صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۱۰۰۱۱۶۰
تاریخ انتشار: ۱۵:۲۶ - ۰۹ مهر ۱۴۰۳ - 30 September 2024

با سعدی در گلستان / باب اول حکایت بیست و نهم : گر نه اومید و بیمِ راحت و رنج / پایِ درویش بر فلک بودی (+صدا)

یکی از وزرا پیش ذوالنّون مصری رفت و همّت خواست؛ که روز و شب به خدمتِ سلطان مشغولم و به خیرش امیدوار و از عقوبتش ترسان. ذوالنّون بگریست و گفت: اگر من خدای را، عَزَّ وَ جَلَّ، چنین پرستیدمی که تو سلطان را، از جملهٔ صِدّیقان بودمی.

عصر ایران ــ یکی از وزرا پیش ذوالنّون مصری رفت و همّت خواست؛ که روز و شب به خدمتِ سلطان مشغولم و به خیرش امیدوار و از عقوبتش ترسان. ذوالنّون بگریست و گفت: اگر من خدای را، عَزَّ وَ جَلَّ، چنین پرستیدمی که تو سلطان را، از جملهٔ صِدّیقان بودمی.

این حکایت را با خوانش مهرداد خدیر این‌جا بشنوید

گر نه اومید و بیمِ راحت و رنج

پایِ درویش بر فلک بودی

ور وزیر از خدا بترسیدی

همچنان کز مَلِک، مَلَک بودی

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200