صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

بحث‌برانگیزترین ایدۀ روانشناسی؛ «ناخودآگاه جمعی» چیست؟

بحث‌برانگیزترین ایده کارل یونگ اعتقاد او به وجود «ناخودآگاه جمعی» بود. آیا او فکر می‌کرد که این نیروی مرموز توان کنترل اعمال ما را دارد؟

 در روان‌شناسی شاید هیچ موضوعی بحث‌برانگیزتر از «ناخودآگاه جمعی» کارل یونگ نباشد. این ایده حاکی از آنست که همه انسان‌ها یک قلمرو روانی مشترک دارند؛ یعنی جایی که غرایز و خاطرات آن‌ها به طور مشترک در آن ذخیره می‌شوند.

به گزارش فرادید؛ برای بعضی‌ها این مفهوم چیزی بیش از شبه‌علم نیست، اما برای برخی دیگر توضیح قانع‌کننده‌ای برای نحوه تفکر و رفتار انسان‌ها را در خود دارد. به راستی حقیقت ناخودآگاه جمعی چیست و چه دلالت‌هایی برای درک ما از رفتار انسان دارد؟ 

ناخودآگاه جمعی چیست و چگونه کار می‌کند؟ 

 

عکس کارل یونگ در جوانی

خیلی از مردم با مفهوم ضمیر ناخودآگاه آشنا هستند؛ یعنی بخشی از ذهن که حاوی تمام افکار، خاطرات و انگیزه‌هایی است که ما از آن‌ها بی‌خبریم. با این حال، افراد کمی با ناخودآگاه جمعی آشنا هستند؛ مفهومی که روانشناس مشهور کارل یونگ مطرح کرد. 

ناخودآگاه جمعی ظاهراً از طریق ساختارهای مغزی منتقل می‌شود و عمیق‌ترین لایه‌ی روان است. این پدیده روان‌شناختی مرموز خود را از طریق کهن‌الگوهای خاص بیان می‌کند؛ الگوهایی رفتاری که در واکنش به موقعیت‌های خاصی برانگیخته می‌شوند. در لایه‌ی عمیق ناخودآگاه جمعی، نه تنها اشکال باستانی خفته وجود انسان، بلکه ته‌نشین‌های عملکرد اجداد حیوانی ما نیز وجود دارد. 

یونگ معتقد بود ناخودآگاه جمعی منشأ تمام اسطوره‌ها و افسانه‌هاست. او فکر می‌کرد این داستان‌ها فقط زائیده‌ی تخیلات ما نیستند، بلکه بیان ناخودآگاه جمعی ما هستند. 

ناخودآگاه جمعی مانند مخزن عظیمی از دانش است که همه ما به آن دسترسی داریم. یونگ فکر می‌کرد همه ما به این مخزن متصلیم و هر زمان که لازم باشد می‌توانیم از آن استفاده کنیم. با این حال، برخی افراد بیش از دیگران با ناخودآگاه جمعی هماهنگ هستند. گفته می‌شود این افراد از نظر روحی بااستعداد و نابغه‌های خلاق هستند. آن‌ها می‌توانند به ناخودآگاه جمعی دسترسی پیدا کنند و از قدرت آن برای دستیابی به چیزهای بزرگ استفاده کنند. 

ریشه‌های ناخودآگاه جمعی

زیگموند فروید

نویسنده‌ی مفهوم ناخودآگاه جمعی، کارل گوستاو یونگ، روانکاو سوئیسی، مشهورترین و بحث برانگیزترین شاگرد زیگموند فروید است. این اصطلاح نخستین بار سال ۱۹۱۶ در مقاله‌ای از یونگ به نام «ساختار ناخودآگاه» استفاده شد، جایی که او تأکید کرد فروید، در تجزیه و تحلیل رویاهای بیماران، نخستین کسی بود که عناصری کشف کرد که از ناخودآگاه فردی نبودند، اما بر یک ماهیت باستانی و جمعی تأکید داشتند. 

یونگ به مطالعه‌ی اساطیر و دین علاقه داشت. او دریافت بسیاری از داستان‌ها و افسانه‌ها با وجود اینکه از فرهنگ‌های مختلف نقل شدند، به طرز شگفت‌انگیزی مشابه هستند. این امر سبب شد او تصور کند چیزی بیش از تصادف در این امر دخیل است. او معتقد بود این اسطوره‌ها بیان یک ناخودآگاه جمعی واحد هستند. یونگ فکر می‌کرد ناخودآگاه جمعی بخشی از ذهن مشترک همه انسان‌هاست. 

ناخودآگاه جمعی و مفهوم کهن‌الگوها

به گفته یونگ، ناخودآگاه جمعی یک میراث معنوی گسترده است که در ساختار مغزی هر فردی احیا شده است. برعکس، آگاهی پدیده‌ای زودگذر است که سازگاری‌ها و جهت‌گیری‌های لحظه‌ای را پیش می‌برد، به همین دلیل می‌توان کار آن را با جهت‌گیری در فضا قیاس کرد. ناخودآگاه حاوی منبع نیروهایی است که روح را به حرکت درمی‌آورند و اشکال یا مقوله‌هایی که همه اینها را تنظیم می‌کنند، کهن‌الگوها هستند. 

یونگ این کهن‌الگو را با فرم‌های ایده‌آل افلاطون مرتبط می‌کند، مانند یک ماتریس، یک تمایل خاص، تمایل ما به فکر کردن و احساس کردن به شیوه‌ای خاص. و کهن‌الگوها نه فقط به اشکال دانش ما، بلکه به اشکال احساس، واکنش و رفتار ما نیز اشاره دارند و تمام شیوه‌های حیات ذهنی ما را در بر می‌گیرند که از بدن و از بنیادهای غریزی آغاز می‌شود و به تجلیات معنوی ختم می‌شود. 

شرایط روانی بیرونی مانند موقعیت‌های خطرناک، سبب ایجاد احساسات و تخیلات عاطفی می‌شود. از آنجا که چنین موقعیت‌هایی رایج هستند، کهن‌الگوهایی را شکل می‌دهند که در اسطوره‌ها و هنر منعکس می‌شوند. افزون بر این، واقعیت‌های معمولی و همیشه تکراری زندگی بشر نیز چهره‌های کهن‌الگوی قدرتمند می‌سازد مانند مادر، پدر، قهرمان و غیره. 

از این رو، کهن‌الگو مجموعه‌ای از نگرش‌ها و سناریوهایی است که اصل تفکر و رفتار یک فرد را در شرایط خاص تعیین می‌کنند. 

چهار کهن‌الگوی اصلی یونگ

کهن‌الگوها مسئول رفتار غریزی افراد و ادراک جهان به روشی خاص از طریق ایده‌های اساسی هستند که در فرهنگ‌های مختلف یکسان هستند، اما معمولاً ارتباط علّی ندارند. در نتیجه، افراد نسبت به موقعیت‌های خاص واکنش مشابه نشان می‌دهند. برای نمونه، رابطه میان پدر و مادر، کودک، مفهوم مرگ و سایر تجربیات بشری که همه‌جا موجود هستند. 

به طور کلی، تعداد کهن‌الگوها باید با تعداد موقعیت‌های نوعی در زندگی ما برابر باشد، بنابراین نامحدود است. با این حال، یونگ تعدادی از مهمترین آن‌ها را مشخص کرد: پرسونا، آنیما یا آنیموس، سایه و خود. 

«پرسونا» (Persona) بخشی از آگاهی ماست که از طریق آن تعامل با جامعه رخ می‌دهد. یونگ معتقد بود این کهن‌الگو یک نقاب است و برای هر موقعیت اجتماعی، هر فردی یک نوع ماسک خاص خودش را دارد. عملکرد ماسک تقلید از یک تصویر قابل‌قبول اجتماعی از خودمان و همچنین پنهان کردن خود واقعی‌مان است. 

«آنیما» (Anima) و «آنیموس» (Animus) دو کهن‌الگوی مرتبط با تصاویر پدر و مادر، مرد و زن هستند. برای یک مرد، آنیما یک تصویر ایده‌آل است که از یک سو با مادر مرتبط است و از سوی دیگر، حامل جنبه ناخودآگاه زنانه طبیعت مردانه و همچنین ایده‌هایی درباره زن ایده‌آل است که تا حد زیادی بر جستجوی شریک زندگی اثر می‌گذارد. برای زن، آنیموس تصویر مرد ایده‌آل، شریک زندگی، پدر و همچنین بخش مردِ سرکوب‌شده شخصیت اوست. 

آنیما و آنیموس، اثر استفانیا نیستورآنو

«سایه» نمایانگر انگیزه‌های طبیعی ما (خودخواهی، میل جنسی، پرخاشگری) است که به دلایل مختلف نه از سوی جامعه و نه از سوی خود ما پذیرفته نمی‌شوند. بر همین اساس، ما تمایل داریم جلوه‌های طبیعی آن را سرکوب کنیم. با این حال، یونگ خودش «سایه» را در ذات دوگانه می‌دانست. از یک سو، مشکلات آشکاری برای فرد ایجاد می‌کند، اما از سوی دیگر، منبع قدرتمندی از انرژی جهانی است که می‌تواند برای «اهداف صلح‌آمیز» نیز به کار گرفته شود، برای نمونه، برای هدایت خلاقانه. 

کهن‌الگوی «خود» که در شرایط عادی تجلی نمی‌یابد، پس از عمل خاصی که یونگ آن را «فردیت» نامید، به مرکز کل ساختار شخصیت تبدیل می‌شود. فردیت یک شخصیت زمانی اتفاق می‌افتد که تمام ساختارهای درونی آن که معمولاً متضاد هستند، به تعادل برسند و در یک هماهنگی یکپارچه با هم متحد شوند. 

یونگ معتقد بود خودشکوفایی کهن‌الگوی «خود» یک پدیده بسیار نادر است، با این حال هدف اصلی وجود انسان است. به عقیده یونگ، «خود» تجسم دینداری طبیعی ماست و به طور ناخودآگاه فرد را به ایجاد هماهنگی درونی سوق می‌دهد. 

نقد نظریه یونگ

از نظریه یونگ درباره ناخودآگاه جمعی در چندین جبهه انتقاد شده است. به اعتقاد برخی، مشکل اصلی نظریه یونگ، استفاده از تفسیرهای زیست‌شناختی و گاه حتی عرفانی از وجود انسان است. 

دین و اسطوره‌ها همیشه برای یونگ اینگونه به نظر می‌رسیدند که ارتباط نزدیکی با روان انسان دارند، یعنی بخشی از ناخودآگاه جمعی. شاید به همین دلیل، این نظریه را همکاران دانشمند او نپذیرفتند. به عقیده آن‌ها، این چیزی بیش از تلاش برای توجیه رفتار ضداجتماعی نیست. هیچ آزمایشی وجود ناخودآگاه جمعی را ثابت نکرده و تمام استدلال‌های یونگ بر اساس مشاهدات ذهنی هستند. 

افزون بر این، بسیاری از دانشمندان تصور می‌کنند ایده ناخودآگاه جمعی بیش از حد مبهم و متناقض است. برای نمونه، اگر محتویات ناخودآگاه جمعی موروثی باشد، پس چرا تنوع زیادی از باورها و اسطوره‌های مذهبی در سراسر جهان وجود دارد؟ 

استدلال دیگر منتقدان اینست که این نظریه بیش از حد قطعی است. به گفته یونگ، رفتار و افکار ما توسط کهن‌الگوهای ناخودآگاه جمعی از پیش تعیین شدند و این طرز تفکر، آزادی انتخاب ما را تا حد زیادی محدود می‌کند. 

آیا مدرکی وجود دارد که نشان دهد ناخودآگاه جمعی وجود دارد؟ 

ناخودآگاه جمعی، آیلین آگار، ۸-۱۹۷۷

هیچ مدرک علمی قطعی وجود ندارد که نشان دهد ناخودآگاه جمعی وجود دارد. با این حال، مشاهدات و نظریه‌های مختلف از ایده وجود آن حمایت می‌کنند. 

برای نمونه، برخی دانشمندان باور دارند که انسان‌ها به دلیل تأثیر ناخودآگاه جمعی مایلند به شیوه‌های خاصی رفتار کنند. مطالعات نشان داده که افراد تمایل دارند با هنجارهای اجتماعی مطابقت داشته باشند و مطابق انتظارات دیگران رفتار کنند. این انطباق را می‌توان با این واقعیت توضیح داد که ما سعی می‌کنیم با ناخودآگاه جمعی همخوانی داشته باشیم تا تعلق و پذیرفته‌شدن را احساس کنیم. 

افزون بر این، برخی تحقیقات نشان داده که کودکان با دانش و مهارت‌های خاصی متولد می‌شوند. این دانش ذاتی را می‌توان مدرکی از وجود ناخودآگاه جمعی تفسیر کرد. 

با وجود کمبود شواهد علمی، نظریه ناخودآگاه جمعی هنوز یک مفهوم رایج در روان‌شناسی است و همچنان موضوع مطالعه محققان است. 

نمونه‌هایی از ناخودآگاه جمعی در زندگی روزمره 

گالا الوارد اثر مَکس اِرنِست، ۱۹۲۴

وجود ناخودآگاه جمعی هنوز جای بحث دارد، اما راه‌های مختلفی وجود دارد که می‌توان از آن برای بهبود زندگی استفاده کرد. 

برای نمونه، درک مفهوم ناخودآگاه جمعی می‌تواند به ما در درک بهتر رفتار خودمان و رفتار دیگران کمک کند، همچنین می‌تواند به ما کمک کند بر همرنگی غلبه کنیم و متفکران مستقل‌تری شویم. 

از تئوری ناخودآگاه جمعی می‌توان برای توضیح پدیده‌های خاص زندگی مانند تجربیات آشناپنداری، شهود و الهام خلاق استفاده کرد. 

در زندگی واقعی، چیزی شبیه ناخودآگاه جمعی در دو نوع موقعیت نمود پیدا می‌کند: 

انجمنی از مردم. به لطف حالت عاطفی یا ایده‌های مشابه، یک جمعیت پراکنده می‌تواند به یک کل واحد تبدیل شود. این وضعیت مثلاً در راهپیمایی‌ها یا جلسات مذهبی قابل‌مشاهده است. 

قطع ارتباط آسیب‌زا. در این مورد، ناخودآگاه جمعی شما را به وحشت و ایجاد هرج و مرج سوق می‌دهد. وقتی افراد تحت فشار شدیدی هستند، قادر به تصمیم‌گیری‌های مناسب نیستند. اصلی‌ترین کاری که آن‌ها می‌خواهند انجام دهند اینست که زنده بمانند و برای انجام این کار به ابتدایی‌ترین غرایزشان متکی هستند. 

این احتمال وجود دارد که شما هر دوی این نمودهای ناخودآگاه جمعی را در زندگی تجربه کرده باشید. 

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200