سابقه ساخت، حمل و استفاده از سلاح های سرد به تاریخ حیات بشر بازمیگردد؛ خنجرهای سنگی شكل ابتدایی شمشیر بود و امروز در اشكال مختلف و تحت عناوین متفاوتی ساخته می شود، نخستین ابزار دارای برندگی برای شكار حیوانات توسط بنی آدم بود و طبق بقایای موجود، نخستین انسان های كشته شده نیز با همین سلاح برنده، جانشان ستانده شده است و در طول ده ها هزار سال، علی رغم شكل گیری بسیاری از سلاح های كارآمدتر، هیچ گاه خنجر جایگاه خودش را از دست نداد تا آنجا كه در جهان امروز هر كماندو به عنوان توانمندترین نیروی ارتش هر كشوری، به فنونی بهره برداری از كارد و خنجر مسلط می شود.
طبیعتاً این قاعده شامل حال ایران نیز می شود و گذر زمان باعث نشده سلاح هایی همچون چاقو و اسلحه های برنده بلندتر همچون قمه، دشنه و شمشیر برچیده شود و اگرچه در بسیاری از منازل، دیگر به عنوان یك وسیله تزئیتی قرار دارد، اما در هنگام خشم، نخستین ابزاری كه در كف دستشان است، همین وسایل تزئینی است كه قابلیت ایجاد شكاف در پوست، گوشت و استخوان و مرگ یك هم نوع را دارند و اینچنین فاجعه رقم می خورد و 44 درصد كل كشته های درگیری های سال 1389 بر اثر همین سلاح های برنده است. برخی مدعی هستند در صورت جمع آوری خنجرها، شمشیرها و قمه ها، آمار این وقایع به شدت كاهش می یابد. اما آیا می توان كاردها و ساتورهای بزرگ آشپرخانه ها را هم جمع آوری كرد و یا خریدش را منوط به دریافت مجوز نمود؟! شاید بهتر باشد پاسخ این پرسش را از یك به اصطلاح "كننده" دریافت كرد.همزمان با ماجرای قتل مرحوم داداشی، به همراه چند تن از دوستان و با رعایت تمهیدات لازم(!) سراغ یكی از جاهلین سابق رفتم. جاهلی كه ادعا می كند در زمان شاه مخلوع روزها را به خلافكاری و برخی اعمال منافی عفت مشغول بوده و شب ها را به مستی می گذارنده و حال با موهایی ژولیده و سفید و دندانهایی زرد، در دوران انقلاب، این رفتارهایش را كنار گذاشته و دیگر حول و حوش این ماجراها نرفته اما حرفهای جالبی به عنوان یك چاقوكش حرفه ای بازنشسته(!) برای گفتن دارد. ابتدا می ترسد با نگارنده و همراهان هم صحبت شود و می گوید: «شما آگاهی چی هستید...» اما وقتی یك املت مهمانش می كنیم، می گوید: «هرچی هستید، مشتی هستید! سی و خرده ای ساله دست به چاقو نبردم. براتون می گم، چون اگه آگاهی چی هم باشید، باید برید دنبال شاكی هام قبرستون. نكشتمشون ها. همه خلاف بودند یا خودشون رو به كشتن دادن یا انقدر خوردن و كشیدن كه مردن...»
علی، بچه میدان بوذرجمهری است، محلی كه روزگاری بسیار دور محل اعیان و روحانیون بود و حوزه علمیه مرحوم مجتهدی یادآور روزهایی است كه این حوزه با همراهی بازاریان ساكن در آن منطقه را داده بود اما آهسته آهسته آن محل از اعیان خالی شد و بازاری ها راهی شمیرانات شدند و با رفتن عده ای، دیگران هم فروختند و بالانشین شدند و محل خالی از بومی ها و مملو از مهاجرینی شد كه برخی از آنها نیز افغانی ها بودند. خانه ها هم در مرور این سال ها فرسوده شد و كوچه های تنگ آن منطقه و بازارچه نایب السلطنه محلی برای لولیدن معتادان شد. در این فواصل لات ها و قاچاقچیان هم زیاد شدند و این علی آقا هم یكی از آنها بود كه زندگی اش را پای رفیق بازی گذاشت: «پدرم بازاری بود. یك كیف دلار داشتم و زمان شاه بنز زیر پام بود. رفیق بازی و ... بازی و عرق خوری خرابم كرد و بعد هم بساط تریاك بود كه بعد از مردن بابام درگیرش شدم و پولها را دود كردم. خدا رو شكر خونه بابایی ام مونده و الان میوه فروشی می كنم و زن و بچه هم دارم.»
او اگرچه پس از كلی بحث و جدل می پذیرد كه محیط در خراب شدنش موثر است اما در نهایت می گوید: «همه
اش محله نیست. بیشتر ذات آدم هاست. میان داداشام فقط من اینجوری شدم. شاید
جنس من خراب بود و اگرنه الان باید شمرون زندگی می كردم و این شكلی نبودم.
توی همون محل دكتر غفوری فرد (یكی از وزرای پیشین نیرو) یكی از همسایه
شون قاچاقچی بود. اون قاچاقچی هم جاسوس ساواك بود. اما انقدر بدجور قاچاق
كرد كه همون زمان شاه دارش زدن اما تو همون محل هم بزرگ شد. این یعنی آدم
اگه سالم باشه، تو زندان هم ولش كنن آدم میشه...» و البته مثالهای
بسیار دیگری هم بیان كرد كه جالب ترینش همین مورد بود كه بررسی ها هم نشان
داد، حداقل این بخش از حرفهایش صحت دارد و عجیب اینكه در چنین محیط آلوده
ای، چنین اشخاصی كه دارای بالاترین سطوح علمی در معتبرترین دانشگاه های
دنیا هستند، پرورش یافته اند و محیط ذره ای بر ایشان تاثیر نداشته است.
علی را می بریم سمت بحث چاقوكشی اش پیش از انقلاب. او هم دیگر راحت شده با ما و راه می آید و می گوید: «ببین
داداش من، قمه بستن یك دوره ای برای سه دسته بود. سرگردنه گیر، نظمیه چی و
این پهلوونها و بعد هم چاقوكشی برای لات ها بود كه خدا وكیلی خواهر و
مادر ملت، خواهر مادر خودشون بود. این لات های چاله میدون كه میوه فروش
بودند دیگه قمه نمی بستند، همین ضامن دارها بود كه میذاشتند دو كتشون و می
چرخیدن. اما خدا وكیلی كمتر می شد اینا برن دنبال ناموس ملت. بی غیرت
نبودند اما الان دیگه اینجوری نیست. بد وضعی شده...» و در ادامه
مصادیقی می آورد كه لاتهایی در آن دوران برای دفاع از ناموس دیگران چاقو هم
بر تنشان كشیده شده است. اینجا كه می رسد می پرسیم مگر چاقو را روی بدن می
كشند؟
این جاهل تواب پاسخ می دهد: «اصلش كشیدن است. اصلاً چاقوكشی اسمش رویش است. یعنی چاقو رو بكشی، نه اینكه از جیبت بكشی بیرون. یعنی بكشی به طرف. اینا كه چاقو فرو می كنند، اصلش این بود كه چاقو رو تو سر و صورت و دست و بال طرف می كشیدن و طرف هم كپ می كرد و نمی مرد هم كه شر بشه. اما بساط لات های قدیم كه جمع شد و یك جوجه ها كه اومدن، دسته زنجونی جاش رو داد به این چاقوهای چینی و هر...... یك چاقو گذاشت جیبش اومد بیرون. اصلاً از این خبرا نبود. كلی باید نوچگی می كردی تا یاد بگیری چاقو دستت بگیری و رسمش رو یادت بدن و الكی كسی چاقوكشی نمی شد. الان كه با تیغ موكت بری ملت را جر میدن. این تیغ موكت بری هم زمان منافقا مد شد...»
علی ادامه می دهد: «من خودم ببینم یك كسی چاقو رو چه جوری دستش گرفته بهت می گم چاقوكش حرفه ای و بلده یا همین جوری رفته یك چاقو دستش گرفته. چاقوكش حرفه ای ندیدی در رو، البته در هر صورت در رو كه چه بزنی و چه بخوری مصیبته و خط هم رو بدنت بندازن كه دیگه ملی خرجته. اما دیدی طرف حالیش نیست و یا حالش خرابه و عرق خورده و قمه و چاقو دستشه در رو، چون اینها حالیشون نیست. مثل حیوون فرو میكنند تا دسته تا گردن یا شكمت و كارت تمومه. پس توی این خراب شده (تهران) چاقوكش نداریم! پس دیدی قمه رو، در رو. زیر گلوت هم گذاشتن، جیبات رو خالی كن تا یك هو فرو نكنه و جرت بده. نری هم كه از این گنده تر نیستی، میزنن و در میرن و تهش هم اونو میگیرن و دار میزنن. تو كه تهش زنده نمی شی.»
این لات تواب با بالازدن دستش، یك خط سفید كه اثر یك زخم وسیع قدیمی است را نشان می دهد یادآور می شود: «من زرنگ بودم اما بازم خیلی خط روی تنمه و خدا رو شكر دعای مادرمون آوردمون از این بساط بیرون واگرنه منم مثل رفیقام یا چاقو خورده بودم یا پای بساط تموم كرده بودم. ته این بساط ها چیزی نیست. چاقو و قمه و پنجه بوكس هم جمع كنن، این بساط ها جمع نمیشه و با چماق و چاقو آشپزخونه و تیع موكت بری میان بیرون. اینها هم وقتی می فهمند ته گنده لاتی چیزی نیست كه تنشون جر واجر شده و دل و روده شون بیرون زده. ما هم كه میگیم، می خندن و به چشم یك عملی می بینند. تا زمانی هم كه لات بودن افتخاره، پرافتخار زیاد داریم و نمیشه جمعشون كرد...» و حرف هایمان همین حوالی تمام می شود. به راستی تا چه زمان در این دیار لات بودن، ارزش دارد و قصیر بودن مشتری؟!
این جاهل نادم در طول این گفت و گو، از سنت ها و رسوم رایج میان چاقوكشان دهه های پیش همچون نحوه چاقو دادن و باز كردن و بسیار موارد دیگر گفت كه آینده به واسطه جنبه های بدآموزی كه می توانست داشته باشد، از بازنشر این بخش از گفته ها پرهیز كرد. اما با همه اشتباهاتش یك شاه بیت داشت و آن اینكه تا زمانی كه فرهنگ لات بودن در نزد گروهی از مردم و به خصوص طبقه پایین شهر و گروهی از مردم شهرستان افتخار باشد و تماشای فیلم های دارای محتوای جاهلی و تقلید از آنها برای عده ای یك هنجار تلقی شود، مشكل ادامه خواهد داشت. باید مذموم بودن این رفتارها در تمام نقاط كشور همچون طبقه متوسط تثبیت شود تا فرهنگ چاقوكشی كه بخش اعظمی از آن با همین فرهنگ لات و لمپنی گره خورده، كاهش یابد.