صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۱۱۱۲۷۰
تاریخ انتشار: ۱۵:۳۸ - ۰۸ ارديبهشت ۱۳۸۹ - 28 April 2010

پیگمه ؛ قبیله خجالتی ها

بخشی از سفرنامه مهیج دو ایرانی
 عیسی و عبداله امیدوار، دو برادر پژوهشگر پرشور ایرانی در سال ۱۳۳۳ با همتی پولادین عـزم کردند تا جهان را با تمامی پیچیدگیهایش بکاوند. در آن دوران که امکانات سفر قابل مقایسه با جهان امروز نبود آنها سفر خود را به وسیله دو موتورسیکلت از تهران به سوی مشهد و سپس مشرق زمین آغاز کردند.

در این ماجراجویی منـحصر به فرد در تاریخ ایران بـرادران امـیـدوار از صحراهای سـوزان آفـریقا تاجنـگلهای انبوه آمازون ، در سال ۱۳۳۷ به قطب شمال و زندگی با افراد اسکیمو در دشوارترین شرایط جوی، در سال ۱۳۴۵ در سفر پر حـادثه دیگری ، اولین افراد آسیایی بودند که به اتـفاق گروه علمی کشور شـیلی سفر به ششمین قاره سرسخت جهان ، قطب جنوب راتجربه کردند.

آنچه می خوانید بخشی از سفرنامه این دو برادر است:

مردم قبيله پيگمه متعلق به جنگل هستند و جنگل متعلق به آن هاست. پيگمه‌ها كه برده و بنده‌ي ساير قبايل شمرده مي‌شوند ساير سياه پوستان آفريقا را مزاحمان متجاوز مي‌نامند.

افراد پيگمه كوتاه‌ترين قامت‌ها را دارند و متوسط قد آنان يك صد و بيست هفت سانتي متر مي‌باشد، اما از عضلات ورزيده و پيچيده‌يي برخوردارند. شايد كوتاهي قد آن‌ها بر اثر كمبود نور خورشيد در محيط زيست آنان باشد، در حاليكه ارتفاع متوسط قد بوميان شرق آفريقا، قوم دینكا و ماسايي كه در منطقه باز و آفتابي به سر مي‌برند، در حدود دو متر مي‌باشد.

کلبه‌هاي اختصاصي براي هر خانواده، از شاخ و برگ درختان به ارتفاع تقريبي يك متر و به صورت مدور در كنار يكديگر ديده مي‌شدند.

در نزديكي كلبه‌ها بارها به زمين گذاشته شد و همگي براي رفع خستگي مدتي روي زمين نشستيم، اما چون از هيچ يك از افراد پيگمه خبري نبود.

پس از مدتي آرام به كنار كلبه‌ها نزديك و به داخل آن‌ها سركشيديم، ابزار شكار، تعدادي وسايل سفالي سياه شده و مقداري هم از گوشت شكار كه مگس و حشرات از آن استفاده مي‌كردند، ديده مي‌شد، اما يك نفر انسان هم وجود نداشت.

آيا حادثه‌يي باعث شده بود كه آن‌ها يك باره محل خود را ترك كرده و گريخته باشند؟... بالاخره يكي از باربرها كه ضمناً آشنايي مختصري به زبان پيگمه داشت، با صداي رسا به دنبال آن ها داخل جنگل شد. پس از گذشت دو ساعت آن باربر به همراه چند نفر از پيگمه‌ها و ساير افراد خانواده به ترتيب از نقاط مختلف جنگل وارد محل زندگي خود شدند. وقتي علت و دليل اين ماجرا از يكي از باربرهاي خود سئوال كرديم، گفت پيگمه‌ها مردم بسيار خجالتي‌يي هستند و خود را از روبرو شدن با مردم ناآشنا پنهان مي‌كنند.

يكي از ما ـ عبدالله ـ خنده كنان رو به ديگري ـ عيسي ـ گفت: خيلي عجيب است در حالي كه بومي‌هاي جيوراروي آمازون در جستجوي غريبه‌ها بودند تا كله‌هاي‌شان را كوچك كنند اين پيگمه‌ها از غريبه‌ها فرار مي‌كنند. در واقع پيگمه‌ها از حس بويايي فوق العاده قوي‌يي برخوردارند، بنا به گفته‌ي رئيس قبيله، معلوم شد كه حدود دو ساعت قبل از رسيدن ما به اين محل، آن‌ها با خبر شده و خود را مخفي كرده بودند.

چنان كه گفتيم قد مردم پيگمه بسيار كوتاه است اما مردها داراي عضلاتي پيچيده و قوي هستند، با سرعت عجيبي در پيچ و خم‌هاي جنگل مي‌دوند، پاهاي پيگمه‌ها نسبت به بدن شان كوتاه و كلفت است. كله‌هاي آنان گرد و فاصله‌ي ميان دو چشم آنان بسيار زياد و بيني‌هاي‌شان هم خيلي پهن و به اندازه‌ي گشادي دهان شان است.

اما برخلاف ساير سياه پوستان آفريقايي پيگمه‌ها آدم‌هاي قانع و صبوري هستند. آن‌ها بدون هيچ انتظاري براي هر كس كار مي‌كنند براي نمونه به مجرد اين كه فهميدند ما بي آزاريم با ما طرح دوستي ريختند حتي يك روز رييس قبيله «ماكومي» با پيوند خون خويش با ما صيغه برادري جاري كرد، او دست‌هاي خود و دست ما را بريد و خون‌ها را مخلوط كرد و نوشيد اما به ما تكليف نوشيدن نكرد. پيگمه‌ها اصلاً خشمناك نمي‌شوند مگر آن‌كه به آنها بخندند و مسخره‌شان كنند.

 آن‌ها با بو كشيدن محل پنهان‌گاه حيوانات به خصوص فيل‌ها را پيدا مي‌كردند و براي جمع آوري عسل از كندوهاي زنبورهاي جنگلي خيلي سهل و آسان از درختان سر به فلك كشيده با سرعت و مهارت فوق العاده‌اي بالا مي‌رفتند، آن‌ها مي‌گفتند كه صداي حيوان كوچكي به نام «چامليون» سبب راهنمايي آنان به كندوهاي زنبور عسل در كرانه‌هاي جنگل مي‌شود. چرا كه گويا اين حيوان عادت دارد به مجرد احساس بوي عسل صداي مخصوصي از گلوي خود بيرون بدهد، آن‌ها براي دست يافتن به كندوهاي زنبوران عسل درختان را از تنه مي‌سوزانند و پس از آن كه زنبوران پراكنده شدند كندوها را محاصره مي‌كنند.

پیگمه‌ها در شكار فنون مختلف و جالبي به كار مي‌برند و ابزار و وسايل شكار آن‌ها تير و كمان و نيزه‌هاي مختلفي بود كه نوك آن‌ها با نوعي زهرگياهي آغشته و هميشه آماده‌ي استفاده است .

آن‌ها كه از نزديك شدن به گوريل‌ها وحشت زيادي داشتند براي شكار اين حيوان ابتدا در پشت بوته‌ها پنهان شده، دو انگشت خود را به وضع مخصوصي در بيني كرده و با باد انداختن در گلو صداي ماده گوريل را تقليد مي‌كردند، ديري نگذشت كه پاسخ آن صدا شنيده شد و رفته رفته هيكل پشم آلود و عظيم يك گوريل به چشم خورد كه مشغول كندن ميوه‌هاي جنگلي بود و به ناگهان در همان حال مورد اصابت چند تير از نيزه‌هاي پيگمه‌ها قرار گرفت اما چون تيرها به محل موثري اصابت نكرد گوريل كه سخت به خشم آمده بود با حالتي وحشيانه دست‌هاي اش را به سينه مي‌كوبيد به سوي يكي از پيگمه‌ها حمله كرد و چند قدمي بيش نمانده بود تا آن پيگمه در چنگال‌هاي قوي او خرد و خمير شود كه توانست پا به فرار گذارده و از آن جا بگريزد كه بدين ترتيب غائله پايان يافت.

آن روز پيگمه‌ها از شكار ميمون دست برنداشتند و غروب هنگام با دست‌هاي پر به قبيله باز گشتيم كه زن‌ها با خوشحالي بسياري از ما استقبال كردند و نه تنها ما بلكه تمام مردها را به علامت سپاس در آغوش گرفته و بوسيدند.
ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی: ۳
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
۱۱:۴۹ - ۱۳۸۹/۰۲/۲۳
جالب بود
بي نام
۱۰:۵۳ - ۱۳۸۹/۰۲/۱۴
با تشكر
متاسم از اينكه ماچنين پژوهشگراني داشتيم و تازه (البته شايد خودم ) تازه با انها آشنا ميشويم البته من مستند اين چنين مردماني را جديدا در يكي از شبكه هاي اروپايي ديدم مردماني كه هنوز مانند مردمان نخستين بدون لباس و وسايل دست ساز زندگي ميكنند.
منصور سليماني
۰۸:۴۶ - ۱۳۸۹/۰۲/۰۹
با خواندن سفرنامه، به ياد سفر ماركوپولو به آسيا و اقامت وي در چين افتادم. معتقد هستم اين دوبرادر، ماركوپولوي ايران مي باشند چه خوب است كه سفرنامه جالب اين دو برادر در سايت منتشر شود.
تعداد کاراکترهای مجاز:1200