«چرا به تماشاي مراسم اعدام ميرويم؟» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن ميخوانيد:
در دو هفته گذشته مراسم اعدام دو قاتل از جهاتي به هم شباهت داشت. عمده شباهتها مربوط ميشود به تشريفات خاص اين مراسم. از برپاکردن دار يا آوردن جرثقيل، گذاشتن چهارپايه، پوشش خاص و ترسناک مأموران اعدام، آوردن محکوم با يک خودروي سرپوشيده تا...؛ اما يک شباهت تأملبرانگيز نيز دراينميان خود را نشان ميدهد و آن هجوم مردم، بهخصوص جوانان، در تاريکي نيمهشب براي تماشاي مرگ محکومان به اعدام است.
در اينکه قصاص قاتلان به اين شيوه درست است يا نه، خود بحثي جداگانه است که سالهاست در رسانهها و مجامع حقوقي، اجتماعي و حتي فرهنگي درخور توجه قرار ميگيرد. برخي با استناد به اصول حقوقي و براساس آموزههاي مذهبي، آنرا امري درست و بجا ميدانند و گروهي نيز با استناد به علومي همچون روانشناسي و جامعهشناسي و بهميانکشيدن مسائل حقوق بشري، با شيوه اجراي قصاص مخالفت ميکنند.
ديدن صورت يک مرده عموماً يک تصوير نازيبا و روحآزار است؛ بههميندليل بسياري از مردم از ديدن صورت جسدهايي که بر سر راهشان قرار ميگيرد، روي ميگردانند و دست بر چشم کودکان خود ميگذارند و ميگذرند يا شبکههاي تلويزيوني دنيا از نشاندادن چهره افراد در حال مرگ يا مرده منع شدهاند و حتي فيلمهاي سينمايي که اين تصاوير را نشان ميدهند، از سوي متخصصان علوم رفتاري و روانشناسان و جامعهشناسان تقبيح ميشوند.
اتفاقي که در مراسم اعدام قاتلان روحالله داداشي، قويترين مرد ايران و دکتر سرابي، پزشک متخصص، رخ داد، نگارنده را بهسوي دو سؤال رهنمون ميکند:
چرا به تماشاي اعدام ميرويم؟اعدام حادثهاي از پيش تعيينشده است که سرانجام آن بدترين اتفاق ممکن (يعني مرگ) است. چيزي که هيچکس در وهله اول براي خودش نميخواهد و در مراحل بعد براي ديگران نيز آرزو نميکند.
برخي خونخواهي مقتول و کينه از قاتل را از علل هجوم براي تماشاي مراسم اعدام ميدانند، بهخصوص اگر مقتول محبوبيتي هم در ميان مردم داشته باشد. اما گزارشهاي منتشر شده رسانهها در اين باره نشان ميدهد برخي که براي تماشاي جان دادن قاتل ميروند، چندان راضي به خانه برنميگردند. به خاطر بياوريد همه تلاشهايي را که براي نجات شهلا جاهد، قاتل همسر مظلوم ناصر محمدخاني، صورت گرفت.
برخي هيجان موجود در اين صحنه را علت اين استقبال ميدانند و آنرا به مسائلي مانند نبود هيجان کافي و سالم در زندگي جوانان مربوط ميدانند.
از تماشا چه حاصل ميشود؟سؤال دوم البته جديتر است؛ چون پاسخي ميخواهد که بايد براساسآن، بسياري از دستگاهها تصميم بگيرند: دستگاه قضايي که حکم به اعدام در ملاءعام ميدهد، دستگاههاي انتظامي که براي اجراي حکم، نحوه آن و نتايج حاصله برنامهريزي ميکنند و...
اولين پاسخي که به اين سؤال داده شده و ميشود و البته فلسفه وجودي اعدام در ملاءعام را نيز تشکيل ميدهد، «عبرت سايرين» است. «سايرين» همين افرادي هستند که نيمهشب خواب نوشين خود را رها ميکنند و کيلومترها راه ميکوبند و جايي را انتخاب ميکنند تا مسلط بر طناب دار باشند.
اين پاسخ خود سؤالات ديگري را به دنبال دارد. آيا آدمي اين قدر براي عبرت گرفتن حريص است؟ آيا آنان که تمايلي به ديدن صورت مسخشده جنازه بر دار شده نشان نميدهند، استعداد عبرت گرفتن ندارند؟
آيا زمانيکه قاتلي که همهچيز خود را باخته است، گردن فراز ميگيرد و به طناب دار پوزخند ميزند و سرافرازانه ميگويد «يک بار ديگر هم فرصت پيدا کنم، همين کار را ميکنم»، نعش مردهاش بر سر دار، جسد يک قهرمان بهنظر نميآيد؟ جوان بيقهرمان امروز آيا در جلد او فرو نميرود؟ آيا قاتل با همين يک جمله همه بساط عبرتگرفتن را برهم نميزند؟ و دستآخر اينکه آيا دستگاههاي مجري اينگونه برنامهها به اهداف تعيينشده خود رسيدهاند؟
بدون ترديد طرح منطقي اين سؤالات و هزاران سؤال ديگر که به اذهان ديگري متبادر ميشود، در فضايي آرام و برخورد منطقي با آنها، به مجموعه پاسخهايي مستدل و قدرتمند منجر ميگردد که ميتواند نقشه راه همه دستگاههاي مسئول امنيت فردي و اجتماعي شود.
عصر ایران، لطفا یه تحقیق مفصل انجام بدین.