صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۱۴۷۰۳۱
تاریخ انتشار: ۰۸:۵۵ - ۰۸ آذر ۱۳۸۹ - 29 November 2010

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

رسالت: پروژه نجات اتحاديه اروپا

«پروژه نجات اتحاديه اروپا» عنوان سرمقاله‌ روزنامه‌ رسالت كه در آن مي‌خوانيد؛ مرور تازه ترين تحليل هاي منتشر شده در خصوص اوضاع اقتصادي جاري در اتحاديه اروپا مويد آسيب پذيري شديد اين مجموعه در تقابل با بحران يورو است.حتي شهروندان کشورهايي که عضو اتحاديه اروپا نشده اند شوق پيوستن به اين پازل 27 تکه را از دست داده اند.

به عنوان مثال بر اساس آخرين نظرسنجي هاي منتشر شده در کشور نروژ،حدود 70  درصد از شهروندان اين کشور با پيوستن به اروپاي واحد مخالف هستند.همچنين رئيس جمهور چک نيز اعلام کرده است که پراگ ديگر عجله اي براي پيوستن به حوزه يورو ندارد!

تحليلگران و کارشناسان اقتصادي ديگر تمرکز خود را از بحرانهاي اقتصادي محلي و موردي ،مانند آنچه درايرلند يا پرتغال رخ داده است برداشته اند و در قالب يک گزاره کلي بحث فروپاشي منطقه يورو را مطرح مي کنند.بر همگان مسجل است که ادامه روند فعلي مترادف با فروپاشي منطقه يورو خواهد بود.حقيقتي که در آن شک و شبهه اي وجود ندارد.

شايد بهتر باشد در همين نقطه توقف کنيم!نقطه اي که در آن اروپاي واحد با وضعيتي بحراني مواجه بوده و هر لحظه بر شدت و دامنه بحران اقتصادي افزوده مي شود.در اينجا پروژه نجات اروپاي واحد به گونه اي محتاطانه طراحي مي شود.تا اين لحظه رسانه هاي اروپايي کمتر از فروپاشي يورو سخن مي گفتند زيرا مستندات اين فروپاشي تا اندازه امروز مخاطب پسند نبود.در چنين شرايطي سوال جديدي ذهن مقامات سياسي اروپا را مغشوش ساخته است،اينکه چگونه مي توان پروژه نجات اروپاي واحد از بحران را مهندسي کرد؟

در اينجا اروپاي واحد نياز به بازيگري قوي دارد که در عين خارج بودن از مجموعه اروپاي واحد چندان با آن احساس بيگانگي نيز نکند!

شايد تصور اين فرضيه سخت باشد اما اين بازيگر ايالات متحده يا چين نخواهد بود!واشنگتن خود درگير بحران اقتصادي مزمني است که بايد آن را حل و فصل کند و از سوي ديگر بازيگران سنتي اروپا هيچ گاه عنان اقتصادي مجموعه خود را در دستان بازماندگان مائو نمي دهند.پس در اينجا نگاهها بر روي بازيگري ديگر متمرکز مي شود.

اخيرا آنگلا مرکل صدر اعظم سرزمين ژرمنها و ولاديمير پوتين نخست وزير روسيه ديدار حساسي با يکديگر داشته اند.اين ديدار به هيچ عنوان مذاکره و نشستي دوستانه و معمولي نبوده و طرفين در آن به طور مستقيم بر روي بحران يورو تمرکز کرده اند.مرکل به پوتين تضمين داده است که بحران يورو پايدار نخواهد ماند و به زودي حل خواهد شد!البته اين اظهارات مرکل براي افکار عمومي غرب چندان تعجب آميز نيست .آنها به خوبي مي دانند که صدر اعظم آلمان هيچگاه عادت ندارد واقعيات اروپا و برلين را در سخنان و اظهار نظرهاي خود منعکس کند.

اما در مقابل اظهارات مرکل ،نخست وزير روسيه از احتمال پيوستن روسيه به منطقه يورو خبر داده است.اين سيگنال کاخ کرملين به اروپاي واحد به خوبي بيانگير معامله اي است که نطفه آن مي تواند در آينده اي نزديک بسته شود.پوتين به خوبي مي داند که اروپاي واحد در حال مهندسي پروژه نجات خود است و در اين خصوص مسکو مي تواند مهم ترين نقش را به عنوان بازيگري خارجي ايفا نمايد.

از سوي ديگر ،به دنبال جدال جمهوريخواهان و دموکراتها بر سر تصويب پيمان استارت و عرض اندام دوباره بازها در برابر روسيه،پوتين دوباره سايه تهديد حزب جمهوريخواه را بر آسمان مسکو حس کرده است .طي دو سال اخير مقامات روسي با خوشبيني کاذبي به سوي واشنگتن خيره شده بودند .

پيروزي جمهوريخواهان در انتخابات مياندوره اي و نزديک شدن اوباما به تاريخ مصرف خود تلنگر سختي به مقامات روسي زده است.

در چنين شرايطي روسيه در صدد است تا مهندس ناظر پروژه بازسازي اروپا واحد باشد.از اين پس شاهد مذاکرات مخفيانه  و آشکار زيادي ميان سران روسي و اروپايي در خصوص بحران يورو خواهيم بود.روسيه به اين وسيله مي خواهد هم در جبهه غرب عليه خود انشقاق ايجاد کند و هم از منافع اقتصادي آتي ناشي از نجات منطقه يورو بهره مند شود.البته پوتين و مدودف مسير آساني در پيش روي خود ندارند.آنها با اروپاي واحدي روبه رو هستند که بازيگران سنتي آن مانند آلمان،انگليس و فرانسه پررنگ شدن دوباره نقش کاخ کرملين در نظام بين الملل را بر نمي تابند يا حداقل براي اين نقش آفريني شرط و شروطي قائل هستند.

از سوي ديگر افکار عمومي اروپا همان گونه که در برابر اجراي طرح رياضت اقتصادي اقناع نشده اند زير بار مسئوليت پذيري روسها در خصوص نجات منطقه يورو نخواهد رفت.

در نهايت اينکه معادلات اروپاي واحد وارد مرحله تازه اي شده است.
مرحله اي که در آن ديگر سخن از علايم بحران نيست بلکه نجات منطقه يورو اصالت دارد.ِآيا ممکن است روزي مقامات اروپايي از ميدان سرخ مسکو به عنوان نقطه نجات اقتصاد وآرامش فکري خود نام برده و گرفتن عکس يادگاري با  موميايي لنين را افتخار خود بدانند؟!                

جمهوري اسلامي:حمايت قانوني از مبارزه با مفاسد

«حمايت قانوني از مبارزه با مفاسد»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛ماجراي قتل در ميدان كاج سعادت آباد، سرانجام هفته گذشته با محاكمه قاتل به حكم اعدام وي منتهي شد و نيروي انتظامي نيز با انتشار يك گزارش كارشناسي اعلام كرد عوامل اين نيرو بطور كامل به وظايف خود در اين ماجرا عمل كردند و شايعاتي كه درباره كوتاهي آنان منتشر شده بود صحت ندارد.

با اينكه براساس موازين منطقي، گزارش نيروي انتظامي مبني بر عدم قصور عوامل انتظامي حاضر در صحنه ماجراي قتل سعادت آباد را بايد پذيرفت، اين نكته اساسي و بسيار مهم را نيز نبايد از نظر دور داشت كه اگر در موارد مشابه، قصوري از نيروي انتظامي مشاهده شود بايد ريشه آنرا در ارگانها و نهادهاي ديگري جستجو كرد كه احياناً از حمايت‌هاي قانوني نسبت به اين نيرو دريغ مي‌نمايند. عوامل نيروي انتظامي هنگامي به درستي مي‌توانند وظايف ذاتي خود را انجام دهند كه از حمايت‌هاي قانوني برخوردار باشند، در غير اين صورت موانعي بر سر راه انجام وظيفه بروز مي‌كند كه آنها را دچار ترديد و يا حتي پرهيز از آن خواهد كرد.

مدتي قبل در يكي از شهرهاي شمالي، فرد شروري يك زن را با توسل به زور در خيابان ربود و سوار خودروي خود كرد. فريادهاي زن، يك مأمور نيروي انتظامي را متوجه ماجرا نمود و او به رباينده دستور توقف داد ولي رباينده به جاي آنكه تمكين كند، در نهايت قلدري از خودرو پياده و متعرض مأمور نيروي انتظامي شد! مأمور نيروي انتظامي براي دفاع از خود و آن زن ربوده شده، تيري به طرف پاي فرد شرور شليك كرد و تير بعد از اصابت به پاي او به جسم ديگري اصابت و سپس كمانه كرد و بار ديگر به فرد رباينده اصابت كرد و او را از پا در آورد.

 ماجرا به دادگاه كشيده شد و مأمور نيروي انتظامي به اعدام محكوم گرديد.
در جريان محاكمه، تلاش‌هاي زيادي براي اثبات غيرعمد بودن قتل صورت گرفت ولي نتوانست جلوي صدور حكم را بگيرد و بعد از آنكه خبر به مقامات بالاتر رسيد اقداماتي براي رهائي مأمور مورد اشاره از اعدام بعمل آمد. اينكه آيا اين تلاش‌ها و اقدامات سرانجام به نتيجه برسند يا نه، هنوز معلوم نيست...

اين واقعه، بطور طبيعي هر مأموري را براي انجام وظيفه دچار ترديد مي‌كند و اراده او را متزلزل مي‌سازد. اين درست است كه ضابطين بايد براساس مقررات و در چارچوب قانون عمل نمايند، ولي هنگامي كه براي حمايت از ناموس مردم و دفاع از خود متوسل به ابزارهائي مي‌شوند كه قانون در اختيارشان قرار داده، درصورت بروز حادثه بايد مورد حمايت قانون قرار گيرند تا با احساس دلگرمي و اطمينان از اينكه مورد حمايت قانون قرار دارند بتوانند به وظايف خود عمل نمايند.
 
مشكل عدم حمايت، در مسائل مربوط به امر بمعروف و نهي از منكر، كه مدتي است از مسائل مورد ابتلاء جامعه است، بروزي چشمگير دارد. بسيار ديده و شنيده شده است كه افرادي به جرم ارتكاب منكرات، توسط نيروي انتظامي به دستگاه قضائي تحويل داده مي‌شوند ولي ساعاتي بعد در برابر چشمان مردم و همان مأموراني كه آنها را تحويل داده‌اند در نهايت آزادي به ارتكاب منكرات ادامه مي‌دهند.

اينكه مشكل از قانون است يا قاضي، مطلبي است كه بايد توسط مسئولان مربوطه بررسي شود، لكن آنچه مهم است اينست كه نميتوان منكر وجود چنين مشكلي شد كما اينكه نمي‌توان در برابر اين مشكل بي تفاوت ماند و دست روي دست گذاشت.

 همان كساني كه بررسي اين موضوع و پيدا كردن ريشه‌هاي اين مشكل به آنها مربوط مي‌شود بايد هرچه سريع‌تر براي حل آن دست بكار شوند و اجازه ندهند جامعه به خاطر نقص قانون يا كوتاهي مجريان قانون دچار اينهمه خسران شود.

 وجود عناصر گستاخ و بي اعتنا به مقررات اجتماعي و احكام دين در جامعه به ويژه در مسأله حجاب، چهره جامعه اسلامي و انقلابي ما را مشوه ساخته است.

 اين وضعيت، فقط يك ظاهر كريه و ناهنجار نيست، بلكه به عمق جامعه نفوذ كرده و موجب مفاسد اخلاقي زيادي شده و خانواده‌هاي بسياري را دچار از هم پاشيدگي و بسياري ديگر را دچار نگراني‌هاي شديد كرده است. اين وضعيت، زيبنده جامعه اسلامي و انقلابي ما نيست و اگر چاره‌اي همه جانبه و كارساز انديشيده نشود، اصول و آرمان‌ها را به خطر خواهد انداخت.

اين، همان تهاجم فرهنگي است كه بسيار درباره آن گفته شده و مي‌شود ولي براي مقابله عملي با آن اقدام كارسازي صورت نمي‌گيرد. تهاجم فرهنگي را نبايد در آنچه از بيرون مرزها مي‌آيد خلاصه كرد. تيرهاي مسموم تبليغات و تهاجمات بيگانگان، هنگامي به هدف اصابت خواهند كرد كه زمينه‌هاي داخلي فراهم باشد و ما براي مقابله با آن تبليغات و تهاجمات، اقدامات عملي پيشگيرانه‌اي انجام نداده باشيم.

حمايت از نيروهائي كه مقابله با مفاسد اجتماعي را برعهده دارند و حمايت از همه‌ي كساني كه در چارچوب ضوابط شرعي مي‌خواهند امر بمعروف و نهي از منكر كنند، راهكار مهمي است كه مي‌تواند تيرهاي مسموم بيگانگان در عرصه تهاجم فرهنگي را ناكارآمد كند و جامعه را از خطر ناهنجاري‌ها و مفاسد اجتماعي مصون نگهدارد.

مردم سالاري:دهه آخر ذي الحجه

«دهه آخر ذي الحجه»عنوان سرمقاله ي روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم سيدرضا اکرمي است كه در آن مي‌خوانيد؛

1-دو دهه از ماه ذي حجه با همه رويدادها وخاطرات گذشت، روزهاي به يادماندني چون عيد قربان و عيدغدير وازدواج امام علي و فاطمه اطهر و شهادت امام پنجم و مسلم بن عقيل و هاني، و اکنون وارد دهه سوم مي شويم که با خود خاطرات دل نشين دارد که يادآوري مي نمايم.

2-نخست حادثه انگشتر بخشيدن امام علي عليه السلا م در مسجد النبي در حال رکوع مي باشد، فقيري به مسجد آمد و از مردم ياري خواست. امام درحال رکوع وي را به سوي خود فراخواند وانگشتر خويش را به وي بخشيد که آيه 55 سوره مائده انما وليکم الله و رسوله والذين آمنواالذين يقيمون الصلوه و يوتون الزکوه و هم راکعون، نازل شد. در اين آيه چند نکته وجود دارد ابتدا واژه انما که معناي حصرو انحصار دارد و در ترجمه مي نويسند اين است و جز اين نيست، دوم معرفي ولي جامعه اسلا مي «وليکم» که عبارتند از خدا، رسول وي و مومنين الله و رسوله و الذين آمنوا» و سوم معرفي «الذين آمنوا» که نماز را برپا دارند و زکوه دهند و درحال رکوع آن را بپردازند.

توجه به آيه يک سطري، بيانگر عظمت و ارزشمندي «عبد صالح» امام علي عليه السلا م است که در حال رکوع انگشتر خود را به سائل مي دهد و پيامبر از نزول آيه خبر مي دهد. اين آيه مدالي است برسينه حضرت علي عليه السلا م تا قيامت و افتخاري است براي شيعيان که امامي اينگونه دارند.قرآن جاودانه است و علي عليه السلا م که قرآن ناطق است جاويدان خواهد ماند.

3-خاطره دوم: داستان مباهله است که در 24ذي حجه در مدينه النبي رخ داد، عالمان مسيحي نجران به مدينه آمدند و درباره اسلا م و حضرت مسيح با رسول خدا مباحثه کردند و به نتيجه اي نرسيدند، بناشد براي اثبات حق، و حق دار بودن طرف حق، مباهله اي انجام گيرد که طي مراسم از خداوند بخواهند طرفدار حق بنمايد و طرف ديگر هلا ک شود. موافقت به عمل آمد و آيه «61 آل عمران» ملا ک مباهله «فمن حاجک فيه من بعد ماجائک من الحق، فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم، ثم نبتهل فنجعل لعنه الله علي الکاذبين» قرار گيرد بدين گونه که در روز«24ذي حجه» در بامدادان، رسول خدا با پسران و زنان و آنان نيز با پسران و زنان به صحنه آيند و در نقطه اي که اکنون مسجد اجابه ساخته شده است وارد شوند و مراسم مباهله انجام گيرد. در روز موعود رسول خدا با علي(ع) که حسين را در آغوش داشت و دست حسن در دست وي بود به همراه زهراي اطهر وارد مکان خاص شدند و براي انجام مباهله آماده گشتند. نصاراي نجران نيز به همراهان خود حضور يافتند يکي از آنان وقتي هيات اسلا مي را آنگونه ديد به دوستان  خود گفت اني لا ري  وجوهالوسئلوالله ان يزيل هولا » الجبال لا زالوها، (بحارالا نوار) با آنها مباهله نکنيد که  چهره هايي مي بينم که اگر از خدا جابه جائي و نابودي کوه هاي پشت سرتان را از خدا بخواهند انجام گرفتني است که با نابودي شما مسيحيان و مسيحيت از بين خواهد رفت. نصراني ها از مباهله منصرف شدند و با قبول «جزيه» مصالحه شد که وجوهي به حکومت بپردازند و در امنيت زندگي کنند با حفظ اعتقادات خود، داستان مباهله نشان داد رسول خدا و دين اسلا م دين حق و ثابت است، پيامبر بر راه حق و صراط مستقيم گام مي گذارد، مصالحه بر «جزيه» به وضوح اعلا م مي دارد که اسلا م دين تحميلي نيست و نمي خواهد با نابودي طرف مقابل خود را اثبات نمايد بلکه دين عرضه و دعوت است و رشد طبيعي را «لا اکراه في الدين قد تبين الرشد من الغي» مي خواهد حضور علي عليه السلا م و همسرش و حسنين در محضر پيامبر نکته ارزشمندديگري برمقبوليت و مشروعيت اهل بيت عليهم السلا م «ابنائنا، نسائنا، انفسنا» مي باشد.

4-رويداد سوم دهه آخر ذي حجه، جريان سوره «هل اتي، دهر انسان» مي باشد که حسن و حسين بيمار شدند و رسول خدا به عيادت آنان رفت و پيشنهاد «نذر» جهت بهبودي داد، علي عليه السلا م و فاطمه اطهر و فضه، روزه گرفتند و آن عزيزان شفا يافتند و در سه روز وفاي به نذر و روزه دار بودن، افطاري را به مسکين و يتيم و اسير دادند و با آب افطارکردند، آيات کريمه «ان الا برار يشربون» نازل شد که جايگاه علي و فاطمه و حسنين» براي تاريخ بشريت و به ويژه مسلمانان روشن گردد. مرحوم علا مه اميني صاحب الغدير «ج3ص107 به بعد» از 34 نفر از علماي اهل سنت نقل مي کند که اين آيات درباره «نذر، روزه دادن افطاري» علي و همسرش و حسنين نازل شده است، آري اگر نيت عمل براي خدا باشد «انما نطعمکم لوجه الله» خداوند پاداش مشروعيت و مقبوليت مي دهد و اگر ايده انساني، گره گشاي مردم باشد محبوبيت مردمي نيز به وجود خواهد «و يطعمون الطعام علي حبه مسکينا و يتيما و اسيرا» آمد. درمکاني اين بحث مطرح شده که هدف از آفرينش انسان «پرستش خدا و خدمت رساني به مردم وخودسازي انسان» مي باشد و اين سه هدف بايد مورد اهتمام همه پيروان دين الهي باشد.

5-آيت الله العظمي مکارم شيرازي که يکي از مراجع موفق و منضبط و پرکار در بيان و قلم و ترجمه و تاليف آثار اسلا مي مي باشد در کتاب نفيس «مفاتيح نوين» مي نويسد، اعمال ماه ها و روزها که در اين بخش گذشت، يادآور اين نکته است که اسلا م براي همه امور زندگي حتي ايام و مناسبت ها برنامه  دارد و براي سازندگي انسان ازهيچ امري فروگذار نکرده و هيچ فرصت و زماني را ناديده نگرفته است. پاداش هاي عظيم به يقين براي کساني است که داراي تقوا و اخلاص  باشند.
 
كيهان:حجاز در بستر تحولات

«حجاز در بستر تحولات»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن مي‌خوانيد؛سفر ملك عبدالله پادشاه بيمار عربستان به واشنگتن، بازگشت وليعهد بيمار عربستان به رياض پس از چند سال دوري از اين كشور، تغييرات در پست هاي امنيتي عربستان و دستگيري ده ها نفر در اين كشور به اتهام اقدامات ضدامنيتي طي چند روز اخير بيانگر آن است كه در «بزرگترين همسايه جنوبي ايران» تحولاتي در حال انجام است. اما سطح اين تحولات چقدر است و چشم انداز آن چيست؟ دو سؤالي هستند كه پاسخ آن به تامل و بررسي ويژه نياز دارد. با وجود موانع مهم در تحليل اين مسائل، اين قلم سعي دارد، راهي را به ماوقع باز نمايد.

1- عربستان سعودي در حوزه عربي و در ميان كشورهاي اهل سنت، داراي موقعيت محوري است. اين موقعيت محوري از يك سو به دليل وجود مقدس ترين شهرهاي مسلمين- مكه و مدينه- در اين سرزمين و از سوي ديگر به دليل برخورداري كشور- بزرگ و كم جمعيت- عربستان از درآمد سرشار نفتي است. عربستان در طول صد سال گذشته همواره تلاش كرده تا از قدرت مالي- ناشي از صدور روزانه بين هشت تا دوازده ميليون بشكه نفت- براي بسط نفوذ سياسي و مذهبي خود در جهان اسلام استفاده نمايد.

از همين رو مي توان جاي پاي دربار سعودي را در اكثر كشورهاي اسلامي و در ميان اكثر مجامع مسلمين مشاهده كرد. عربستان با استفاده از «جامع مدينه»- كه كانون تربيت مبلغان وهابي است- همواره در نقطه مقابل «جامع الازهر مصر» و «حوزه علميه قم» قرار داشته است. وهابي ها امروزه ده ها شبكه تلويزيوني، ده ها شبكه راديويي، چندين نشريه، ده ها سايت الكترونيكي، بزرگترين چاپخانه كتاب و... را در اختيار دارند.

در طول سي سال گذشته، مهمترين اهداف تبليغي اين «جامع وهابي» خنثي كردن اثرات انقلاب اسلامي در ميان ملل مسلمان بوده است و در يك جمعبندي بايد گفت عليرغم صرف ميلياردها دلار، ميليون ها ساعت وقت و چاپ هزاران كتاب و اعزام هزاران مبلغ، جريان وهابيت در مقابله با انقلاب اسلامي چندان موفقيتي نداشته است ولي به هرحال مانع تراشي وهابيت در مقابل انقلاب اسلامي در خارج از مرزها به وضوح ديده مي شود.

2- سيستم سياسي عربستان سعودي برخلاف آنچه تصور مي شود، «لائيك» است به اين معنا كه پادشاه، وليعهد و ساير شاهزادگان سعودي كه بطور مطلقه بر مركز و سيزده ايالت اين كشور حكم مي رانند، به احكام مذهبي پايبندي ندارند، انجام قمار، خوردن شراب و تماس با زنان خارج از ضوابط شرعي بطور گسترده و نسبتا علني در اين خاندان جريان دارد.

البته قدرت در عربستان ميان آل سعود و وهابيت به نوعي تقسيم شده است ولي علماي متعصب وهابي حق دخالت در امور مربوط به خاندان آل سعود را ندارند. اين در حالي است كه در موارد و مواقعي سران سعودي، سران وهابي را به تمكين واداشته اند به عنوان مثال در مورد روابط رسمي عربستان با آمريكا و روابط غيررسمي آنان با رژيم صهيونيستي، وهابي ها سكوت كرده اند و حال آن كه در آموزه هاي وهابيت هرگونه همكاري با مسيحيت و يهود، كفر و جرم تلقي شده است.

سيستم سياسي عربستان از وهابيت به عنوان يك ابزار براي سركوب مخالفان اين خاندان و مخالفان مذهبي عربستان در خارج از مرزها استفاده مي كند. در طول سي سال گذشته نمونه هايي از اين استفاده در پاكستان، افغانستان، عراق، تاجيكستان، چچن، بوسني هرزگوين و بعضي از مناطق ايران مشاهده گرديده است.

جريان القاعده در طول ده تا پانزده سال گذشته به عنوان «بين الملل وهابي» عامل بسياري از جنايات هولناك عليه اهل سنت و شيعيان در اين كشورها بوده است. البته امروز جريان القاعده و وهابيت از سوي عموم مسلمانان به عنوان جرياناتي ضد اسلامي شناخته شده و از نفوذ آنان بشدت كاسته شده است.

3- خاندان آل سعود در طول صد سال گذشته بندرت شاهد تحولاتي بوده است چرا كه همه افراد آل سعود بر حفظ «حاكميت مطلقه» در خاندان خود اتفاق نظر كرده اند.

در عين حال در درون اين خاندان دو تيره قابل بازشناسي اند، تيره «سديري» و تيره «نجدي» در طول يكصد و پنجاه سال گذشته، حكومت عمدتا در اختيار «نجدي ها» بوده است و در مواردي هم پادشاهي به سديري ها رسيده است. از نظر فكري نجدي ها وابستگي بيشتري به تفكر وهابي داشته و از نوگرايي كمتري برخوردار بوده اند. ملك فهد و ساير برادران او كه بعد از مرگ «عبدالعزيز بن عبدالرحمن»- در سال سي و دو شمسي- به ترتيب به قدرت رسيدند به تيره نجدي ها تعلق داشته اند.

ملك عبدالله تنها فرزند عبدالعزيز است كه به تيره سديري ها تعلق دارد. عبدالله غيرمذهبي تر از برادران مقبور خود مي باشد و تسلط علماي وهابي روي او به نسبت- قبلي ها- كمتر است. با مرگ ملك عبدالله دوران حكومت فرزندان عبدالعزيز به پايان و نوبت به نوادگان مي رسد.

هم اينك رقابت فراواني در اين خانواده بر سر جانشيني ملك عبدالله درگرفته است. پيش از اين «شوراي بيعت» كه مسئول انتخاب پادشاه است، شاهزاده «سلطان»- از تيره نجدي ها- را به عنوان وليعهد انتخاب كرده بود اما او به دليل مخالفت ملك عبدالله عملا نتوانست كاري انجام دهد و از اين رو به بهانه بيماري در خارج از عربستان زندگي مي كرد.

در اين دوران، فرزند او «بندر» با نفوذ در سيستم پليس و دستگاه امنيتي عربستان كودتايي را عليه ملك عبدالله به راه انداخت كه به نتيجه نرسيد و به خروج بندر از عربستان انجاميد. ملك عبدالله در اين دوران با افزودن بر اختيارات شاهزاده «نايف» وزير كشور علاقه خود را به جايگزين كردن او به جاي «شاهزاده سلطان» ابراز كرد.

نايف از تيره سديري ها به حساب مي آيد و روابط فعالي با كشورهاي عربي دارد اما در عين حال داراي شخصيتي منعطف و غيرقاطع مي باشد. از آن طرف شاهزاده سلطان هرچند به طور قانوني جانشين ملك عبدالله است ولي به دليل بيماري لاعلاج و كهولت سن از حمايت فعلي اكثر اعضاي خاندان برخوردار نيست.

آنان معتقدند فوت سه پادشاه در يك دوره زماني سي ساله ضربات سنگيني به خاندان زده و بايد فرد جوانتري جايگزين شود. براين اساس سلطان كه شانسي براي انتخاب ندارد درصدد است تا فرزند خود «بندر»- 60 ساله- را جايگزين خود كند. بندر از حمايت وهابي ها و نيز آمريكايي ها، برخوردار است چرا كه از نظر آنان شرايط منطقه اقتضا مي كند كه يك چهره قاطع امنيتي در عربستان به پادشاهي برسد كمااينكه آنان در مورد مصر هم روي انتخاب «عمر سليمان» وزير فعلي امنيت مصر به جاي مبارك- در مقابل جمال مبارك و محمد البرادعي- تاكيد دارند.

اما بندر بن سلطان از يك سو در ميان كشورهاي عربي يك كودتاچي- كودتا عليه عبدالله و كودتا عليه بشار الاسد- به حساب مي آيد و از سوي ديگر اكثر خاندان آل سعود و اكثر اعضاي «شوراي بيعت»- كه عبدالله آن را در سال هشتاد و پنج شمسي به عنوان ساز و كاري براي انتخاب پادشاه تاسيس كرد- از انتخاب وي حمايت نمي كنند. براين اساس عليرغم حمايت قاطع وهابي ها و آمريكا، به قدرت رسيدن بندر بعيد به نظر مي رسد و از آن طرف عليرغم آنكه نايف هم از سديري هاست شانس بيشتري براي رسيدن به اين سمت دارد.

4- به غير از مسائل درون خانواده و افت شديد موقعيت آل سعود در عربستان، اين كشور از تعارضات ملي و مذهبي هم شديداً رنج مي برد. نزديك به هفت ميليون از جمعيت نوزده ميليوني عربستان- يعني نزديك سي وهفت درصد- را شيعيان تشكيل مي دهند كه در استان هاي شرقي و جنوبي اين كشور سكونت دارند.

رژيم عربستان سعودي از يك سو به دروغ مدعي است كه جمعيت اين كشور بيست و هفت ميليون نفر است و حال آن كه آگاهان سياسي در درون عربستان اين عدد را حداكثر نوزده ميليون نفر مي دانند. از سوي ديگر، اين رژيم جمعيت غيرحنبلي عربستان- اعم از پيروان ساير مذاهب اسلامي و پيروان ساير اديان ابراهيمي- را ده درصد جمعيت اين كشور به حساب مي آورد و حال آن كه فقط شيعيان حدود سي و هفت درصد از جمعيت عربستان را به خود اختصاص داده اند.

شيعيان سه استان جنوبي- عسير، جيزان و نجران- كه در مجاورت مرزهاي شمالي يمن قرار دارند، اسماعيلي مذهبند و شيعيان مناطق شرقي اين كشور- شامل شش استان- را شيعيان اثني عشري تشكيل مي دهند. شيعيان در عربستان جمعيتي به شدت تحت فشارند و هر نوع بهم ريختگي وضعيت در رياض و كاهش فشارهاي مركز مي تواند آنان را به ميدان بياورد. اين نكته اي است كه آمريكا، وهابيت و خاندان آل سعود را بشدت نگران كرده است.

5- از منظر آمريكا، رژيم صهيونيستي و اكثر دولت هاي عربي، هرگونه تحول ناخواسته در عربستان و مصر، بزرگترين انفجار اجتماعي را در جهان عرب و جهان اسلام به نفع انقلاب اسلامي به وجود مي آورد و اين به روند پيدايي دولت هاي همخوان با بلوك مقاومت در خاورميانه سرعت فراواني داده و ريشه نفوذ غرب و رژيم صهيونيستي را در خاورميانه مي خشكاند.

از اين رو آنان با احتياط فراوان هرگونه تحول در شبه جزيره را با دقت زير نظر دارند ولي آيا اين مراقبت تقدير الهي را دگرگون مي كند؟ پاسخ آن روشن است دلهره دستگاه نظامي و امنيتي آمريكا در حال انعقاد قراردادهاي صد و بيست ميليارد دلاري تسليحات به عربستان و... نشان مي دهد كه پاسخ منفي است.

تهران امروز:آلودگي هوا و بحث‌هاي اين ايام

«آلودگي هوا و بحث‌هاي اين ايام»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي تهران امروز به قلم حجت كاظمي است كه در آن مي‌خوانيد؛در ايران شايع است كه هر از چندگاهي بنا بر مقتضيات فوري و فوتي موجود، در محافل و عرصه مباحثه عمومي كه دايره آن از محافل موقتي تشكيل شده در تاكسي‌ها تا محافل تخصصي كشيده مي‌شود، تب و تاب و بحث و فحص ميان عامي و عادي پيرامون موضوع و معضل مربوطه در مي‌گيرد و هر كسي پيرامون آن به اظهار نظر مي‌پردازد، ولي به ناگاه با رفع موقتي معضل پيش‌آمده همه چيز فراموش مي‌شود تا اطلاع ثانوي كه آن معضل دوباره رخ از نقاب بگشايد و سوژه‌اي براي خلايق براي بحث و اظهار نظر فراهم آوردر اين موضوعات و معضلات براي ما شناخته شده‌اند، به‌گونه‌اي كه مي‌توان يك تقويم درست كرد و در آن مثلا از موسم بحث پيرامون زلزله، كمبود آب، كمبود برق، كمبود گاز و ترافيك سخن گفت.

سوژه‌ها اين روزها هم آلودگي هوا و چند و چون آن و عوامل پديد آورنده آن است و هر كجا مي‌نشيني، به هر بهانه‌اي پاي هوا به ميان مي‌آيد و هر كسي از زاويه‌اي بنا بر اجتهاد خود، داد سخن مي‌دهد.

مطابق روندي كه گفته شد، اين بحث‌ها نه تازه است و نه بديع و عموما مي‌توان به مراجعه‌اي به روزنامه‌هاي سال گذشته و ماقبل آن صفحاتي و مقالاتي پرشمار در مورد عوامل پديد آورنده آلودگي هوا و پديده «وارونگي» را ديد و از براي نگاشتن مطالب جديد استفاده و در مباحثه عمومي مشاركت كردر واقعيت مطلب اين است كه ما در اين موضوع هم مانند موضوعاتي چون زلزله تهران، ترافيك، كمبود آب، قطعي برق و... به حد اشباع رسيده ايم و تقريبا همه مي‌دانند مسئله از كجا تا به كجاست و تقريبا موضوعي براي بحث باقي نمانده است اما دوباره با فرارسيدن موسم سرما و عدم بارش باران و وزش باد، دوباره راديو، تلويزيون و جرايد و... لبريز از اين مطالب مي‌شود و...

با رفع موقتي مشكل از هم اكنون مي‌توان مقالات و تحليل‌هاي خود را براي سال آينده آماده كرد اما عجيب آنكه مسئله هم چنان به جاي خود باقي مي‌ماند و از اين همه بحث چيزي عايد ملت نمي‌شود.

واقعيت مسئله آلودگي آن است كه صورت مسئله مشخص است، عوامل پديدآورنده آن هم مشخص است، راه‌هاي رفع و كاهش مسئله هم مشخص است، ولي موضوع بر سر جاي خود باقي است و اين پديده عجيبي است كه چرا با اين همه ما شاهد رفع ولو تدريجي مسئله نيستيم؟در تمام دنيا ما

نه تنها كشوري هستيم كه با شهري 12 ميليوني روبه‌روييم و نه تنها جايي كه با مشكل آلودگي و ترافيك روبه‌روست. در يك بررسي نه چندان پرهزينه هم مي‌توان فهرستي از راهبردهاي و راهكارهاي كوتاه مدت، ميان مدت و بلند مدت را براي برخوردهاي ضربتي، حل تدريجي و نهايتا رفع معضل ارائه كرد و همه اينها در دنيا انجام شده و به موفقيت انجاميده و ما همه اينها را مي‌دانيم. مسئله، اراده‌اي است كه بتواند چنين راه‌هايي و راه حل‌ها را اجرا بكند و عنصر اراده و تصميم را مي‌توان حلقه مفقوده‌اي دانست كه باعث مي‌شود تا آگاهي‌ها و شناخت‌هاي درست به اعمال درست منجر نشود و معضلات بر زمين بماند و هر روز بر ابعاد آن افزوده شود.

اگر نهادهاي سياست‌گذار بتوانند اين چالش تصميم را حل و روند اجرا را تضمين كنند و به اقتضائات آن تن دهند مي‌توان با يك بسته سياستي شامل راهبردهاي چندسطحي، مسئله را كنترل و مهار و حتي رفع كرد، چنانكه در دنيا تجربه شده و جواب داده است. به نظر مي‌رسد كه براي ما تا بحران چندان بزرگ نشود كه زندگي مان را به صورتي اساسي مختل نكند، تجميع اراده‌ها براي رفع آن معضل امري جدي نمي‌شود.

ترديدي نداريم كه اگر طي روزهاي آينده، باران رحمت‌الهي بر بندگانش نازل شود، ناگهان همه بحث‌ها برچيده مي‌شود و موضوع فراموش مي‌شود تا موسم بعدي و مي‌توان تصور كرد( تصوري كه به وقوع نزديك است) كه اگر روند فعلي ادامه يابد، بادي و باراني بر تهران نبارد و شهروندان نيز فارغ از هشدارها به صورتي فعال تر با خودروهاي خود در شهر رفت و آمد كنند و وضعيت از وضع حاضر بدتر شود، آيا برنامه مان تعطيلي هفتگي تهران است تا مردم براي مسافرت به شمال بروند و آلودگي رفع شود؟به واقع اين مجموعه نهادهاي سياست‌گذار هستند كه بايد پاسخ دهند كه در رويارويي با اين معضل، كه به نظر نمي‌رسد خود به خود رفع شود، چه بسته سياستي جدي‌اي را تهيه و در دست اجرا دارند.

اين جدي ترين سوالي است كه فارغ از هر چيز مي‌توان پرسيد و به انتظار پاسخ نشست تا شايد پاسخي به مسئله داده شود تا سال‌هاي آينده مباحث امروز را تكرار نكنيم.

ابتكار: به تابلوي "ايران" سنگ نزنيد

«به تابلوي ايران سنگ نزنيد» عنوان سرمقاله‌ روزنامه‌ ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن مي‌خوانيد؛ در روزهاي گذشته اخباري از حواشي دو اتفاق ورزشي در فضا ي رسانه اي کشور منتشر شد که اگر چه از نظر ارزش خبري جالب توجه بود ، اما برا ي آنان که دل در گرو مفاهيم و ارزش هاي ذيل نام " ايران" دارند ، تاسف برانگيز بود .

اول : رقابت آشکار دو مسئول مهم ورزش کشور در باز ي هاي آسيايي کوانگجو بر سر اهداي مدال ورزشکاران کشور و دلخوري ها و عصبانيت هاي پيش آمده اي که از ديد خبرنگاران ديگر کشورها پنهان نماند . موضوعي که در زير تابلوي بزرگي با نام "ايران" اتفاق افتاد .

دوم: درگيري شديد يک ورزشکار ايراني با همسر خود در آمريکا و مداخله پليس در اختلافات علني شده يک خانواده ايراني و رسانه اي شدن اين موضوع خصوصي. امري که بلافاصله در صدر خبرهاي رسانه هاي امريکايي قرار گرفت.

اين دو تصوير و صدها تصوير ديگر که در آنها يک نفردر خارج از کشور با نام ايراني ، اعمالي انجام مي دهد که نشاني از فرهنگ ايراني با خود ندارد . هنوز هم در بسياري از خانواده هاي ايراني اختلافات به بيرون از خانه راهي ندارند و حجب و حيا و آبروي ايراني پرده پوش اختلافاتي مي شود که ارتباطي با خارج از حصارهاي خانه ندارد . اين در حالي است که در خانه بزرگتري به نام ايران ساکن هستيم .

هر ايراني که در خارج از کشور به سر مي برد چه بخواهد و چه نخواهد تابلويي به نام ايران را در دست هايش هايش دارد . تابلويي که تنها ذره اي کوچک از آن متعلق به وي است و بقيه اش از آن "ما"ست. همان "ما"يي که فرد فرد آن در ساختنش نقش داريم. هزاراني در ساختن دانش و فرهنگش کوشيده اند ، هزاراني ديگر هنرش را شکل داده اند، صد ها هزاري جان بر سر دفاع از جغرافياي آن نهاده اند. بيشماراني تاريخش را شکل داده اند و اخيرا نيز هزاران نفري ورزشش را به جهانيان شناسانده اند .

مي بينيم که اين تابلوي بزرگ را چه تعداد ساخته اند و البته هيچ کس نام خود را بر آن ننوشته است و همه با نام ايران امضايش کرده اند. بدون ترديد سنگين ترين و فاخرترين تابلويي است که هر ايراني مي تواند آن را با افتخار در فرودگاهها،ورزشکارها،سکو ها و صحنه هاي جهاني بر دوش کشد.

اما چرا برخي از اين اتفاقات تلخ رخ مي دهد و با عملکرد فردي در گوشه اي از اين جهان پهناور نامي به بزرگي ايران اين چنين کوچک مي شود؟
شايد پاسخ اين سوال در اين نکته نهفته است که هر کدام از ما که در جهان خارج حضور مي يابيم با فرديت خود (بخوانيد منيت) حاضر مي شويم و گويي بند ناف خود را از مادري به نام ايران بريده ايم . اما رسانه ها و تبليغات رسمي بسياري از کشور ها منتظرند تا هر خطاي فردي ما را به نام ايران بنويسند وتکه اي ديگر از پازل "تصوير مخدوش انسان ايراني" را کامل کنند و به تماشاي جهانيان بگذارند و از اين رهگذر به پيش داوري ها و قضاوت هاي بي دليل و برهان افکار عمومي جهان دامن بزنند.

بدون ترديد هر کدام از خطاهاي ما در منظر جهانيان سنگي است که به سوي اين تابلوي بزرگ پرتاب مي کنيم. فرقي نمي کند که چه کسي باشيم. فردي ساده در گوشه اي از خياباني در نيويورک ، پاريس، لندن و شهرهاي ديگر جهان. يا مسئولي بلند پايه بر صفحه تلويزيون و صفحه اول روزنامه ها. فرقي هم نمي کند که چه کاري کرده باشيم يک سيلي ساده به صورت همسر و فرزند و دوست و يا شهروندي ديگر زده باشيم و يا بي توجه به فرهنگ معنوي ايران زمين سخني به گزاف و خارج از عرف بر زبان رانده باشيم .

دنياي اقتصاد:رابطه اقتصادي با لبنان

«رابطه اقتصادي با لبنان» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم علي سرزعيم است كه در آن مي‌خوانيد؛آنچه تاکنون مبناي رابطه ايران و لبنان بوده مسائل سياسي بوده‌است و به دليل پايداري اين مسائل، اين رابطه نيز تداوم داشته است؛ اما روشن است که پيوندهاي اقتصادي مبناي محکم‌تري براي روابط بلندمدت فراهم مي‌کند.
 
حال سوال اين است که ميان اين دو کشور چه رابطه اقتصادي ممکن است برقرار شود؟ اقتصاد لبنان اقتصاد ضعيفي است و اشتهار چنداني در توليد اقتصادي برخي کالاها ندارد، اما به لحاظ توريستي و عرضه خدمات مرتبط با توريسم شناخته شده است. از سوي ديگر، درآمد سرانه در ايران رو به رشد است و اين افزايش درآمد به شکل نابرابري صورت مي‌گيرد. به همين دليل، تقاضا براي سير و سفر و تفريح در بخش بزرگي از جامعه شکل گرفته است که انعکاس آن به شکل سفرهاي درون شهري، سفرهاي فراوان ايرانيان به‌ترکيه و دبي ظاهر شده است.

دشواري يافتن بليت به مقصد ‌ترکيه و دبي و فراواني تعداد پروازها به اين دو مقصد، حکايت از تمايل فراوان بخش مرفه جامعه ايران به اين قبيل امور است. آنچه اين خواست را امکان پذير كرده است، مساله لغو رواديد براي‌ترکيه و سهولت کسب رواديد مسافرتي براي دبي است. بنابر اين به نظر مي‌رسد که کليد شروع اين جريان، مساله ويزاست.

حال که روابط سياسي ميان دو کشور ايران و لبنان رو به رشد بوده و تماس‌ها در سطوح بالاي سياسي گسترش يافته است، مي‌شود تسهيل يا لغو رواديد را نيز مطرح کرد و به اين ‌ترتيب زمينه گسترش توريسم به اين کشور را فراهم کرد. اين امر براي هر دو کشور نفع متقابل دارد. از منظر اقتصادي کشور ميزبان توريسم منتفع مي‌شود؛ زيرا خدمات مختلفي را عرضه مي‌کند و از مشکل بيکاري‌اش کاسته مي‌شود؛ کما اينکه سوريه از محل توريسم مذهبي به مراتب منتفع شده است.

از منظر سياسي روابط اقتصادي پايدار رابطه سياسي پايداري را به ارمغان مي‌آورد؛ خصوصا اينکه در حال حاضر، بخش مسيحي لبنان عمدتا دست اندرکار ارائه خدمات توريستي است؛ در حالي‌که تماس ايران معمولا با بخش شيعي اين جامعه بوده است.

ظاهرا اقتصاد لبنان اقتصاد بازي است؛ به اين معني که موانع تعرفه‌اي اندکي اعمال مي‌شود و به همين دليل رقابت بين‌الملل انعکاس کاملي در آنجا دارد و ايران نمي‌تواند از اهرم معافيت‌هاي تعرفه‌اي خاص مبتني بر تفاهم‌هاي سياسي استفاده کند تا صادرات کالا داشته باشد.

آنچه که شايد ايران بتواند در آن عرصه وارد شود صادرات خدمات فني و مهندسي است که اين منطقه نسبتا ضعيف است و ايران از مزيت نسبي نسبت به رقباي غربي برخوردار است. خلاصه آنکه نفع متقابلي در اين راستا برقرار است که تماس‌هاي سياسي مي‌تواند زمينه ساز تحقق و برآورده شدن آنها باشد.
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200