ايليا ديانوش ـ شاعر، نويسنده، محقق و روزنامهنگار ـ به سال 1356 در تهران متولد شده است. وي كه مطالعاتي گسترده را در شعر و ادبيات دنبال كرده، تحصيلکرده رشته كارگرداني سينماست و سردبيري شش نشريهي تخصصي و نگارش چند مجموعهي راديويي و تلويزيوني را نيز در كارنامهي خود به ثبت رسانده است.
آثار منتشره او شامل مجموعهي شعر "دوسويدر" (آشيانه كتاب1376)، تصويرگري كتب كودكانهي "رنگينهها"، "آيينهها" و "پروانهها" (پيك بهار1379) و مجموعهي "فرهنگ گزينگويههاي شعرا و داستاننويسان معاصر ايران" (مرواريد1383- 1385) است که تاکنون سه جلد آن با نام هاي "عشق اگر عشق باشد" (گزينگويههاي فروغ فرخ زاد)، "برهنه با زمين" (گزينگويههاي سهراب سپهري) و "لالايي با شيپور" (گزينگويههاي احمد شاملو) به چاپ رسيده است.
ديانوش اكنون مجموعهي شعر تازهيي را با نام «مشق كلنجار»، به همراه مجموعهي از داستانهاي كوتاهش با عنوان «يادداشتهاي روزانهي يك آشغال» و كتاب «فيلمنامهنويسي از نو»، در دست چاپ دارد.
گفتني است ديانوش چندي پيش به خاطر تغييرات فراواني که انتشار صوتي بخشي از اشعارش منوط به اعمال آن ها شده بود، از نشر کاست و سي دي "مشق کلنجار" صرف نظر کرد.
آن چه در ادامه مي خوانيد گفت و گوي نشريه دانشگاه هنر تهران «اهورا» با اوست:
پيش از آن که درباره تاليفات شما صحبت کنيم، از فعاليت هاي مطبوعاتي خود براي ما بگوييد.
سيزده سالم بود که با نشريات نوجوان کار مطبوعاتي ام را آغاز کردم. بعدها به خاطر علاقه اي که به هنر کاريکاتور داشتم پايم به مجلات طنز باز شد و به تصويرگري کتاب براي کودکان و نوجوانان هم پرداختم.
جواني و شوق آزمودن باعث شد تا روزنامه نگاري سياسي و اجتماعي را هم تجربه کنم. اما در نهايت از سال 1379 روزنامه نگاري ادبي را در حوزه نقد و روزنامه نگاري اقتصادي را در حوزه صنعت و معدن به طور تخصصي ادامه داده ام.
چرا با وجود اين که تاليفات شما تماما ادبي است، در حيطه روزنامه نگاري اقتصادي فعالیت تريد؟
چون با وجود تعلق خاطر هميشگي ام به شعر و ادبيات، هميشه با وسواس خاصي براي نشريات ادبي و هنري قلم زده ام. از سوي ديگر با وجود اين که نياز به امنيت شغلي مرا به روزنامه نگاري اقتصادي کشاند، اين حرفه را نيز با علاقه دنبال کرده ام چون معتقدم اصلاحات بزرگاني مثل اميرکبير، مصدق و قائم مقام که هميشه به آن ها ارادت داشته ام، به رغم بستر سياسي محور اقتصادي داشته اند.
چرا براي تاليف فرهنگ گزين گويه هاي انديشمندان معاصر ايران، شاعران را در اولويت قرار داديد؟
از همان نخستين درکم از کلام، گزين گويه پس از شعر براي من جذابترين نوع سخن بود. اين جذابيت در برخورد با گزينگويههاي شاعران معاصر به اوج خود رسيد. چون اين گزينگويهها بهخاطر تسلط مضاعف گويندگانشان بر كلام و مفاهيم، بسيار قوي اند و با اين که قرار نبوده چيزي باشند اگر به درستي استخراج و عرضه شوند از ماندگارترين سخنان خواهند بود.
منظورتان از اين که مي گوييد «قرار نبوده چيزي باشند» چيست؟
ببينيد، من گزين گويه هاي يک متفکر را در نامهها، مقالهها، سخنرانيها، گفتوگوها، مقدمه نويسي ها، خاطرات، يادداشتها، نوشتههاي پراكنده و نقلقولهاي موثقي که از او شده و حتي در پاورقي ها و حواشي متن هايي که از او به جا مانده است، شکار مي کنم و ماحصل اين صيد چيزي است که بسياري از مخاطبان آن را در زمره کلمات قصار مي دانند. در حالي که گوينده هنگام اداي آن تنها حرفش را زده است آن هم نه به قصد اين که جمله حکيمانه اي از خود صادر کرده باشد.
از اين روست که من هميشه گزين گويه را با اين دو کلمه توصيف مي کنم: ناب و نابهنگام. و باز به همين دليل است که در اين آثار به گزين گويه هايي بر مي خوريم که گاه از شعر اين شاعران هم ناخودآگاهانه تر و شاعرانه ترند و مخاطب به شدت با آن ها همزادپنداري مي کند.
چه کلامي که را مي توان به عنوان گزين گويه از متن بيرون کشيد و روش شما در گزينش چگونه است؟
مقصد من هر کلامي است که خارج از بطن متن نه تنها مستقلا نفس بکشد، بلکه حيات تازه اي را آغاز کند؛ يعني بعد از برش از متن، هم معني خود را حفظ کند و هم سطوح معنايي گسترده تري پيدا کند.
از اين رو همزمان با پيشبرد پروژه گزين گويه ها در ده سال اخير، به مطالعهي آثاري هم دربارهي خود گزينگويه و فلسفه اش پرداختم تا به يك ديدگاه منسجم در كارم برسم و بيش از همه نظرات ژاك دريدا درباره گزينگويه، مرا از اصالت كار مطمئن كرد. دوست انديشمندم سينا رويايي در اين مورد کمک فراواني به من کرد.
معيار انتخاب پانزده شاعر و ده نويسنده اي که تا اينجا براي اين مجموعه درنظر گرفته ايد، چه بوده است؟
آن ها که حرفي براي گفتن داشته اند در اين مجموعه جاي گرفته اند، از فريدون مشيري با آن گستره مخاطب عام گرفته تا يدالله رويايي با آن محدوده مخاطب خاص خودش. جا دارد در اين فرصت از دکتر ضياء موحد نيز به خاطر راهنمايي شان در جهت انتخابي بهتر تشکر کنم.
به اعتقاد شما به عنوان يک شاعر، نويسنده و روزنامه نگار کدام يک از شاعران معاصر ما به رسالت تاريخي خود، بيشتر آگاهي دارند؟
من به رسالت تاريخي واحدي که با آن ميزان آگاهي شاعران و روشني يابان را اندازه بگيريم، اعتقاد ندارم. مهم اين است که هرکس بر اساس شناختي که نسبت به خود و اطرافش پيدا کرده بتواند کاراکتر اصلي خودش را تعريف و ايفا کند.
ادبيات معاصر ما به همان اندازه به فروغ نيازمند است که به سهراب. درست مثل طبيعت اطراف ما که گنجشک اسير فصل سرد و مرغ مهاجر را به يک اندازه لازم دارد.
تفاوت کارتان در گزين گويه هاي فروغ و سهراب با کتاب اخيرتان «لالايي با شيپور» چيست؟
اين کار همت ديگري مي خواست. چون منابع بسيار گسترده تري داشت. نه تنها مطالعه تمامي آثاري که به نثر از شاملو باقي مانده بلکه پيجويي و يافتن بسياري از آن ها که در طول نيم قرن در کتب و نشريات مختلف پراکنده بود، کفش آهنين پوشيدن و بسيار پيمودن مي طلبيد.
در مجموعه ي شعر «دو سوي در» آيا هرچه در احساس شما بود در قالب شعر بيان کرده ايد؟
نه، من هم مثل هر شاعر ديگري با انتشار نخستين مجموعهشعرم به همه آنچه که مي خواستم نرسيدم براي همين با اين که ده سال از چاپ آن کتاب گذشته است من همچنان مي خوانم و مي نويسم بدون آن که براي چاپ مجموعهي دومم يعني «مشق کلنجار» عجله اي داشته باشم.
در حال حاضر هم اشعارم را در اينترنت و نشريات ادبي منتشر مي کنم و براي دوستان صاحبنظر و علاقهمند مي خوانم و خوشبختانه استقبال از اشعارم در سايت ها و وبلاگ هاي مختلف از حد انتظارم بيشتر بوده است.
آيا کتاب هاي ديگري نيز در دست تهيه يا چاپ داريد؟ مختصري در مورد آنها بگوييد.
غير از مجموعه شعر «مشق کلنجار» که گزيده اي از 9 دفتر شعر من است، يک مجموعه داستان با نام «يادداشت هاي روزانه يک آشغال» و مجلدات بعدي فرهنگ گزين گويه ها را در دست تهيه دارم. همچنين با توجه به تحصيلات سينمايي و تجربه تلويزيوني ام، دو کتاب با عناوين «کارگرداني از نو» و «فيلمنامه نويسي از نو» را نيز در دست چاپ دارم.
به عنوان سخن آخر؛ اوضاع فعلي شعر و ادبيات را چهطور ارزيابي ميكنيد؟
در يك جلسه پرسش و پاسخ، دانشجويي از دکتر شريعتي پرسيده بود: « آيا در مشهد خبري نيست؟» و شريعتي بيدرنگ پاسخ داده بود: «نخير، در مشهد بعد از فوت امامرضا(ع) خبر تازهاي نيست!»
حالا هم من مجبورم در مورد سؤال شما پاسخي را بدهم كه فروغ سالها پيش به احمدرضا احمدي داده بود: «اوضاع ادبيات بههمان شكل است كه بود؛ مقدار زيادي حرف و مقدار كمي كار.» البته من طيف غالب را ميگويم وگرنه هستند كساني كه با جان و دل كار ميكنند و کار در حد مرگ و زندگي برايشان جدي است.
يعني بحران مخاطب در شعر امروز را ناشي از كمكاري شاعران ميدانيد؟
عرض كردم كار جدي. والا كاغذ بيزبان را كه وافر سياه ميكنند. مدام هم در پي خرق عادتاند بدون آن كه عادت را فهم كرده باشند. نتيجه اين ميشود كه شعر از قانون لطيفه پيروي كند؛ سريع و غافلگيركننده. در حالي كه لطيفه پس از يك بار شنيدن لطفش را ميبازد و شعر قرار است در هر بار شنيدن لطف ديگري داشته باشد.
پس اين كليشهزدايي بايد با هدف ايجاد تأملي در مخاطب انجام شود، نه با اين كاركرد كه يك بار براي هميشه غافلگيرش كنيم. اگر اجازه بدهيد اين بحث را به زمان ديگري موکول کنيم.
منبع : اهورا/ شماره 5/ زمستان 85
با تشكر