هایدگر مانند سایر فیلسوفانی که اغلب از آنها با عنوان «اگزیستانسیالیست» یاد میشود، از ارزش «اصالت» دفاع میکند: یعنی اینکه مسیر خود را در زندگی بسازیم و بر اساس اصولی زندگی کنیم که خودمان به آنها اعتقاد داریم.
به گزارش فرادید؛ با این حال، به نظر میرسد اینکه کسی بتواند همیشه یک فرد کاملاً «غیرهمرنگ جماعت» و «اصیل» باشد، آرمانی غیر واقعی و دستنیافتنی باشد و هایدگر هم با این موضوع موافق است.
هایدگر در کتاب «هستی و زمان» استدلال میکند که با توجه به اینکه ما به درون دنیایی از پسزمینههای فرهنگی و معانی مشترک میان انسانها «افکنده شدهایم»، کاملاً اجتنابناپذیر است که در نهایت با ارزشهای زندگی عمومی همرنگ شویم و نسبت به چگونگی زندگی خود نوعی از رضایت را داشته باشیم که مبتنی بر فهم و ارزشهای عمومی است.
به هر حال، ایفای یک نقش پذیرفتهشده به لحاظ اجتماعی ممکن است زندگی را آسانتر کند و مطابقت با ارزشها یا عرفهای خاص، برای زندگی بدون دردسر در برخی فرهنگها و جوامع ضروری باشد.
با این حال، با وجود چنین راحتیهایی، باید مراقب باشیم که خود را به کلی و تماماً در آنچه که هایدگر آن را «آنها» یا «همه» مینامد، گم نکنیم؛ منظور هایدگر از «همه» همان عرف و ارزشهایی هستد که انگار «همهکس» آنها را قبول دارد و تک تک افراد جامعه سعی میکنند بر طبق آن زندگی کنند. یعنی آدمها سعی میکنند در هر موقعیتی همان کاری را بکنند که «همه» در چنین موقعیتی میکنند. این وضعیتی است که در آن «همه، دیگری هستند و هیچکس خود واقعیاش نیست.»
«روزمرّگی» و «همه»
هایدگر مینویسد: «ما همانطور که «همه» لذت میبرند، لذت میبریم و خودمان را سرگرم میکنیم. همانطور که «همه» میبینند و قضاوت میکنند، ما هم کتاب، فیلم و هنر را میخوانیم، میبینیم و در موردشان قضاوت میکنیم. و حتی هرآنچه را که «همه» شوکهکننده میدانند، ما هم شوکهکننده میدانیم.»
«آنها» یا «همه» شیوهی زندگی در حالت روزمرّگی را تجویز میکنند.
رها شدن از «روزمرّگی» و «همه» کار آسانی نیست، اما گاهی فرصتهایی برای رها شدن از «همه» برای ما پیش میآید؛ این فرصتها از نظر هایدگر در لحظات اضطراب، عدم قطعیت، غم، ناامیدی، یا زمانی که ندای وجدان را میشنویم، رخ مینمایند.
چنین لحظاتی زنجیرۀ به هم پیوسته و ظاهرا سفت و سخت معانی و ارزشهای فرهنگی مشترک را میشکنند و ما این زنجیره را چنان میبینیم که گویی برای اولین بار داریم آن را میبینیم و درک میکنیم. زمانی را تصور کنید که در اعماق حالتی شبیه به افسردگی فرورفتهاید؛ یا لحظاتی که تحت تاثیر یک اندوه عمیق، دارید به کل زندگی به شکل تازهای نگاه میکنید. در چنین لحظاتی انگار برای نخستینبار از خود میپرسید که «رفتار کردن به فلان شکل خاص یا زیستن به فلان شیوۀ خاص چه دلیل و توجیهی دارد؟ چرا نباید طور دیگری بود؟»
اگرچه چنین لحظاتی لزوماً خوشایند نیستند (اینها ممکن است از دست دادن شغل، پایان یک رابطه یا حتی رسیدن به سن خاصی باشد)، اما نشاندهنده فرصتهایی برای توقف و ارزیابی وضعیت خود، بررسی شبکههای معناییای که در آن قرار داریم و رهایی از هر الگوی غیر اصیل زندگی هستند.
بنابراین برای هایدگر اصالت نیازمند فروپاشیها، فوریتها یا بحرانهای زندگی است که به ما فرصتهایی برای پرورش نوعی «آزادی» را به ما میدهد؛ آزادی از توهمات «همه» که ما را احاطه کرده است.
از نظر هایدگر یکی از بنیادیترین تجربههایی که میتواند ما را به این آزادی برساند، تامل واقعی و عمیق دربارۀ «مرگ» است؛ اندیشیدن به مرگ از نظر هایدگر برای ما مثل امکانی است که میتواند باعث شود زندگی خود را دوباره ارزیابی کنیم و بتوانیم به چیزی که خودمان میخواهیم تبدیل شویم نه آن چیزی تمام جنبههای زندگیاش را «همه» تعیین میکنند.
اصیل بودن واقعاً به چه معناست؟
کلمهای که هایدگر در «هستی و زمان» ارائه میدهد Eigentlichkeit است، یک اصطلاح ابداعی مبتنی بر اصطلاح رایج eigentlich که از ریشۀ eigen به معنی «خود» یا «مناسب» میآید. بنابراین، ترجمه تحتاللفظیتر اصطلاح ابداعی هایدگر که اغلب آن را به «اصالت» ترجمه میکنیم میتواند «خود بودن» یا «مخصوصِ خود بودن» باشد. این شاید بینشی عمیقتر نسبت به آنچه هایدگر واقعاً از «اصالت» در نظر دارد ارائه بدهد.
اصالت به برقراری ارتباط با احساسات یا خواستههای یک خودِ درونیِ ایستا مربوط نمیشود؛ اصالت فرو رفتن در خود نیست بلکه بیشتر به معنی به عهده گرفتن مسئولیتِ زندگی خویشتن و ساختن شخصیت مخصوص خودمان است.
اصالت یعنی بدون فکر و با کمترین مقاومت با شرایط پیرامون خودمان همرنگ نشویم یا تلاش نکنیم که بدون کمترین زحمتی «از مسیر زندگی عبور کنیم». اصالت یعنی بکوشیم تا ارزشهایی را که میخواهیم بر اساس آنها زندگی کنیم در هر لحظه مورد بررسی و شناسایی قرار دهیم و آنها را با اراده و آگاهی خودمان انتخاب کنیم.
بنابراین، برای هایدگر، اصالت به معنای بیقید و بند بودن نیست؛ به معنای خودخواه یا آشتیناپذیر بودن نیست، بلکه به معنای پیش بردن مسیر خود در زندگی بر اساس ارزشهایی است که دائماً آنها را تجزیه و تحلیل و تأیید میکنیم؛ به معنای پرورش حس ثبات قدم، صداقت و مسئولیت است؛ به معنای پذیرش مسئولیت آن کسی که هستیم و آن کارهایی که میکنیم.