صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۱۵۵۰۰۲
تاریخ انتشار: ۲۱:۳۹ - ۱۲ بهمن ۱۳۸۹ - 01 February 2011

هيچ‌كس خمينی ما نمی‌شود

سيدجواد سيدپور
 
با خود فكر مي‌كنم اگر امروز 12 بهمن سال 57 بود و قرار بود امام بيايد چه بايد مي‌نوشتيم و چه بايد مي‌گفتيم؟

آيا بايد مي‌‌گفتيم اماما خوش‌ آمدي؟ اماما جان‌مان فداي تو؟ اماما يك ملت چشم‌انتظار توست؟ اماما بيا و تاريخ را عوض كن؟ اماما بيا و ظلم را تمام كن؟ اماما بيا و استقلال و آزادي را برايمان بياور؟ اماما ... چه بايد مي‌گفتيم كه بتواند به شكوه و عظمت قيام يك ملت بيايد و بنشيند؟ همين‌جاست كه پاي كلمه و كلام مي‌لنگد و توان كشش بار معنايي را كه بر آن حمل مي‌شود، ندارد. كلمه كم مي‌آيد اگر قرار باشد از دقايق بلند تاريخ معاصر چيزي نوشته شود، گاه بار مفهومي يك واقعه در هيچ كلمه و كلامي و جمله‌‌اي نمي‌گنجد و از ظرف ادراك بالاتر است. قيام سيدالشهدا چنين بود، انقلاب اسلامي نيز كه برخاسته از تفكر ناب شيعه و درامتداد قيام عاشوراست نيز چنين است. اساسا هر آنچه ريشه در صحراي نينوا داشته باشد در سحر معنا و كلام به اوراد جاوداني مي‌ماند كه در نوشته جاي نمي‌گيرد. كيست كه تاكنون توانسته باشد حق عاشورا و حق سيدالشهدا را در كلمه و كلام به‌درستي ادا كرده و توانسته باشد قطره‌اي از درياي بيكران فلسفه جاودان عاشورا را باز خواند؟ هم از اين روست كه انقلاب ايران به رهبري فرزانه بي‌مانندي كه دل در گرو سالار كربلا نهاده بود، توانست به شاهكاري از آنگونه ‌بي‌نظير دست بزند.

حالا بعد از گذشته سه دهه انگار بهتر مي‌فهميم كه چه اتفاقي در آن زمان رخ داده است. گويي جادوي تاريخ است كه هرچه بيشتر از آن زمان مي‌گذرد و هرچه دورتر مي‌شويم از آن واقعه عظما، بهتر عظمت و بزرگي آن اتفاق را درك مي‌كنيم.

حالا ديگر بر همه روشن شده كه آنچه در ايران در سال 57 و در 10 روز منتهي به پيروزي آن رخ داد از يد اختيار همه خارج بود و گويي انرژي بي‌مانندي از وراي اراده‌ها، انسان‌ها را پيش‌ مي‌برد و انقلابي با آن شكوه را در عصر ظلمات مطلق نابينايي كه در منطقه مستولي بود به بار نشاند.

حالا و بعد از گذشت سال‌ها كه منطقه ظلمت‌زده از خواب غفلت بيدار شده، تازه مي‌فهميم كه امام ما سال‌ها پيش چه كرده است و چه بر سر مستكبران جهان آورده است.

حالا كه انقلاب‌هاي نوظهور در غم فقدان رهبرند و نمي‌توانند آنچنان‌كه شايسته و بايسته است امواج خروشان ملت را هدايت و حمايت كنند، تازه اهميت رهبري كاريزماتيك پير جماران را درك مي‌كنيم.

الغنوشي، رهبر تبعيدي تونس راست گفته است كه «من خميني نيستم». او واقعا نه خميني است و نه مي‌تواند بشود. او كجا و خميني ما كجا؟ خميني ما سري بالاي سرها داشت، اگرچه با همه همسان بود و از غم و درد آنها مي‌گفت و اسلام را به جان مي‌خواند و مي‌خواست. الغنوشي قطعا خميني نيست و نمي‌تواند بشود. اصلا هيچ‌كس خميني ما نمي‌شود. حالا مي‌فهميم كه اگر خميني نبود، انقلاب ايران هم نبود. چه نيك گفته رهبر فرزانه ما كه «اين انقلاب بي‌نام خميني در هيچ جاي جهان شناخته شده نيست.»

همين‌كه تمام تحليلگران و كارشناسان كه به شبيه‌سازي انقلاب مردم تونس و مصر با انقلاب ايران پرداخته‌اند مدام از امام ما ياد مي‌كنند و اهميت رهبري ويژه آن بزرگمرد را به تحليل مي‌نشينند گوياي صحت پيام رهبر معظم انقلاب است كه اين انقلاب با نام خميني عجين شده است.

حالا مي‌فهميم كه اگر در 12 بهمن 57 هم مي‌خواستيم چيزي براي ورود امام به ميهن بنويسيم، نمي‌توانستيم حق مطلب را ادا كنيم چون واقعه از ما بسي بزرگ‌تر و فراگيرتر بود، چنان‌كه هنوز هم هست و هنوز هم انگار نعمت اين درخت پربار را به‌درستي درك نكرده‌ايم.

منبع: تهران امروز
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200