صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۱۳۵۶۱۰
تعداد نظرات: ۸ نظر

دو راهب و یک دختر زیبا

 
دو راهب در مسیر زیارت خود ، به قسمت کم عمق رودخانه ای رسیدند.
لب رودخانه ، دختر زیبائی را دیدند که لباس گرانقیمتی به تن داشت.
از آنجائی که ساحل رودخانه مرتفع بود و آن دختر خانم هم نمیخواست هنگام عبور لباسش آسیب ببیند ، منتظر ایستاده بود .

یکی از راهبها بدون مقدمه رفت و خانوم را سوارکولش کرد.
سپس او را از عرض رودخانه عبور داد و طرف دیگر روی قسمت خشک ساحل پائین گذاشت .
راهبها به راهشان ادامه دادند.

اما راهب دومی یک ساعت میشد که هی شکایت میکرد : ” مطمئنا این کار درستی نبود ، تو با یه خانم تماس داشتی ، نمیدونی که در حال عبادت و زیارت هستیم ؟ این عملت درست بر عکس دستورات بود ؟ “

و ادامه داد : ” تو چطور بخودت این اجازه رو دادی که بر خلاف قوانین رفتار کنی ؟ “

راهبی که خانم رو به این طرف رودخونه آورده بود ، سکوت میکرد ، اما دیگر تحملش طاق شد
و جواب داد:” من اون خانوم رو یه ساعت میشه زمین گذاشتم اما تو چرا هنوز داری اون رو تو ذهنت حمل میکنی ؟! “
ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۸
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
۱۵:۲۷ - ۱۳۸۹/۰۶/۲۳
متاسفانه ما ایرانی ها همش توی بار ذهنی که فقط بتونیم باهاش خودآزاری کنیم زندگی میکنیم حمل میکنیم و گاهی هم با همان بار میمیریم ولی باز توی دنیای دیگه هم داریم بارکشی میکنیم
queen
۲۲:۲۲ - ۱۳۸۹/۰۶/۲۱
salam,matne vaqean jalebi bud
محسن نژاد
۱۴:۴۲ - ۱۳۸۹/۰۶/۲۱
چه عجب بعد از مدتها يك داستان پر معني ازتون ديديم
علی
۱۴:۵۸ - ۱۳۸۹/۰۶/۲۰
وصف العیش 90٪ عیش
تعداد کاراکترهای مجاز:1200