عصر ایران - "بعضی تندرویها در دوران ما توقعاتی ایجاد كرد که در جریان اصلاحات نبود و عملی هم نبود، اما طرف مقابل را جری کرد که با جریان اصلاحات برخورد کنند. یعنی که طرف مقابل را عصبانی کرد در اتفاقات بعدی اثر گذاشت. الان هم ما می گوییم انتخابات و حکومت مال شما! بیایید فضا را باز کنید؛ ما می خواهیم جریان اصلاحات را نقد کنیم! "
جمله فوق متعلق به محمد خاتمی است که در دیدار با آزادگان جنگ ایران و عراق بیان شده است. در این یادداشت می کوشیم که به این سوال پاسخ دهیم: آیا خاتمی اخلاقاً حق دارد منتقد تندروی های دوران اصلاحات باشد؟
در جامعه ایران، محمد خاتمی به عنوان چهره ای میانه رو شناخته می شود؛ سیاستمداری که نرمخو و مداراجوست و از بگیر و ببند و خشم و خشونت دفاع نمی کند. این تصویر مطابق با واقع است. خاتمی نه دیکتاتور بود نه خشونت طلب. نظراً به دموکراسی اعتقاد داشت و عملاً نیز اقدامی علیه دموکراسی نکرد.
کوتاهی های او نیز اگر چه به سود روند دموکراتیزاسیون در نظام سیاسی ایران نبود، ولی برآمده از ناتوانی های او بود نه ضدیتش با دموکراسی؛ ناتوانی هایی که محصول کاراکتر خاتمی و تنگناهای ساختاری ای بود که پیش روی او قرار داشت.
قصه دوران هشت ساله خاتمی را همه می دانیم: مردی آمد با شعارهای دموکراتیک، ملتی را مجذوب خود کرد، در محقق ساختن اکثر شعارهایش ناکام ماند و وقتی که رفت، مردمان طرفدارش را سرخورده و آزرده به دست کسی سپرد که اگر چه دستادست او وارد کاخ ریاست جمهوری شد ولی از زمین تا آسمان با او فرق داشت.
در تبیین ناکامی اصلاحات خاتمی، دست کم سه دیدگاه کلی مطرح شده است: 1- ممانعت محافظه کاران از اعمال اصلاحات دموکراتیک 2- ناممکن بودن تحقق اصلاحات مد نظر خاتمی 3- تندروی اصلاح طلبان.
دیدگاه نخست در واقع ساختار حقیقی قدرت را عامل ناکامی خاتمی می داند. این رای، رای تشکل های اصلی اصلاح طلبان، بویژه حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است.
دیدگاه دوم، تغییرات سیاسی مد نظر خاتمی را ساختارشکنانه و فراتر از چارچوب نظام سیاسی ایران می داند. این رای، رای کسانی است که حکومت اسلامی را ماهیتاً متفاوت از حکومت های دموکراتیک می دانند. این دیدگاه، در واقع ساختار حقوقی قدرت را مانع اصلی اجرای اصلاحات مد نظر خاتمی می داند.
دیدگاه سوم، علت العلل شکست اصلاحات خاتمی را بد بازی کردن اصلاح طلبان در میدان سیاست می داند. مطابق این رای، اگر اصلاح طلبان در سه سال نخست اصلاحات، محافظه کاران را دچار وحشت و بیم بقا نمی کردند، اصلاحات خاتمی با شکست مواجه نمی شد. این رای تقریبا متعلق به اصلاح طلبانی است که در همان دوران منتقد حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بودند.
رای مختار خاتمی اما تلفیقی از دیدگاههای اول و سوم است. احتمالاً خاتمی نقش محافظه کاران (اصولگرایان) را در شکست اصلاحات بیشتر از نقش "اصلاح طلبان تندرو" می داند ولی به هر حال از نظر او، کارشکنی های جناح راست چیزی از بار تقصیر "اصلاح طلبان تندرو" نمی کاهد. هم از این روست که خاتمی از تندروی های یارانش انتقاد می کند.
در پاسخ به این سوال که آیا خاتمی اخلاقاً حق بیان چنین انتقادی را دارد یا خیر، باید ابتدا کنکاشی در معنای "تندروی بکنیم. تندروی، لفظاً یعنی حرکت شتابان به سمت مقصدی خاص. در عالم سیاست نیز تندوری یعنی اتخاذ سیاست ها و در پیش گرفتن رویکردها و اقداماتی در مقطع زمانی خاص که امکان تحقق آنها در آن زمان وجود ندارد.
تندروی به معنای اول، لزوماً منفی نیست. بار منفی مفهوم تندروی، متعلق به معنای دوم آن است. به این معنا، تندروی صرفاً جنبه عملی ندارد و در عزل و نصب مقامات زیردست و نقد شخصیت های فرادست متجلی نمی شود؛ بلکه جنبه نظری هم دارد و در رویکردها و شعارها نیز نمود می یابد.
وقتی از تندروی در دوران اصلاحات سخن می رود، انگشت اشاره گوینده عمدتاً معطوف به اموری چون نقد هاشمی در انتخابات مجلس ششم، نقدهای تند و تیز علیه روحانیت، نقد نهادهایی چون سپاه و بسیج، تیترهای تحریک کننده مطبوعات دوم خردادی، انتقاد از پایان نپذیرفتن جنگ ایران و عراق در اوایل دهه 1360، نقد قانون اساسی و طرح درخواست تغییر قانون اساسی است.
در میان موارد فوق، محمد خاتمی فقط در برابر مطالبه تغییر قانون اساسی واکنش نشان داد و این مطالبه را، که از سوی برخی از چهره های جناح اصلاح طلب مطرح شده بود، مصداق خیانت به کشور دانست. اما خاتمی در برابر سایر موارد، به هیچ وجه موضع گیری نکرد. مثلاً در قصه نقد هاشمی از سوی عباس عبدی و اکبر گنجی و دیگران، خاتمی فقط سکوت کرد و از دست رفتن هر چه بیشتر اعتبار هاشمی در بین مردم حامی اصلاح طلبان را به تماشا نشست.
اگر مطالبات تندروانه اصلاح طلبان در مطبوعات آنها منتشر می شد، خاتمی علی القاعده باید به نقد جدی مطبوعات اصلاح طلب می پرداخت اما او یا از این کار سر باز زد و یا اینکه اساساً اعتقادی به نقد مطبوعات اصلاح طلب نداشت.
شاید خیلی ها به یاد داشته باشند که خاتمی در سفر به فرانسه، با افتخار از انتشار روزنامه های متعدد نوظهور در دولت خود یاد کرد؛ در حالی که امروز، ظاهراً آن روزنامه ها یکی از مقصران اصلی شکست اصلاحات دموکراتیک در ایران قلمداد می شوند!
بر این سیاق باید گفت که خاتمی، زمانی که یارانش در نقد روحانیت سخن ها می گفتند و قلم ها می زدند، هیچ گاه نقدهای وارده بر روحانیت و روحانیان بلندپایه را مصداق تندروی اصلاح طلبان ندانست. نه تنها این، بلکه زمانی که اکبر گنجی و دیگران محمد تقی مصباح یزدی را، که یکی از مهمترین روحانیان جناح راست بود، به شدت نقد می کردند، خاتمی نیز مصباح را "تئوریسین خشونت" خواند. خاتمی همچنین در برابر نقد نهادهای انقلابی ای چون سپاه و بسیج نیز سکوت پیشه کرد و به همراه سایر خریداران نشریات دوم خردادی، خواننده آن نقدها بود.
اینکه سکوت خاتمی و یا انتقادات خود او از نهادها و شخصیت های جناح راست، درست بود یا نادرست، بحثی است خارج از موضوع این یادداشت. آنچه در این جا مد نظر است، یادآوری موضع خاتمی در قبال اموری است که امروزه از سوی خاتمی و نزدیکانش "تندروی های اصلاح طلبان در دوران دوم خرداد" قلمداد می شوند.
اگر واقعاً " بعضی تندرویها" در دوران خاتمی "توقعاتی ایجاد كرد که در جریان اصلاحات نبود"، باید پرسید چرا خاتمی همان زمان در قبال اکثر آن تندروی ها سکوت کرد؟ ایجاد توقعاتی که در "جریان اصلاحات نبود"، مگر نه اینکه عملی بود در راستای "شکست اصلاحات"؟ اگر خاتمی به "تحقق اصلاحات" می اندیشید، پس چرا در قبال آن "توقع آفرینی های شکست آفرین" موضعی نگرفت؟
اگر طرح پاره ای از مطالبات مصداق تندروی باشد و بنا هم بر نقد اصلاحات باشد، قطعاً نقد "سکوت خاتمی در برابر تندروی یاران"ش، به مراتب اهمیت بیشتری دارد تا نقد فلان روزنامه نگار بابت مقالات تندروانه اش.
آقای خاتمی می توانند نقد اصلاحات را از خودشان آغاز کنند. این کار حتی در فضای بسته هم میسر است! نقد خاتمی از سوی خاتمی، نیازمند بازگشت جامعه ایران به فضای سیاسی قبل از سال 88 نیست.
اما شاید این سوال هم قابل طرح باشد که محمد خاتمی از چه زمانی به این نتیجه رسید که یاران و حامیانش تندروی می کنند. در همان دوران ریاست جمهوری اش یا پس از خارج شدن از دولت؟
اگر خاتمی در همان دوران قدرت به تندروی یارانش پی برده باشد، بابت "سکوت"ش در قبال "تندروی های اصلاحات سوز" مسؤول است. اما اگر پس از خارج شدن از قدرت به تندروی یارانش پی برده باشد، بابت "غفلت سیاسی" اش مسؤول است. به هر روی، نقد اصلاحات با نقد راس اصلاحات آغاز می شود و برای نقد دوران اصلاحات از هر مسیری که برویم، ایستگاه آغازینش "نقد خاتمی" است.
ولی آیا تندروی های دوران اصلاحات را فقط باید در لابلای مطبوعات دوم خردادی جستجو کرد؟ آیا طرح شعارهای غیر قابل تحقق، خود مصداق بارزی از تندروی نیست؟
اکبر هاشمی رفسنجانی، در سال 82 مصاحبه ای مفصل با روزنامه کیهان داشت و در آن مصاحبه، به این نکته اشاره کرد که شعارهای خاتمی قابل تحقق نبودند.
هاشمی در آن مصاحبه به خبرنگار کیهان گفت که آقای خاتمی قبل از انتخابات سال 76 نزد من آمد و شعارهای انتخاباتی اش را مطرح کرد و من هم به او گفتم که "توسعه سیاسی" به این معنا که شما می گویید، وعده ای است که نمی توانید آن را عملی کنید (نقل به مضمون).
محمد خاتمی دولتمردی نرمخو بود ولی تاکنون حاضر نشده است که مسئولیت خودش را در قبال ناکامی های دوران اصلاحات بپذیرد و به این سوال پاسخ دهد که عملکردش تا چه اندازه و چگونه در شکست اصلاحات نقش داشت؟
خاتمی در همین سخنرانی اخیرش نیز باز توپ را به زمین دیگران انداخته و تندروی دیگران را عامل جری شدن جناح راست و ناکامی پروژه اصلاحات قلمداد کرده است.
اما آیا این تببین خاتمی، علل ناکامی سیاسی او را به تمامی بر آفتاب می افکند؟ آیا فقط خامی یاران و خشم دشمنان بود که موجب شد احمدی نژاد جانشین خاتمی شود؟ تَردامن نشان دادن دیگران و خود را مبری دانستن از خبط و خطا، نه رسم شجاعت است و نه به سود حقیقت. همیشه نمی توان بر طبل تقصیر دیگران کوبید. دموکراسی با خودانتقادی هم نسبتی دارد. کسی که نتواند خودش را نقد کند، نمی تواند پرچمدار دموکراسی باشد.
خاتمی فقط زمانی می تواند از تندروی ها و تندروهای دوران اصلاحات انتقاد کند که بپذیرد برخی از شعارها و وعده های خودش نیز، همانند مطالبات برخی از به اصطلاح تندروان دوران دوم خرداد، غیر قابل تحقق بوده اند. طراحی شعارها بر مبنای ساختار حقوقی قدرت و پاسخگویی به هواداران بر مبنای ساختار حقیقی قدرت، به گاه ناکامی، به خوبی نشان می دهد که طراح آن شعارها با نادیده گرفتن ساختار حقیقی قدرت و یا با توهم امکان عبور از این ساختار، در مقام وعده دادن و شعار سردادن، به ورطه تندروی افتاده است.
تازه این حکم را وقتی می توان صادر کرد که معتقد باشیم همه شعارهای خاتمی در چارچوب ساختار حقوقی قدرت قابل تحقق بودند. اگر چنین رایی نداشته باشیم، باید حکم به تندروی مضاعف خاتمی بدهیم؛ چرا که در سال 76 شعارها و وعده هایی داد که فراتر از چارچوب نظام جمهوری اسلامی بودند؛ و این حد اعلای تندروی است!
اما بحث مورد نظر قابل تامل میباشد
به سه دیدگاه اشاره کردید اما رو مورد سوم تمرکز کردید به نظر من مورد اول مهمترین دیدگاه تاثیر گذار بود که اگر خاتمی به این مسئله سامان میداد بسیاری از مشکلات برطرف میشد
اگر چه همه شاهد هستند و دیدند مسببین دیدگاه اول تمام قد در برابر خاتمی ایستادند و اشتباه فاحش تارخی خود رو نمودند، من اعتقاد دارم هر کسی به غیر از خاتمی هم بود کمی بیش و کم همین بالایا را تجربه مینمود ، چون تجربه اول بود ...
ولی به نظرم توقع موضع گرفتن در برابر تندروی های اطرافیان آقای خاتمی در آن زمان توسط ایشان توقع معقولانه ای نیست
چطور ایشان وقتی از دو طرف( محفافظه کاران و تندرویان اصلاح طلب ) تحت فشار هستن میتوانند بر علیه هردوی آنها موضع گیری کنند.
نقد هر موضوعی نیازمند قرار گرفتن در همان شرایط هست
شرایط آن زمان را در نظر بگیرید ...
مرسی
لااقل سالی 20 درصد گرونی داشتیم حالا روزی 20 درصد .
نیازی نیست نام ببرم از کسایی که اون موقع آلودگی هوای نیویورک رو هم گردن اصلاحات انداختن و الان ساکتن.
اساسا سطحی و ساده انگارانه و بازی با کلمات بود
کاش اینقدر ....
بهتر از اون و صادق تر از اون تو سياستمدارها فعلا نداريم
انسان جایز الخطاست و مطمئنا" ایشان هم خطاهایی داشته اند ولی درصد خطاهایشان چقدر بوده ؟؟ اینقدر بوده که ملتی را از هستی ساقط کنند؟؟؟
همینکه اینقدر وجدان دارند که میخواهند اصلاحات نقد شود جای شکرش باقیست ولی بقیه چی وجدان دارند؟؟؟
ولی کاش این دوره فعلی هر چه سریعتر تمام شود تا بیش از این کشور نابود نشده