حدود 230 سال پيش، آيتالله بحرالعلوم در جستوجو براي يافتن بقاياي مسجد كوفه، قبري را نزديكي دارالاماره يافت كه سنگ آن منقوش به نام «مختار ثقفي» منتقم خون شهيدان مظلوم كربلا بود.
به گزارش فارس، در چهاردهم رمضان المبارك سال 67 هجري «مختار بن أبي عبيدة الثقفي» به شهادت رسيد.
از اين رو و با توجه به فرا رسيدن سالروز اين واقعه تأسفبرانگيز، گفتوگو با حجتالاسلام سيدمحمود طباطبايينژاد، سرپرست گروه تحقيقاتي دانشنامه 14 جلدي امام حسين(ع) ـ منتشر شده توسط مؤسسه علميفرهنگي دارالحديث ـ كه آذرماه سال گذشته انجام شد، بار ديگر از نظرتان ميگذرد.
در اين گفتوگو، شخصيت، مكتب، قيام و چگونگي شهادت «مختار ثقفي» بيان ميشود كه مشروح آن در پي ميآيد:
* در آن زمان شيعه بهمعناي امروزي مطرح نبود تا بتوان در مورد شيعه بودن يا نبودن مختار صحبت كرد
درباره اينكه آيا مختار شيعه بوده يا نه، بايد گفت كه در آن زمان شيعهاي كه ما امروز آن را مطرح ميكنيم، خيلي ملموس نبود. در حقيقت بعد از امام صادق(ع) و ائمه متأخر، تفكر شيعه بسط يافته است. ما حتي شيعه 6 امامي و 7 امامي داريم و تا زمان امام رضا(ع)، شيعه انشقاقاتي پيدا ميكند. به همين دليل شيعه در آن زمان، افرادي بودند كه طرفدار اهل بيت(ع) و حكومت آنان بودند و اين خيلي روشن نيست كه بگوييم كه آنها شيعه دوازده امامي بودند. نه درباره مختار و نه درباره خيليهاي ديگر.
حتي در مورد آنها كه در كربلا حضور داشتند، نميتوانيم بگوييم ـ مانند آنچه كه ما از شيعه ميفهميم ـ شيعه بودند يا نه.
مختار در آن زمان بيشتر به مثابه اينكه محب اهل بيت(ع) و طرفدار آنان بود، شيعه محسوب ميشود. او از محبين اهل بيت(ع) و از طرفداران خط اهل بيت(ع) بود و در آن شكي نيست و به خاطر اين طرفداري به زندان رفت؛ اما امام سجاد(ع) از اينكه قتله امام حسين(ع) به دست مختار كشته شدند، دلش شاد و خوشحال شد و اين به طور قطع است.
تقريباً تنها جايي كه اهل بيت(ع) بعد از واقعه عاشورا يك حالت جشن كوچك، همراه با پخش ميوه برگزار كردند، زماني بود كه مختار، سر عبيداللهبن زياد ـ شايد هم همراه با سر عمر سعد ـ را براي امام سجاد(ع)، فرستاد، امام(ع) خيلي خوشحال شد و نقل است كه مختار را دعا كرد و فرمود؛ «جزى الله المختار خيرا» و در مدينه بين شيعيان و يا مردم اطراف خود ميوه پخش كردند و جشنمانندي را برگزار كردند و گفتند كه من از خدا ميخواستم تا چنين روزي اتفاق بيفتد.
* بهدليل خفقان حاكم، امكان تأييد رسمي قيام مختار از سوي امام سجاد(ع) وجود نداشت
شكي نيست كه اصل عمل مختار در راستاي سركوب قتله امام حسين(ع) مورد تأييد بوده است؛ اما اينكه بگوييم كه امام سجاد(ع) تا چه حد اين قيام را تأييد كرد، بايد گفت كه اگر ما حتي در ظاهر تأييديهاي هم نداشتيم، نميتوانستيم بگوييم كه ائمه يا امام سجاد(ع) مخالف كار مختار بودند؛ مگر اينكه ادله مخالف پيدا شود. ولي صرف عدم تأييد دليل مخالفت نيست؛ زيرا به خاطر اينكه ائمه(ع) در محدوديت بسيار زياد بودند.
آن زمان در جامعه اسلامي چند جناح پديدار شده بود. يكي؛ «عبداللهبن زبير» كه حجاز در دست او بود. ديگري؛ شام بود كه باقيمانده بنياميه آنجا بودند و بعد از مختار ظهور كرد. در حقيقت مختار، كوفه را از دست فرماندار ابنزبير درآورد. بنابراين اصطكاك شديدي بين مختار و ابنزبير وجود داشت و امام سجاد(ع) در مدينه، تحت حاكميت شديد ابنزبير حضور داشت.
تأييد علني و رسمي امام سجاد(ع) از مختار به معني مقابله با ابنزبير بود كه چند خصوصيت بارز داشت: يكي اينكه به شدت مخالف اهل بيت(ع) بود. وقتي كه او حاكم بود و نماز جمعه را ميخواند، به هيچ عنوان اسم پيامبر(ص) را نميآورد. وقتي علت را جويا شدند، گفت كه اهل بيت(ع) پيامبر(ص) خوشحال ميشوند و يا اينكه از آن استفاده ميكنند و من اسم پيامبر(ص) را به زبان نميآورم و حتي طبق حديثي كه از امام علي(ع) بيان شده، عبداللهبنزبير باعث شد تا زبير با آن همه سابقه در اسلام منحرف شود. ويژگي ديگر ابنزبير خشونت بود. ماجرايي معروف است كه محمدبن حنفيه و ابنعباس و گروهي از بنيهاشم را كنار زمزم جمع كرد و گفت كه يا بايد با من بيعت كنيد يا شما را با آتش ميسوزانم! هيزم هم براي اين كار جمعآوري كرده بود كه مختار نيرو فرستاد و آنها را آزاد كرد.
* نميتوان در مورد موجه بودن يا نبودن قيام مختار اظهارنظر قطعي كرد
بنابراين از يك سو امام سجاد(ع) به شدت تحت فشار و در مدينه محدود بود و اگر هم ميخواست، براي ايشان امكان تأييد رسمي ـ با توجه به اينكه اهل بيت(ع) در كربلا ضربه سهمگيني متحمل شده بودند ـ مشكل بود و گرفتار امور خطرناك شدن، چندان صلاح نبود. علاوه بر اينكه قيام مختار در «كوفه» يعني در نقطهاي صورت گرفت كه مردم آن مطمئن نبودند. همانطور كه سرانجام در قضيه كربلا كوتاه آمدند و امام را تنها گذاشتند.
مختار قيامش در كوفه بود. نسبت به شام و حجاز مناطق كمتري در اختيار داشت و قيام وي نيز تا آخر تثبيت نشد و سرانجام كشته شد. پس قيام خيلي تثبيت شدهاي نبود كه امام سجاد(ع) ـ ولو اينكه بخواهد ـ براي آن هزينه كند و اين هزينه به صلاح هم باشد، پس حتي اگر ما تأييدي نداشتيم، در حقيقت نميتوانيم بگوييم مورد تأييد نيست؛ اما اينكه بگوييم درصد اين تأييد چقدر است، خيلي نميتوان در تاريخ اظهارنظر قطعي كرد.
* دو دسته روايات مؤيد و مخالف مختار وجود دارد
چون هم روايات مؤيد مختار و هم رواياتي در مقابلش است. هرچند روايات مؤيد بيشتر است و تلقي علماي شيعه اين بوده كه مختار را شخصيت مثبتي بدانند؛ به خاطر اينكه كار بسيار بزرگي كرده بود، مثل آيتالله خويي كه وقتي در كتاب رجال، در باره مختار بحث ميكند، رواياتي را كه مختار را تأييد ميكنند ترجيح ميدهد كه اتفاقاً در يكي از روايات آمده كه امام سجاد(ع) اين وظيفه را به محمدبن حنفيه سپردند و به او فرمود كه وي در رابطه با مختار عمل كند.
همچنين آيتالله خويي اين موضوع را كه مختار مؤسس فرقه «كيسانيه» است رد ميكند؛ اما به هر حال ما حتي در انقلاب اسلامي خودمان نيز كه به رهبري فقيه عادل شكل گرفت، هم در اول انقلاب و هم اكنون، نميتوانيم بگوييم كه هيچ تخلفي نكردهايم و هيچ تخلفي صورت نگرفته و قاعدتاً در قيام مختار هم تخلفاتي صورت گرفته است؛ اما نبايد فراموش كنيم كه اين مباحث مطروحه در خصوص نحوه انتقام مختار را نميتوان باور كرد.
* مختار بهكمك ايرانيها عليه اشراف كوفه قيام كرد
نميتوان روايات نحوه انتقام مختار را پذيرفت، چون معمولاً در مورد اين ماجراها به قول ما ايرانيها «يك كلاغ، چهل كلاغ» ميشود. يك جريان حاد صورت گرفت و مختار عليه اشراف قيام كرد و با همراهي ايرانيان به اشراف كوفه و اشراف عرب ضربههاي سختي وارد كرد و اين زمينه بسياري از حرف و حديثها را ايجاد ميكند؛ ولو اينكه بخشي از آن ميتواند واقعي باشد؛ ولي ماحصل اين است كه مختار، برخي از اعمالش از جمله به جزا رساندن قتله امام حسين(ع) خيلي خوب بوده و اين مقدار و اصلش مورد تأييد اهل بيت(ع) و بنيهاشم بوده و دل آنها را شاد كرده بود به طوري كه بعد از چند سال ناراحتي، اهل بيت(ع) براي اولين بار شاد شدند.
اما اينكه مختار هم كارهايش و فعاليتهايش مخلصانه بوده، چند درصدش از روي قدرتطلبي بود و چقدر نقص در كارش بوده به نظرم هيچ مورخي نميتواند دراينباره اظهارنظر قطعي داشته باشد.
* «ابراهيم» فرزند مالك اشتر نقطه اتكاي لشگر مختار بود
مختار دو بار در قصرش در كوفه محاصره شد. يك بار زماني كه تازه روي كار آمده بود و مصلحت نميديد كه با اشراف كوفه و قتله امام حسين(ع) در بيفتد. پيش از او توابين به سمت شام حركت كردند و در نبرد با سپاه شام به فرماندهي عبداللهبن زياد شكست خورده و عمده آنها كشته شدند. مختار هم ابتدا مصلحت نديد كه در كوفه با قتله كه خيلي از آنها از اشراف و سرشناسان بودند، برخورد كند. بنابراين سپاهي را به فرماندهي ابراهيمبن مالك - كه فرزند مالك اشتر نخعي، بسيار شجاع و نقطه قوت مختار بود ـ مجهز كرد و به سمت شام فرستاد. اشراف كوفه كه ميدانستند مختار بالاخره با آنها درگير خواهد شد، از فرصت خالي شدن كوفه از سپاه مختار، استفاده و دارالاماره كوفه را محاصره كردند تا مختار را دستگير كنند و به قتل برسانند.
مختار در همان زمان به ابراهيمبن مالك پيغام ميدهد و محاصرهكنندگان را معطل ميكند و قبل از اينكه آنها بتوانند به مختار دسترسي پيدا كنند، ابراهيمبن مالك بازميگردد. بعد از آنكه مشخص ميشود كه قتله به فكر توطئه هستند و اگر مختار سراغشان نرود، آنها به سراغ مختار خواهند رفت؛ كشتن قتله آغاز ميشود.
* «عبيداللهبن زياد» دقيقاً در ششمين سالروز واقعه عاشورا كشته شد
بعد از سركوبي قتله، دوباره سپاه مختار به فرماندهي ابراهيمبن مالك در حوالي شام در منطقه نهر خازر، با سپاه شام به فرماندهي عبيداللهبن زياد درگير و پيروز ميشود و جالب است كه عبيداللهبن زياد در سال 67 هجري و روز عاشورا كشته ميشود. يعني درست 6 سال بعد از شهادت امام حسين(ع) در همان روز به دست خود ابراهيمبن مالك كشته ميشود كه بعد سرش را براي مختار ميفرستد و مختار هم آن را براي امام سجاد(ع) ارسال ميكند كه ايشان و بنيهاشم خوشحال ميشوند.
بسياري از سران سپاه شام كه در جنايات عاشورا در غارت و مسايل ديگر نقش داشتند، همه در اين جنگ كشته ميشوند. بعد كه اين اتفاق ميافتد، ابراهيم در همان مناطق ميماند و به كوفه بازنميگردد.
* مختار بههمراه 5 هزار نفر از يارانش در دارالاماره كوفه كشته ميشود
ظاهراً بين مختار و ابراهيم اختلافي وجود داشت كه ابراهيم حاضر به بازگشت به كوفه نميشود و در همان مناطقي كه تسخير كرده بود ـ موصل و اطراف آن ـ باقي ماند. اشراف بار ديگر به فكر ميروند كه به نحوي شر مختار را از سر خود رفع كنند و از مصعب كه برادر عبداللهبن زبير و حاكم بصره بود، درخواست ميكنند كه با مختار بجنگد و اين بار مصعب با مختار ميجنگد و مختار را شكست ميدهد.
مختار به دارالاماره پناهنده و براي بار دوم در دارالاماره محاصره ميشود. حدود 5 هزار نفر از سپاهيانش، خودشان را تسليم ميكنند كه همه توسط مصعب گردن زده ميشوند و خود مختار نيز در نبرد كشته ميشود.
همانطور كه گفته شد؛ آن زمان 3 جناح بود (زبيريان، امويان و كوفيان مخالف مختار) كه يك جناح به وسيله ابنزبير از بين رفت و پس از چندي سپاه عبدالملك به فرماندهي حجاج ميآيد و بساط ابنزبير را برميچيند و ابنزبير در مكه كشته ميشود و دوباره شام به كل سرزمينهاي اسلامي حاكم ميشود.
انتهاي پيام