عصر ایران؛ شیرو ستمدیده - در نوبت پيشين گفتيم كه غالب مفسرين و مترجمين چنين انگاشتهاند كه انسان به علت ظلوم و جهول بودن، امانت را پذيرفت و خويشتن را در بلا انداخت. اما مولانا معتقد است انسان ظلوم و جهول بود و چون امانت را پذيرفت زمينهساز رفع ظلومی و جهولی از خودش شد و اين امر وقتی محقق میشود كه او در اين عالم همان كاری را انجام دهد كه بايد.
مولانا میگويد:
«اگر تو گويی كه اگر آن كار نمیكنم چندين كارهای ديگر از من میآيد، آدمی را برای آن كارهای ديگر نيافريدهاند. همچنان كه تو شمشير پولاد هندی بیقيمتی كه آن در خزائن ملوك يابند آورده باشی و ساطور گوشت گاو گنديده كرده كه من اين تيغ را معطل نمیدارم، به وی چندين مصلحت به جای میآرم.
يا ديك زرين را آوردهای و در وی شلغم ميپزی كه به ذرهای از آن صد ديك به دست آيد، يا كارد مُجَوهَر را ميخ كدوی شكسته كردهای كه من مصلحت میكنم و كدو را به وی میآويزم و اين كارد را معطل نمیدارم. جای افسوس و خنده نباشد؟ چون كار آن كدو به ميخ چوبين يا آهنين كه قيمت آن به پولی است برمیآيد، چه عقل باشد كارد صد ديناری را مشغول آن كردن؟
حق تعالی تو را قيمت عظيم كرده است، میفرمايد: ان الله اشتری من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه. و به قيمت ورای دو جهانی/ چه كنم قدر خود نميدانی...
حق تعالی میفرمايد كه من شما را و اوقات شما را و انفاس شما را و اموال شما را و روزگار شما را خريدم كه اگر به من صرف رود و به من دهيد بهای آن بهشت جاودانی است. قيمت خويشتن من اين است، اگر تو خود را به دوزخ فروشی ظلم بر خود كرده باشی. همچنان كه آن مرد كارد صد ديناری را بر ديوار زد و بر او كوزهای يا كدويی آويخت.»
جملات مولانا روشن است و نقل آنها از باب اتمام مقالۀ پنجم فيه ما فيه بود كه به لحاظ مضمون و محتوا و زيبايي نثر و نوشتار، يكی از بهترين مقالات اين كتابِ گفتارزاده است. با اين حال ذكر يكی دو نكته بیمناسبت نيست:
اول اينكه خودفروشی به معنای مثبت كلمه، آموزهای است كه در روايات اسلامی هم بارها به آن اشاره شده است. مثلا حضرت علی گفته است: «بدانيد وجود شما بهايی جز بهشت ندارد. آن را به چيزی جز بهشت نفروشيد.» امام كاظم هم گفته است:«آگاه باشيد! بدنهای شما جز بهشت بهايی ندارد؛ به چيز ديگری نفروشيد.»
دوم اينكه قيمت انسان چقدر است، نكتهای است كه مولانا در جاهای ديگر هم به آن پرداخته است. مثلا در دفتر سوم مثنوی میگويد:
قيمت هر كاله میدانی كه چيست
قيمت خود را ندانی ابلهی است
سعدها و نحسها دانستهای
ننگری سعدی تو يا ناشستهای
جان جمله علمها اين است اين
كه بدانی من كیام در يوم دين
آن اصول دين بدانستی وليك
بنگر اندر اصل خود گر هست نيك
تامل در قدر و قيمت خويشتن و آن گاه فروختن خويش به بهترين خريدار ممكن، شرط عقلانيت از منظر دينی است. بهترين خريدار ما نيز كسی جز خداوند نيست كه فرموده است خداوند جان و مال مومنان را خريد در برابر آن كه بهشت از آن ايشان باشد. (سورۀ توبه، آيۀ 111)