پايگاه "ولترنت " در مقالهاي به قلم "تيري ميسان " ناآراميهاي سوريه را برنامه تعيين شده غرب دانست كه در سه محور عمليات نظامي، اقتصادي و رسانهاي دنبال ميشود.
به گزارش فارس، پايگاه "ولترنت " در مقاله اي به قلم "تيري ميسان " ناآراميهاي سوريه را برنامه تعيين شده غرب دانست كه در سه محور عمليات نظامي، اقتصادي و رسانهاي دنبال ميشود، اما بيش از آنكه بتواند به موفقيتهاي مورد نظرش دست پيدا كند، باعث حمايت مردم سوريه از حكومتشان شده است.
عمليات ضد ليبي و سوريه عاملان و راهبردهاي يكساني دارند. با اين حال، نتايج آنها يكسان نخواهد بود، چرا كه شرايط اين دو كشور با هم قابل مقايسه نيست. "تيري ميسان " تجربه نزديك به شكست نيروهاي استعماري و ضدانقلابي را تحليل كرده و بازگشتي آونگمانند را در جهان عرب پيشبيني ميكند.
*پروژه براندازي دولت سوريه و ليبي از سوي "جان بولتون " مطرح شد
تلاشهاي براي براندازي حكومت سوريه مشتركات زيادي با آنچه در ليبي اتفاق ميافتد دارند. اما نتايج آنها با توجه به زمينه اجتماعي و اقتصادي متفاوت اين دو كشور، با هم تفاوت زيادي دارند. پروژه براندازي همزمان حكومتهاي اين دو كشور اولين بار در 6 مي 2002 از سوي "جان بولتون "، زماني كه او معاون وزارتخانه امور خارجه در دولت بوش بود مطرح شد. اجراي اين طرح از سوي دولت اوباما 9 سال بعد از آن تاريخ (در شرايط بيداري ملت عرب) بيدردسر نيست.
* بر خلاف ليبي، در سوريه كودتاي نظامي ممكن نبود
درست مثل ليبي، در سوريه هم برنامهي اصلي اين بود كه كودتايي نظامي صورت بگيرد، اما به زودي مشخص شد كه اين برنامه با توجه به عدم وجود فرماندگان نظامي مشتاق به اين كار در سوريه امكانپذير نيست. بر اساس گزارش منابع ما، برنامه مشابهي هم براي لبنان مد نظر بوده است. در ليبي، برنامه به بيرون درز كرد و سرهنگ "قذافي "، با پيشدستي سرهنگ "عبدالله گهاني " را دستگير كرد. به هر حال، برنامه ابتدايي بايد با توجه به سناريوي غيرمنتظره "فصل تازه جهان عرب " تغيير ميكرد.
- عمليات نظامي
* غرب به دنبال تجزيه سوريه بوده است
ايده مركزي، برانگيختن ناآرامي در ناحيهاي محاصرهشده بود، تا به اين شكل تاسيس يك اميرنشين اسلامي كه زمينه را براي تفكيك كشور مهيا ميكرد اعلام شود. انتخاب منطقه "درعا " را ميتوان با توجه به مجاورتش با مرز اردن و ارتفاعات "جولان " كه تحت سلطه اسرائيل است توضيح داد. اين وضعيت تجهيز كردن تجزيهطلبان را ساده ميكرد.
با تحريك آشكار دانشجويان، برنامه اعتراضات آنها پيريزي شد. وحشيگري و حماقت حكومت محلي و پليس موفقيتي غيرمنتظره را نسيب اين برنامه كرد. با شروع تظاهرات، تكتيراندازها بر روي بامها مستقر شدند تا به طور تصادفي به سمت جمعيت شليك كنند. در بنغازي هم از سناريوي مشابهي براي برانگيختن شورش استفاده شد.
مخالفتهاي ديگري هم برنامهريزي شد، كه تمام آنها در منطقه مرزي بودند تا ابتدا در لبنان و بعد در مرز تركيه پايگاهي براي پشتيباني به وجود بيايد.
* شاهزاده سعودي گروههاي مخالف را براي درگيري تجهيز ميكند
زد و خوردها از سوي گروههاي كوچكي رهبري ميشدند كه بيشترشان از حدود چهل نفر تشكيل ميشدند. در اين گروهها، نيروهاي فردي با ناظران اجيرشده خارجي متعلق به شبكه شاهزاده سعودي، "بندر بنسلطان "، تركيب ميشدند. بندر به اردن سفري كرد و در آنجا به همراه مسئولان سيا و موساد ناظر آغاز عمليات بود.
* سوريه بر خلاف ليبي بيشتر به يكپارچگي تمايل دارد تا تجزيه
اما سوريه ليبي نيست و نتايج در آنجا برعكس بود. در حالي كه ليبي كشوري است كه با نيروي قدرتهاي استعماري و يكپارچه كردن "طرابلس "، "فزان " و "برقه " تشكيل شد، سوريه كشوري تاريخي است كه همان قدرتها آن را به سادهترين شكلش برگرداندهاند. بنابراين، درحالي كه ليبي به طور همزمان تحت اختيار نيروهاي تشكيلدهندهاش است، سوريه نيروهاي مركزگراي خود (شامل اردن، فلسطين اشغالي، لبنان، قبرس و بخشي از عراق) را كه به دنبال بازسازي سوريه بزرگ هستند جذب ميكند. جمعيت امروز سوريه در مقابل هر گونه برنامه تقسيم شدن سوريه موضع مخالف ميگيرد.
*بشار اسد قدرت را از مردم دارد
سلطه سرهنگ قذافي هم با "حافط اسد " (پدر بشار) بسيار متفاوت است. هر دو آنها همزمان به قدرت رسيدند و هردوشان هم از نيروي هوش و خشونت استفاده كردند. اما "بشار اسد " نه قدرت را ربود و نه انتظار داشت كه به او بر ارث برسد. او بعد از فوت پدرش فقط به اين دليل رياست جمهوري را پذيرفت كه برادر بزرگترش مرده بود و تنها ميراث خانوادگي او ميتوانست ژنرالهاي پدرش را از جنگ قدرت باز دارد.
با اين كه اين ارتش بود كه در لندن، جايي كه او بي سر و صدا به كار چشمپزشكي ميپرداخت، به دنبالش آمد، اين مردم بودند كه به او قدرت دادند. او بدون شك محبوبترين رهبر سياسي در خاورميانه است. تا همين دو ماه پيش، او تنها كسي بود كه بدون گارد تردد ميكرد و در ميان جمعيت آسوده بود.
* عمليات نظامي در سوريه با مديريت آمريكا و با همكاري بند بن سلطان
عمليات نظامي بيثباتسازي سوريه و تبليغاتي كه با آن همراه شد، به دست گروهي از كشورهاي متحد با مديريت آمريكا شكل گرفت، درست به همان شكلي كه ناتو كشورهاي عضو و غيرعضو را براي بمباران ليبي مديريت ميكند. همانطور كه در بالا گفته شد، نيروهاي مزدور از سوي شاهزاده بندر بنسلطان تجهيز ميشوند. او مجبور شد براي اين كار دست به دامن كشورهاي مختلف از جمله پاكستان و مالزي بشود تا نيروي نظامي شخصياش را در منامه و طرابلس تقويت كند. براي مثال، ميتوان به تاسيس يك پايگاه نمايشي ارتباطات راه دور در وزارت ارتباطات لبنان اشاره كرد.
* جمعيت طرفداران دولت بسيار بيشتر از مخالفان است
با وجود تحريك مردم عليه "رژيم "، اين خونريزيها باعث حضور مردم در صحنه براي حمايت از بشار اسد شد. مردم سوريه با آگاهي از اين كه دارند در دام طرح يك جنگ داخلي ميافتند، شانه به شانه هم ايستادهاند. فراخوانهاي تظاهرات ضد حكومتي توانست تنها بين 150 تا 200 هزار نفر از جمعيت 22 ميليوني سوريه را به خيابان بكشاند. در مقابل، فراخوانهاي طرفداران دولت جمعيتي را به صحنه كشاند كه سوريه نظير آن را نديده بود.
*واكنش اسد وعده اصلاحاتي بود كه از مدتها پيش برنامهاش را داشت
مسئولان كشور با آرامش با اين حوادث برخورد كردند. رئيس جمهور سرانجام با وعده اصلاحاتي كه مدتها در برنامه او بود اما اكثريت مردم از ترس غربي شدن كشورشان با آن مخالفت ميكردند، واكنش نشان داد. حزب بعث كه نگران بوده رفتارش بوي كهنگي بدهد، از يك نظام چندحزبي استقبال كرده است. بر خلاف آنچه رسانههاي سعودي و غربي گزارش دادهاند، ارتش تظاهراتكنندگان را سركوب نكرد، بلكه فقط گروههاي مسلحش را صفآرايي كرد. متاسفانه افسران بلندپايه نظامي كه بسياري از آنها در شوروي تربيت شدهاند نتوانستند مانع شهرونداني شوند كه در اين بين مانده بودهاند.
- جنگ اقتصادي
* واشنگتن تلاش كرد طبقه متوسط را به مخالفت با حكومت سوريه بكشاند
در اين زمان، راهبرد غرب و سعودي بايد مورد تجديد نظر قرار ميگرفت. واشنگتن وقتي فهميد كه اقدام نظامي نميتواند در كوتاهمدت كشور را به هرج و مرج بكشاند، تصميم گرفت جامعه سوريه را در ميانمدت از پا بيندازد. استدلال آنها اين بوده كه سياستهاي دولت اسد دارند طبقه متوسط (يعني نقطه اتكاي دموكراسي) را سركوب ميكنند، و ميتوان اين طبقه را در مقابل او به شورش واداشت. در آن صورت، ركود اقتصادي اين كشور كليد خواهد خورد.
در حال حاضر نفت منبع اصلي درآمد سوريه است، هرچند كه مقدار آن در اين كشور قابل مقايسه با كشورهاي همسايه نيست. سوريه براي فروش نفتش بايد مبالغي را در بانكهاي غربي به عنوان ضمانت در حين معاملات نگه دارد. همين براي بستن دست و پاي اين كشور و پايين كشيدن آن كافي است. از اين جا بود كه تلاش براي تيره كردن تصوير سوريه و تحميل ايده لزوم "تحريم عليه رژيم " به اذهان عمومي غرب آغاز شد.
* حق وتوي چين و روسيه در مخالفت با مسدود شدن داراييهاي سوريه در بانكها غربي
طبق قاعده، مسدود كردن وجه در بانك به تصميم "شوراي امنيت سازمان ملل " احتياج دارد، كه مشكلاتي را به همراه ميآورد. مثلاً چين ممكن است نتواند با آن مخالفت كند، چرا كه از پيش با تهديد از دست دادن دسترسي به نفت سعودي، مجبور شده كه از حق وتو خود استفاده نكند. اما روسيه ميتواند اين كار را بكند، چرا كه بدون آن، از دست رفتن پايگاه دريايياش در مديترانه به معني محدود شدن ناوگان درياي سياه اين كشور در تنگه "داردانل " خواهد بود. پنتاگون پيش از اين تلاش كرده است با گسيل كردن رزمناو موشكهاي هدايتشونده خود با نام "يو اس اس مانتري " به درياي سياه و تاكيد بر بيحاصل بودن بلندپروازيهاي ناوگان روسيه، به تهديد اين كشور بپردازد.
* تلاش آمريكا براي مسدود كردن داراييهاي سوريه
با اين حال، دولت اوباما ممكن است تصميم بگيرد كه "پيمان پاسخگويي سوريه " مربوط به سال 2003 را احيا كند، كه به او اجازه ميدهد بدون نياز به تصميم سازمان ملل يا تاييد كنگره، دارايي سوريه را مسدود كند. تاريخ دوره اخير، خصوصا با توجه به مسائل كوبا و ايران، نشان داده است كه آمريكا به سادگي ميتواند شركاي اروپايي خود را قانع كند تا تحريمهايي را كه اين كشور خودسرانه تعيين ميكند تاييد كنند.
بنابراين، در حال حاضر تلاشها در حال حاضر بيش از ميدان جنگ به رسانهها معطوف شده است. اذهان عمومي به دليل بيخبريشان از شرايط سوريه و اعتقاد كوركورانهشان به فناوريهاي جديد، به راحتي فريب ميخورند.
- جنگ رسانهاي
در ابتدا، تبليغات رسانهاي بر توجه عمومي به جناياتي كه به ادعاي آنها "رژيم " مرتكب شده بود تاكيد ميكرد، تا ذهنها را از سؤال پرسيدن درباره ماهيت اين جريان جديد اعتراضي بازدارد. در واقع گروههاي مسلح معترض اشتراك چنداني با مخالفاني كه "بيانيه دمشق " را منتشر كردند ندارند. آنها از حلقههاي تندرو سني برخاستهاند. اين متعصبان تعدد مذاهب در شرق مديترانه را نميپذيرند و به دنبال كشوري مطابق تصوير ذهني و خواستههاي خودشان هستند. آنها به اين دليل با رئيس جمهور بشار اسد مخالفت نميكنند كه او را بيش از حد مستبد ميدانند، بلكه مخالفتشان به اين دليل است كه او "علوي " است، چيزي كه در نظر آنها ارتداد محسوب ميشود.
* ماجراي وبلاگ "امينه " ساختگي و زير نظر يك دانشجوي آمريكايي بوده است
نمونه جالبي از اين مسئله، وبلاگ "دختر همجنسخواه در دمشق " است كه در 21 فوريه 2011 ساخته شد. اين وبسايت كه به زبان انگليسي و توسط "امينه " 25 ساله اداره ميشود، تبديل به مرجعي براي رسانههاي غربي شد. در اين وبسايت نويسنده گرفتار شدن يك لزبين جوان در ديكتاتوري بشار، و سركوب روزافزون انقلاب از سوي حكومت را توصيف ميكند. او به عنوان يك زن همجنسخواه توانست همدردي وبگردان غربي را كسب كند، كه به محض شنيدن دستگيري او از سوي سازمانهاس سري رژيم به جنب و جوش افتادند.
اما واقعيت اين است كه "امينه " تنها يك داستان ساختگي بود. آي پي اين شخص نشان داد كه او در واقع يك "دانشجو " ي چهل ساله آمريكايي است. اين شخص كه ادعا ميكرد در اسكاتلند در مقطع دكتري تحصيل ميكند، اخيرا در يك كنفرانس اعتراضي همسو با منافع غرب در تركيه شركت كرده و خواستار دخالت ناتو شده بود. واضح بود كه او با صلاحيت دانشجويي وارد اين كنفرانس نشده است.
نكته جالب در اينجا سادهلوحي وبگردها در مواجهه با داستان "امينه " نيست، بلكه بيرون ريختن مدافعان آزادي در حمايت از كساني است كه خودشان اين آزادي را پايمال ميكنند. در سوريه سكولار زندگي فردي مقدس محسوب ميشود، و همجنسگرايي با اين كه در متون ممنوع شده، سركوب نميشود. اين مسئله شايد در خانواده تشنج ايجاد كند، اما در جامعه اينطور نيست. از سوي ديگر، كساني كه رسانهها آنها را به عنوان انقلابي معرفي ميكنند، و ما برعكس آنها را ضدانقلابي ميدانيم، به شدت از همجنسگرايي واهمه دارند. آنها حتي در اين مورد به كيفر بدني و حتي در مواردي مجازات مرگ براي اين "گناه " معتقدند.
* پخش تصاوير تيراندازي به مردم در كانالهاي تلويزيوني غرب
وارونه كردن واقعيت چيزي است كه در سطحي گسترده در حال وقوع است. بايد گزارش سازمان ملل در خصوص بحران بشري در ليبي را به ياد بياوريم كه ادعا ميكرد دهها هزار كارگر مهاجر دارند براي گريز از توحش از اين كشور فرار ميكنند. نتيجهگيري رسانههاي غربي از اين مسئله اين بود كه "رژيم " قذافي بايد در حمايت از شورشيان بنغازي پايين كشيده شود. اما در واقع مسئول اين تراژدي حكومت طرابلس نبود، بلكه گروه به اصطلاح انقلابياي بود كه در "برقه " به آزار و كشتار آفريقاييهاي سياهپوست ميپرداخت. آنها بر پايه نگاه نژادپرستانهشان، سياهان را در خدمت سرهنگ قذافي ميدانستند و هركسي را به چنگ ميآوردند بدون محاكمه ميكشتند.
در سوريه، تصوير گروههاي مسلحي كه از روي پشتبامها به مردم يا به نيروهاي پليس شليك ميكردند در شبكههاي تلويزيوني ملي پخش شد. اما همين تصويرها در كانالهاي تلويزيوني غرب و سعودي براي نسبت دادن اين جنايات به حكومت دمشق پخش ميشد.
* برنامه بيثبات كردن سوريه با موفقيت پيش نميرود
در مجموع، برنامه بيثباتسازي سوريه چندان موفقيتآميز پيش نميرود. البته اين برنامه در قانع كردن افكار عمومي به اين كه اين كشور در چنگ يك ديكتاتور خونخوار است، موفق بوده، اما عده كثيري از جمعيت سوريه را هم پشت حكومت خود قرار داده است. در نهايت، اين برنامه ممكن است به زيان كساني كه آن را ترتيب دادهاند، به ويژه تلآويو تمام شود. در دوره ژانويه تا فوريه 2011 شاهد موجي انقلابي در دنياي عرب بوديم و پس از آن در دوره آوريل تا مي، موج ضدانقلابي به راه افتاد. حركت اين آونگ همچنان ادامه دارد.