باب العزیزیه مقر سابق قذافی به تفرجگاه مردم و جمعه بازار تبدیل شد.
به گزارش
عصر ایران به نقل از روزنامه الشرق الاوسط چاپ لندن، باب العزیزیه مقر سابق حکمرانی معمر قذافی رهبر سرنگون شده لیبی است؛ کسی که 42 سال بر لیبی حکومت کرد و در نهایت در انقلاب 8 ماه مردمی سرنگون شد و خود به دست انقلابیون کشته شد.
"باب العزیزیه" مقر بزرگ و خوفناک قذافی در شهر طرابلس (پایتخت) هم اکنون به گردشگاه مردم پایتخت لیبی و مکانی پرازدحام تبدیل شده است زیرا مردم از سراسر لیبی برای بازدید به این مکان می آیند و این ، فرصت خوبی برای راه اندزای یک بازارچه در آنجاست؛ خمیر دندان، کرم مرطوب کننده، کرم خنک کننده پس از اصلاح صورت، کفش، دام، سگ و سبد دوچرخه ، اینها از جمله چیزهایی است که در مقر سابق قذافی به فروش می رسند. مکانی که تا چند ماه قبل، ورود به آن ممنوع و حتی نزدیک شدن به آن هم دلهره آور و خطرآفرین بود ؛ چنین تغییر شگفت انگیزی برای خیلی از اهالی طرابلس غیرقابل باور است.
اینجا باب العزیزیه است؛اقامتگاه دیکتاتور که زمانی غیرقابل دسترس می نمود محلی که در آن قذافی با سران کشورها دیدار و سخنرانی های تلویزیونی و پرشور و حماسی خود را ابراز می کرد به مکانی عادی برای بازی کودکان تغییر کرده است. کودکانی که تفنگ های پلاستیکی در دست دارند. پدران و مادران به راحتی به این مکان نگاه می کنند حتی آنهایی که علیه سرهنگ قذافی، دست به سلاح نشدند الان می توانند به جبران 40 سال ذلت و اهانت علیه خود بیاندیشند.
مجتمع باب العزیزیه قبل از سقوط به دست انقلابیون بارها توسط هواپیماهای ناتو نیز مورد هدف قرار گرفته بود.
"خالد الفیتوری" 28 ساله یک نگهبان ساده از شهر زلیتن به همراه دو دختر کوچکش به باب العزیزیه آمده است. او می گوید قذافی در تمامی 42 سال حکمرانی اش تنها کاری که انجام داد این بود که می گفت:" این کار را انجام بده و آن کار را انجام بدهید". دو دخترش خندیدند.
الفیتوری می افزاید: حالا آمده ایم و می خواهیم ببینم قذافی چگونه زندگی می کرد.
"سعد عمار العربی" راننده تاکسی هم که برای بازدید از باب العزیزیه آمده است به یاد می آورد که چگونه 5 سال پیش تنها به دلیل توقف در کنار دیوارهای بلند باب العزیزیه ، بازداشت و به مدت یک ساعت تحت بازجویی قرار گرفت. بازجوها به او گفته بودند که فردا آفتاب را نخواهد دید.
العربی می گوید: خدا رو شکر که هم اکنون آزاد شده ایم.
در وضعیت کنونی پایتخت لیبی، دیگر کسی برای دیدن آثار تاریخی طرابلس مراجعه نمی کند. مکان هایی مانند بافت قدیمی ترک های عثمانی و آثار باستانی رومی در حومه طرابلس خالی از بازدید کننده هستند.
به جای این مکان ها، مردم تشنه بازدید از باب العزیزیه هستند. محلی که علاوه بر خانه و دفتر قذافی، مکان استقرار کمیته های امنیتی سرهنگ قذافی، دفتر سازمان جاسوسی، مراکز نظامی و مجتمع بزرگ زندان ابوسلیم است. زندانی برای شکنجه و کشتار زندانیان سیاسی.
"محمد خلیفه السویسی" با چشمانی حزن آلود دوربینی را برای ضبط فیلم از درهای باز زندان ها و دمپایی های پلاستیکی رها شده در دست دارد و می گوید: دوستانم در این جا کشته شدند.
السویسی 12 سال از عمرش را در زندان ابوسلیم گذراند. اتهامش هم این بود که
طرح هایی را در مخالفت با قذافی در بر روی دیوارهای مرکز شهر نقاشی می
کرد.
او شرایط سخت زندان را یادآور می شود ، هنگامی که دیوارهای این زندان با صدای الله اکبر به لرزه در می آمدند ، وقتی گلوله های خمپاره بر سر زندانیان فرود می آمد. 2500 نفر در دو ساعت و نیم کشته شدند. هنوز جای گلوله ها در دیوارها باقی مانده است.
در ساحل طرابلس هم تصاویر بزرگی از قذافی نصب شده اند اما نه تصاویری تبلیغاتی از قذافی بلکه عکس هایی در تحقیر او . عکس هایی که در آنها قذافی در شکل های مختلفی به تصویر درآمده است.
جمعه بازار در باب العزیزیه نشان می دهد فرصت های بازرگانی به دنبال سقوط قذافی محدود نیستند.
همه تمایل دارند حداقل نیم نگاهی به محل زندگی سرهنگ داشته باشند. این موضوع باعث افزایش خریداران و مشتریان در بازار می شود.
فروشندگان سعی می کنند از جذابیت باب العزیزیه برای فروش کالاهای خود استفاده کنند.
"عمر رمضان" یکی از خریداران که چند بسته بزرگ از کالاهای خریداری شده از باب العزیزیه را در دست دارد گفت:"عقلم نمی تواند آن چه را که روی داده باور کند نمی توانم احساسات خود را بیان کنم."
اما لبخند طولانی مدت او خود پیام های زیادی را به دنبال داشت.
دو کودک "ناصر الغیطی" هم در میان درختان و سبزه زارها بازی می کردند همان جایی که قذافی سکونت داشت. پدر این دو کودک می گوید:"هنگامی که مورد هدف موشک باران قرار می گرفتیم و کودکانمان در خطر بودند قذافی در این مکان به راحتی زندگی می کرد."
"فتحی مبروک" از دیگر افرادی است که سری به باب العزیزیه زده و تعدادی پوستر خریداری کرده است. او می گوید: دیکتاتور اینجا زندگی می کرد و ما همچنان احساس می کنیم همه اینها خواب است.