جام جم: سياست تحريمها؛ بيتاثير يا موثر«سياست تحريمها؛ بيتاثير يا موثر» عنوان يادداشت روز روزنامهي جام جم به قلم محمد صفري است كه در آن ميخوانيد؛از هنگامي كه تحريمهاي شوراي امنيت ملي تصويب شد و پس از آن آمريكا به طور يكجانبه اقدام به اعمال تحريم كرد، همواره بر اين نكته تاكيد ميشد كه تحريمها كارساز نخواهد بود و تاثيري بر ايران نخواهد داشت. اين اظهارات از سوي مقامات آمريكايي و اروپايي مطرح ميشد.
در همان هنگام تحليلها روي اين نكته سوار بود كه گزينه پس از تحريمها چيست؟
غرب و آمريكا تحريمها را اعمال كردهاند و هنوز چندي از روي آن نگذشته، اعلام ميكنند كه تحريمها عليه ايران كارساز نخواهد بود. همآوايي رژيم صهيونيستي در اين راستا نيز قابل تامل بود. آنها با زير سوال بردن تاثير تحريمها از همان ابتدا، اصرار بر گزينه بعدي يعني اقدام نظامي عليه ايران را داشتند. اما به خاطر بسياري از پارامترها اين سياست عليه ايران كارساز نشد و سياست بيتاثيري تحريمها رنگ و روي خود را باخت تا اين كه اين سياست به سياست تاثير تحريمها بر جمهوري اسلامي ايران تبديل شد.
گرچه تحريمها آنگونه كه غرب تصور داشت بر ايران تاثير نداشته است و مسوولان كشورمان بارها تاكيد كردهاند كه تمهيدات لازم را براي مقابله با تحريمها در نظر گرفتهاند، نكته مهم، دريافتهاي اجتماعي از اين تحريمهاست كه نشان ميدهد مردم نيز تحريمها را احساس نكردهاند.
اما تغيير لحن مقامات آمريكايي، با اظهارات ويليام برنز معاون وزير خارجه آمريكا آغاز شد. وي مدعي شد كه تاثير تحريمها عليه ايران آشكار ميشود. اين اظهارات هنگامي مطرح ميشود كه سياست بي تاثيري تحريمها شكست ميخورد. سياستي كه در پي تبليغ بيتاثيري، با گزينه نظامي مدنظر خواهد بود. اما اين سياست تهديد و ارعاب كارايي نداشت و اكنون جنگ رواني تاثير تحريمها عليه ايران آغاز شده است. روز گذشته نيز رئيس دستگاه ديپلماسي آمريكا در ادامه پيگيري سياست «تاثير تحريم» مدعي شد كه تحريمها عليه برنامه هستهاي ايران تاثير داشته و اكنون اين كشور با مشكلاتي در حوزه هستهاي روبهروست.
هيلاري كلينتون ادعا كرده كه ايران از تحريمها رنج ميبرد و به همين خاطر به پاي ميز مذاكره بازگشته است. با وجود اين كه فعاليتهاي هستهاي ايران همچنان بر مسير پيشرفت در حال حركت است و بدون توجه به بحث تحريمها كه به منظور تاثيرگذاري بر فعاليتهاي صلحآميز هستهاي ايران به راه خود ادامه ميدهد، سياست تبليغ تاثير تحريمها عليه ايران نيز همچون سياست بيتاثير تحريمها با شكست همراه خواهد بود.
كيهان:ژنو 3 و نسخه مذاكراتي 1+5«ژنو 3 و نسخه مذاكراتي 1+5»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن ميخوانيد؛در آستانه مذاكرات ژنو 3، هيچ سوالي مهم تر از اين نيست كه طرف غربي با چه سناريويي پاي ميز خواهد آمد؟ ظرف 3 ماه گذشته بحث هاي بسيار متنوعي در اين مورد مطرح شده است. اگرچه قاعدتا رسانه ها و مقام هاي غربي مامور بوده اند دست مذاكره كنندگان خود را رو نكنند، اما تقريبا نكته اي نيست كه ناگفته مانده باشد. اگر بنا را بر اين بگذاريم كه 1+5 در وهله اول دشمن ايران است نه يك طرف قابل احترام مذاكراتي، آن وقت اين قاعده صادق خواهد بود كه حمله به دشمن در يك جنگ، حمله به استراتژي دشمن است. پس ضروري است ببينيم كه استراتژي 1+5 در مذاكره با ايران چيست؟طرف هاي غربي به خيال خود در چارچوب يك فرايند از پيش طراحي شده وارد مذاكرات ژنو مي شوند.
نوع نگاه آنها به موضوع اينگونه است كه ايران يك دور داخل شوراي امنيت و چند دور خارج شورا تحريم شده و حالا نوبتي هم باشد، نوبت مذاكره است. ريشه اين نوع نگاه هم آن است كه طرف غربي تصور مي كند بدون مذاكره، تحريم به عنوان روشي كه بناست محاسبات ايران را تغيير بدهد، كارايي نخواهد داشت. مجموعه سناريويي كه 1+5 براي مذاكرات ژنو طراحي كرده، مبتني بر اين مفروض است كه 1+5 در تعامل خود با ايران بايد راهبرد دو مسيره را حفظ كند و هيچ جايگزيني براي آن وجود ندارد.
بر اين مبنا و بر اساس همه آنچه تا كنون در منابع مختلف گفته شده مي توان سناريوي ذهني مذاكره كنندگان 1+5 را به شكلي كه در زير مي آيد بازسازي كرد. منتها قبل از رسيدن به اصل بحث تذكر اين نكته لازم است كه طرف اصلي ايران در واقع 1+5 نيست بلكه آمريكاست و لذا وقتي ما از يك استراتژي يا سناريوي طراحي شده براي مذاكرات سخن مي گوييم، در واقع در حال بازخواني نيات و برنامه هاي آمريكا هستيم و الا كسي در اين ترديد ندارد كه اگر آمريكا دست از بهانه جويي و كينه توزي عليه ايران بردارد، مدعي ديگري در ميان نخواهد ماند. يك خلاصه از نسخه از پيش نوشته شده اي كه كاترين اشتون آن را به مذاكرات ژنو خواهد آورد، مي تواند شامل عناصر زير باشد. اين عناصر در واقع اهداف غرب از مذاكرات را در بر مي گيرد.
1- ارزيابي ميزان تاثير فشارها بر ايران. بدون شك، اولين هدف گروه 1+5 در مذاكرات ژنو3 اين است كه ميزان تاثير تحريم ها بر ايران و اين نكته را كه آيا ايران در اثر فشار ناشي از تحريم ها، تعديلي در مواضع و خطوط قرمز خود ايجاد كرده يا نه را ارزيابي كنند. فراموش نكنيم كه در «راهبرد چند گزينه اي اوباما» بنا بود تحريم با ابزارهاي فشار ديگر مانند ايجاد يك تهديد معتبر نظامي، عمليات اطلاعاتي (مانند ترورهاي اخير) و حمايت از جريان فتنه در ايران تركيب شود و نهايتا بر محاسبات استراتژيك ايران درباره برنامه هسته اي اش تاثير بگذارد. آمريكا در 6 ماه گذشته تلاش كرد يك تركيب نصفه و نيمه از اين گزينه ها بوجود بياورد، اگرچه غربي ها خود اعتراف كرده اند محصول نهايي چندان چنگي به دل نمي زند. گروه 1+5 اكنون مي آيد تا ببيند كه اين راهبرد تاثيري بر مواضع ايران گذاشته است يا نه.
آنچه غربي ها بايد مي ديدند- و اگر تا به حال نديده باشند سر ميز مذاكره به روشن ترين وجه ممكن خواهند ديد- اين است كه درست همان روزي كه آمريكا تصميم گرفت محاسبات ايران را عوض كند، ايران هم تصميم گرفت محاسبات آمريكا را عوض كند. از ديد ايران، مهم ترين محاسبه در ذهن طرف آمريكايي كه بايد عوض شود اين است كه غرب بداند وقتي پاي منافع ملي و بلكه حيثيت ايران در ميان باشد، فشار اقتصادي «بخشي از محاسبات ايران» نيست و در نتيجه راهبرد فشار به جاي اينكه موضع ايران را تغيير بدهد آن را وادار خواهد كرد تا حداكثر مقدار ممكن سرسخت باشد.
2- تداوم مذاكرات. دومين هدف 1+5 در مذاكرات ژنو 3 اين است كه هر طور شده ايران را وارد يك مسير طولاني مدت مذاكرات در چارچوب مد نظرخود از طريق تدوين يك «مداليته مذاكراتي» بكند. تغييري كه در مذاكرات ژنو 3 ايجاد شده اين است كه 1+5 تصور مي كند قادر خواهد بود ايران را متقاعد كند كه برنامه هسته اي خود را به عنوان موضوع مذاكرات بپذيرد و به همين دليل هم هست كه غربي ها دائما تاكيد مي كنند به دنبال تداوم مذاكرات هستند. و اما در سوي ديگر ايران با اشاره به چند شرط حاضر به انجام اين مذاكره شده است.
شرط اول اين است كه غرب به ياد بياورد حقوق ايران بر مبناي NPT يك بار روزي كه ايران مي خواست به اين معاهده بپيوندد مذاكره شده و مباني كه NPT بر آن استوار شده- از جمله حق ايران براي غني سازي اورانيوم- به هيچ وجه قابل مذاكره مجدد با هيچ طرفي نيست. معناي اين جمله رييس تيم مذاكره هسته اي ايران هم كه «حقوق ايران مفروض مذاكرات است نه موضوع آن» دقيقا همين است. شرط دوم اين است كه مسير فشار متوقف شود چرا كه ايران بر خلاف غربي ها كه عقيده دارند فشار مذاكره را موثر مي كند، معتقد است فشار مذاكرات را بي معنا خواهد كرد. شرط سوم اين است كه آمريكا ثابت كند در مذاكرات جدي است.
اسناد اخيرا افشا شده توسط ويكي ليكس به روشني و صراحت تمام نشان مي دهد كه پيشنهاد تعامل با ايران از جانب باراك اوباما از روز اول دروغي بيش نبوده است. در واقع اين آمريكايي ها هستند كه بايد در مذاكرات ژنو 3 ثابت كنند، ادامه دادن به گفت وگو با آنها وقت تلف كردن نيست. فعلا هيچ قرينه اي كه اين موضوع را تاييد كند وجود ندارد سهل است ترورهاي اخير و اظهارات چند هفته قبل جان ساورز ترديدي باقي نگذاشته است كه غرب به مذاكرات فقط به عنوان يك ابزار ايجاد فشار در كنار ابزارهاي ديگر نگاه مي كند. شرط آخر اين است كه همان طور كه ايران در تمامي نامه هاي 3 ماه گذشته خود به كاترين اشتون تاكيد كرده، هرگونه گفت وگو صرفا با هدف رسيدن به فرمولي براي همكاري برابر باشد والا اگر دشمني با ايران و مقابله با منافع آن همچنان هدف اصلي غرب باشد، هيچ اميدي به تداوم مذاكرات نيست.
3- ايجاد يك فرمول حفظ آبرو از طريق احياي مكانيسم مبادله. به طور مشخص درباره برنامه هسته اي ايران، آمريكا و بقيه اعضاي گروه 1+5 درپي آن خواهند بود كه مكانيسم مبادله را به هر شكل ممكن احيا كنند. در اينجا بسيار مهم است كه توجه كنيم نگاه غربي ها به مبادله چيست؟ طرف غربي بحث مبادله مواد هسته اي را دقيقا از روزي پيش كشيد كه از يك طرف مطمئن شد درخواست تعليق غني سازي از ايران يك مطالبه دست نيافتني است و از طرف ديگر به لحاظ منطقه اي خود را بيش از هر وقت ديگري نيازمند تعامل با ايران يافت. بحث از مبادله وارد ادبيات مذاكراتي 1+5 با ايران شد براي اينكه در همان حال كه آبروي غرب محفوظ مانده، راهي براي كوتاه آمدن و طلب همكاري از ايران، گشوده شود.
ايران در اصل با مكانيسم مبادله مخالفت نكرد و بحث فقط بر سر اين بود كه چه ضمانتي هست كه در ازاي موادي كه تحويل مي دهد، چيزي هم دريافت كند؟ برخورد آمريكا با بيانيه تهران نشان داد كه نگراني ايران در اين مورد كاملا به جا بوده است. در واقع مخالفت توام با بي آبرويي اوباما با بيانيه تهران دو دليل بيشتر نداشت. اول اينكه غربي ها مي خواستند مواد هسته اي را كه از ايران خارج مي شود ديگر به ايران برنگردانند اما بيانيه تهران مي گفت مواد به امانت گذاشته شده نزد تركيه هر زمان ايران اراده كرد بايد به داخل خاك آن برگردد. ثانيا بيانيه تهران به هيچ وجه متعرض حق غني سازي ايران در سطوح 20 و 5/3 درصد نمي شد در حالي كه آمريكايي ها بنا داشتند تحويل نهايي سوخت راكتور تهران به ايران را مشروط به تعليق غني سازي كنند.
آخرين خبرها نشان مي دهد فرمول هايي كه طرف غربي با خود به ژنو مي آورد بسيار ارتجاعي تر از پيشنهاد وين است. اگرچه همانطور كه مقام هاي كشورمان به طور رسمي هم اعلام كرده اند بحث درباره مبادله و اساسا هيچ بحث هسته اي به جز مواردي كه در بسته 2008 ايران آمده، در دستور كار مذاكرات با 1+5 نخواهد بود اما اگر هم بنا باشد كه روزي مذاكرات با «گروه وين» از سر گرفته شود، جز بيانيه تهران مبناي ديگري براي آن قابل پذيرش نيست.
4- بحث هاي منطقه اي. و نهايتا، بدون ترديد باز كردن مسيري براي ورود به بحث هاي منطقه اي با ايران در صدر دستور كارهاي غرب در مذاكرات ژنو خواهد بود. اتفاقاتي كه ظرف دو ماه گذشته در عراق و لبنان (تشكيل دولت مالكي در عراق و سفر احمدي نژاد به لبنان)رخ داد به خوبي ابعاد قدرت منطقه اي ايران را براي آمريكا شفاف كرده است. متقابلا حاد شدن نيازهاي آمريكا در افغانستان و اذعان همه طرف ها به اينكه اين گره جز به دست ايران باز شدني نيست، مذاكرات منطقه اي را تبديل به يك گزينه اجتناب ناپذير در تعامل 1+5 با ايران كرده است.
نكته اي كه در اينجا وجود دارد اين است كه غربي ها ظاهرا مايلند مسائل منطقه اي را از ديگر مسائل مانند بحث هسته اي تفكيك كنند و تصور مي كنند در حالي كه فشارهاي غير قانوني خود به ايران را ادامه مي دهند ايران حاضر به همكاري با آنها در پرونده هاي منطقه اي خواهد بود. مقام هاي ايراني اعلام كرده اند، ايران همانطور كه در بسته سال 2008 خود روشن كرده مجموعه مسائل روي ميز را يك بسته واحد مي داند و فقط در شرايطي كه ربط ميان آنها شفاف شده باشد وارد مذاكره در اين مورد خواهد شد.
جمهوري اسلامي:نمايش انتخابات در مصر«نمايش انتخابات در مصر»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛امروز دور دوم انتخابات مجلس مصر درحالي برگزار ميشود كه معدود احزاب معارضي كه در دور نخست انتخابات شركت كرده بودند دور دوم را تحريم كرده اند. با اين رخداد، در واقع، امروز حزب حاكم به خودش رأي خواهد داد و انتخابات اين دوره رژيم مبارك، به نمايشي مضحكتر و مفتضحتر از گذشته تبديل خواهد شد.
دور نخست اين به اصطلاح انتخابات، در روز يكشنبه گذشته برگزار شد و حزب حاكم با يك طرح از پيش برنامهريزي شده و كاملاً يكسويه و همراه با تقلب گسترده، 5/94 درصد كرسي ها، يعني 209 كرسي از مجموع 221 كرسي را از آن خود كرد. قرار است امروز تكليف بقيه كرسيها مشخص شود كه با خالي شدن ميدان، قبضه كردن اين كرسيها توسط حزب حاكم كاملاً قابل پيش بيني است.
اين انتخابات آنچنان ساختگي بود كه اكثريت عظيم مردم مصر، يعني حدود 85 درصد از شركت در آن خودداري كردند و اين انتخابات تنها با حضور 15 درصد راي دهندگان برگزار شد كه بدون ترديد يك رسوايي بزرگ براي رژيم حسني مبارك است.
دو گروه اخوان المسلمين والوفد كه در دور نخست شركت كرده بودند در آستانه برگزاري دور دوم اعلام كردند به دليل تقلب گسترده و ايجاد فضاي پليسي و سركوبگرانه در دور دوم شركت نميكنند. هر چند خروج اين گروهها از بازي و نمايش انتخاباتي رژيم مبارك، بر رسوايي و بي اعتباري اين رژيم ميافزايد ولي حركت درست اين بود كه اين گروهها با شناختي كه از اين رژيم داشتند، از ابتدا فريب بازي رژيم ديكتاتوري قاهره را نميخوردند.
در اين ميان، محمد البرادعي، دبيركل سابق آژانس بينالمللي انرژي اتمي و شاخصترين چهره سياسي مخالف مصر، سنجيدهتر عمل كرد و با رد حضور در اين انتخابات معيوب و مضحك، اعتبار خود را به بازي نگذاشت. رژيم قاهره از سال 1386 با خارج ساختن نظارت بر انتخابات از حيطه مسئوليت قوه قضائيه و سپردن آن به كميسيوني دولتي، نشان داد كه قصد دارد مجلسي كاملاً يكدست و تحت تسلط حزب حاكم و تابع نظرات دولت ايجاد كند. دولت قاهره از اينكه در مجلس گذشته 20 درصد كرسيهاي مجلس در اختيار گروه اخوان المسلمين، به عنوان بزرگترين و اصليترين رقيب حزب حاكم قرار داشت خشمگين بود و به دنبال فرصتي بود تا راه ورود مجدد به مجلس را بر اخوان المسلمين كاملاً سد كند. تغيير قانون انتخابات و لغو اختيارات قوه قضائيه، كه تا حدودي از استقلال نسبي برخوردار است، در همين راستا قرار داشت.
از سوي ديگر برخوردهاي شديد امنيتي و دستگيريهاي گسترده از جمله بازداشت 1400 نفر از فعالان اخوان المسلمين و سرانجام اقدامات سركوبگرانه در جريان دور نخست انتخابات كه به كشته شدن 4 نفر و زخمي شدن شمار ديگري منجر شد ترديدي باقي نگذاشت كه دولت مصر مصمم است نگذارد شرايط انتخابات 1384 تكرار شود.
هنوز مشخص نيست رهبران اخوان المسلمين با وجود اين اقدامات رژيم مصر، چرا از ابتدا اين انتخابات نمايشي را تحريم نكردند درحالي كه ساير تشكلها از جمله "جبهه ملي" به رهبري البرادعي، جنبش "الكفايه" از ابتدا فريب اين بازي را نخوردند. اكنون كاملاً مسجل شده است كه رژيم مبارك هرگز تحمل مخالفان را ندارد و از گروههاي مخالف، تنها به عنوان ابزاري براي مشروعيت بخشيدن به رژيم خود بهره ميجويد. اين احزاب و تشكلها بايد براي هميشه تكليف خود را با رژيم مبارك مشخص كنند و با تحريم همه جانبه رژيم، فرصت عوام فريبي و برگزاري نمايش دمكراسي را از ديكتاتور مصر كه هيچ اعتباري در نزد ملتهاي مسلمان منطقه و مردم آزاديخواه جهان ندارد، بگيرند و با اين اقدام، امكان فرو ريختن پايههاي حكومت ديكتاتور مصر را كه به شدت فرسوده و لرزان است، فراهم سازند.
در اين ميان برخورد غرب و به خصوص آمريكا با تحولات و واقعيتهاي سياسي مصر قابل تأمل است. آمريكاييها تنها، مدعي حمايت از دمكراسي هستند و در عمل، به تأمين اهداف استعماري خود ميانديشند و در قضيه انتخابات مصر نيز يكبار ديگر اين سياست مذبوحانه و حمايت دروغين آنها از دمكراسي كاملاً برملا شد.
قطعاً اگر وضعيتي كه بر فضاي سياسي مصر حاكم است و انتخاباتي كه به اين شكل برگزار گرديد در هر كشور ديگري كه مخالف سياستهاي آمريكاست، اتفاق ميافتاد، آمريكاييها فرياد قرباني شدن دموكراسي سر ميدادند، براي نقض حقوق بشر سينه چاك ميكردند و آن كشور را هدف بمباران تبليغاتي قرار ميدادند ولي همانگونه كه مشاهده ميكنيم در قبال انتخابات مضحك و كاملاً نمايشي مصر هيچ صداي انتقاد و اعتراضي از سوي دولتمردان آمريكا شنيده نميشودو حتي محافل مطبوعاتي غرب نيز رغبتي به پرداختن به اقدامات ديكتاتور قاهره و سياستهاي سركوبگرانه وي در جريان انتخابات اين كشور از خود نشان نميدهند.
اين موضوع جديدي نيست و طشت رسوايي غرب در ادعاي حمايت از دموكراسي پيشتر از اين، از بام افتاده است. جهانيان به ياد دارند كه چگونه در جريان انتخابات الجزاير، حزب "نجات اسلامي" اكثريت را به دست آورد ولي به دليل اينكه با غرب هماهنگ نبود مورد غضب غربيها قرار گرفت و سرانجام توسط نظاميان مورد حمايت غرب سقوط كرد و امكان تشكيل دولت نيافت.
در انتخابات گذشته فلسطين نيز غرب همين برخورد گزينشي و يكجانبه را در قبال جنبش حماس به كار گرفت و حماس كه با اكثريت پيروز انتخابات شده بود هدف انواع توطئهها و اقدامات خصمانه رژيم صهيونيستي و دولتهاي غربي واقع شد كه اين اقدامات خصمانه تاكنون نيز ادامه دارد. محاصره ظالمانه و چندين ساله مردم نوار غزه تنها به دليل انتقام گرفتن از مردم اين منطقه، به دليل راي آنها به حماس در انتخابات گذشته است. حتي جنگ ويرانگر رژيم صهيونيستي عليه مردم غزه و قتل عام مردم اين منطقه نيز كه با حمايتهاي پنهان و آشكار غرب همراه بود با هدف زمين زدن و ساقط كردن دولت منتخب حماس صورت گرفت.
انتخابات فرمايشي مصر يكبار ديگر پرده از چهره غرب فرو افكند، ادعاهاي دروغين غرب در حمايت از دموكراسي را آشكارتر ساخت و بهره برداري غرب از دمكراسي به عنوان يك ابزار سياسي را مورد تاكيد قرار داد.
رسالت:مومن بي دين!«مومن بي دين!»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد؛روايت عجيبي از امام صادق(ع) در مسائل الشيعه نقل شده كه فرمود: پيامبر اكرم(ص) ميفرمايد؛ ان الله عزوجل ليبغض المومن الضعيف الذي لا دين له فقيل له: و ما المومن الذي لا دين له؟ قال: الذي لا ينهي عن المنكر.
«به راستي خداوند عزوجل دشمن ميدارد مومن ناتواني را كه دين ندارد. به آن حضرت عرض كردند: مومن ناتوان كه دين ندارد، كيست؟ فرمود: كسي كه نهي از منكر نكند.(1)
منظور از مومن ضعيف چيست؟ اين ضعف آيا در نوع ايمان است يا در نوع درك او از هويت و ماهيت «منكر»؟ چرا كسي كه نهي از منكر نكند بيدين ميشود؟ و...
اينها سئوالاتي است كه ذهن هرمومني كه دغدغه حفظ ايمان خود را دارد به خود مشغول ميدارد.
در آستانه ماه محرم قرارداريم. ماهي كه شاهد تاسف بارترين رويداد تاريخ اسلام و جهان هستيم. ماهي كه فرزند پيامبر را به همراه 72 تن از ياران باوفايش به فجيعترين شكل ممكن به شهادت رساندند و اهل بيت او را به اسارت بردند.
ما در زيارت وارث در تكريم و تعظيم كار بزرگ اباعبدالله الحسين در كربلا و قداست خون او شهادت ميدهيم كه او به پيروي از خدا و رسول امر به معروف و نهي از منكر كرد تا به شهادت رسيد.
امام حسين(ع) به بزرگترين منكر زمان يعني يزيد، نه گفت و امت اسلامي را از همراهي با چنين حكومت فاسدي نهي فرمود.
چرا كه جد بزرگوارش پيامبر اكرم فرموده بود: لتامرن بالمعروف و لتنهون عن المنكر او ليسلطن الله عليكم شراركم فيدعو خياركم فلا يستجاب لهم.(2)
«بايد امر به معروف و نهي از منكر را ميان خودتان اقامه كنيد، رواج دهيد و نسبت به آن پايبند باشيد. اگر نكرديد، خدا اشرار و فاسدها و وابستهها را بر شما مسلط ميكند».(3)
طاغوت زمان در هر عصري بزرگترين منكر است. كسي كه نهي از اين منكر نكند به حسب روايت ياد شده گرفتار بيديني ميشود. فتنه سال گذشته بدون شك يكي از مظاهر خصومت ورزي دولتهاي استكباري عليه ملت ايران بود. متاسفانه برخي به خاطر حكومت دو روزه دنيا فرمولهاي نبرد نرم و براندازي جين شارپ، سوروس، ريچارد رورتي و مايكل لدين را عملياتي كردند و اقتدار ملي و امنيت نظام را هدف قراردادند.
شرارت اين جماعت تا آنجا پيش رفت كه شيمون پرز رئيسجمهور رژيم صهيونيستي از اصحاب فتنه به عنوان «بزرگترين سرمايه اسرائيل در داخل ايران » ياد كرد و نتانياهو نخست وزير رژيم صهيونيستي صراحتا گفت؛ «اصلاح طلبان به نيابت از اسرائيل با جمهوري اسلامي ميجنگند و اوباما رئيس رژيمي كه مفتخر به عنوان شيطان بزرگ است حمايت از فتنه گران را از اهداف استراتژيك آمريكا ناميد.
مقام معظم رهبري در پيام امسال به حجاج بيتالله الحرام فرمودند: «هيچ منكري زشتتر از خدمت به مستكبران نيست».(4)
بدون شك بزرگترين منكر در حوادث سال گذشته همين پديده فتنه و همراهي اهل فتنه براي غلبه اجانب و مستكبران به مقدرات كشور بود.
امام خميني(ره) زماني فرمود: «بزرگترين منكر غلبه اجانب بر ماست اين منكر را بايد نهي كنيد.»
اهل فتنه سال گذشته روز قدس با شعار نه غزه نه لبنان، جانم فداي ايران به استقبال حمايت از خونخوارترين رژيم نامشروع منطقه يعني رژيم صهيونيستي رفتند. آنها روز عاشورا در ائتلاف با منافقين و سلطنت طلبها بيپروا به ساحت مقدس امام حسين(ع) اهانت كردند و همصدا با بوقهاي آمريكايي و اروپايي شعار مرگ بر اصل ولايت فقيه سردادند. يكي از سران فتنه از اين جماعت رو سياه به عنوان «مردان خدا جو» ياد كرد؟!
مقام معظم رهبري به هر مناسبي و در هر جمعي از باب بصيرت افزايي مسئله فتنه را مورد بازخواني قرار ميدهند. لذا در ماه محرم يكي از اساسيترين مسائلي كه بايد به عنوان نهي از منكر مورد بازكاوي قرار گيرد مسئله فتنه سال گذشته و بررسي ابعاد آن است. اين مهم بايد از اين منظر صورت گيرد كه هشدار پيامبر اكرم(ص) در مورد «مومن بيدين» را جدي تلقي كنيم.
چندي پيش تعدادي از زندانيان مربوط به آشوبهاي سال گذشته مورد عفو قرار گرفته آزاد شدند. آقاي سيد محمد خاتمي چند روز پيش در روز عيد غدير در جمعي، در واكنش به آزادي برخي از كساني كه در فتنه سال گذشته نقش آفرين بودند گفت: «آزادي زندانيان ميتواند فضاي كينه توزي و تهمت را تلطيف كند. انتظار ما اين هست كه از فضاي تهديد به فضاي امن و آزاد كه مبناي همگان بخصوص حكومت، قانون اساسي باشد، گذر كنيم.»
تصور آقاي خاتمي از آن همه تهديد نرم آمريكا و رژيم صهيونيستي و توطئههاي براندازي نظام و اهانت به مقدسات مردم به عنوان يك «منكر» چيست؟ او اساسا «منكر» را در اندازهاي كه ملت ايران در قيام تاريخي 9 دي و22 بهمن شناسايي كردند و از آن تبري جستند نميبيند. ذهن او نسبت به صورت مسئله تهديد آمريكا و دشمن اصلي نظام به عنوان «منكر» خالي است. آنچه به عنوان صورت مسئله در ذهن او خودنمايي ميكند اين است كه يك فضاي «كينه توزي» و «تهمت» پديد آمد و عدهاي به جان هم افتادند حالا بايد براي رفع سوء تفاهم فضا را تلطيف كرد!
آقاي خاتمي مواضع اوباما و سران رژيم صهيونيستي در دفاع از اهل فتنه را هيچ ميانگارد، جانفشاني مردم در ايستادگي در برابر توطئه آمريكا و هوشياري در برابر نبرد نرم دشمن را تخطئه ميكند و بر آن عنوان «فضاي تهديد» مينهد. لذا خواستار ميشود يك فضاي «امن» و «آزاد» براي تداوم توطئه و فتنهگري پديد آيد!
وي براي اين گذر از قانون اساسي به عنوان «مبنا» ياد ميكند. اما تاكيدي روي اصول لا يتغير قانون اساسي ندارد.
اسلاميت و جمهوريت نظام، اصول مربوط به جايگاه ولايت فقيه و نهادهاي فيصله بخش چون شوراي نگهبان، جزء اصول لايتغير قانون اساسي است اما هيچكدام مورد تاكيد و تعظيم آقاي خاتمي نيست.
پس چه چيزي از قانون اساسي باقي ميماند كه ميتواند فيصله بخش اين «كينه توزي» باشد؟
اصلاح طلبان طي ظهور يك دهه خود در فضاي سياسي كشور همواره روي سه اصل قانون اساسي تاكيد داشتند.
1- اصل 24 قانون اساسي
2- اصل27 قانون اساسي
3- اصل 168 قانون اساسي
اصلاح طلبان فقط با اين سه اصل موافقند. آنها ميخواهند با تكيه بر اصل 24 قانون اساسي، هر چه ميخواهند بنويسند و با تكيه بر اصل27 هر چه ميخواهند در اجتماعات و راهپيماييها بگويند و لو مخالف مقدسات نظام، و لو مخالف مباني اسلام و لو مخالف حقوق عمومي ،ولو موافق سياستهاي آمريكا در منطقه، و لو موافق طراحيهاي نبرد نرم استكبار جهاني عليه ملت ايران!!
اصلاح طلبان با تكيه بر اصل168 قانون اساسي ميخواهند اگر يقه آنها را قانون گرفت بگويند ما «مجرم سياسي» هستيم. لذا در محاكمات علني شروع كنند به قهرمان بازي و خوش رقصي براي غرب جهت قطور كردن پرونده حقوق بشري سازمانهاي آمريكايي عليه نظام مقدس جمهوري اسلامي!!
مفهوم اين رويكرد استفاده ابزاري از قانون اساسي براي براندازي نظام است. 177 اصل قانون اساسي مورد انكار قرار ميگيرد حتي در همان سه اصل كه اينها به آن تمسك جستهاند قيد «حقوق عمومي» و «مخل به مباني اسلام» را دارد. اما آنها اين قيد را قبول ندارند. بيش از يك دهه است حقوق عمومي را زير پا گذاشتهاند و اخلال در مباني نظام و اسلام را در دستور كار خود دارند. براي چه؟ براي اينكه يك معروف را «منكر» و يك منكر را «معروف» جلوه دهند.
اكنون در نگاه اهل فتنه دفاع از نظام يك «منكر» و پذيرش حمايت غرب از رويكرد فتنه را يك «معروف» ميدانند. به همين دليل كادر فرهنگي خود را به رياست وزير فرهنگ و ارشاد دولت اصلاحات به لندن فرستادند تا اين حمايت را تضمين كند.
اگر آن روايتي را كه در آغاز مقاله آوردم صحيح بدانيم. به خوبي هشدار پيامبر گرامي اسلام را درك ميكنيم كه چگونه انسان مومن به واسطه پرهيز ازنهي از منكر و - بدتر از آن - دفاع از منكر،ممكن اسست خداي ناكرده به وادي بيديني افتد.
پي نوشت:
1- وسائل الشيعه ج 11، ص 399 و اصول كافي،
ج 5، ص 59
2- نهج الفصاحه- 2218
3- خطبههاي نماز جمعه آيتالله خامنهاي 25/9/79
4- رسالت25 آبان 89
قدس: مصر و بازي دموکراسي«مصر و بازي دموکراسي»عنوان يادداشت روز روزنامهي قدس به قلم حسن هاني زاده است كه در آن ميخوانيد؛دور دوم انتخابات پارلماني مصر در حالي آغاز شد که حزب دموکراتيک ملي الوفد به رهبري «السيد البدوي شحاته» انصراف خود را از شرکت در دور دوم انتخابات اعلام کرده است.اين حزب که از مهمترين جريانهاي سياسي ملي مصر پس از اخوان المسلمين است، انتخابات پارلماني را غير دموکراتيک و دولتي ناميده است.
در دور اول انتخابات، وزارت کشور مصر اجازه فعاليت تبليغاتي به اخوان المسلمين نداد و حزب حاکم با استفاده از امکانات دولتي، بيشترين کرسي هاي 508 نفري پارلمان را به دست آورد.
اعضاي اخوان المسلمين در دور اول انتخابات به صورت انفرادي شرکت داشتند و تنها 16 کرسي از کرسي هاي پارلماني را به دست آوردند، در حالي که اين جنبش در انتخابات سال 2005 ميلادي حدود 88 کرسي پارلماني را در اختيار داشت. اين انتخابات به دليل شرايط سياسي مصر و وضعيت جسماني رئيس جمهوري 83 ساله اين کشور از اهميت ويژه اي برخوردار است. انتخابات رياست جمهوري مصر سال آينده ميلادي برگزار مي شود و هر نامزد بايد رأي دو سوم از نمايندگان را براي شرکت در مبارزات انتخاباتي کسب کند.
سناريوي انتخابات پارلماني مصر نشان مي دهد، حزب حاکم دست کم 350 کرسي به دست مي آورد تا در انتخابات رياست جمهوري سال 2011 بتواند رأي تمايل خود را به «حسني مبارک» بدهد.
به موجب اين سناريو، «حسني مبارک» در انتخابات سال آينده بار ديگر رئيس جمهور مي شود و فرزند او، (جمال مبارک) به عنوان معاون اول برگزيده مي شود. البته در صورت درگذشت «حسني مبارک»، «جمال مبارک» بدون در نظر گرفتن آراي مردم رئيس جمهور آينده مي شود.
اين شرايط، پديده جديدي را در ادبيات سياسي جهان عرب با نام جمهوري سلطنتي پديد آورده که به موجب آن، انتقال قدرت از پدر به پسر تسهيل مي شود.آمريکا نيز که بيش از حقوق بشر، دموکراسي و آزادي انتخابات، نگران امنيت رژيم صهيونيستي است، تمايل دارد، «مبارک پسر» جانشين «مبارک پدر» شود.
گفته مي شود، نيروهاي مسلح و سازمانهاي امنيت مصر هم حاضر نيستند، فرد ديگري خارج از چرخه نيروهاي مسلح و دستگاه هاي امنيتي قدرت را در اين کشور به دست گيرد.شايد به همين دليل است که شخصيت هايي مانند محمد البرادعي مديرکل سابق آژانس اتمي و ايمن نور، رئيس حزب الغد و نيز سعدالدين ابراهيم، رئيس مرکز مطالعاتي ابن خلدون هيچ بخت و اقبالي براي شرکت در انتخابات سال آينده ندارند.
مردم سالاري:تحريم سوخت هواپيما ها و تلقي غرب از تحريم ها«تحريم سوخت هواپيما ها و تلقي غرب از تحريم ها»عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري به قلم حميدرضا شکوهي است كه در آن ميخوانيد؛تحريم هاي اقتصادي برضد ايران، اگرچه از بدو پيروزي انقلا ب اسلا مي وجود داشته و کسي هم نمي تواند مدعي شود که «هيچ» تاثيري در کشور ما نداشته است، اما واقعيت آن است که اين تحريم ها هيچ گاه نتوانسته دولت و ملت ايران را با مشکل لا ينحلي مواجه سازد. اما نکته جالب اينجاست که دولت هاي غربي، به ويژه طي سال هاي اخير که شدت تحريم ها بر ضد ايران افزايش يافته مدعي هستندکه اين تحريم ها نه به زيان مردم، بلکه برضد دولت ايران است.
اما مروري کوتاه بر عملکرد غرب در تحريم ايران، خلا ف اين ادعا را ثابت مي کند. اشتباه غرب اين است که ملت و دولت در ايران را دو جز» جداگانه محسوب مي کنند در حالي که هر دو جزئي از ايران هستند و اين که تحريم ها صرفا بر ضد يکي از آنهاست و بر ديگري اثر ندارد، اظهار نظري منطقي نيست. مصداق اين ادعا، تحريم سوخت هواپيماهاي ايراني در برخي فرودگاه هاي اروپايي است.
بر طبق خبرهاي موجود، هواپيماهاي مسافربري ايران، از دريافت سوخت در فرودگاه لندن محروم هستند و براي دريافت سوخت بايد به فرودگاه هاي وين يا هامبورگ مراجعه کنند و اين يعني چند ساعت معطلي اين مسافران در هواپيما براي سوخت گيري.
البته نکته جالب توجه اينجاست که طي هفته هاي اخير علي رغم اين محدوديت ها، هيچ يک از پروازهاي ايران اير در اروپا لغو نشده و اين مصداق بارزي از تحليل غلط غربي ها در مورد تحريم ها و همچنين تقسيم بندي تحريم ها است.
به نظر مي رسد اکنون بهترين راهکارها پيش روي غرب اين است که کمي به عقب برگردند و عملکرد 30 سال اخير خود را بررسي کنند تا دريابند که هدفي از تحريم ها را که پيگيري مي کردند به هيچ وجه قابل حصول نيست. تجربه نشان داده هر گونه رفتار افراطي غرب در قبال ايران تنها موجبات واکنش ايران و ايرانيان برضد غرب را فراهم مي سازد. تحريم سوخت هواپيماهاي ايراني، يک مصداق بارز از تلقي نادرست غرب از تحريم ايران است.
سياست روز:راه نجات اروپا«راه نجات اروپا»عنوان سرمقالهي روزنامهي سياست روز به قلم قاسم غفوري است كه در آن ميخوانيد؛سرانجام پس از مدتها گمانه زني «كاترين اشتون» مسئول سياست خارجي اروپا از آمادگي اروپا در كنار ساير اعضاي گروه 1+5 براي بازگشت به ميز مذاكره با جمهوري اسلاميايران خبر داد. بر اساس گزارشهاي منتشره اين مذاكرات 15 و 16 آذر در سوئيس برگزار ميشود.
البته چنانكه پيش بيني ميشد، كشورهاي غربي بويژه آمريكا كه در رسيدن به اهداف خويش در برابر ايران ناكام ماندهاند، در آستانه مذاكرات فضاسازي منفي و تكرار ادعاهاي واهي را در پيش گرفتهاند. آنها به زعم خويش تلاش دارند تا چنان وانمود سازند كه حضور ايران در مذاكرات به دليل اعمال فشارهاي اين كشورها بوده و نه برگرفته از سياستهاي منطق گرايانه جمهوري اسلاميكه همواره مذاكره را تنها راه حل مسائل مربوط ميان طرفين عنوان داشته است.
رويكرد كشورهاي اروپايي در كنار ساير اعضاي گروه 1+5 به كنار نهادن سياست فرار از مذاكره و بازگشت به راه حل مذاكره در حالي امري مثبت و قابل توجه است كه كشورهاي اروپايي در اين ميان بايد چند اصل را مورد توجه قرار دهند تا مانند گذشته تحت تأثير فريب كاريهاي آمريكا، منافع خويش را در قبال ايران از دست ندهند.
1) كشورهاي اروپايي بايد دريافته باشند كه مسئله تحريم و تهديد، امري نخ نما و سوخته است كه دستاوردي براي آنها ندارد. اروپا بايد بداند كه در شرايط كنوني كه اين قاره با بحران شديد اقتصادي مواجه است و اعتصابها و اعتراضهاي مردميبه امري روزانه در كشورهاي اروپايي مبدل شده، ادامه دادن به تحريمهاي يك جانبه و حتي تحريمهاي اعمال شده از سوي قطعنامه غيرقانوني 1929 جز افزايش بحران اقتصادي اروپا نتيجهاي به همراه ندارد.
جهانيان اذعان دارند كه با كناره گيري اروپاييها، ساير كشورها براي برخوردار شدن از ظرفيتهاي اقتصادي ايران وارد ميدان شدهاند، لذا اروپا با تحريم ايران، عملاً خود را تحريم كرده است. بر اين اساس اروپا بايد با رويكرد به اصل مذاكره بر اساس اصل (برد - برد) و پايان دادن به سياست تهديد و تحريم، فرصتي دوباره براي خود جهت حضور در بازار گسترده ايران كسب كند چرا كه استمرار سياستهاي گذشته صرفا به بحرانيتر شدن شرايط اروپا منجر ميشود.
2) اروپا بايد بداند كه همگرايي به آمريكا نه تنها منافع آن را در قبال ايران تأمين نكرده بلكه اروپا را قارهاي وابسته و غير مستقل نشان داده كه توانايي تصميم گيري براساس منافع خود را ندارد. نكته بسيار مهم آنكه آمريكا با حربه همراه ساختن اروپا با اجراي تحريمها عليه ايران، عملاً اروپا را از منابع اقتصادي مهم محروم ساخته تا در لواي آن بتواند سلطه خود بر اين قاره را حفظ كند. بر اين اساس، اروپا بايد در مذاكرات كنوني و آينده روابط با ايران ضمن كنار نهادن اشتباه همگرايي با آمريكا، سياستي مستقل همراه با تعامل و مذاكره را در پيش گيرد تا بيش از اين با حقارت همراهي با آمريكا مواجه نشود.
3) اروپا بايد آموخته باشد كه جامعه جهاني بر صلح آميز بودن فعاليتهاي هستهاي ايران تأكيد دارد و پذيرنده هيچ گونه مخالفتي با ادامه فعاليتهاي هسته اي ايران نميباشد. اروپا اگر به دنبال ادامه بازيگري در معادلات جهاني و خروج از انزواي كنوني است بايد به سياستهاي سوخته و شكست خورده در قبال ايران پايان دهد چرا كه در غير اين صورت با انزواي جهاني بيشتري مواجه خواهد شد.
در نهايت در باب مذاكرات آتي ايران و 1+5 ميتوان گفت كه اين مذاكرات، آزموني بزرگ براي كشورهاي اروپايي است كه ضمن بهبود چهره مخدوش شده خود در ميان ملت ايران ، استقلال خويش از آمريكا را نيز اثبات كنند چرا كه ادامه سياستهاي گذشته جز افزايش هزينههاي اروپا به ويژه تشديد انزواي جهاني آن نتيجه اي به همراه نخواهد داشت.
تهران امروز:چرا بايد بيانيه تهران را مبناي مذاكرات قرار داد؟«چرا بايد بيانيه تهران را مبناي مذاكرات قرار داد؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي تهران امروز به قلم دكتر رحمان قهرمانپور است كه در آن مي خوانيد؛صفآراييها در مقابل مذاكرات ايران و 1 + 5 در آستانه مذاكرات ژنو در حال نهايي شدن است. عدهاي معتقدند اصولا مبنا و حرف مشتركي براي مذاكره وجود ندارد و بنابراين نفس مذاكره موضوعيت ندارد. در مقابل گروهي هستند كه مذاكره را در هر حال بهتر از انفعال و سكوت ميدانند. استدلال گروه نخست اين است كه مذاكرات ايران با اروپا و سپس گروه 1 + 5 تاكنون نتيجه مشخصي در بر نداشته و حاصل اين مذاكرات چيزي جز اصرار هر دو طرف بر مواضع قبلي خود نبوده است.
هدف غرب از مذاكره نه شنيدن مواضع ايران و تنظيم سياستهاي خود بر اين اساس بلكه اصرار بر مواضع قبلي و تهديد ايران به كوتاه آمدن از سياستهاي پيشين خود بوده است. مذاكرات منجر به توقف صدور قطعنامهها و تحريمهاي جديد نشده و بنابراين در عمل فايدهاي براي ايران نداشته است. از نگاه اين عده ايران با مذاكره نكردن در واقع گروه 1 + 5 را تنبيه ميكند تا بداند كه سياست چماق و هويج جوابگو نيست و بايد در شرايطي برابر و عادلانه با ايران وارد مذاكره شود.
در مقابل گروه دوم منطق خود را واقعگرايي و عملگرايي ميدانند و معتقدند در هر شرايطي مذاكره كردن بهتر از مذاكره نكردن است. در شرايطي كه گروه 1 + 5 كار خود را انجام ميدهد و تحريمها هم اعمال شدهاند، در صحنه نبودن ايران شرايط را بدتر ميكند. بسياري از آنهايي كه اكنون موافق مذاكرهاند، پيش از اين از مخالفان سرسخت مذاكره بودند و مقاومت را تنها راهحل موضوع هستهاي ميدانستند اما دست و پنجه نرم كردن با واقعيتهاي عملي، آنها را به بازنگري در مواضع خود رهنمون كرده است.
مسئله هستهاي امري مستحدثه است اما جمهوري اسلامي ايران از ابتداي امر همواره با مسئله نظام سلطه و نحوه مواجهه با آن دست به گريبان بوده است. جنگ تحميلي هشت ساله اوج رويارويي اين دو نحوه تفكر و گرايش سياسي بود.
عدهاي سازمان ملل را ابزار دست زورگويان ميدانستند و البته درست هم ميگفتند زيرا انتظار اجراي عدالت از سوي سازمان ملل و شوراي امنيت يا هر نهاد ديگري اساسا موضوعيت ندارد. هيچيك از سازمانها در اساسنامه خود قيد نكردهاند كه وظيفه آنها اجراي عدالت در نظام بينالملل است و اجماع همگاني نيز اين است كه اين نهادها تبلور سلسله مراتب قدرت در نظام بينالملل باشند. براي استيفاي حقوق مسلم خود نبايد از مذاكره هراس داشته باشيم.
در شرايطي كه خالي كردن ميدان به رقيب اين امكان را ميدهد كه ما را عامل شكست ديپلماسي جلوه داده و تبليغات رسانهاي ناحقي عليه ما راه بيندازد و عقلانيت، كارآمدي اقتضا ميكند صحنه را به رقيب واگذار نكنيم.
منطق نظام بينالملل و روابط ميان كشورها همكاري در عين رقابت است. اين دو عنصر را نميتوان و نبايد از يكديگر جدا كرد. در عالم واقع همكاري و رقابت مطلق نداريم. اين دو با هم و در معيت يكديگر معنا پيدا ميكنند. شاقول ما براي تنظيم رابطه ميان همكاري و رقابت در تعامل با ساير بازيگران و ازجمله گروه 5+1 بايد منافع ملي و روش ما كارآمدي باشد. ميتوان منافع ملي را با انواع روشها بهدست آورد اما روشي برتر است كه در آن كارآمدي و موضع برتر نظام حفظ شود.
نبايد مذاكره را به اين بهانه كه ابتكار عمل دست ما نيست كنار گذاشت. بايد به دنبال آن باشيم كه در مذاكرات ابتكار عمل و موضع برتر با ما باشد. به اين دليل اصرار بر احياي بيانيه تهران اهميت ويژهاي دارد و ميتواند برگ برنده و ابتكار عمل ايران در مذاكرات پيشرو باشد. در غير اين صورت مذاكرات به يك نمايش رسانهاي تبديل خواهد شد كه برنده و بازنده آن را الزاما ما تعيين نميكنيم.
از همينرو معتقديم در مذاكرات ژنو تاكيد بر احياي بيانيه تهران اهميت استراتژيكي دارد و ميتواند مسيري جديد را در پرونده هستهاي جمهوري اسلامي ايران گشوده و موضع آن را كارآمدتر كند. به باور ما به دلايل زير هيات مذاكره كننده ايراني بايد احياي بيانيه تهران را هدف اصلي خود در مذاكرات ژنو قرار دهد.
1 - احياي بيانيه تهران در مورد مبادله سوخت از نظر نمادين و افكار عمومي امتيازي براي جمهوري اسلامي ايران محسوب ميشود. طي چند سال گذشته بيانيه تهران مهمترين اقدام ايران بعد از توافق كاري يا مداليته با آژانس بود و به همين دليل احياي آن ميتواند موازنه را در مذاكرات به نفع ايران تحت تاثير قرار دهد. طرح مبادله سوخت را ابتدا غربيها مطرح كردند اما جمهوري اسلامي ايران با بيانيه تهران آن را به شكلي درآورد كه منافعش در آن لحاظ شده باشد. بازگشت به بيانيه تهران در سطح افكار عمومي به معناي آن است كه ابتكار عمل در دست ايران و نه گروه 5+1 است.
2 - بيانيه تهران در عرصه داخلي محصول نوعي اجماع نظر ميان گروههاي سياسي بود. هر چند در ابتداي طرح موضوع در پي مذاكرات ژنو در مهر 1388 برخي بازيگران سياسي به مخالفت با آن برخاستند و حتي آن را نوعي فريب تلقي كردند اما در پي چند ماه كش و قوس سياسي سرانجام اين اجماع نظر حاصل شد كه تحت شرايطي مبادله اورانيوم غني شده در داخل با سوخت موردنياز رآكتور تهران ايرادي ندارد و به اين ترتيب تابوي مبادله سوخت شكسته شد. برزيليها سالهاست همين كار را انجام ميدهند. يعني بخشي از سوخت مورد نياز اين كشور در داخل و بخشي ديگر در خارج غنيسازي ميشود. از نظر مديريت موضوع، ايجاد اجماع موفقيتي براي دستگاههاي ذيربط و مخصوصات وزارت خارجه بود.
براي درك اهميت اين اجماع نظر كافي است پيشنهاد غنيسازي در خاك روسيه را به ياد آوريم كه در زمان رياست آقاي لاريجاني بر شوراي عالي امنيت ملي مطرح شد ولي به دليل انتقادها به نتيجه نرسيد. ابتكار وي در مورد مداليته براي حل مسائل مهم باقيمانده ميان ايران و آژانس نيز به نتيجه مطلوب منجر نشد. پيشنهاد مبادله سوخت بعد از بيانيه مهر 1382 سعدآباد دومين موردي بود كه با نوعي اتفاق نظر در داخل همراه شد و از اين رو براي مجموعه دولت اهميت ويژهاي دارد.
3 - از سال 1382 همواره اين موضوع در محافل تصميمگيري مطرح بود كه چگونه ميتوان از كمك دولتهاي تا حدي همسو با جمهوري اسلامي ايران در موضوع هستهاي بهره گرفت. در سالهاي اوليه طرح موضوع هستهاي، جمهوري اسلامي ايران عمدتا متوجه قدرتهاي بزرگ بود و قدرتهاي در حال ظهور را واجد وزن زيادي در حوزه حساس امنيت بينالمللي و خلع سلاح نميدانست.
مذاكره با اتحاديه اروپا با همين ذهنيت طراحي شده بود اما در اين ميان تجربه برزيل و آرژانتين در ايجاد يك مركز مشترك منطقهاي براي حسابرسي و راستيآزمايي هستهاي موسوم به ABACC حائزاهميت بود و نشان ميداد ابتكار عملهاي منطقهاي هم ميتواند مفيد واقع شود در مصاحبه با روزنامه انگليسي زبان «زمان» در تركيه در سال 2006 اين ايده را مطرح كردم كه ايران و تركيه به همراه عراق ميتوانند نهادي مشابه به ABACC در منطقه ايجاد كنند، زيرا مسئله هستهاي صرفا مسئله امروز نيست و در آينده هم موضوع روز و مهم خواهد بود.
بيانيه تهران تجلي توجه به اهميت سطح منطقهاي و نيز نقش قدرتهاي در حال ظهور در حل مسائل مهم جهاني بود و در عمل جانشين سياست نگاه به شرق شد كه بر نزديكي به روسيه و چين در مسئله هستهاي ايران تاكيد ميكرد. تجربه چند سال گذشته نشان داد روسيه و چين محدوديتهايي در حمايت از حقوق هستهاي ايران در شوراي امنيت دارند و بنابراين قدرتهاي در حال ظهور مورد توجه قرار گرفتند.
از زاويهاي ديگر بيانيه تهران نمود عملي سياست خارجي مبتني بر تعامل ضدنظام سلطه بود و از اين نظر موقعيتي بزرگ براي جمهوري اسلامي ايران محسوب ميشد. احياي بيانيه تهران يعني احياي روند روبهرشد نقشآفريني قدرتهاي در حال ظهور در نظام بينالملل و مخصوصا قدرتهايي كه با سلطه غرب بر نظام بينالملل موافق نيستند.
4 - آنگونه كه بعدها معلوم شد همراهي برزيل و تا حدي كمتر تركيه با بيانيه تهران نتيجه درخواست اوباما از رهبران اين كشورها بود و از اين رو مخالفت غرب با بيانيه تهران عدم صداقت كاخ سفيد را نشان ميداد. از اين زاويه، احياي بيانيه يا بهتر بگوييم روند بيانيه تهران بارديگر دوگانگي در برخورد آمريكا و اروپا با پرونده هستهاي ايران را نشان خواهد داد و اين از نظر تاثيرگذاري روي افكار عمومي اهميت ويژهاي دارد.
احياي بيانيه تهران و حتي تاكيد بر آن تلويحا به معناي تاكيد بر عدم صداقت غربيها در برخورد با موضوع هستهاي ايران و قرار دادن آنها در موضع انفعالي است. اين امر از نظر فضاي رسانهاي هم مهم است. تبليغات غرب تاكنون مبتني بر اين فرض بوده كه ايران در برخورد با مسئله هستهاي خود صادقانه عمل نميكند اما پيشبرد بيانيه تهران تا حدي روي اين نوع تبليغات اثر خواهد گذاشت و شرايط را به نفع ايران تغيير خواهد داد.
5 - تثبيت روند بيانيه تهران و محور قرار گرفتن آن در مذاكرات آتي هستهاي به معناي عبور از موضوع غنيسازي است. از سال 2003 تاكنون غرب همواره اعلام كرده غنيسازي خط قرمز آن بوده و از آن عدول نخواهد كرد و به همين دليل در هر مذاكرهاي، مسئله محوري را غنيسازي قرار داده است. اگر ايران بتواند در عمل موضوع مبادله سوخت را جايگزين غنيسازي كند يك موفقيت بزرگ ديپلماتيك براي كشورمان محسوب ميشود. در صورت تحقق اين امر مسئله اصلي نه بحث بر سر توقف غنيسازي بلكه در مورد مديريت اورانيوم كمتر غني شده توليد شده در خاك ايران خواهد بود.
در اين حالت امكان بحث در مورد مدل برزيل مبني بر تقسيم غنيسازي در داخل و خارج وجود دارد. البته موفقيت اين فرمول منوط به آن است كه روند صدور قطعنامهها عليه جمهوري اسلامي ايران متوقف شود. در عين حال نبايد فراموش كرد تحقق مبادله سوخت فلسفه صدور قطعنامهها عليه ايران را به چالش خواهد كشيد. وقتي ايران در راستاي اثبات نيات صلحآميز خود بخشي از اورانيوم توليد شده در داخل را در خاك كشوري ديگر نظير تركيه به امانت بگذارد دليلي براي نگراني از بابت انحراف برنامه هستهاي ايران از سوي غرب وجود ندارد.
6 - آقاي احمدينژاد و برخي از مسئولان اعلام كردهاند مسئله هستهاي تمام شده است. منظور از اين عبارت آن است كه ايران مذاكره به شيوه گذشته در مورد توقف غنيسازي را قبول نداشته و آن را تمام شده ميداند. در اين راستا ايران به جاي مذاكره در مورد غنيسازي، مذاكره در مورد مبادله سوخت را پيشنهاد ميكند تا هم از موضوع غنيسازي عبور كند و هم بار سياسي پرونده هستهاي را كمتر كرده آن را به سوي تبديل شدن به يك پرونده فني – حقوقي سوق دهد. اگر موضوع مذاكره از مسئله غنيسازي به مسئله مبادله سوخت تغيير كند، معناي ضمني آن ميتواند پايان گفتوگو در مورد غنيسازي حداقل به صورت موقت باشد. زيرا مبادله سوخت بيشتر از آنكه مربوط به تعهدات يا حقوق ايران باشد، با همكاري آژانس در تهيه سوخت براي استفاده در رآكتورهاي هستهاي مرتبط است.
همانطور كه برخي مسئولان اعلام كردهاند تهيه سوخت براي رآكتور تحقيقاتي اميرآباد كه داراي مصارف پزشكي و صنعتي است جزو وظايف آژانس بوده اما جمهوري اسلامي ايران براي اثبات نيات صلحآميز خود اعلام كرد حاضر است از طريق به امانت گذاشتن بخشي از اورانيوم غني شده خود در خاك تركيه اين سوخت را تهيه كند. بيانيه تهران هم مذاكره هست، هم نيست. مذاكره هست چون به هر حال دو طرف موضوعي براي مذاكره دارند، مذاكره نيست چون دستور كار مورد نظر 5+1 نيست.
مذاكره هست چون به كليديترين عنصر در مسئله هستهاي ايران يعني اعتمادسازي ميپردازد. مذاكره نيست چون اعتمادسازي را با ابتكار ايران و نه گروه 5+1 مطرح ميكند.
قابل پيشبيني بود كه غرب در برابر اين حركت ايران اقدام متقابل انجام خواهد داد كه عدم پذيرش استانبول تركيه به عنوان مكان انجام گفتوگوها و مخالفت با حضور تركيه و برزيل در دور نخست گفتوگوها اولين واكنش بود. با اين حال ضروري است جمهوري اسلامي ايران براي حفظ ابتكار عمل در دست خود، بيانيه تهران را اصليترين دستور كار براي نشست ژنو قرار دهد.
اينكه گروه 5+1 به سوالهاي مطرح شده از سوي ايران جواب بدهد يا ندهد در وهله دوم اهميت قرار دارد. حتي اگر جواب آنها ما را مطمئن كند هدف غايي آنها چيست كه بعيد است چنين باشد، باز هم در نقطه شروع بحثي قرار خواهيم گرفت كه چند سال پيش در آن قرار داشتيم.
بايد توجه كرد مذاكرات ژنو عرصهاي براي آزمون فرضيههاي دانشگاهي و يافتن برخي پرسشهاي شخصي نيست و آنها كه مذاكره ميكنند نه براي خودشان و گروهشان كه براي ملت ايران مذاكره ميكنند. همانطوري كه ديپلماسي ارسال نامه به دليل غير واقعبيني، ناكارآمد شد، وارد شدن به مذاكرات ژنو با همين نگرش هم محكوم به شكست است.
بزرگي زماني گفت در مذاكرات پاريس «درّ غلطان داديم آبنبات گرفتيم» اما همين بزرگوار زماني كه در مصدر كار قرار گرفت ناگزير از پذيرش مداليته با آژانس شد، مداليتهاي كه پرونده آن حتي در گزارش اخير آمانو هم بسته نشده است.
ابتكار:قوميت فرصت نيست، تهديد است«قوميت فرصت نيست، تهديد است»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم جاماسب محمدي بختياري است كه در آن ميخوانيد؛با انتشار بخشي ديگر از اسناد سياسي وزارت امورخارجه آمريکا نکات شايان توجهي در آن به چشم مي خورد.
بر اساس يکي از اين اسناد که سايت و يکي ليکس آن را منتشر کرد، مقامات اسرائيلي از دولت آمريکا خواستند تا درمورد مسئله قوميت ها در ايران براي تحت فشار گذاشتن حکومت آن کشور تلاش کند که آمريکا اين پيشنهاد را رد مي کند.صرف نظر از صحت و سقم اين اسناد،شکي نيست که قوميت گرايي به عنوان يکي از چالش هاي سياسي ايران پس از انقلاب و يکي از مهمترين دغدغه هاي ملي براي آينده از بعد سياسي امنيتي خواهد بود.
گرچه اين چالش به سبب اقتدار نظم مستقر سياسي مهار شده است، اما به علت عدم توجه به ريشه ها و علت يابي اين پديده مهار آن بدون توجه به زير ساخت هاي فرهنگي و سياسي آن به مصداق«آتش فرو نشاندن و اخگر گذاشتن است.» با ورود انديشه هاي تجدد به ايران و رشد و بيداري عمومي و برانگيخته شدن نگاه استعمار گرايانه غرب و شرق به سرزمين مان، از قوم گرايي بايد به عنوان يکي از جنبش هاي انحرافي در سده اخير و از مهمترين آفات مدرنيزاسيون از آن ياد کرد.
قوم گرايي نه تنها خطرات بس عديده و گسترده اي براي استقلال و تماميت ارضي کشور دارد، بلکه سد راه رشد و توسعه و دموکراسي است. قوميت گرايان با به خطر درآوردن زنگ استقلال و تماميت ارضي کشور اين احساس را به تحرک وا مي دارد که حفظ استقلال و يکپارچگي سرزميني مقدم تر و اولي تر از هر خواسته اي است.
همين مسئله باعث برانگيخته شدن احساسات ملي و عزم و جزم عموم براي استحکام پايه هاي اقتدار گرايي است.بدون ترديد کشورهاي مخالف ايران با ابزارها و سازمان هاي امنيتي خود از قوميت در ايران به عنوان يک پتانسيل براي برهم زدن نظم و امنيت نگاه مي کنند.تلاش مي کنند از اين مسئله به عنوان اهرمي براي کسب امتياز بهره ببرند.
نگارنده پس از درج کاريکاتوري در روزنامه ايران و اقدامات هرج و مرج طلبانه عده اي فرصت طلب از اين مسئله با درج مرقومه اي در دوتا ازصحيفه هاي سراسري چند راه کار ارائه دادم،اما چون پند ناصحان و نقد ناقدان و دغدغه دلسوزان چندان کارگر نيفتاد و موضوعيت آن هم چنان به قوت خود باقي است راهبردهاي خود را به گونه اي ديگر باز گو مي کنم.
پروژه ملت سازي يکي از مباحث مهم علوم سياسي است که پس از رخداد انقلاب مشروطيت و پايه گذاري ايران نوين، بدون آمريت حکومت در دوره پهلوي اول توسط عده اي از روشنفکران ايران آغاز مي شود.اين گروه به علت پرهيز راه اصلاح گرايانه و تدريجي و انتخاب مشي انقلاب گونه در حوزه فرهنگ و سياست به ورطه راديکاليسم سقوط مي کنند.
انحراف روشنفکران از مسير صحيح و اصلي خود باعث حساسيت و برانگيختن اعتراض دينداران و جامعه مذهبي کشور و توقف اين پروژه مي شود.پروژه ملت سازي پس از ناکامي با چنان حساسيتي روبه رو مي شود که هيچگاه ازدريچه سياسي وامنيتي بدان نگريسته نشده،بلکه وجه عقيدتي آن بر ساير رويکردهاي ديگر غلبه نمود.اکنون براي ريشه يابي شکل گيري پديده اي به عنوان قوميت گرايي در ايران به چند مسئله ذيل اشاره کرد.
1-عدم توجه به هويت ملي: پس از انقلاب در ايران به علت پذيرش ايدئولوژي جهان شمولي اسلامي و تمرکزبر تبليغ و گسترش آن نه تنها به هويت ملي توجهي نشد،بلکه به گونه اي وانمود شد که گويا مليت رو در روي مذهب است. به علت عدم توجه به هويت ملي، خرده هويت ها همچون هويت قومي رشد کرده است درصورتيکه هويت قومي بايد ذيل سقف هويت ملي تعريف و ارزيابي شود.
2- توسعه نا متوازن اقتصادي : به علت عدم رشد شهرنشيني در ايران و غلبه فرهنگ عشيره اي و خويشاوند سالاري و رسوخ اين فرهنگ به درون نخبگان و توجه مسئولين به شهر و زادگاه خود در هنگام کسب مناصب امور و يا برنامه ريزي هاي غلط باعث ايجاد ياس و بدبيني در ساير نقاط کشور مي شود، هر کدام از شهروندان ساز خود را مي زنند و از حکومت مرکزي فاصله مي گيرند .
3- الگو برداري غلط از بيگانگان : در بين مشرب هاي سياسي ايران مارکسيست لننيست ها بنيانگذار و مبلغ قوميت گرايي در ايران بودند. مارکسيست ها به جاي بومي کردن آموزه هاي مارکسيستي با الگوبرداري غلط از بيگانه رو ي اين مسئله تاکيد و پافشاري مي کردند. آنها بيش از آنکه تاريخ ايران را مطالعه کنند، بيشتر به مطالعه تاريخ شوروي روي آوردند و مي خواستند يک مدلي از فدراليسم شوروي را در ايران پياده کنند. حال آنکه شوروي يک کشوري بود با مليت ها ، فرهنگ ها و مذاهب گوناگون که هيچ گونه اشتراک هويتي با حکومت مرکزي نداشتند و در طي چند ساله اخير به وجود آمده بودند، لذا با ايران تفاوت ماهوي داشت . شگفت آنکه تفکري که توسط مارکسيست ها بنيان گذاشته شد امروز توسط ليبرال مسلکان تبليغ و ترويج مي شود .
4- وجود تبعض هاي نارواي گوناگون: انقلاب اسلامي در ذات خود انقلابي عاري از تبعيض و داراي هويتي عدالت طلبانه بوده است. اين انقلاب که در ابتدا داراي رسالت جهاني بود نه تنها حمايت از مسلمانان جهان را در صدر برنامه هاي خود داشت، بلکه حمايت از جنبش هاي رهايي بخش در سراسر جهان به عنوان اصلي از اصول قانون اساسي آن مبدل گشته است. لذا اگر تبعيض هايي هم چه در حيطه مذهب و يا سياست رشد کرده است، هيچ بنيان فکري در درون انقلاب نداشت.
تبعيض هاي موجود برداشت و سليقه ي گروه هايي است که بعدها بوجود آمدند.
تقويت روح ايران گرايي و افتخار به باورهاي ملي و غلبه اين فرهنگ باعث اضمحلال و به حاشيه رفتن تفکرات بيمارگونه اي چون قوم گرايي مي شود.صدا و سيما به عنوان يک رسانه ملي و ساير نهادهاي تربيتي بايد بيش از ساير دستگاه در اين مسير در جهت فرهنگ سازي تلاش و کوشش کنند.
آفرينش:هيچ سياستي بهتر از صداقت نيست«هيچ سياستي بهتر از صداقت نيست»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد؛وقتي که از روانشناسان ديني راجع به ريشه دروغ مي پرسيم به يک جواب مي رسيم و آن هم «ترس» است. کسي که دروغ مي گويد ترسو است . ترس از دست دادن چيزي يا بدست نياوردن آن، ترس از رسيدن يا نرسيدن به جايگاه و مقام و يا ترس از آبرو و يا... .دروغ گفتن و تهمت زدن اززشت ترين و پليد ترين گناهاني است که روح پاک آدمي را به سمت سياهي و ابتذال سوق مي دهد. و خاصيت آن در نهايت براي فرد گناه کار رسوايي و ملامت است.
جاي بسي تاسف است که بخواهيم بگوييم اين دو اخلاق ناپسند در کشور ما رواج پيدا کرده و از برخي افراد عادي در سطح جامعه تا برخي ازسياسيون کشور را با خود همراه کرده است. اما در اين دو طبقه کار بزرگان سياسي کشور سخت تر و ملموس تر است. از آنجا که عامه جامعه همواره دچار تبعيت از نخبگان سياسي و مسئولين کشور هستند با عدم رعايت موازين اسلامي از سوي نخبگان انتظار مي رود تا مردم نيز از آنها تاثير بپذيرند.
اما نبايد از ياد برد که سال هاي متمادي از دوران هاي شاهنشاهي گرفته تا به امروز شعار انقلاب اسلامي در يک جمله خلاصه شده است «سياست ما عين ديانت ماست».پس چگونه است که تهمت زدن و افترا بستن به ديگران و محکوم کردن ديگران درميان سياسيون کشور رواج پيدا کرده است. و بدون داشتن مستنداتي و دلايل کافي باعث خدشه دار شدن آبروي افراد در جامعه مي شوند.
از آنجا که رهبر معظم انقلاب بارها و بارها مسئولين را به تقواي سياسي سفارش کرده اند و خواستار ايجاد وحدت در ميان ايشان و جامعه شده اند، بازهم شاهد برخي هنجارشکني ها از سوي برخي مسئولين هستيم . در دين اسلام آمده است که هيچکس مجرم نيست مگر خلاف آن ثابت شود.
ولي در چند وقت اخير شاهد هستيم که برخي افراد بدون داشتن مستدلات لازم و کافي و با تهمت زدن به ديگران باعث مخدوش شدن چهره افراد دربين افکار عمومي مي شوند. اصولا در هر جامعه اي که دروغ و تهمت زدن عادي شود عدم اعتماد در آن حاکم مي شود و کشوري که در اين وضعيت قراربگيرد سرمايه اجتماعي خود را از دست مي دهد .
از ديگر تبعات استمرار اين وضعيت سياست زدگي در بين جامعه مي باشد و هنگامي که مردم مشاهده کنند بزرگان مملکت اين گونه همديگر را مورد توهين و افترا قرار مي دهند اعتمادشان سلب مي شود که اين مسئله براي تثبيت و وحدت نظام بسيار خطرناک است. و رابطه مديران جامعه و ملت را متزلزل مي کند. ضرورت ترميم و تقويت روحيه اخوت در جامعه و در بين سياسيون کشور رمز موفقيت براي همه مراحل فراروي کشوردر آينده است .
لازم است به جاي بد اخلاقي و حرمت شکني همه به فکر الفت و برادري در جامعه باشيم. اگر امام راحل و رهبر معظم انقلاب در همه مقاطع بر حفظ وحدت در بين قوا تاکيد داشته اند به اين خاطر بوده که مي دانستند گسترش فضاي بن اعتمادي در کشور نه تنها دولت ها را از کارويژه هاي اصلي دور مي کند بلکه موجب شکل گيري مجادلاتي بيهوده مي شود که نتيجه آن تنها عقب ماندگي کشور است.درآخر بحث را با حکمتي آموزنده از حضرت علي عليه السلام به پايان مي بريم . ايشان در نهج البلاغه مي فرمايند: «هيچ سياستي بهتر از صداقت نيست.»
دنياي اقتصاد:راهكار اقتصادي مقابله با آلودگي«راهكار اقتصادي مقابله با آلودگي»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم ناصر يارمحمديان است كه در آن مي خوانيد؛اين روزها پديده آلودگي از مهمترين مسائل شهر تهران و اصفهان به شمار ميرود كه منجر به تعطيلي چندين روز در اين دو شهر شده است.
با وجود اينكه هدف از تعطيليها حفظ سلامت شهروندان و محافظت آنان در برابر آلودگي ذكر شده، اما كاهش آلودگي از طريق كاهش تردد در شهر هم از جمله اهدافي بوده كه مسوولان را ترغيب به اعلام رسمي تعطيلي كرده است؛ اما متاسفانه با وجود تعطيلات براي فروكش كردن آلودگي نه تنها شاهد بهبود آلودگي نبوديم، بلكه حتي با افزايش ترددهاي شخصي به دليل تعطيليها، سايه تيره آلودگي بر سطح شهر اصفهان بيشتر شده است.
حوزه اقتصاد محيط زيست سالها است براي پديده آلودگي هوا، پيشنهادهايي ارائه داده و اجراي آن در بسياري كشورها با موفقيت روبهرو بوده است. آلودگي هوا يك پديده خارجي است كه داراي اثرات خارجي منفي ميباشد؛ به اين معني كه عاملاني كه فعاليتشان منجر به انتشار آلودگي ميشود، خود هزينه انتشار آلودگي را تحمل نميكنند و اين هزينه را به ساير عاملاني كه مسووليتي در انتشار آلودگي ندارند، تحميل ميكنند.
اثرات خارجي هميشه باعث ميشود ميان فايدههاي اجتماعي و خصوصي تفاوت ايجاد شود؛ به اين معني كه رفتار بهينه يابي شخصي با بهينه اجتماعي در تضاد است و بهينهيابي خصوصي منجر به بهينه اجتماعي نميشود.
اگر بخواهيم از دريچه علم اقتصاد به علت آلودگي نگاه كنيم، علت آلودگي را بايد در وجود اختلاف ميان فايده خالص شخصي و فايده خالص اجتماعي ببينيم.
زماني كه خالص فايده خصوصي انتشار آلودگي بيشتر از فايده اجتماعي آن باشد، عاملان اقتصادي تمايل دارند بيش از مقدار بهينه اجتماعي، آلودگي توليد كنند، به همين خاطر پيگو پيشنهاد ميدهد براي رفع مشكل آلودگي، خالص فايده اجتماعي بايد برابر خالص فايده خصوصي باشد.
رويكرد پيگو يا رويكرد مالياتي بيان ميكند كه براي برقراري برابري فايده اجتماعي و فايده خصوصي بايد از ابزار ماليات استفاده كرد. شرايط پيگو بيان ميدارد كه اولا ماليات بايد برابر هزينه نهايي آلودگي باشد و نرخ ماليات بايد در هر واحد نشر يکسان باشد، زيرا اگر آلودهكنندگان با نرخهاي متفاوتي روبهرو باشند، عاملان اقتصادي تمايل دارند، فعاليت اقتصادي را به بخشهاي با نرخ كمتر انتقال دهند. ماليات سبز با همين هدف طراحي شده است.
ماليات كربن (Carbon Tax) يكي ديگر از انواع مالياتهاي زيست محيطي است كه به عنوان سياست حفظ محيطزيست در بسياري كشورها انجام شده است.
اساسا دو نوع سياستهاي كنترلي وجود دارد؛ يكي سياستهاي بازاري و مبتني بر قيمت بازار و ديگري ايجاد محدوديتهاي مقداري. تمايل به سياستهاي نوع اول در جهان امروز بيشتر بوده است، زيرا برقراري شرايط پيكو سادهتر اتفاق ميافتد. مطالعات نشان داده است كه يكي از عوامل موثر در كاهش گرماي زمين ماليات كربن بوده است.
اين نوع ماليات بر مصرف منابع يا وسايلي بسته ميشود كه توليد دي اكسيد كربن co2 ميكنند، مثلا وسايل نقليه با موتورهاي سوخت فسيلي يا بر مصرف سوخت فسيلي. طبق محاسبه (EIA) اگر بر هر تن دياكسيد كربن 100 دلار ماليات بسته شود، بر هر گالن (2/4 كيلوگرم) يك دلار ماليات بسته ميشود؛ اما چرا ماليات بر كربن بسته ميشود و چگونه آلودگي را كاهش ميدهد؟ مصرف بنزين از دو طريق بر محيط زيست خسران وارد ميكند؛ يكي كاهش منابع انرژي زمين و يكي آلودگي كره زمين ناشي از انتشار دياكسيد كربن. آنقدر كه صاحبنظران محيط زيست نگران آلودگي سوخت فسيلي هستند، نگران كاهش منابع نفتي نيستند! علتش بازار است.
چون كميابي منابع نفتي به دليل داشتن بازار در قيمتهاي بازاري منعكس ميشود و چون هميشه در بلندمدت كالاها با كشش هستند، مصرفكنندگان مصرفشان را كاهش ميدهند و به دنبال جانشينها ميگردند، به همين خاطر است كه عرضه بالقوه منابع معدني و انرژي بر تقاضايش پيشي گرفته كه دليلش توسعه تكنولوژي و تلاش براي يافتن جانشينهايي براي مواد معدني و زيرزميني بوده است. اين را ميتوان از نزول قيمتهاي صد سال اخير منابع معدني هم استنباط كرد؛ اما منابعي كه داراي دسترسي آزاد هستند (Open Access) با مصرف مفرط روبهرو هستند (مانند هوا و آب).
مصرفكنندگان در اين موارد هيچ حساسيتي براي تغيير رويه مصرف نشان نميدهند. پس يك روش براي بازاري كردن آن، ماليات بستن بر آنها است (در پرانتز بگويم كه يكي از روشهاي رفع دسترسي آزاد به اين منابع خصوصي كردن آنها است، مانند خصوصي كردن زمينها و مراتع و جنگلها كه در برخي كشورها انجام شده و نتايج مطلوبي براي بهبود استفاده از اين منابع طبيعي داده است، اين روش به عنوان روش كوز معروف است).
پس چرايي و چگونگي كاهش آلودگي هوا از طريق ماليات محيط زيست روشن است، زيرا كه مصرفكنندكان نسبت به استفاده از جانشينها حساسيت نشان دهند و زماني اين اتفاق ميافتد كه هزينه اجتماعي آلودگي هوا را بر توليدكنندگان آلودگي تحميل كرد و شكاف بين هزينه اجتماعي و هزينه شخصي را از طريق وضع ماليات كاهش داد.
جهان صنعت:مذاکرات آتي چقدر ميتواند متفاوت باشد «مذاکرات آتي چقدر ميتواند متفاوت باشد»عنوان سرمقالهي روزنامهي جهان صنعت به قلم روژيا يکتا است كه در آن ميخوانيد؛نزديک به 15ماه از آخرين گفتوگوهاي ايران با گروه 1+5 ميگذرد و قرار است اين امر هفته آينده طي دو روز يعني در ششم و هفتم ماه دسامبر انجام شود.
اما ظاهرا اين بار با دفعات قبل تفاوتهايي دارد که شايد در تصميمگيريها (گرچه بسيار بعيد به نظر ميرسد) تاثيرگذار باشد.
رد و بدل سلام بين منوچهر متکي با هيلاري کلينتون در اجلاس منامه حتي اگر با عنوان سنت اسلامي مطرح شود، بيترديد از آغاز تغيير شرايط خبر ميدهد.
مشخص نيست که اين عقبنشيني دولت آمريکا از سياستهاي دوگانهاش به چه دليل است اما آنچه غيرقابل انکار است تاثير انتشار اسنادي در سايت ويکيليکس است که سبب شده تا طرف آمريکايي در سياستهاي خود فعالتر از گذشته به نظر رسد زيرا چنينرفتارهايي آن هم در شرايط فعلي با وجود اين همه تهديد و بگير و ببند جاي تفکر دارد.
ولي بحث سوال برانگيزتر اين است که آيا دستاندرکاران سياست خارجي کشورمان به اين نتيجه رسيدهاند که بايد در سياست خارجي خود تجديد نظر کنند؟ پاسخ اين سوال مثبت است، بهتر است در اينباره با مردم دقيقتر صحبت شود.