صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۱۰۲۱۶۹۶
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۱۵:۰۵ - ۰۵ دی ۱۴۰۳ - 25 December 2024

با سعدی در گلستان ؛ باب اول حکایت چهلم : تو گویی تا قیامت زشت‌رویی / بر او ختم است، و بر یوسف نِکویی (+صدا)

یکی را از مُلوک، کنیزکی چینی آوردند. خواست تا در حالتِ مستی با وی جمع آید. کنیزک ممانعت کرد. مَلِک در خشم رفت و مر او را به سیاهی بخشید که لبِ زِبَرینش از پَرّهِٔ بینی درگذشته بود و زیرینش به گریبان فرو هشته.

عصر ایران ــ یکی را از مُلوک، کنیزکی چینی آوردند. خواست تا در حالتِ مستی با وی جمع آید. کنیزک ممانعت کرد. مَلِک در خشم رفت و مر او را به سیاهی بخشید که لبِ زِبَرینش از پَرّهِٔ بینی درگذشته بود و زیرینش به گریبان فرو هشته. هَیکلی که صَخْرالجِنّ از طلعتش بِرَمیدی و عَیْن‌القطْر از بغلش بگندیدی.

این حکایت را با خوانش مهرداد خدیر اینجا بشنوید

 

تو گویی تا قیامت زشت‌رویی

بر او ختم است، و بر یوسف نِکویی

 چنان که ظریفان گفته‌اند:
 

شخصی، نه چنان کَریه‌ْمنظر

کز زشتیِ او خبر توان داد

 

آنگه بغلی، نَعُوُذ بِاللّٰه

مردار به آفتاب مرداد

 آورده‌اند که سیه را در آن مدت، نفس طالب بود و شهوت غالب؛ مِهرش بجنبید و مُهرش برداشت. بامدادان که مَلِک، کنیزک را جُست و نیافت، حکایت بگفتند. خشم گرفت و فرمود تا سیاه را با کنیزک استوار ببندند و از بام جوسق به قعر خندق در اندازند. یکی از وزرای نیک‌محضر روی شفاعت بر زمین نهاد و گفت: سیاه بیچاره را در این خطایی نیست که سایر بندگان و خدمتکاران به نوازش خداوندی مُتَعوِدند. گفت: اگر در مفاوضهٔ او شبی تأخیر کردی، چه شدی؟ که من او را افزون از قیمت کنیزک دلداری کردمی. گفت: ای خداوند روی زمین! نشنیده‌ای؟:
 

  تشنهٔ سوخته در چشمهٔ روشن چو رسید

   تو مپندار که از پیلِ دَمان اندیشد

 

   مُلْحِدِ گُرْسِنِه در خانهٔ خالی بر خوان

  عقل باور نکند، کز رمضان اندیشد

  مَلِک را این لَطیفه پسند آمد و گفت: اکنون سیاه تو را بخشیدم؛ کنیزک را چه کنم؟ گفت: کنیزک، سیاه را بخش که نیم‌خوردهٔ او، هم او را شاید.

  هرگز آن را به دوستی مپسند

  که رَوَد جایِ ناپسندیده

 

تشنه را دل نخواهد آبِ زُلال

نیم‌خورده دهانِ گندیده

ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ابراهیم
۱۹:۰۷ - ۱۴۰۳/۱۰/۰۵
سعدی خوانی سخت است آقای خدیر. به شما حق می دهم در رشته ای که تخصص ندارید سهوی هم بکنید. همین که چراغ سعدی خوانی را روشن می کنید، دست مریزاد دارید. خوانش اصل بند آخر این حکایت این است: "سیاه، تو را بخشیدم." پس خوانش "سیاه تو" را بخشیدم، صواب نیست. جسارت نباشد. همین.
عصر ایران

اتفاقا از روز نخست در دانشگاه شهید بهشتی در 40 سال قبل به خواندن متون کلاسیک خوگرفتیم.از روی متن فروغی خوانده ایم که سیاه تو آمده به طعنه.

ناشناس
۱۵:۴۲ - ۱۴۰۳/۱۰/۰۵
گلستان سعدی خیلی خیلی خیلی عالیه. انگار سعدی در زمان ما زندگی می کرده. و حکایت هاش در عین حال که به نظرم ساخته خودشه ولی واقعیت به نظر می آد و به مثل گوشواره به ذهن آدم آویزان می شه.
خیلی از داستان های پندگونه اش الان کاربردی هستند.
تعداد کاراکترهای مجاز:1200