روزنامه خراسان نوشت: دخترک لاغراندام که چشمان معصومش در باتلاق کبود بدبختی گرفتار شده بود در دایره اجتماعی کلانتری شهید نواب صفوی مشهد افزود: ۱۰ روز قبل پدرم مرا همراه خود به خانه یکی از دوستانش که از او مواد مخدر میخرید برد و گفت: دخترم این جا منتظر باش و با بچههای عمو بازی کن، زود برمیگردم. من که قول داده بودم دختر خوبی باشم صورتش را بوسیدم و گفتم فقط زودتر بیا تا به خانه برگردیم.
ناگهان متوجه شدم در خانه باز مانده است. من خیلی سریع بیرون آمدم و پا به فرار گذاشتم. هوا خیلی تاریک بود و میترسیدم جایی بروم. برای همین هم جلوی یک مغازهشیرینی فروشی نشستم و از ترس و وحشت گریه میکردم که ماشین پلیس را دیدم و از ماموران کمک خواستم.
او را عمو صدا می زدم و فکر میکردم چون به من و پدرم کریستال می دهد، آدم خوبی است، اما از روزی که توی خانه اش زندانی شدم و او با حرکات و رفتار زشت خود آزارم می داد، فهمیدم آدم کثیف و بی رحمی است.من ۱۰ شبانه روز در خانه دوست پدرم ناله کردم و اشک ریختم تا این که بالاخره موفق شدم از آن جا فرار کنم و خودم را نجات دهم.
دختربچه ۹ ساله که پدرش او را در قبال خرید مقداری موادمخدر به یکی از دوستان قاچاقچی خود فروخته است در بیان داستان بغرنج زندگی اش گفت: پدرم به موادمخدر اعتیاد دارد و مادرم نیز ۲ سال قبل به خاطر قاچاق تریاک دستگیر شد و به زندان افتاد. من نتوانستم مثل دوستانم درس بخوانم و بعد از زندانی شدن مامان، زن غریبهای که به خانه ما رفت و آمد داشت مرا به کریستال معتاد کرد.
الان یک شبانه روز است که «کریس» مصرف نکردهام و انگار آتش به جانم افتاده! دخترک لاغراندام که چشمان معصومش در باتلاق کبود بدبختی گرفتار شده بود در دایره اجتماعی کلانتری شهید نواب صفوی مشهد افزود: ۱۰ روز قبل پدرم مرا همراه خود به خانه یکی از دوستانش که از او مواد مخدر میخرید برد و گفت: دخترم این جا منتظر باش و با بچههای عمو بازی کن، زود برمیگردم. من که قول داده بودم دختر خوبی باشم صورتش را بوسیدم و گفتم فقط زودتر بیا تا به خانه برگردیم.
آن روز بابا با عجله رفت اما دیگر از او خبری نشد و دوست پدرم در این چند روز جلوی چشم همسرش مرا آزار و اذیت کرد و تازه میخواست مرا در اختیار مشتریان موادمخدر که به خانه او رفت و آمد داشتند قرار دهد.
فرشته ادامه داد: دیشب دلم خیلی گرفته بود و دعا میکردم راه فراری پیدا کنم.
ناگهان متوجه شدم در خانه باز مانده است. من خیلی سریع بیرون آمدم و پا به فرار گذاشتم. هوا خیلی تاریک بود و میترسیدم جایی بروم. برای همین هم جلوی یک مغازه شیرینیفروشی نشستم و از ترس و وحشت گریه میکردم که ماشین پلیس را دیدم و از ماموران کمک خواستم.
این دختر کوچک در پایان با چشمان گریان گفت: از تمام باباها و مامانها خواهش میکنم مراقب باشند تا معتاد نشوند و بچههای خود را دوست داشته باشند. درخور یادآوری است با پیگیریهای کارشناس اجتماعی کلانتری شهید نواب صفوی مشهد و به دستور مقام قضایی، دخترک ۹ ساله به سازمان بهزیستی تحویل داده شده است و تحقیقات پلیس برای دستگیری متهمان پرونده ادامه دارد.
پدر ، مادر ما متهمیم.
کلکم راع و کلکم مسوولن.
و مخصوصا مسوولین و حاکمان.
تو خبر خوندم كه نماينده كميته امداد ادعا كرده يتيمان عراقي را پوشش حمايتي مي دهد به ايشان بگوئيد اگر كمي چشم باز كند مي تواند برتر از كودكان عراقي را در بغل چشمش ببيند كه نيازمند امداد هستند و اگر ته مانده اي از يتيمان عراقي و مظلومان لبناني ماند مي تواند براي هموطنان عزيزمان نيز هزينه كند.
کسانی که این قدر بی شعور و کم فهم هستند که با این همه تبلیغات باز هم معتاد می شوند، شایسته اعدام هستند و باید شر این ها سریع تر از سر مردم کم شود.
اما ما چه کرده ایم؟ هموطن چقدر من و تو مسوولیم. چقدر؟
خدایا آخر و عاقبت ما را به خیر کن.
آمین