صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۱۴۲۳۱۵
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۱ - ۰۴ آبان ۱۳۸۹ - 26 October 2010

یک شبی مجنون نمازش را شکست

 

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای؟
بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم میزنی
دردم از لیلاست آنم میزنی

خسته ام زین عشق دلخونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو / این لیلای تو ..... من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم.
در رگ پنهان و پیدایت منم

سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم.
صدقمار عشق یکجا باختم

کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عاقل میشوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی..
دیدم امشب با منی گفتم بلی..

مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم.
صد چو لیلا کشته در راهت کنم

لینک
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200