عصرایران، عباس خادم الحسینی-
فیروز کریمی را سخت می توان جدی گرفت. از این جهت که وی را همیشه در حال
مزاح دیده ایم. فیروز خان اخیراً صحبت هایی را مطح کرده بود که دوست داشتیم
حسابی جدی باشند. کم کم هم داشت باورمان می شد که شوخی ای در کار نیست.
ولی...
داستان از آن جا شروع شد که 10 بازیکن شاهین بوشهر به علت
دریافت نکردن مطلباتشان از باشگاه، دست به اعتصاب زدند و سر تمرینات حاضر
نشدند.
فیروز کریمی هم از این بابت حسابی دلگیر شد و در مصاحبه ای
تاریخی بحث مبارزه با بازیکن سالاری را پیش کشید:« این بازیکنان بیست روز
غیبت کرده اند و من نمی توانم حق جوانترها را بخورم و از راه نرسیده آنها
را به زمین بفرستم. با بخشش آنها بدعت بدی در شاهین بوشهر و اکثر تیمهای
لیگ برتری بوجود می آید و دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود. می خواهم کاری
اساسی در فوتبال ایران انجام بدهم تا بازیکن سالاری ریشه کن شود و دیگر
بازیکنان به خودشان اجازه ندهند برای باشگاه تعیین تکلیف کنند. این نفرات
پس از اولتیماتوم من در تمرینات حاضر نشدند از نظر من اخراج هستند. وساطت
دیگران هیچ فایدهای ندارد و قطعاً بدین شکل نخواهد بود که بازیکنان معترض
بعد از مدتی با پادرمیانی برخی از افراد با گل و شیرینی نزد من بیایند و من
هم آنها را ببخشم. من اول یک سرمربی بوده و نماینده مربیان هستم و بعد
سرمربی تیم فوتبال شاهین بوشهر بنابراین اصولم را زیر پا نمی گذارم»
از
این اقدام و صحبت های فیروز چنان خرسند شده بودیم که سر از پا نمی
شناختیم. بالاخره یکی پیدا شده بود تا با این مرضی که سرتاسر فوتبال ما را
فرا گرفته است مقابله کند. خوشحال شده بودیم که شاید دارد سنتی جدیدپا می
گیرد. شاید انقلابی در راه باشد. گفتیم شاید فیروز کریمی سوپرمن است و می
خواهد تقاص مربیانی که اسیر بازیکن سالاری شده اند را بازپس گیرد.
لوکا بوناچیچ با آن همه دبدبه و کبکبه دمش را روی کولش گرفت و از اصفهان رفت. لوکا نتوانست این وضعیت را دوام بیاورد. او نتوانست در
مقابل باند بازی بنگر و نویدکیا تاب بیاورد. رفتن را به ماندن ترجیح داد و
هنگامی که داشت می رفت هم حرف های جالبی زد که وضع را بیشتر برای ما روشن
کند:« اینجا مربی نفر آخر است. قصه برعکس شده و جای اینکه گربه ، موش را
بگیرد، اینجا آقا موشه ، گربه می گیرد.»
اما نمونه دیگرش را هم
داریم. پرویز مظلومی سرمربی استقلال. وی در این مدتی که در استقلال حضور
دارد کم به بازیکنان باج نداده است. شایعات این را می گوید که برای فیکس
شدن در استقلال باید بتوانی بلند تر از همه داد و فریاد کنی. باید بیشتر
مصاحبه کنی. باید بیشتر از کادر فنی انتقاد کنی. باید بیشتر تهدید به جدایی
کنی. این توان را هر کس بیشتر داشته باشد، مطمئناً بیشتر بازی خواهد کرد.
این
را البته بازیکنانی که از استقلال جدا شده اند هم تایید می کنند و درباره
اش سخن ها گفته اند. شاید ذکر یک نمونه بهتر بتواند موضوع را باز کند. بازی
با فجر سپاسی و استقلال را به یاد بیاورید. آنجا که مجتبی جباری یک روز
قبل از بازی به خاطر طلبش قهر کرده بود و سر تمرینات نیامده بود. آنجا که
مسئولان(مظلومی؟!) استقلال با او تماس گرفتند که برای بازی با فجر سپاسی
برگرد آنجایی که در کمال ناباوری در ترکیب استقلال هم قرار گرفت و بازی
کرد.
آری، این نمونه بارز بازیکن سالاری است. نمونه اش هم فراوان داریم. انواع و اقسام مختلف. به هر شکل و شمایلی که دلتان بخواهد.
فیروز
کریمی می خواست که مبارزه کند، اما نتوانست. شاید از همان ابتدا هم مشخص
بود که نمی شود. بازیکنانی که اعتصاب کرده بودند بیشترشان بازیکنان اصلی
تیم بودند. بی شک با رفتنشان شاهین به بحران فرو می رفت و کار خود فیروز
کریمی سخت می شد.
با این وضعیتی که فوتبال ایران دارد، بعید است که
این درد بی درمان، این غده سطانی از پیکره فوتبال رخت بر ببندد. بعید است
که بازیکن سالاری از بین برود. به نظر می رسد باید قربانی های بیشتری
بگبرد. باید لوکا بوناچیچ های بیشتری در این راه فدا شوند.