امام صادق (عليه السلام) همان بزرگواري است كه با توجه به يك موقعيت استثنايي تاريخي طرح جايگزين شيعه را به هنگام ارائه كرد و امامان ديگر به شرح و بسط بعضي از ابعاد آن پرداختند.
به گزارش فارس، به مناسبت شهادت امام جعفر صادق(ع) رئيس مكتب شيعه نوشت: هيچ تاكنون به اين نكته انديشيدهايد كه چرا ما شيعيان را پيروان مذهب جعفري ميخوانند؟
در ميان امامان دوازدگانه شيعه چرا مذهب ما به ايشان انتساب يافته است؟ با توجه به اين كه امام جعفر صادق (عليه السلام) ششمين امام شيعه هستند مگر پيش از ايشان وضعيت شيعه چگونه بوده و به عبارت ديگر چرا مذهب شيعه علوي يا حسني يا حسيني يا سجادي و يا باقري ناميده نشده است؟ آنچه در پي مي آيد توضيحي است بر راز اين نامگذاري.
عرصه تئوريها و ديدگاههاي علمي و فرهنگي در ميان دانشمندان و فرهيختگان همواره عرصه ابقاي بهترين انديشهها بوده است. هر نظريهاي آن هنگام توانسته جايگزين نظريه پيشين شود كه محتوايي بهتر از آن را به بشريت هديه كرده باشد و الا مورد استقبال قرار نخواهد گرفت.
مكتبهاي فكري بزرگ نيز همواره بايد داراي چنين ويژگي باشند تا بتوانند در دل بشر جايي باز كنند. نگاهي به دستاورد مكتب اسلام در مقايسه با آنچه جامعه جاهلي عرب بدان دلبسته بود و مبناي رفتار فردي و اجتماعي خود قرار داده بود ميتواند راز موفقيت اسلام را در برابر انديشههاي جاهلانه نشان دهد.
پيامبر (صلي الله عليه و آله) در دعوت خود ضمن پذيرش سنتهاي پسنديده انساني در ميان اعراب آنگاه كه به نفي ضدارزشها ميپرداخت طرحهاي جايگزين نيز ارائه ميكرد تا مخاطبان او احساس خلا نكنند.
شايد راز بسياري از شكستهاي فردي و اجتماعي مصلحان در طول تاريخ همين بوده كه طرح جايگزين نداشتهاند به همين نمونه تاريخ معاصر ايران توجه كنيد. حضور روحانيت در مشروطيت و انقلاب اسلامي و اين كه چرا روحانيت در مشروطيت نتوانست تا پايان حضور داشته باشد اما انقلاب اسلامي به رهبري امام موفق به براندازي يك نظام شد؟
شايد مهمترين نكته در همين طرح جايگزين بوده است. امام خميني(ره) طرح جايگزين سلطنت را داشت اما روحانيت در مشروطيت به ابعاد اين موضوع آن چنان كه بايسته است نيانديشيده بود واين سرانجام هر حركت سياسي و فكري است كه فقط طرح براندازي داشته باشد و نه طرح جايگزين!
امام جعفر صادق (عليه السلام) در مسير تكاملي حركت شيعه گام دوم را برداشته بودند. يعني پس از آنكه مردم بر اثر مجاهدتهاي امامان پيشين به ناصحيح بودن مذهب رسمي و ديگر انديشههاي منبعث از آن و نيز حركتهاي سياسي مبتني بر آن در سالهاي گذشته پي بردند آماده بودند تا طرح جايگزين مكتب اهلبيت را دريافت كنند و امام صادق (عليه السلام) همان بزرگواري است كه با توجه به يك موقعيت استثنايي تاريخي طرح جايگزين شيعه را به هنگام ارائه كرد و امامان ديگربه شرح و بسط بعضي از ابعاد آن پرداختند.
دوره امامت حضرت كه از سال 114 هجري آغاز شده تا سال 148 هجري ادامه يافت، يكي از شرايط بحراني تاريخي در اسلام بود زيرا كه بنيان حكومتي يكصد ساله فرو ريخته بود و بنيان حكومت پانصد سالهاي پي ريزي ميشد و همت اصلي سران حكومت تازه، كوبيدن مخالفان بود.
مثلا توجه كنيد كه از سال 132 كه رسما حكومت عباسيان آغاز شد تا سال 137 هجري سردمداران آن از هيبت و عظمت يكي از بزرگترين سرداران خود يعني ابومسلم خراساني هراس داشتند و تا او را با حيله و فريب نكشتند، ضمناً احساس آرامش نكردند و امام صادق (عليه السلام) با توجه به اين فضا، پايههاي فكري نظام تشيع يا طرح جايگزين را بنا نهاد.
سالها پيش از امامت حضرت صادق (عليه السلام) تقريبا يكصد و سيزده سال پيش، جد ايشان پيامبر اكرم (ص) در روزي گرم و سوزان و به هنگام بازگشت از آخرين حج خود در غدير خم جانشيني خويش را به فرمان خداي به امام علي (ع) واگذار كرد و بر اساس منابع شيعي و بعضي از منابع اهل سنت از مردم در اين باره بيعت گرفت. ا
ما صلاحديد پيامبر اكرم (ص) به دلايلي مورد پذيرش بعضي از صحابه قرار نگرفت و با رحلت حضرت، خلافت در سقيفه بني ساعده مسيري تازه يافت. چندتن از صحابيان مهاجر در برابر انصار كه خود دچار دو دستگي شده بودند با استناد به حق خويشاوندي با پيامبر (ص) خلافت را حق خود دانستندنه حق انصار و با آنكه امام علي (ع) خويشاوندي روشنتري با پيامبر(ص) داشت به اين بهانه كه عرب نميتواند امتيازات بيش از اندازهاي را براي بنيهاشم بپذيرد و قبلا نبوت به بنيهاشم رسيده بود و اينك خلافت بايد به ديگر تيرههاي قريش برسد خود را شايسته خلافت ديدند.
از پس اين تدبير، مسير قدرت سياسي در امت اسلامي دگرگون شد و به تدريج هر چه بر سالها افزوده ميشد اين دگرگوني نيز بيشتر خود را نشان ميداد به گونهاي كه در سال 35 قمري كه اندكي ازانحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامي به چشم خويش بعضي از آن را ميديد، شورشي رخ داد كه خليفه سوم در طي آن كشته شد.
به گواهي جنگهاي سهگانهاي كه امام علي (ع) با ناكثين، قاسطين و مارقين انجام دادميتوان پذيرفت كه جامعه اسلامي دچار بحراني عميق شده بود؛ بحراني كه در تبديل خلافت به ملوكيت خود را نشان داد و خاندان بنياميه كه بيش از اين در ميان مسلمانان جايگاهي نداشتند و طلقاي (آزادشدگان) پيامبر (ص) در فتح مكه بودند، با موقعيت سنجي سياسي به اقتدار رسيدند و حكومتي 90ساله را بنيان نهادند. سياست عربگرايي امويان موجب شد تا مخالفتهايي با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحليلگران يكي از علل سقوط اين سلسله را همين سياست ميدانند.
امويان با توجه به سابقه ناشايست خود در ميان امت اسلامي جديترين رقيب خويش را بنيهاشم و علويان ميدانستند و براي بيمقدار نشان دادن رقيب به هر حربهاي متوسل ميشدند. از جمله به ساختن احاديث و رواياتي دست يازيدند تا حسن سابقه بنيهاشم و علويان را كه بويژه در سايه فداكاريهاي حضرت علي (ع)به اعتباري فوق تصور دست يافته بودند، بيالايند.
جاعلان حديث نخست به جعل رواياتي در مذمت حضرت علي (ع) پرداختند و در مرحله دوم از اختلاف ميان خلفا و امام علي (ع) هر آنچه نيكي و سجاياي اخلاقي بود به رقيبان آن حضرت نسبت دادند و در برابر هر فضيلتي كه براي امام وجود داشت احاديثي را درباره فضيلتي مشابه براي رقيبان نيز جعل كردندتا آنچه امام علي (ع) بدانها ممتاز بود عادي جلوه كند و در نهايت همانند يكي از اصحاب پيامبر (ص) تلقي شود نه بالاتر و در مقام خلافت هم خليفهاي چونان ديگران معرفي شود كه حتي به سياستهاي زيركانه روزگار نيز كه عبارت از حيله و مكر و فريب باشد آگاه نيست.
امويان به اين نيز اكتفا نكردند و فرمان سب امام علي (ع) را بر منابر و در خطبهها و پس از هر نماز اعلام كردندكه تا پايان حكومت آنها به جز مقطع كوتاه خلافت عمربن عبدالعزيز (14تا101هجري) باقي بود. شايان توجه است كه پرداختن به موضوعاتي چون ايمان ابوطالب، پدر حضرت علي (ع) در هنگام مرگ كه همواره يكي از نقاط اختلاف ميان شيعه و سني بوده است و طرفين در اين باره كتابهايي نوشتهاند. با توجه به كفر ابوسفيان كه تا حمله مسلمانان به مكه و ايمان اجباري او، حمله به ابوطالب و طرح ايمان او با همين انگيزه بود و به گفته يكي از محققان، اگر ابوطالب، پدرحضرت علي (ع) نبود هرگز مورد تهاجم قرار نميگرفت. علاوه بر اين در عرصه اجتماعي بسياري از صلح اجباري امام حسن (ع)، علويان را ظاهرا از صحنه سياسي جامعه حذف كرد.
هرچند امام با زيركي موادي را در صلح نامه گنجانده بود كه فقط از آن طريق ميشد ماهيت بسيار متظاهر معاويه را به جامعه نشان دهد. موادي چون عدم اذيت و آزار شيعيان علي و عدم تعيين جانشين از سوي معاويه دو ماده مهم اين قطعنامه بودند كه با زير پا گذاشته شدن از سوي معاويه چهره واقعي او را نشان دادند.
هنگامي كه حجربنعدي يكي از شيعيان امام علي (ع) توسط ماموران معاويه به شهادت رسيد موجي از مخالفت با سياستهاي معاويه به وجود آمد كه از آن ميان ميتوان پاسخ تند امام حسين ( ع) به نامه معاويه اشاره كرد.
همچنين انتصاب يزيد به جانشيني نيز پيامدهاي جدي به همراه داشت و معاويه فقط با زور و شمشير و تهديد توانست بيعت براي يزيد بگيرد. با وجود شخصيتهاي مطرحي چون امام حسين (ع) در ميان امت اسلامي معاويه پسرش يزيد را به مدارا با ايشان ترغيب كرد.
تا اين زمان كه سال 60 هجري بود به نظر ميرسيد انديشه امامت شيعي در محاق قرار گرفته بود اينك امام حسين (ع) در شرايطي متفاوت قرار داشت كه از يك سو همراه پيروزيهاي مسلمانان در خارج از شبه جزيره عربستان و آوازه داخلي آن بود و از سوي ديگر يزيد بن معاويه خليفه تازه، شخصيت اجتماعي مورد قبولي نداشت و بسياري از مسلمانان و صحابه و تابعين او را به ديانت نميپذيرفتند.
كسي چون ابوايوب انصاري كه خود را موظف به شركت در همه نبردهاي مسلمانان با كفار ميدانست يكبار با شنيدن امارت و فرماندهي يزيد از شركت در نبرد سرباز زده بود.
امام حسين ( ع) با درك صحيح اين موقعيت در شرايطي كه به نظر ميرسيد خلافت در دست امويان به سلطنت تبديل شده و آنان از هر وسيلهاي از جمله دين براي نشان دادن مشروعيت خود سودي بردند امام با مشروعيت ذاتي خود به عنوان نواده بنيانگذار دين اسلام ميتوانست روياروي مشروعيت خود ساخته امويان بايستد و با سخن و نهضت خود به اصلاح امت بپرازد. همان كه هدف امام (ع) بود.
ايشان ميتوانست نسب خويش به پيامبر(ص) را به مردم يادآور سازد و بدان استناد جويد چنان كه در هنگام درخواست بيعت يزيد فرمود: "مثلي لايبايع مثله " همچو مني (با اين شرافت نسبي) با چون اويي بيعت نخواهد كرد.
مهمترين بازتاب قيام و شهادت امام حسين (ع) از بين بردن باقي مانده آبروي اجتماعي و جايگاه ديني امويان در ميان مردم بود. امام نشان داد كه امويان چگونه پسر دختر پيامبر (ص) را كه آن همه حديث از رسول خدا (ص) در فضيلت او رسيده بود، به قتل رسانند.
امام "نه " بزرگ را گفت و ماهيت نفاق بنياد امويان را برملا كرد كه چگونه به تنها چيزي كه نميانديشند، دين الهي است و حاضرند احكام مسلّم اسلامي را به خاطر حفظ قدرت زير پا بگذارند. شرح رفتاري كه سپاهيان اموي با خاندان امام حسين (ع) كردند اين مهم را به نمايش گذاشت. و اين چهره پنهان شده در سركوب خونين و هتك حرمت از مردم فضاحت با تخريب خانه خدا تكميل گرديد.
تاثير قيام امام حسين (ع) بدون ترديد آن قدر سريع بود كه با مرگ زودهنگام يزيد در سال 64 هجري، پسرش معاويه دوم تنها چهل روز حكومت كرد و درخطبهاي اعلام كرد كه پدر و جد او غاصب خلافت بودند و خود استعفا كرد. اما اين تازه آغاز كار بود. جامعه اسلامي به تدريج متوجه ظلم وستم بنياميه ميشد و شورشها دوباره به راه افتادند.
شورشهاي توابين در سال 65 هجري به خونخواهي امام حسين (ع) ، مختار ثقفي در 67 هجري و پيروزي او و قصاص قاتلان امام حسين (ع) و يارانش و نيز شورشهاي دو باند خوارج در نقاط گوناگون جهان اسلام معادله را به نفع بنيهاشم تغيير داد.
در واپسين سال نخستين سده اسلامي خليفه نجيب اموي عمربن عبدالعزيز براي نخستين بار دستور داد تا سب امام علي (ع) بر منابر و در خطبهها حذف شود و فدك دوباره به بنيهاشم و علويان بازگردانده شود. اما به نظر ميرسيد نهالي كه امام حسين (ع) با خون خود آبياري كرده بود اينك به ثمر نشسته و زمان بهرهبرداري از آن فرا ميرسيد.
اينك به اختصار وضعيت بنيهاشم را پس از شهادت امام حسين (ع) پي ميگيريم؛ نخستين جرقههاي اختلاف در ميان بنيهاشم احتمالا پس از شهادت امام حسين (ع) رخ داد. آن هنگام كه گروهي مشهور به كيسانيه معتقد به امامت محمدحنفيه شدند كه از نظر سني از امام سجاد(ع) بزرگتر بود و به عنوان عالمي علوي مورد احترام مردم مختار در شورش خود معتقد بود كه به اجازه او قيام كرده است.
محمد حنفيه در سال 81 هجري درگذشت و گروهي به سراغ پسرش ابوهاشم رفتند و امامت او را معتقد شدند كه تا سال 99 هجري زنده بود و در اين سال به هنگام مرگ بنابر روايت جعلي بعدي توسط بنيعباس ابوهاشم كه فرزندي نداشت امامت را به محمدبن علي بن عبدالله بن عباس واگذار كرد و امامت اين گونه از علويان به عباسيان منتقل شد.
همزمان با گسترش دعوت عباسيان كه شعار خود را "الرضاء من آل محمد " قرار داده و به دستور ابراهيم امام از افشاي نام واقعي امام و رهبر پرهيز ميكردند واژه آل محمد كه عنوان ويژه تيره علوي بود به كار عباسيان آمد. تقسيمبندي ابراهيم امام از وضعيت شهرها نشان از آمادگي ايرانيان براي قيام دارد و نيز علاقه آنان به اهلبيت (عليهم السلام) يك حركت موازي از سوي بنيعباس مردم را فريفته بود چنان كه بعضي از بزرگان همراه اين نهضت مانند ابوسلمه خلال كه به اين فريب پي برده بود به جرم هواداري از خلافت علويان اعلام شد.
شايد يكي از علل واقعي مخالفت امام صادق (ع) با قيام زيد بن علي بن الحسين (ع) براساس رواياتي كه مخالفت حضرت را نشان ميدهد، پيش از هرچيزي فضاي نامناسب آن بود كه اتفاقا بسيار مورد سوء استفاده عباسيان قرار گرفت، به گونهاي كه مزار پسرش يحيي در خراسان كه قبلا از سوي ابراهيم امام به عنوان منطقه نفوذ تبليغاتي مطرح شده بود و احتمالا تشويق او به قيام و خونخواهي پدر از سوي داعيان عباسي احتمالي است كه نميتوان به سادگي از آن گذشت. زيرا شهادت يحيي در خراسان به سال 126 هجري در شورش عباسيان و سقوط امويان در خراسان مهم ارزيابي شده است.
روي كار آمدن عباسيان امت اسلامي را در تحولي تازه قرار داد و بنيان حكومتي 90 ساله را فرو ريخت و حكومتي پانصد ساله را به قدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازي عباسيان بود كه در شرايط ويژه تاريخي با يك سوءاستفاده بزرگ به قدرت رسيدند. بسيار طبيعي بود كه منتظر يك حركت نسنجيده در عرصه سياسي از سوي نماينده مهم و بزرگ علويان باشند. چنان كه در ماجراي قيام محمد نفس زكيه در سال 145رخ داد و منصور بهرهبرداري بزرگ از آن به نفع عباسيان انجام داد.
امام صادق (ع) كه به دقت همه اين تحولات اجتماعي را زير نظر داشت فضاي سياست را هرگز آماده يك قيام علني سياسي نديد. آنچه كه جامعه اسلامي از آن رنج ميبرد زيرساخت فكري بود و الا ايشان به هيچ وجه كمتر از شخصيتي چون ابومسلم نبود اين را از نامه تاريخي ابومسلم به امام كه ايشان بدون خواندن آن را به آتش سپرده بودند، مي توان فهميد. پرسش بزرگ مطرح اين بود: چه بايدكرد؟
جد او امام حسين (ع) با قيام خونين خود دلهاي بسياري از مسلمانان را در گوشه و كنار جهان اسلام متوجه اهلبيت پيامبر (ص) كرده بود و در زمان امام صادق (ع) حكومتي روي كار آمده بود كه از شعار "الرضا من آل محمد (صلي الله عليه و آله) استفاده و سپس آل محمد واقعي را كنار زده بود و مردم نيز پذيرفته بودند. اين همه دگرگوني در جامعه اسلامي معلول چه عواملي ميتوانست باشد؟
در اين فضاي تيره كه مذاهب اهل سنت در حال شكلگيري بودند چه چيزي ميتوانست شيعه را پايدار سازد؟ آنچه كه به درون فرهنگ مردم راه يابد و تفسير آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامي دگرگون سازد. پس در حقيقت گام دوم در بنيانگذاري يك مكتب را حضرت صادق (ع) برداشت. گويا مردمي كه از پس قيام امام حسين (ع) دلداده اين خاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و ميپرسيدند كه اگر نه امويان و نه عباسيان، شما چه ميگوييد؟ و چه تفسيري از اسلام داريد؟ و به عبارت روشنتر طرح جايگزين شما چيست؟
نشان دادن يك تفسير جامع از خدا، رابطه مردم با او و انسان موردنظر اسلام در آن زمان مهمترين دغدغههاي حضرت امام جفعر صادق ( ع) بوده است اعتقادات عقلاني، اخلاق بايسته و دستورالعملهاي فردي و اجتماعي (فقه) مهمترين حوزههايي بود كه امام صادق (ع) در آنهابه طرح و انديشه ديني پرداختند و چون چنين شد، تشيع داراي شناسنامه رسمي گرديد و مذهب ما به نام ايشان مزين شد.