ايلنا: به بيمارستان ايرانمهر كه وارد ميشوي فقط كافي است جلوي اطلاعات نام نجف دريابندري را بياوري هنوز اسمش را كامل نگفتهاي؛ مسئول اطلاعات تو را راهنمايي ميكند به طبقه چهارم اتاق 708 جايي كه دريابندري آرام در گوشه دنج يك اتاق سه گوش استراحت ميكند.
نجف دريابندري؛ مترجم توانا؛ چندروز است كه در بيمارستان ايرانمهر تهران بهدليل سكته مغزي بستري است، سهراب دريابندري، پسر او در اين باره به خبرنگار ايلنا، گفت: در طبقه بالاي منزل مسكوني پدر مشغول بكار بودم كه متوجه شدم؛ پدرم احساس ناراحتي ميكند. فوري با اورژانس ـ125ـ تماس گرفتم ولي اوژانس اعلام كرد كه نميتواند، وي را به بيمارستان خصوصي ببرد، لذابا يك مر كز فوريتهاي پزشكي خصوصي تماس گرفتم، او را به بيمارستان رسانديم، ابتدا در بخش سي سي يو و سپس در بخش آي سي يو بستري شد، اكنون با تزريق داروهاي رقيقكننده خون و ساير اقدامات پزشكي حال وي مناسب است و به بخش منتقل شدهاست.
وي درباره فعاليتهاي پدرش گفت: دريابندري درحال ترجمه يك نمايشنامه از سوفوكل بود كه اين اتفاق براي وي روي دارد.
سهراب دريابندري از كمتوجهي مسولان گلايه كرد و ادامه داد: 12 سال پيش و در زمان دولت خاتمي نيز اين اتفاق يكبار ديگر بهدليل يك شوك خبري براي پدرم پيش آمدهبود. در آن زمان مسئولان و بخصوص مسئولان ارشاد به ديدن وي آمدند و اما اينبار تاكنون كسي به ديدن وي نيامدهاست هرچند خبر سكته مغزي وي تا امروز(12 خرداد) كه 3 روز از بستري شدنش ميگذرد، منتشر شده است.
وي ادامه داد : نجف دريابندري درحالي در بيمارستان بستري است كه همسرش فهيمه راستگار نزديك سه سال است در روي تخت در منزل خود بستري است. او نه تنها از روي تخت نميتواند بلند شود بلكه آرام آرام دچار آلزايمر هم شدهاست.
سهراب دريابندري كه خود نيز دستي در ترجمه دارد، ادامه ميدهد: براي مراقبت از پدر و مادرم؛ پرستار استخدام كردهام و اين امر كمي كار را براي من سخت كرده است. من از مسولان و مديران توقع و انتظاري ندارم اما آنها هم بايد به وظايف خود عمل كنند.
نجف دريابندي كه اين روزها موهاي دستش هم سفيد شده، بادقت تمام جزئيات چندروز بستري خود را بهخاطر دارد و مرتب از اينكه شب قبل خوابي ديده و در آن خواب احتمالا هذيان گفته؛ ابراز نگراني ميكند. خواهرزادههايش به او ميگويند: هذيان گفتن شما از هزار حرف مهم ديگران مهمتر است، ميگويد: نه! ديشب خواب ديدم در اينجا بستري هستم و يك كادر پزشك بالاي سرم هست كه كارش را بلد نيست و من ميدانم كه اينها كارشان را بلد نيستند اما هرچه فرياد ميزنم كه من را دست اينها ندهيد؛ انگار كسي صدايم را نميشنود، خواهرزادهام ميگويد؛ بهخاطر تاثير ماه است داييجان نگران نشويد؛ او ميخندد.
براي اين مترجم خوب كشورمان آرزوي سلامتي داريم.