صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۲۰۵۲۷۶
تاریخ انتشار: ۱۴:۰۴ - ۰۳ فروردين ۱۳۹۱ - 22 March 2012

نوروزِ پيروز

اول فروردين اعتدالي ترين نقطه درگردش كره زمين است . نوروز ايراني با الهام گرفتن از اعتدال طبيعت پديد آمده است و رويكرد اعتدالي در تقويم زماني ايرانيان نشان از باور ديرينة آنها به عدالت گرايي و مهرباني و مهرورزي دارد.

* دكتر ابراهيم فتح الهي

درك نبض زمان و ثبت وتدوين آن يكي از شاهكارهاي هوش انساني است . پي بردن به اسرار هستي و نظم دقيق آفرينش و كشف سناريوي عالَم فقط از عقل آدمي برمي آيد . گردش منظم زمين به دور خورشيد و رفت و ‌آمد منظم شب و روز  يكي از آيات الهي در آئينه خلقت است . درك اين همه زيبايي و نظم جز باهوش و خرد و معرفت ميسّر نيست . دستيابي به اين معرفت برتر ، پيوند آدمي را با نظام هستي به دنبال دارد .

سرگشتگي و گم شدن و عدم درك واقعي از نظام آفرينش بيراهه خطرناكي است كه گرفتاري در آن به نابودي حتمي انسان منجر مي شود . اينكه ملّتي درك هوشمندانه اي از نظام آفرينش داشته و تقويم زماني خود را بانظام طبيعت هماهنگ كند نشانه هوش سرشار است . اوّل فروردين در گردش كره زمين به دور خود تنها روزي است كه روز و شب آن كاملاً باهم برابر بوده و هريك 12 ساعت كامل هستند كه سعدي شيراز به نيكويي آنرا وصف كرده است :

 بامدادي كه تفاوت نكند ليل و نهار     خوش بود دامن صحرا و تماشاي بهار

آري اول فروردين اعتدالي ترين نقطه درگردش كره زمين است . نوروز ايراني با الهام گرفتن از اعتدال طبيعت پديد آمده است و رويكرد اعتدالي در تقويم زماني ايرانيان نشان از باور ديرينة آنها به عدالت گرايي و مهرباني و مهرورزي دارد و اين مفاهيم همگي ريشه در دينداري هميشگي ايرانيان دارد . تاريخ بشر به ياد ندارد كه ايرانيان با هويتي غير ديني زيسته باشند. دينداري آميزه جان مردمان ايران بوده است لذا هنگاميكه پيامبر آخر الزمان ظهور مي كند ايرانيان جزء اولين ملّت هايي هستند كه شيفتة پيام او مي شوند چرا كه پيام اسلام نيز پيام عدالت و مهرورزي است و اين بافطرت پاك ايرانيان پيوندي ديرينه و عميق دارد .

سلمان فارسي، آن آزاده مرد يكتاپرست ، سمبلي از شعور و حقيقت جويي و روح جستجوگر ايراني است كه براي رسيدن به حقيقت سرزمين ها را زير پا مي  گذارد و آنچنان در نزد منادي وحدت و عدالت مقرب مي شود كه نشان (السلمان منا اهل البيت)  را از زبان پيامبر اكرم (ص) دريافت مي كند . اسلام نيز كه وارد ايران مي شود آداب و رسوم حق طلبانه و عدالت جويانه و مهرورزانه ايرانيان را ارج مي نهد، نوروز را پاس مي دارد ، زشتيها و پيرايه ها و خرافات را از آن مي زدايد و  نمادهاي عزّت و گذشت و پاكي و پاكيزگي و وحدت و همدلي و همزيستي و نوع دوستي و صله رحم و ديد و بازديدها و تكاندن جان از غبار ايام را ارج مي نهد .
 بدينسان نوروز و پاسداشت مراسم آن جزء آداب اسلامي ما ايرانيان مي شود و سفره هفت سين مزيّن به قرآن مي شود و مراسم حلول سال نو با دعا در پيشگاه قرآن آغاز مي شود و تفأل به ديوان حافظ، كه خودش لسان الغيب است و ديوانش ترجمان قرآن، جزء آداب سفره هفت سين مي گردد.

اين آئين هاي زيبا الهام گرفته از زيبايي طبيعت در نوزايي دوباره و تحول شگفت انگيز آن هستند. فرزندان اين آب و خاك از هر قوم و نژاد و آئين و مذهبي كه باشند چون رنگين كماني در آسمان عشق و وحدت مي درخشند و آئين هاي نوروز همبستگي ملي اقوام گوناگون را در جغرافيايي به نام ايران تضمين مي كنند و همه كساني را كه بر خاك ايران زاده شده و بر شانه هاي آن بزرگ مي شوند،‌گرد شمع وحدت خود جمع مي كنند.

همه اينها دلايلي هستند كه چنين آيين هايي را دوست داشتني و يه ياد ماندني و فرهنگ آفرين مي كند.

نوروز طراوت دوباره طبيعت و زنده شدن دوباره جانهاست. طراوت طبيعت نويد بخش زندگي و پيام آور اين حقيقت بزرگ است كه زندگي امري پايدار و ابدي است. سكون و سكوت در خلقت الهي راه ندارد و خلاقيت حق تعالي پايان ناپذير است.

پويايي اصلي ترين عنصر در استمرار نظام آفرينش است. جوهر نظام هستي ، با تحول و نو شدن آميخته است و به تعبير مولوي:

هر نفس نو مي شود دنيا و ما        بي خبر از نو شدن اندر بقا

بقاي نظام عالم در نوزايي است. هيچ چيز تكرار گذشته نيست. طراوت و زيبايي جهان محصول تحول و دگرگوني آن است. بعد از فصل برگ ريزان و سرماي زمستان همواره بهار دل انگيز فرا مي رسد؛ جان ها را نوازش مي دهد و دل هاي مرده را بيدار و هم نوايي با طبيعت را به انسان گوشزد مي كند.

راستي چه رازي است در جهان هستي؟ چه تكاپو و چه تحول شگرفي است؟ نو شدن و طراوت و تازگي طبيعت چه پيامي دارد؟ رنسانس يا نوزايي طبيعت بيانگر چه حقيقتي است؟ انسان در اين نظام كيست؟  و در دفتر كردگار چگونه بايد معرفت بيندوزد؟ چه نيكو سروده است استاد سخن، سعدي شيراز:

برگ درختان سبز در نظر هوشيار       هر ورقش دفتري است معرفت كردگار

آيا مي توان شاعري را يافت كه بهاريه اش نسروده باشد. مگر نه اين است كه شاعري از جنس شعور است؛ و همواره شور و مستي عشق است كه روح شاعر را به هيجان مي آورد. پس هر كه عاشق است پيوندي با رمز و رازهاي هستي دارد و بهار اوج اين زيبايي هاست. بايد همدم بهار، سرود عشق را بر زبان جاري ساخت:

عاشق شو ورنه روزي، كار جهان سرآيد    ناخوانده درس مقصود در كارگاه هستي

خداوند حقايق را در پهنه طبيعت به نيكويي نمايانده است. طبيعت آينه تمام نماي خلاقيت حضرت حق است و بهار زيباترين تابلوي آفرينش كه روح آدمي را به آرامش ،‌توازن، اعتدال و عشق ورزي فرا مي خواند و چه هوشيارانه ايرانيان روز اعتدال طبيعت را به عنوان سرآغاز سال جديد انتخاب كرده اند و آن را نوروز ناميده اند.

بامدادي كه تفاوت نكند ليل و نهار       خوش بود دامن صحرا و تماشاي بهار

نوروز از ديرباز همزاد ايرانيان بوده و همواره گرامي داشته شده است. تحول دوباره طبيعت و نو شدن آن نويد بخش بيداري دل هاست و گواهي آشكار بر رستاخيز نهايي جهان است.

اين بهار نو ز بعد برگ ريز            هست برهان بر وجود رستخيز

پيامبر گرامي فرموده است: اذا رايتم الربيع فاكثروا ذكر النشور  / با ديدن بهار، زياد رستاخيز را ياد كنيد.
آري آفرينش در تحول است و در سير تكاملي خود به ابديتي پايدار حركت مي كند . رستاخيز طبيعت هر سال دل هاي خفته را به بيداري فرا مي خواند و آدمي را از انجماد جان و ركورد انديشه باز مي دارد.

طبيعت ساكت و خاموش با نسيمي كه از كوي عشق مي وزد دوباره به هيجان مي آيد و آدمي را به تماشاي عظمت و زيبايي هاي قلم صانع فرا مي خواند. براي رازگشايي از اسرار هستي بايد با صنع خدا هم آواز و هم داستان شد. محرميتي لازم است و سنخيتي بايد به وجود آيد تا فهم جان حاصل شود و گرنه در تماشا گه راز، نمي توان بهره اي جست.

مدعي خواست كه آيد به تماشاگه راز       دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد

هم سويي با طبيعت،‌هم آوايي با نواي پرندگان ،‌همدلي و دلدادگي با اسرار پر رمز و راز آفرينش ،‌انسان را از تعلق به ماديت و اسارت تن نجات مي دهد و آهنگ پرواز او را به ماورا؛ آنجا كه حقيقت حق را مي توان به نظاره نشست،‌سوق مي دهد.

اين است فلسفه بهار و نوروز ؛ روزي نو براي نو شدن،‌گسستن از تعلقات مادي، شكستن قفس هاي ماديت ،‌از قالب تكرار بيرون آمدن،‌به آهنگ واحد هستي رقصيدن، عشق را ديدن و مقهور عشق بودن و با عشق شعله ور شدن!

عشق قهار است و من مقهور عشق    چون قمر روشن شدم از نور عشق

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200