عصرایران - عصر 11 سپتامبر 2001 در شورای سردبیری روزنامه نشسته بودم که تصاویر فروریختن برج های مرکز تجارت جهانی نیویورک از شبکه CNN پخش شد . اگر چه تصویر «زنده» بود اما انقدر صحنه ها دقیق و فرو ریختن برج ها به انیمیشن های سینمایی می ماند ، که به همکاران گفتم «هالیوود داره فیلم جدیدش را تبلیغ می کنه»!
اما وقتی جرج بوش از جنگ علیه ترور سخن گفت و این شبکه روتیتر «WAR ON TERROR» را برای مدت ها به لوگوی این شبکه تبدیل کرد ، معلوم شد که سناریوی مهیبی برای اسلام و چند کشور اسلامی تدارک دیده شده است .
فرقه ای متحجر و جعلی به نام القاعده و فردی چون بن لادن که ساختۀ آژانس اطلاعاتی آمریکا بودند ( و تاریخ مصرفشان گذشته بود ) به عنوان نماد اسلام و تروریسم به افکار عمومی معرفی شدند. چنان سرمست این سناریو بودند که واژه «جنگ های صلیبی» هم از زبان آقای بوش در رفت!
چند سال بعد هم با یک «نمایش» دیگر ، مردم رئیس جمهور بعدی ایالات متحده ، باراک اوباما را بر صحنه CNN نگاه می کردند که از یکسو دستگیره بازی های کامپیوتری در دست داشت و از دیگر سو صحنه های عملیات به اصطلاح متهورانه نیروهای ویژه پنتاگون در حمله به ویلایی در حاشیه اسلام آباد را با جدیت می نگریست !
رسانه های آمریکا از کشتن بن لادن و به دریا انداختن پیکر وی خبر دادند ، بدون این که حتی یک ناظر چنین موجود مرده ای دیده باشد . لوگوی رسانه های آمریکا عوض شد : «WE KILL HIM» . ما او را کشتیم . همان گونه که در مورد صدام نیز تیتر زدند : «WE GOT HIM». از این رسانه ها که مدعی آزادی بیان و گردش اطلاعات هستند هرگز این جمله را نخواهیم شنید که «WE MADE HIM» ما او را ساختیم ... .
عدد 11 (که نماد دو برج دوقلوی تجارت جهانی است) در سیاست خارجی آمریکا دوباره تکرار شد. 11 اکتبر 2011 (19 مهر ماه سال جاری) «اریک هولدر» دادستان ایالات متحده بر پرده هالیوودیِ رسانه های آمریکا ظاهر شد و از بازداشت یک آمریکایی ایرانی تبار به اتهام طراحی ترور «عادل الجبیر» سفیر عربستان در واشنگتن خبر داد.
رسانه های آمریکایی حتی به مقایسه این طرح با آنچه در 11 سپتامبر 2001 بر برج های دوقلوی نیویورک گذشت و پنج هزار نفر را کشت ، پرداختند . موج هماهنگ و خیره کننده انعکاس این اتهامات در رسانه های وابسته به بلوک غرب هم نشان می داد که در پس «ادعاهای خنده دار» مقامات کاخ سفید ، «سناریویی جدی» با اهداف مشخص نهفته است .
نه هیچ عقل سلیمی می تواند باور کند که آن عملیات حیرت انگیز هالیوودی در پیچیده ترین ساختارهای اطلاعاتی و امنیتی دنیا کار گروهی مسلح چون القاعده و طالبانِ افغانی باشد ؛ و نه امروز می توان باور داشت که جمهوری اسلامی ایران همه اعتبار و نفوذ خود را خرج این کند تا ضمن ارتباط با قاچاقچیان مکزیکی و خرج یک و نیم میلیون دلاری ، سفیر عربستان در آمریکا را ترور کند ؟! به یقین خود سازندگان این سناریو هم نمی توانند پاسخی به این سوال بدهند که انگیزه و منفعت ایران از چنین اقدامی چیست ؟ مضحک تر، البته مقایسه ادعای اخیر با قضیه 11 سپتامبر است و ثابت می کند این سناریو برای دولت آمریکا مصرف داخلی هم داشته است .
در 11 سپتامبر 2001 اگر چه بن لادن هویتی سعودی داشت ، اما سعودی ها نه به ترور متهم شدند و نه هدف حمله قرار گرفتند . بر عکس متحد نیروهای متحد هم شدند !
اما در 11 اکتبر 2011 متهم کردن یک آمریکایی ایرانی تبار (با سابقه ای مبهم) به طراحی ترور، دلیلی شده برای متهم کردن ایران و ایرانیان به ترور و بنابر آنچه از زبان باراک اوباما بیرون آمد و تیتر رسانه های آمریکایی شد ، ایران باید هزینه بپردازد : «Iran Will Pay the Price»! سایر رسانه ها و حتی برخی مسئولین کشورهای اسلامی هم همین حرف را تکرار کردند بدون اینکه حقیقت آشکار شده باشد و دادگاهی اتهام را ثابت کرده باشد .
کارکرد اصلی رسانه های مدعی آزادی و عملکرد حرفه ای در غرب همین تصویر سازی های مجازی و دروغین برای پیش بردن اهداف بلوک غرب به رهبری آمریکا در جهان است . هزار راستِ بی ارزش می گویند تا یک دروغ بزرگ را برای افکار عمومی باور پذیر کنند .
جنگ نرم واقعی اینجاست و متاسفانه بسیاری از ما بدون اینکه ابزار، روش و مکانیزم های این جنگ را بشناسیم و تحلیل درستی از سناریوهای طراحان این حملات داشته باشیم ، شتابزده در همان میدانی بازی می کنیم که فرماندهان دشمن آرزو دارند .
برخی ها که خود را متخصص جنگ نرم می دانند، با گرگ ها و در زمین آنها بازی می کنند! به ظاهر «ژنرال هایی» که خیال می کنند جبهۀ جنگ نرم «آتش به فرمان» نیست و «آتش به اختیار» است .
خیلی از این حرف ها را امروز از کسانی می شنویم که ششدانگِ بصیرت را هم به نام خود سند زده اند ، یا از رسانه هایی که متاسفانه خود در این دام گرفتار شده و با نشستن بر پوست خربزه، به سرسره بازی آمده اند!
در حالی که رهبر معظم انقلاب طی چندین سخنرانی عمومی به تحلیل حادثه نشسته و موقعیت را ترسیم کرده اند؛ و انحراف افکار عمومی از اعتراض های گسترده موسوم به «وال استریت» در ده ها شهر ایالات متحده و بلوک غرب ، اعتراض 99 درصدی به حاکمیت نئو لیبرالیزم اقتصادی و بحران نظام سرمایه داری ، زمینه سازی برای اقدامات احتمالی خصمانه و نیز اختلاف افکنی بین کشورهای اسلامی برای کند شدن و استتار موج بیداری اسلامی را از جمله دلایل پشت پرده این سناریو عنوان می کنند ؛ فردی از «واعظان بصیرت» روی دست سناریو نویسان دستگاه تبلیغاتی آمریکا هم بلند می شود و به جای سفیر نحیف و ناشناس سعودی سخن از این می گوید که «اگر ما بخواهیم ملک عبدالله را ترور می کنیم . مورچه چیه که کله پاچش چی باشه»!!
سایت خبری متعلق به یکی از بزرگان محترم اصولگرا ، در کمال تعجب تیتر می زند که «يك شبه نام كثيف سعودي را از سرزمين مقدس حجاز پاك خواهيم كرد» و در حالیکه ده ها هزار نفر از هم میهنان ما در سرزمین وحی در آستانه برگزاری حج تمتع هستند (و وفق توصیه های رهبری و هوشیاری مدیران حج موسم آرامی را طی می کنیم) تعدادی از رسانه ها و اهل سیاست فهرست اختلافات ایران وعربستان را مرور می کنند و از تدارک حادثه ای چون ذیحجۀ سال 66 شمسی خبر می دهند و ... .
نظیر سخنان چندی پیش یک فرمانده که گفت «آماده دخالت در امور داخلی کشورهای غربی هستیم» ! و یا عضوی از کمیسیون امنیت ملی برای اینکه اقتدار جمهوری اسلامی را ثابت کند ، جملاتی بهتر از این نیافت که «امروز ایران در تل آویو هم نیروهای نفوذی دارد که به موقع رسالت خود را به انجام خواهند رساند»!! متاسفانه فهرست چنین اظهاراتی ، بلند است... .
گمشده امروز ما همان است که نبودش به فرمودۀ مولای خردمندان امیرالمومنین علی (ع) موجب هلاکت است ؛ «تدبیر» .
چنان چه همان بزرگوار «دین بدون عقل» را نکوهیدند و در برابر خوارج شمشیر کشیدند . مثل سخن گفتن قبل از اینکه بیندیشیم و بدون اینکه وظیفه ما باشد ، مثل جلو رفتن از فرمانده در میدان جنگ که شجاعت نیست و بلاهت است.
تحولات یکسال گذشته جهان اسلام از مصر و لیبی تا تونس و یمن ، و احتمال گسترش آن به حوزه ای سنتی نفوذ آمریکا آنقدر معادلات ژئو استراتژیک منطقه را دگرگون کرده که برقراری موازنه جدید قدرت برای آمریکا را ضروری ساخته است . حتی اگر موج بیداری اسلامی را واقعی و فزاینده ندانیم ، پیش بینی یک دهه قبل هنری کیسینجر در گزارش کمیته خاورمیانه غیر قابل تردید است . حکومت های سنتی، تک نفره و بروکراسیِ های متحجرِ چند ده ساله در برخی کشورهای اسلامی با بدنه تکنوکراتِ اجتماعی که دمکراسی را ترجیح می دهند ، به تقابل می رسند.
برای غرب تعداد کشته های معارضه در لیبی مهم نیست، مهم این است که قذافیِ تاریخ مصرف گذشته به نوعی کنار گذاشته شود که ساده لوحان ، ناتو را قهرمان این «تغییر» دانسته و «دمکراسی دیکته شده» را ارمغان این هزینه ها بدانند.
همانطور که کشته های مردم عراق و افغانستان و حتی 5 هزار نفری که زیر آوار برج های دوقلو کشته شدند و سربازان آمریکایی که تلف می شوند و .... برای سناریو نویسان نظام سرمایه داری مهم نبوده و نیستند.
واقعیت این است که وقتی در پی موج بیداری اسلامی نفوذ معنوی و «الهام بخش» بودن اصولِ جمهوری اسلامی در سرزمین های اسلامی افزایش یافته ، تعمیق شکاف میان جمهوری اسلامی با کشورهای مهم جهان اسلام و در صورت امکان تبدیل شکاف ها به منازعات به یک راهبرد حیاتی برای صهیونیست ها و کاخ سفید تبدیل شده است . در موضوع اخیر ، مقام های عربستان هم یا از روی غفلت ، یا تغافل برای فرار از موج مخالفت های داخلی ، و یا شاید برای هماهنگی با خط توطئه همان راهی را رفتند که طراحان «سناریوی ترور» می خواستند . در چنین موقعیتی، آیا ما هم باید با سخنان نسنجیده و یا نابجا قطعه دیگری از این پازل را تکمیل کنیم؟!
موقعیت خطیری است . ابزارهای جنگی تغییر کرده اند . جنگ اطلاعات است نه ارّاده ها . جمهوری اسلامی ایران بیش از هر زمان دیگری به ابزار شناسی رسانه ، ابزار سازی رسانه و سپردن ابزارهای رسانه ای به مردانی نیاز دارد که آزمودۀ میدان باشند . نیازی آنی و حیاتی.
جنگ، جنگ واژه هاست . سالها قبل اسپنسر وزیر انرژی آمریکا در نشست عمومی آژانس بین المللی انرژی اتمی دو سوم سخنرانی خود را به فهرست جملاتی نسنجیده از چهره های سیاسی و یا رسانه های ایران اختصاص داد که هریک عناوینی هم در نظام داشتند . در آن نشست و بر خلاف روندی که پرونده ایران در شورای حکام داشت؛ افکار عمومی علیه ایران تحریک شد و زمینه برای ارجاع پرونده به شورای امنیت سازمان ملل فراهم آمد. بعد از همین سناریوی اخیر هم رسانه های غربی مدام جملاتی را به نام افراد و به نقل از رسانه های ما فهرست می کنند تا چاشنی باوراندن این دروغ بزرگ به افکار عمومی جهان باشد.
در گذشته رسانه ها در به در دنبال حرف کشیدن از زیر زبان سیاستمداران بودند . سیاستمدارترها کسانی بودند که کمتر و گزیده تر و نافذتر سخن می گفتند . گویا امروز تعریف رسانه های ما عوض شده است . حرّافی نشانه سیاست شده است و هر که بی مهابا و بی مسئولیت تر سخن بگوید ، سیاستمدارتر و متاسفانه به تعبیری با بصیرت تر تصویر می شود . موجب تاسف است که رسانه ها نیز آتش به اختیار شده اند . شاید گناهی هم ندارند چرا که مرجع قانونی و صاحب صلاحیتی که باید این ابزارهای جنگ نرم را برای معادله های بزرگ تجهیز و هوشیار کند، سال هاست از خاصیت افتاده و تعاملی موثر با اهل رسانه ندارد.
امام علی (ع) سکوت را مغز دانایی و بصیرت می دانند و سکوت، هنری است که مردان سیاسی ما از آن کم بهره اند . زیادگویی تیره عقل است و تباه کننده تبار . مهار کردن اهل این رفتار نیز ضرورتی است همچنان مغفول .
پدیده ای شگرف است که واعظان بصیرت چنین کنند و نه «آتش به فرمان»، که «آتش به اختیار» باشند!
ملت ایران و جمهوری اسلامی برای عزت و استقلال خود هزینه های بزرگ پرداخته و می پردازند ، اما آیا کسی می تواند هزینه های شگرف و غیر لازمی را که سالهاست «آتش به اختیارها» به مردم و مملکت تحمیل کرده اند، به محاسبه بنشیند؟
یکی مرد جنگی بِه از صدهزار.
این افراد تهی مغز و زیاده گو، پشتشان به کی و کجاست، که اینگونه راحت با حیثیت ، داراییها و منابع این مملکت بازی میکنند ؟؟؟؟؟؟؟؟
مگر مملکت انواع و اقسام دستگاههای نظارتی را ندارد؟؟؟ پس چرا اینطوره ؟؟؟
از قديم میگن: يه ديوونه يه سنگ میندازه ته چاه ، هزار تا عاقل نمی تونن در بيارن!
دردي كه متاسفانه نه كه دامن سياستمداران كه جامه ي نسل جديد هم به آن آلوده شده است.
اميد وارم مسولان هم كمي بيشتر مراقب اعمال و رفتارو گفتار خود باشند
((گمشده امروز ما همان است که نبودش به فرمودۀ مولای خردمندان امیرالمومنین علی (ع) موجب هلاکت است ؛ «تدبیر» .))
مسئله اینست که از سخنان بزرگان فقط اشاره و یادآوری ای (هر چند در حد حرف) مانده و عملی نمانده است.
یک نظریه وجود دارد که بدان عمل میشود .
دردنیای امروز شما نه دشمنان دائمی دارید و نه ، دوستان دائمی
" شما منافع دائمی دارید . "