صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۱۵۴۵۷۱
تاریخ انتشار: ۱۴:۱۴ - ۰۹ بهمن ۱۳۸۹ - 29 January 2011

عماد افروغ: فراغتم تفکر است

گاهی اسم خودم را در گوگل سرچ می‎کنم ببینم در آن روز یا هفته چه اندازه متنعم از نوازش‌‎های دوستان شده‌ام! که معمولا هم از این دست نوازش‌‎ها محروم نیستم!

پنجره: روزگاری براین نماینده فرهنگی شهرم که مورد هجمه قرار گرفته بود گفته بودم "گر روزی مرد از قضا غمم بشود/ حاشا که سرش پیش کسان خم بشود/ این چار کلاه شعر تقدیم شما/ یک ذره ز رنج تان مگر کم بشود" نمی دانم با آن شعر رنجی از عماد افروغ کم شد یا نه. اما لااقل این حسن را داشت که وقتی برای مصاحبه مزاحمش شدیم، به جا آورد و با روی باز استقبال کرد. حاصل گپ و گفت کوتاه مان با دکتر عماد افروغ را می خوانید:

فوتبال ایران ـ کره را دیدید؟

دیدم و بعد از بازی هم ناراحت شدم. اما سعی کردم با تلقین هم شده، ناراحتی‌ام را بروز ندهم. حتی اگر یک بازی خوب می‎دیدم، فارغ از نتیجه، شاید این احساس را نداشتم. خب، عراق هم باخت اما حقیقتا چیزی از ارزش‌‎های آن‎‎ها کم نشد. احساس کردم با شعور و توقع این ملت بازی شده است. فوتبال در سطح ملی را نمی‎توان به یک بازی معمولی تقلیل داد. این مصاف دو شعور و دو روحیه و عزم اجتماعی، در یک برش زمانی خاص است. بیش از آن‎که نتیجه مهم باشد، جدی گرفتن این مصاف، در یک آوردگاه ورزشی مهم است.

 چه‎کسی مقصر این بازی بد و این باخت بود؟

ما فهم دقیقی از قابلیت‌‎های خودمان و حریف نداشتیم. آرایش تیم ما بیشتر از آن‎که متناسب با این قابلیت‌‎ها باشد، براساس ترس از رقیب بود. شاید بر این پندار بودند که اگر یک بازی دفاعی را در دستور کار قرار بدهند، از توان هجومی حریف کاسته می‎شود و در دقایق پایانی یا ضربات پنالتی تکلیف بازی را معلوم می‎کنند. و فکر می‎کنم مقصر اصلی مربی تیم بود. شاید به‎خاطر نتایج قبلی غره شده بود. آرایش درست تیمی و جنگندگی را نمی‎دیدیم. بلکه جنگندگی منفرد را شاهد بودیم، اما تیم جنگنده نبود.

 شما فرهنگی‌ای بودید که به عالم سیاست رفتید و دوباره به فرهنگ برگشتید. چرا رفتید و چرا برگشتید؟

سیاست بخش لاینفک زندگی انسان است. موضع‌گیری‌‎های فرهنگی من هم جزیره‎ای جدا از دلالت‌‎های سیاسی نبوده است. من نه قائل به تقلیل‌گرایی عرصه‎‎های مختلف به یکدیگر هستم، نه قائل به تفکیک مطلق عرصه‎‎ها از هم. حضورم در عالم سیاست هم بخشی از دلالت‌‎های مباحث نظری و فکری‌ام بود و کماکان هم هست. ضمن آن‎که از نظر من سیاست فقط عرصه رسمی نیست. قدرت قابل‎تقلیل به عرصه رسمی نیست. قدرت اعم از وجه رسمی و مدنی یا منزلتی و اعتباری آن است و امروزه برای من قدرت غیررسمی و قدرت نقد به مراتب بیشتر از قدرت رسمی فضیلت دارد.

 این سئوال را از آن جهت پرسیدم که همیشه دیده‌ایم آدم‌‎های فرهنگی‌ای را که روزگاری وسط میدان سیاست بوده‌اند، اما بسیاری از آن‎ها مناسبات و اقتضائات عالم سیاست را برنتافته‌اند و دوباره به عالم فرهنگ رجوع کرده‌اند.

من از منظری متعالی وارد سیاست شدم، از منظر روشنفکری و اخلاق. بعد متوجه شدم که واقعیت سیاست با پندار‎های من خیلی تفاوت دارد. به این نتیجه رسیدم که باید برای این سیاست غیرمتعالی کاری کرد و این کار را هم باید در عرصه فرهنگی و روشنفکری کرد. به این عرصه بازگشتم تا با آگاهی‌بخشی و نظریه‌پردازی به سهم خودم، برای حل نارسایی‌‎هایی که از نزدیک شاهدش بوده‌ام (اگر بتوانم)، راه‎حل‎‎هایی فراهم کنم. اما الان هم بی‌توجه به آن‎چه در سیاست رسمی می‎گذرد نیستم.

 به‎عنوان یک همشهری حافظ و سعدی، میانه‌تان با شعر چطور است؟

میانه خوبی دارم. فی‌المثل نطق‌هایم در مجلس را معمولا یا با شعر آغاز می‎کردم یا با شعر به پایان می‎بردم. اساسا هویت ایرانی در زیرین‌ترین سطحش با نگرش یک گرای عرفانی پیوند خورده است.

 ادبیات معاصر چطور؟

با ادبیات معاصر کمتر مأنوسم. البته شعر‎های سهراب سپهری را خیلی دوست دارم. در کل از شعر‎های حماسی و اندیشه‎ای که از رسالت انسان، خود واقعیِ او و درد‎های او می‎گوید، برای مثال شعر‎های پروین اعتصامی و قیصر امین‌پور لذت می‎برم.

 رمان؟

رمان‌خوان حرفه‎ای نیستم. بیشتر وقت و دل‌مشغولی‌ام متوجه مباحث انتزاعی و مفهومی و فلسفی است و تلاش می‎کنم به سهم خود، این خلأ نظریه‌پردازی را که صرفا با فلسفی‌اندیشی به‎دست می‎آید، پر کنم. البته رمان‌‎های زیادی به دستم می‎رسد که معمولا مشتری‌شان همسرم است که رشته‌شان ادبیات فارسی است. ایشان می‎خوانند و برای من نقل می‎کنند!

 ماندگارترین کارتان از نظر خودتان؟

سئوال سختی است. می‎توانم بگویم آخرین کتابی که از من منتشر شد، به‎نام «احیاگری و مردم‌سالاری دینی»، از این جهت که برخی مطالبی که در گذشته به‎صورت سرنخ مطرح کرده بودم، در این کتاب به سرانجام رسید. و بیشترین اثری که توانستم در فضای آکادمیک بگذارم، در معرفی «روش‌شناسی رئالیسم انتقادی» با ترجمه یکی از کتاب‌‎های اثرگذار در این حوزه بوده است. پایان‌نامه دکتری‌ام هم برگرفته از همین روش بود.

 موضوعش چه بود؟

نسبت فضا و جامعه. که در آن به‎طور خاص در مورد اشکال فضایی و اشکال اجتماعی بحثی را مطرح کردم و الگویی هم برای مطالعه این نسبت در ایران به دست دادم.

 با دنیای دیجیتال خوب اخت شده‌اید؟

خیلی از کارهایم را با ایمیل انجام می‎دهم. ارسال مقالات و چک کردن پایان‌نامه‎‎ها و از این قبیل. مرور کلی بر اخبار یومیه و تحلیل‌‎ها را هم روزی یکی دوبار در برنامه دارم. گاهی اسم خودم را در گوگل سرچ می‎کنم ببینم در آن روز یا هفته چه اندازه متنعم از نوازش‌‎های دوستان شده‌ام! که معمولا هم از این دست نوازش‌‎ها محروم نیستم!

 برای سفر کجا را انتخاب می‎کنید؟ البته به استثنای شیراز!

شمال. همان‌جا که آلونکی دارم و کتابخانه و محل مطالعاتم آن‎جاست. آن‎جا هم مردمش طبیعی‌اند و هم طبیعتش. به تعبیر سهراب سپهری آن‎جا آبی آبی است. به محض این‎که فرصتی پیدا کنم صبح زود حرکت می‎کنم و می‎روم آن‎جا و به طبیعت و به فطرت نزدیک‎تر می‎شوم. به تعبیر ابن‌خلدون، انسان در روستا به خدا نزدیک‎تر است.

 وقت فراغت این‎قدر دارید که برایش برنامه‎ریزی کنید؟

فراغت من تفکر است. اگر بیکار ‌شوم شروع می‎کنم به فکر کردن. شاید اگر در این‎حال کسی مرا ببنید، به خودش بگوید این آدم مشاعرش را از دست داده! بحمدالله با تفکر مأنوسم و این حدیث حضرت امیر را هم تقدیم می‎کنم به شما و خوانندگان پنجره که «لا علم کالتفکر.»
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200