صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۱۲۴۰۱۷
تاریخ انتشار: ۰۹:۰۶ - ۱۴ تير ۱۳۸۹ - 05 July 2010
روایتی از زندگی یک رادمرد ایرانی؛

سید محسن موسوی کیست؟

نیروهای صهیونیستی ظرف چند روز بخش اعظم جنوب لبنان را به اشغال در آوردند، ‌کنترل کامل جنوب لبنان توسط ارتش رژیم صهیونیستی، عقب نشینی سریع نیروهای طرفدار عرفات به بیروت، ‌همکاری علنی حزب کتائب و بشیر جمیل فرمانده نیروهای لبنان ـ فالاثر ـ با اشغالگران، محاصره مناطق مسلمان نشین بیروت را به دنبال داشت...
  تابناک -  متن زیر مختصری است از زندگی نامه سید محسن موسوی یکی از 4 دیپلمات ربوده شده ایرانی که با گذشت حدود 3 دهه از ربوده شدن توسط دست نشاندگان رژیم جعلی اسرائیل در لبنان هنوز هیچ خبر موثقی از سرنوشت آنان در دست نیست.



 سيد محسن موسوي كاردار سفارت ايران در لبنان

بزرگی همه بزرگمردان تاریخ در کودکی متفاوتشان رقم خورده و محسن نیز از این قاعده مستثنی نبود. پدری روحانی و جو مذهبی خانواده برای او انس با قرآن ‌و آشنایی با سیره اهل بیت،‌ تاسی به جدش موسی بن جعفر (‌ع) را در تمام مراحل زندگی به ارمغان آورد.

آغاز دوران مدرسه آغاز فصلی جدید در زندگی و 11 سالگی شروعی نه چندان زود برای فعالیت های سیاسی اجتماعی وی بود. شرکت در جلسات دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد نگرش او را بازتر و فعالیت هایش را وسیع تر می کرد.

 اوکه از کودکی با قرآن مانوس شده بود، ‌هوش سرشار و استعداد خویش را با حفظ آیات الهی و تدبر در آن برکت بخشید و به یمن این رحمت، تحصیلی موفق داشت به طوری که توانست دوران متوسطه را در سن 15 سالگی با اخذ مدرک دیپلم به پایان برساند و بلافاصله در رشته برق دانشگاه تهران پذیرفته شود.

مطیع ولایت بود و عاشق امام؛ عمده فعالیت هایش را در این دوران تکثیر و پخش مخفیانه اعلامیه و نوارهای امام و دکتر شریعتی، کمک به خانواده زندانیان سیاسی و مدیریت و سازماندهی افراد برای مبارزه علیه رژیم تشکیل می داد که همه بهانه هایی بود بر دستگیری و شکنجه توسط ساواک که در نهایت نیز پرونده ها و سوابق سیاسی در ساواک، او را از تحصیلات عالیه محروم و در پایان سال اول از دانشگاه اخراج شد.

دوران خدمت نیز به واسطه روحیه ظلم ستیزی و انزجار درونی اش نسبت به رژیم، انتقال ها و ماجراهایی را به دنبال داشت. یک بار پل دختر، یک بار پادگان جی، بار دیگر آشنایی با همراه و شریک زندگی اش در سال 54 روزگار سراسر مبارزه او را با نوعی دیگر از عشق همراه کرد.



فعالیت های سیاسی، تحت تعقیب بودن از سوی ساواک و اصرار خانواده، او را مجبور می کند تا در سال 56 به همراه همسر و برادر خود از کشور خارج شود.

 در آمریکا با شرکت در جلسات بحث و گفتگو تظاهرات علیه رژیم و کارتر و تبلیغ اسلام مبارزه خود را ادامه می دهد تا این که یک ماه پس از تبعید امام به پاریس برای کسب تکلیف خدمت امام رسید و پس از پیروزی انقلاب در اردیبهشت 58 به میهن بازگشت.

پس از بازگشت جذب نخست وزیری و در حراست فرودگاه مشغول به کار شد. با دریایی تجربه انقلابی اردوی یادواره شریعتی را با مدیریت و سرپرستی خود سازماندهی کرد. اردویی نظامی عقیدتی که به منظور تربیت و جهت دادن نسل انقلاب برنامه ریزی شده بود چرا که انسانی راحت طلب نبود و تکلیف خود را تمام شده نمی دید.
 
در همان سال تحت پوشش یک گروه دانشجویی به دعوت شیعیان لبنان و دکتر چمران و بنا به دستور امام عازم لبنان شد و سفر به لبنان آغاز زمزمه هایی از رفتن بود؛ لبنان جنگ زده نوعی دیگر از مردانگی را می طلبید نقش اساسی وی را در تشکیل هسته های اولیه حزب الله نمی توان نادیده گرفت.

او در کنار مبارزه و سخنرانی، از مردم محروم و ستمدیده جنوب لبنان دستگیری می کرد و مرهمی بر دل آشفتگان از ظلم و خیانت بود.


 
سيد محسن موسوي در كنار فرزندش

سال 59، در بحبوحه عشق و ایثار طعم شیرین پدر بودن را چشید و در نامه ای به همسرش احساس خود را چنین بیان کرد:

« امیدوارم و مطمئنم این ثمره زندگی یادگار خوبی از من و تو و همچنین باقیات الصالحات زندگی ما خواهد شد و من درست برعکس دیگران که فرزند، وابستگیشان را به زندگی بیشتر و دل کندن از دنیا را برایشان سخت تر می کند با به دنیا آمدن "رائد" احساس می کنم که رفتن برایم راحت تر و شیرین تر شده است و مطمئنا این لطف خداست چرا که همیشه از خدا خواسته ام تا در راه رسیدن به او هیچ چیز مانعم نباشد و حال می بینم نه تنها مانع نشده بلکه محرکی قوی برای حرکت و شتاب در حرکت هم نیز هست. اگر چه فرزندمان مجبور خواهد شد بدون سایه پدر زندگی کند اما مگر نه اینکه همه بزرگان بخش عظیمی از زندگی شان را در یتیمی به سر بردند...»

« خداوندا تو را به عزت و جلالت قسم، تو را به عشقت نسبت به بندگان مخلصت سوگند در مسیری که برای رسیدن به تو انتخاب کرده ام شهادت را نصیبم فرما چرا که وعده کرده ای که عاشقانت را در خون ملاقات کنی و من عاشق تو هستم و با تمام وجودم می پرستمت و پیشانی عبودیت به ساحتت می سایم و امیدم آن است که بتوانم برای لحظه ای نظرت را به خودم جلب کرده و از دید محبت مورد لطفم قرار دهی.»

اندکی پس از منصوب شدن، به وسیله رژیم عراق ترور شد که به طرز معجزه آسایی از مرگ نجات پیدا کرد تا در آزمونی عظیم تر مورد امتحان الهی قرار گیرد.

16 خرداد ماه 1361 رژیم صهیونیستی دست به حمله گسترده هوائی، ‌زمینی و دریائی به لبنان زد. در این حمله گسترده نیروهای صهیونیستی وارد خاک لبنان شدند و این سرزمین را اشغال کردند. نیروهای صهیونیستی ظرف چند روز بخش اعظم جنوب لبنان را به اشغال در آوردند، ‌کنترل کامل جنوب لبنان توسط ارتش رژیم صهیونیستی، عقب نشینی سریع نیروهای طرفدار عرفات به بیروت، ‌همکاری علنی حزب کتائب و بشیر جمیل فرمانده نیروهای لبنان ـ فالاثر ـ با اشغالگران، محاصره مناطق مسلمان نشین بیروت را به دنبال داشت.
 
سید محسن موسوی هنگام حمله اسرائیل به جنوب لبنان در تهران به سر می برد او با قطع مرخصی خود بلافاصله عازم سوریه شد تا هر چه سریع تر خود را به محل کار خود در بیروت برساند.

وی که مصداق عینی اتحاد سیاست و دیانت بود در شرایطی که همه سفرا و وابستگان سفارت های سایر کشورها از ترس موشک ها و توپ های صهیونیستی فرار را بر قرار ترجیح دادند محکم ایستادگی کرد و وظایف خود را در معیت هیات همراه انجام داد.



 ساعت 16:30 بعد از ظهر 13 تیر 1361 سید محسن موسوی به اتفاق احمد متوسلیان، تقی رستگار مقدم و کاظم اخوان با اتومبیل سفارت جمهوری اسلامی ایران عازم بیروت شدند و چون بیروت در محاصره نیروهای اسرائیلی قرار داشت ‌اتومبیل این چهارتن از راه "بعلبک" عازم "‌زغرتا " شد و در آنجا متوقف گردید سپس از این شهر با خودروی ژاندارمری لبنان به راه خود ادامه دادند تا اینکه ساعت 13:30 روز 14 تیرماه به منطقه "برباره" واقع در شمال بیروت که محل تمرکز نیروهای فالانژ بود رسیدند و در پست بازرسی "برباره" توسط عده ای ناشناس ربوده شدند.

 شواهد موجود حکایت از آن دارد که نیروهای فالانژ به سرکردگی "ایلی حبیقه" و "سمیر جعجع" این چهار نفر را ربوده و پس از مدتی آنها را تحویل صهیونیست ها داده اند و تا امروز که ...
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200