیرسیاسی جامعه ایران نیز شده است.
در همین چند روز اخیر، عکسی از یک بازیگر زن ایرانی در جشنواره ای در خارج از کشور منتشر شد که جار و جنجال فراوانی در شبکه اجتماعی فیس بوک بر پا کرد. قصه از این قرار بود که این بازیگر زن در کنار مردی عرب عکسی به یادگار گرفته بود.
نحوه واکنش بسیاری از "مردم ایران" به عکس یک هنرپیشه ایرانی با یک مرد عرب، به خوبی نشان داد که مشکلات فرهنگی ما هیچ دست کمی از مشکلات سیاسی مان ندارد. نژادپرستی و تکبر و بی اخلاقی محض، در بسیاری از کامنت های درج شده در زیر آن عکس مشهود بود. آیا مشکل اصلی کسانی که چنان اظهارنظرهای نژادپرستانه ای در قبال یک انسان عرب می کنند، رژیم سیاسی است یا نحوه رفتار و گفتار خودشان؟
در فیس بوک که دیگر از محدودیت های برآمده از قدرت سیاسی خبری نیست. آن جا هر کس می تواند هر چه می خواهد بگوید و از قضا همین آزادی به خوبی نشان می دهد که مشکلات ما ایرانیان، گاه بسیار فراتر از حوزه سیاست است. ما اعوجاجات فرهنگی عدیده داریم و تا وقتی که در باد توهم خودبزرگ بینی خوابیده ایم، دامان فرهنگ مان از چنین آلودگی هایی پاک نمی شود.
فراموش نکنیم که نقد قدرت ، تزاحمی با نقد مردم ندارد.
1- با حوصله اشکالات انگلیسی صحبت کردنمو می گرفت
2- هیچ تعارفی نبود در گرفتن شکلات
3- اشغال شکلاتو گذاشت تو جیبش تا سر فرصت یه سطل زباله ای پیدا کنه
از چکیده گزارش حدس زدم که باید کار جناب دور اندیش باشد،دیدم بله درست بود!!
قلمتان استوار.
نگارنده در قسمتی از این یادداشت به روشنفکری فرانسه اشاره کرده است و تسلط آن بر فرهنگ اجتماعی و سیاسی ایران را عامل مردم ستایی اغراق آمیز کرده است ولی به گمان من این گونه اظهار نظر کردن ناشی از احتمالا عناد داشتن با نوعی از روشنفکری و یا ناشی از شتاب در تحلیل است. تسلط و تاثیر روشنفکری فرانسوی در متسامع ترین حالت ممکن چیزی در حدود 30 تا 40 سال و حداکثر تا انقلاب 57 و نهایتا تا اوایل دهه 70 است. به این ترتیب این ادعا هنگامی می تواند مورد اعتنا واقع شود که شرایط فرهنگی جامعه ما (و مردم ستایی افراطی و فریبنده در کشور ما) پیش از تسلط این نوع روشنفکری مطلوب یا نزدیک به مطلوب بوده باشد و یا امروزه که این نوع روشنفکری کم رنگ و محو شده است و جای خود را به پراگماتیست از نوع امریکایی داده است بهتر و مطلوب تر از گذشته شده باشد. موضوعی که چه در قبل از تسلط و چه بعد از تسلط روشنفکری فرانسوی هیچگاه کم رنگ نبوده و نشده است پس به نظر می رسد فارغ از قضاوت در این موضوع فرهنگی، این عارضه فرهنگی عواملی عمیق تر و تاریخی تری دارد و همانطور که خود نگارنده در ابتدای یادداشت تاکید کرده است در توان این تکلمه و نقد کامنتی نیست. در ضمن ارتباط دادن عکس هنرپیشه ایران با یک عرب و رفتار تعدادی کره ای در تمیز کردن ورزشگاه تحلیلی سطحی و بیشتر عوام فریب است که ناشی از همان خوشایند خلق واقع شدن و تامین رضایت نویسنده از خود شیفتگی خود است با این هدف که حرفی جنجالی و مورد توجه زده شود و واکنش ها را بر انگیزد و رضایت به دنبال آورد.
یک کم خودت را جمع کن.
آقا جان دو تا آشغال جمع کردند ، اگر مردند بیانید با مشکلات این مردم صبور زندگی کنند و دمی از اعتراض برنیاورند.
اگر مردم ما هم مثل آنها عمل می کردند امروز چون تویی چنین سایتی نداشت که مثل آدم فروشان مردم خود را نژادپرست خطاب کند.
از کجا معلوم افراد وابسته به سفارت و یا کمپانیهای مستقر در ایران نیستند که می تواند به این معنا باشد باشد که افرادی برجسته و فهیم هستند.
انگلیسی ها که در رفتار اجتماعیشان افراد بسیار فهیم و مودبی هستند تماشاچیانی دارند که آبروی انگلیس را به حدی برده اند که دولت انگلیس بعضی از آنها را محبور شد ممنوع الخروج کند تا در بازیهای باشگاهی اروپایی آبروی کشور کمتر برود.
قبل ار اینکه دنبال بهانه ای باشیم تا کاسه کوزه عقب افتادگی خودمان را سر خودمان بشکنیم (که البته چندان هم بیراه نیست) باید کمی دقیق تر تحلیل کنیم و به کنه ماجرا دست پیدا کنیم.
واقعا باید بگم افرین
ما اگه متمدن و واقعبینانه بودیم الان به این فلاکت ها دچار نمیشدیم.
وای این برای ما افسانه است......
خواهش می کنم چاپ کنید.
مرسی عصر ایران
باید قبول کنیک که اعوجاج فرهنگی داریم و باید بیشتر خودمان را بیشتر نقد کنیم.
به این مطلب بیشتر بپردازید.
دروغ فرهنگ عمومی ما شده دقت کردین خبرنگار و گزارشگرای تلویزیون چی میگن:"مردم فهیم و با فرهنگ و ورزش دوست و ..." یکی نیست بگه تو رو خدا به کیا می گی با فرهنگ !
یا وقتی که همه تماشاچیا دارند با هم به داور فحش میدن و صداشو از توی تلویزیون هم می تونی بشنوی گزارشگره ممکنه ، ممکنه بگه : "عده ای تماشاگر نما .."
میگن اونی که خواب هست رو میشه بیدار کرد اما اونی که خودش رو زده به خواب ! رو عمرا اگه بتونی بیدارش کنی
به دروغ آنها را "بهترین تماشاگران دنیا" می دانیم
بسم الله ،
بیایم از فردا مراقب زباله ریختن و محیط زیست کشور ایران باشیم.
به خدا با فلسفه بافی و افراط و تفریط کاری درست نمیشه
باید عمل کنیم.
هر کسی باید از خودش شروع کنه.
باید به درجه ای از فرهنگ و وجدان برسیم که حتی اگر مرغ و دلار و پراید و ... گرون شد ، آشغال نریزیم و محیط زیستو آلوده نکنیم.
باید به جای انشاء نویسی و مقاله سازی ، عمل کنیم ، عمل (البته نه عمل زیبایی)
وظیفه نقد جامعه و توده بر عهده روشنفکران است و این روشنفکرانند که باید مشکلات فرهنگی مردم را موشکافی کنند و به اطلاع عموم جامعه ( مردم، دولتمردان و دانشگاهیان) برسانند، اعلام خطر کنند و مترصد چاره ای باشند.
اگر سیاستمداران تصمیم به نقد مردم بگیرند آنگاه چطور در برحه کسب رای دست به دامان مردم شوند؟! نقد سازنده گزنده است و نقد جامعه، کاری بس خطرناک. روشنفکری که خود را به این ورطه درمی اندازد باید تمام خطرات موجود را به تن بخرد. برخی روزهایی که مسابقه فوتبالی برقرار است ، اگر گذر شما به ایستگاه های مترو افتاده باشد، می توانید بفهمید که نقد تماشگرانی که در بهترین حالت میتوان آنها را بوقچی نامید چقدر میتواند خطرناک باشد! و این مثال بسیار کوچکی است از درد فرهنگی که جامعه ما بدان گرفتار است.
سیاستمدار نمیتواند عهده دار نقد مردم شود، زیرا در بهترین حالت و در سیستم های دموکراتیک هم، هر حزب و هر سیاست پیشه ای به ابزار های پوپولیستی برای کسب رای ( شاید هم فریب مردم ) متوسل میشود. سیاستمدار خود باید مورد نقد روشنفکر باشد.
به نظر من نوشتار شما از این جهت که نقد مردم را لازم میشمارد عالی است، ولی مساله اصلی نوشتار شما در این است که نقش روشنفکران را ناخواسته به سیاستمداران سپرده اید؛ هرچند که این اشتباه در ایران بسیار محتمل است. زیرا در صد سال گذشته هیچگاه این دو قشر جدا نبوده اند. روشنفکران بزرگ ما اکثرا در برهه ای وارد سیاست بوده اند، و نتوانسته اند به نقش موثرتر و مهم تر روشنفکری خود قانع باشند!
روشنفکران ایرانی، از طرف دیگر، هیچگاه مسئولیت نقد جامعه را نپذیرفته اند بلکه بیشتر درگیر نقد قدرت بوده اند. دلیل این امر به نظر من این بوده است که حتی آنها هم در ضمیر آگاه و یا ناخودآگاه خود بر این باور بوده اند که نقد قدرت در ایران، هرچند که مستلزم خطرات زیادی است، ولی از نقد جامعه و توده ایران کم خطرتر است!!
کوتاه سخن اینکه وظیفه نقد جامعه برعهده روشنفکر است نه سیاستمدار؛ و روشنفکران ایرانی هم، اگر چنین گروهی موجود باشند، تاکنون تن به این امر خطیر نداده اند!
فکر کنم که بیشتر ما ایرانی ها دچار توهم وخود بزرگ بینی هستیم وهمه را با عینکی که بر روی چشمانمان است نگاه ودر باره آنها قضاوت می کنیم.
اگر ما دارای گذشته باشکوهی هستیم چه چیزی از آن گذشتگان به ما رسیده است .
گیرم که پدر تورا فاضل از فضل پدر تورا چه حاصل
بهتر است مسولین نیز به جای تملق بیجای مردم قدری به فکر ارتقای سطح فرهنگی جامعه باشند.
من معتقدم بخش قابل توجهی از مشکلات اقتصادی این روزها را هم می شود از همین دریچه دید. امیدوارم نویسنده ی شجاع دیگری هم پیدا بشود و رابطه بی سروسامانی اقتصادی را با فرهنگ مردم بازگو کند.
ا-احترام به مخالف ومنتقد
2 تفکر طولانی
3 کم حرف زدن
4 صداقت وراستی
دراین سریال تقابل بین خیر وشر از منظر دوزن باهوش دنبال می شود یکی از هوش خود در رسیدن به قدرت به هرقیمت ودیگری از این هوش به سمت خدمت به مردم گام برمی دارد تلاش او قدرت هم به اومی دهد
بسیار زیبا و منصفانه بود
گاهی اوقات حتی در همین مشکلات اقتصادی که کشور در این روزها با آن مواجه شده است مردم هم کم مقصر نبوده اند.
احسنت عصر ایران
ما بهتریم، ما برتریم، ما سرتریم، ما زرنگتریم، ما ...ما...ماااااااااااااا...!!!
تحلیل درستی بود. من در قضیه گرانی مرغ انقدر دلم سوخت. نه برای پیرزن 70 ساله ای که ساعت 4 صبح برای گرفتن مرغ رفته بود، بلکه برای خودم. که من هم جزءی از همین مردمم. در هیمن قضیه گرانی آنچنان که ما به جان هم افتاده ایم، هیچ تحریم و دولتی با ما انجام نداده است.
خدایا مردم این سرزمین را از جهل و نادانی مصون بدار. الهی آمین
بس کنید از جایگاه برتر به "مردم" نگریستن. به جای نق زدن بگویید کی و کجا در سیستم آموزشی این مردم دموکراسی، شیوه درست بحث، آداب اجتماعی و ... را یاد گرفتند؟
به جای نق زدن و تحقیر مردم برای بالا بردن سطح فرهنگ تلاش کنید.
نویسنده نق نقو!
نقدی بجا و منصفانه.
ما بهتر از هر كس ، خودمون و اطرافيان خودمون رو ميشناسيم .
بگذریم از اینکه گاهی حتا "ما" و این "بقیه" به تمسخر افرادی که رفتارهای اجتماعی درست انجام میدهند میپردازیم.
بسیار بجا و بسیار زیبا
این را هم اضافه بکنید با اعتقادات عجیبمان مبنی بر هوش سرشارمان، فرهنگ عجیب غنی مان، مروت و جوانمردیمان...
90 درصد مشکلات درون خود ماست ولی ما همیشه دنبال 10 درصد بیرون میگردیم!
"
اگر نیک بنگریم، به خوبی درمی یابیم که آبشخورهای روسی – فرانسوی «نان قرض دادن روشنفکران و سیاستمداران به "مردم" » در جامعه ایران، مبنای دینی هم ندارد. سوغاتی است دررسیده از غرب، که نه دینی است نه دموکراتیک. در واقع تحفه ای است از "لایه های غیردموکراتیک" تجدد در فرهنگ مغرب زمین."
حقیقت فراتر از این تصور ساده است
ما از قرنها پیش اینجوری بودیم و مربوط به عصر جدید نیست!
به تاریخ رجوع کنید