عصرایران ؛ جعفر محمدی - در يک سيستم سالم مديريتي ، افراد براي تصدي و حفظ مناصب مديريتي و حضور در منظومه قدرت ، بايد "دانش و کارآمدي" خود را ثابت کنند ولي در يک سيستم ناسالم مديريتي ، چنين هدفي صرفاً با اثبات " ارادت و وفاداري " قابل دسترسي است.
البته نيازي نيست اين ارادتمندي و وفاداري ، واقعی باشد و صرف دانستن "علم تملق"(!) در اين باب کفايت مي کند ؛ مي توان در يک مقطع زماني ، دستبوس رئيس جمهور وقت شد و زماني ديگر ، به او پشت کرد و رقيبش را شأن و منزلتي در حد پيامبران داد .
همچنين مي توان در وصف رئيس دولتي ، او را معجزه هزاره سوم دانست و به هرکس که نقدي متوجه او کند ، فحش و ناسزا گفت.
يا حتي مي توان ادعا کرد که اگر آقاي رئيس جمهور به بهشت نرود ، من هم نمي روم!
اين روش در جهان سوم ، جواب هم داده است و چه بسيارند افرادي که تنها هنرشان ، ناديده گرفتن غرور و شأن انساني شان بوده است و رها کردن زبان و قلم در وادي چاپلوسی!
در نشست مشترك هيئت دولت و مسئولان اجرايي كشور كه با حضور استانداران، معاونين و 2 نفر از مسئولين اجرايي هر استان در محل مجلس سابق برگزار گرديد ، برخي سخنان تأسف انگيز در حضور رئيس جمهور بر زبان برخي مسؤولان رفت که نشان مي دهد روحيه تملق ، در عالي ترين سطوح جریان دارد.
به عنوان مثال آن طور که روزنامه جمهوري اسلامي نوشته است ، يکي از اطرافيان رئيس جمهور در اين نشست گفت: "طرح هدفمندي يارانهها صرفاً ايده آقاي احمدي نژاد و نتيجه پيگيريهاي ايشان بوده است." كه البته اين سخنان ثمره هاشمي لبخندي را بر لبان احمدي نژاد نشاند! (گو اين که بقيه افرادي دولت ،مجلس، نظام بانکي و مردم در اين وسط نقش مجسمه را بازي مي کنند!)
يا در ادامه ، يکي از استانداران که از استان خود تا تهران را آمده بود تا مثلاً مشکلي از مشکلات مردمش را بازگو کند و گرهي بگشايد ، کوشيد از فرصت طلايي پيش آمده نهایت استفاده را ببرد و مرتبت ارادتمند و وفاداری اش را در حضور شخص رئيس جمهور ثابت نمايد و با جمله اي تاريخي(!) ، نام خود را در دفتر تملق ، ثبت و ضبط کند ؛ بخوانيد: «قبلاً دنيا ايران را به كوروش كبير ميشناختند ولي الان به "محمود كبير" ميشناسند!»
البته احمدي نژاد به اين سخنان نيز اعتراضي نكرد! (روزنامه جمهوري اسلامي ، 8 مرداد)
هر چند وجود متملقين ، آفتي بزرگ در نظام مديريتي کشور است ، اما مديران تملق پذير نيز در اين گناه و انحراف ، کم از چاپلوسان ، مقصر نيستند. در اين شش سال ، کي و کجا ديديم که احمدي نژاد به روايت مشهور "بر صورت متملق خاک بپاشيد" عمل کرد؟ نمونه اش همين نشست اخير که در عالي ترين سطوح مديريت قوه مجريه برگزار شد و احمدي نژاد با لبخند و سکوت ، از اين رويه مشمئز کننده استقبال کرد و به لقب "محمود کبير" مفتخر شد!
هشدار! که تا چاپلوسی ، نشانه ارادت است و تا ارادتمندی ، کلید مدیریت ، اوضاع مملکت بهتر از این نخواهد شد.
به راستی ، با این فرهنگ عجیب الخلقه ای که درست کرده ایم ، به کدامین کنج تاریخ روانه ایم؟!
کد خبر: ۱۵۰۲۵۳تاریخ انتشار: ۰۲ دي ۱۳۸۹ - ۱۱:۵۱
http://www.asriran.com/fa/news/150253
از این خبرها زیاده
خدای من ، چقدر تملق و چاپلوسی و تظاهر و نفاق در جامعه ما رواج پیدا کرد و قباحت آن فرو ریخت و امور بر مسئولین مشتبه شد وبجای فضیلت و صداقت، رذیلت و دنائت شیوع پیدا کرد ؟. یاد آن مرد عارف و الهی یعنی امام خمینی (ره) بخیر که وقتی در ملاقات نمایندگان با او یکی از سخنوران مشهور، از او تمجید کرد ، آن مرد وارسته ، جنان نهیبی به سخنران زد که دیگر دیده نشد در جائی سخنرانی کند ، اصولا مردان معنوی اینگونه خصلت دارند و روحشان بخاطر پیوند با عرش و ملکوت از این مجیز گوئیها تنفر دارد بر خلاف انسانهای جسبیده به مقام و ماده و ملک که از این چاپلوسی ها مسرور و شادمانند . البته این انحراف اخلاقی با توجه به قرائن قابل پیش بینی بود زیرا زمانی که ممدوحان در برابر ستایشگران ساکت بلکه مسرور باشند و به او اعتراض نکند یقینا این اخلاق شنیع و زشت، تسری پیدا می کند و کلام مولا امیرالمومنین علیه السلام که فرمود : بر دهان چاپلوسان خاک بپاشید، فراموش می شود و ضد اخلاق جای اخلاق و ایمان وصداقت را می گیرد و تالی فاسد آن همه را آلوده و مملکت ،از رشد رونق و شادابی و بالندگی باز می دارد همانطوری که اکنون ما به آن ورطه سقوط کردیم . بر مسئولین اگر اعتقاد و اخلاصی دارند واجب است برای آموزش آئین کشورداری، نهج البلاغه خصوصا نامه امام علی (ع) به مالک اشتر را مکرر بخوانند و بدانند که آن حضرت چقدر چاپلوسان را مذمت و تو بیخ کرده و مالک را به هوشیاری در برابر این دغل بازان سفارش کرده است ،همان سفارشاتی که از آثار آن بعد از چابلوسی آن استاندار بی تجربه، در احمدی نژاد اثری مشاهده نشد.
آفت کشور ما در حال حاضر 2 چیزه "دروغ و تملق "و مطمئن باشید هرروز بدتر از روز قبل میشه
...
زیدان
بد نيسا يه سفر تاريخي به گذشته بكني
شما از اون ور مرزها خبر دارین مگه؟
وقتی به یه کشور سفر می کنه مردم تو خیابونها صف می کشن برای استقبال
توی چین و اروپا تی شرت های رئیس جمهور تو تن جووناست.شما رسانه ای ها فقط بلدین صدای رسانه ها و مقامات دیگر کشورها رو انعکاس بدین ولی از دیدگاه مردمشون خبر ندارین
مردم کشور های دیگه بیچاره اصلا نمی دونن ایران کجاست؟؟؟؟؟؟ هر موقع رفتی سفر خارج از کشور و گفتی ملیتتو باید آدرس جغرافیاییم بدی یا اگرم بشناسن اونجوری که تو میگی نمی شناسن
بسپاریم بر سنگ مزارمان تاریخ نزنند تا آیندگان ندانند که بی عرضگان این برهه از تاریخ ما بودیم!
این جمله رو گل گفتی چون من فکر میکنم 99.9 درصد مدیرت تو کشور همینجوریه بخاطر همینه که خیلی از منابع انسانی - اقتصادی - علمی و ... هدر میره .
امـــیر کارمند بهداشت
مطلبت خوب بود . متاسفانه ما ايراني ها يك اخلاق بدي كه داريم متملق و چاپلوس هستيم. اين صفت خيلي بد است .من خودم چون تجربه كار ادري و اجرايي را دارم متاسفانه تملق و چاپلوسي در رده مديران به حدي زياد است كه بعضا ضربات سنگيني در تصميم گيرهاي كشور وارد كرده است . مادامي كه اين طور رفتارها از ما سر بزند كشور پيشرفت نميكند. متاسفانه روحيه اعتدال در كشور وجود ندارد . كشور به خاطر روحيه افراط و تفريطي كه دارد روز به روز به سقوط نزديك ميشود.
با تشكر حسن ملك
شنیدیم خسته شدیم .تا بوده همین بوده
دانش و کارآمدی !!!! زمانی که هیچ چیز سر جای خودش نیست شما دنبال چی می گردید و دم از چی می زنید. تمام بدبختیای ما از این دو کلمه است که هیچ وقت بدرستی از آن استفاده نشده است.
تورادوست دارم بدون آنکه علتش رابدانم.محبتی که علت داشته باشد،یااحترام است یا ریا......
عجله نکنيد که کار شيطونه
حضرت به ايشان فرمود : چه ذلت بي لذتي را مرتكب ميشوي...
مگه دروغ ميگن
خداييش كاراي بزرگي كرد كه برازنده اين نام مي تواند باشد
چطور سردار سازندگي كه مي گفتند صداتون در نيامد
...
! مردم در رفاه مطلق به سر میبرن! همه چی هم که آرومه من چقدر خرکیفم.
...
احثوا التراب علی وجوه المداحین. به روی ستایشگران خاک بپاشید
(از عصر ایران دلخورم چون دو هفته ای هست نظرات من رو انعکاس نمی ده)
مردم خودشون زبون دارن
خراب کرد خودشو
انقدر در مزخرف نویسی و گنده نویسی تلاش نکنید که ره به جایی نمی برد!
خاک بر سر کچل شما!
منم کچلما !!!!
تنها تیکه ی درستش اینجاست که فرمودین:
"مردم در اين وسط نقش مجسمه را بازي مي کنند!"
یاد برره بخیر
فقط می ترسم برن مانور این عزیزان!!! تلفات و اسیر هم بدن
عاقبت چاپلوسی در دربار کریم خان زند
کریم خان زند هر روز صبح علی الطلوع تا شامگاه برای دادخواهی ستمدیدگان، رفع ستم و احقاق حقوق مردم در ارک شاهی می نشست و به امور مردم رسیدگی می کرد. یک روز مردی حقه باز و چاپلوس پیش آمد و همین که چشمش به کریم خان افتاد، شروع به های های گریستن کرده و سیلاب اشک از دیدگان فرو ریخت، او طوری گریه می کرد که هق هق هایش اجازه سخن گفتن به او نمی داد.
شاه که خود را وکیل الرعایا می نامید؛ دستور داد او را به گوشه ای برده، آرام کنند زان پس به حضور برسد. مردک حقه باز را بردند و آرام کردند و در فرصت مناسب دیگری به حضور کریم خان آوردند.
کریم خان قبل از آنکه رسیدگی به کار او را آغاز کند نوازش و دلجویی فراوانی از وی به عمل آورد و آنگاه از خواسته اش جویا شد. آن مرد گفت: “من از مادر کور و نابینا متولد شدم و سالها با وضع اسف باری زندگی کرده و از نعمت بینایی و دیدن اطراف و اکناف خود محروم بودم تا اینکه روزی افتان خیزان و کورمال خود را روی زمین کشیدم و به سختی به زیارت آرامگاه پدر شما رفته و برای کسب سلامتی خود، متوسل به مرقد مطهر ابوی مرحوم شما شدم. در آن مزار متبرک آنقدر گریه کردم که از فرط خستگی و ضعف بیهوش شده به خواب عمیقی فرو رفتم! در عالم خواب و رویا، مردی جلیل القدر و نورانی را دیدم که سراغ من آمد و گفت: من ابوالوکیل پدر کریم خان هستم. آنگاه دستی به چشمان من کشید و گفت برخیز که تو را شفا دادم! از خواب که بیدار شدم، خود را بینا دیدم و جهان تاریک پیش چشمانم روشن شد! این همه گریه و زاری امروز من از باب تشکر و قدر دانی و سپاسگزاری از والد ماجد شما بود!”.
مردک حقه باز که با ادای این جملات و انجام این صحنه سازی مطمئن بود کریم خان را خام کرده است، منتظر دریافت صله و هدیه و مرحمتی بود که مشاهده کرد کریم خان برافروخته شده، دنبال دژخیم می گردد! موقعی که دژخیم حاضر گردید کریم خان دستور داد چشمان مرد حقه باز را از حدقه بیرون بکشد! درباریان و بزرگان قوم زندیه به دست و پای کریم خان افتادند و شفاعت مرد متملق و چاپلوس را کرده و از وکیل الرعایا خواستند از گناه او در گذرد. کریم خان که ذاتا آدم رقیق القلبی بود، خواهش درباریان و اطرافیان را پذیرفت، ولی دستور داد مرد متملق را به فلک بسته، چوب بزنند!
هنگامی که نوکران شاه مشغول سیاست کردن مرد حقه باز بودند کریم خان خطاب به او گفت: “مردک پدر سوخته! پدر من تا وقتی زنده بود در گردنه بید سرخ، خر دزدی می کرد من که مقام و مسند شاهی رسیدم عده ای متملق برای خوشایند من و از باب چاپلوسی برایش آرامگاهی ساختند و مقبره ای برپا کردند و آنجا را عنیان ابوالوکیل نامیدند. اکنون تو چاپلوس دروغگو آمده ای و پدر خر دزد مرا صاحب کرامت و معجزه معرفی می کنی؟! اگر بزرگان مجلس اجازه داده بودند چشمانت را در می آوردم تا بروی برای بار دوم از او ، چشمانی تازه و پر فروغ بگیری!” .
مردک سرافکنده و شرمسار به سرعت از پیش او رفت و ناپدید شد.
برگرفته از کتاب هزار دستان نوشته اسکندر دلدم