عصر ایران؛ مهرداد خدیر- همواره به کسانی که مایلاند با حالو هوای آغاز پیروزی انقلاب آشنا شوند و حوصلۀ مطالعۀ تحلیلهای تاریخی و اسناد را ندارند توصیه میکنم کتاب «حکومت 58» حاوی تصاویر استثنایی و فوقالعادۀ خانم مریم زندی را اگر نمیتوانند به خاطر قیمت بالا خریداری کنند دستکم ببینند و در شهر کتاب و باغ کتاب یا جایی تورق کنند. البته قیمت بالا به نسبت قبل و گرنه با سرعت قطار پیشرفت قیمتها حالا پول پیتزای یک خانواده سه چهار نفره است!
هیچ کتاب و مقالهای به اندازۀ این تصاویر حالوهوای خاص سال 1358 خورشیدی را بازنمیتابانَد. حتی روزنامههای آن دوران. چون تحت تاثیر گفتمان چپ بودند و برخی شخصیتها را برجسته میکردند. منظور حسوحال عمومی و شهروندان عادی است و از بختیاریِ کسانی است که آن سال را با تمام وجود درک کرده و جرعهجرعه سر کشیدهاند ولو بعدتر مایۀ تحسّر و تحیّر شده باشد.
اما چرا سراغ سال 58 رفتهام؟ چون دیدم روز چهارشنبه 12 بهمن 1401 حسن روحانی رییسجمهوری پیشین ایران بهترین راهکار برای تغییر فضای سیاسی و اقتصادی را رجوع یا ارجاع یا الگو قرار دادن سال 1358 دانسته است.
روشن است که در پی این همه حذف و این همه سال و این همه رخداد، شدنی نیست اما واقعا هیچ آیینهای به اندازۀ 58 تنوع و تکثر انقلاب 57 را بازنمیتابانَد. بی هیچ اغراقی و از هر منظری هیچ سالی به اندازۀ 58 شاد و سرزنده نیست ولو با نگاه کنونی پر از توهّم و آرزوی محال در نظر آید یا گفته شود بیش از آزادی، آنارشی بود و معلوم بود دوام نمیآورَد. بحث بر سر اینها نیست. خود 58 یک برش شیرین از تاریخ معاصر و شاید کل تاریخ این سرزمین است چرا که هیچگاه قبل و بعد از آن مردم ایران، مثل آن سال امکان انتخاب و ابراز نظر نداشتند.
صدا و سیما البته اصرار دارد از روی 58 بپَرد و آن را نادیده بیَنگارد و بر سال 60 توقف کند چون اغلب 58یها حالا مغضوباند و اکثر قریب به اتفاق نواصولگرایان کنونی در آن زمان اسم و رسمی نداشتند و در صفحات روزنامهها غایب بودهاند احتمالا جز بزرگواری که تحولات انقلاب الجزایر را دنبال میکرده است!
حتی تصویری که از امام خمینی در صدا و سیما ترسیم میشود مربوط به بهار 60 است و نه تنها با امامِ نوفللوشاتو در پاییز 57 که حتی با امامِ سال 58 در قم هم میانهای ندارند. در همین سال بود که اوریانا فالاچی خبرنگار مشهور ایتالیایی با امام مصاحبه کرد. تصویر زیر و موقعیت نشستن و گفتوگو را که ببینید متوجه حسوحال و فضای سیاسی میشوید.
مصاحبه اوریانا فالاچی با آیتالله خمینی / قم، سال 1358
سال 58 از نظر تنوع تاریخی و خاطرات خوشِ یک ملت بر سال 57 نیز ترجیح دارد. چون 57 با تغییر مکرر دولتها و بیبرقی و بینفتی و 17 شهریور و قبل از آن سینما رکس یا تغییر نظر بعدی شماری از فعالان مثل سال بعد نیست و آن قدر که 58 با خاطرات شیرین، قرین است 57 نیست و پر از التهاب است.
58 را باید حس کرده باشی تا بدانی یعنی چه. به جز خانوادههای سران وابسته به رژیم پهلوی و ژنرالهایی که با احکام شیخ صادق خلخالی اعدام شدند و خانوادههای آن سه پزشک یا بازرگان اصفهانی یا دیگرانی که به خطا برای آنها حکم صادر کرد و مجموع شمار این دسته از اعدامیها در آن مقطع و نه بعدتر البته زیر 100 نفر است یا مصادرههایی که بر سر آنها حرف و سخن درگرفت -اگر چه برخی اجتنابناپذیر بود چرا که به بانکها بدهکار بودند یا رها کرده و رفته بودند -58 واقعا بوی آزادی میداد.
گمان نمیکنم حتی سالهای 30 و 31 در دولت ملی دکتر مصدق هم چنین بوده باشد چون رسانههای ارتباطی محدود به رادیو و روزنامه بود و ایران آن زمان با بعد قابل قیاس نیست. در دهۀ 40 و اوایل دهۀ 50 خورشیدی بود که ایران، مدرن شد و در اقتصاد و صنعت و فرهنگ جهش کرد و طبقۀ متوسط به معنای دهه 50 هنوز در دهه 30 شکل نگرفته بود و بافتِ غالبِ ایران، روستایی بود. 58 اما سال مانور طبقۀ متوسط بود. آرمانخواهیِ طبقه تحصیلکرده و آزادیخواه. شوخی نبود در هر جمعی سخن از ایده و اندیشۀ اجتماعی بود و جامعه مثل امروز این قدر اتمیزه و مادی و مأیوس نشده نبود.
سال 58 در این مملکت اتفاقاتی رخ داد که در تاریخ ایران بیسابقه است. برای اولین بار همهپرسی تغییر رژیم سیاسی برگزار شد. چند ماه بعد رفراندوم قانون اساسی و قبل از آن انتخابات نمایندگان مجلس بررسی پیشنویس آن و نیز انتخابات مجلس شورای ملی که بعدا نام آن اسلامی شد. در زمستان همین سال اولین بار مردم پای صندوق رفتند تا رییس جمهوری انتخاب کنند و ابوالحسن بنیصدر با قریب 11 میلیون رأی نخستین رییس اجرایی کشور در تاریخ چند هزار سالۀ ایران میشد که مستقیما از مردم رأی گرفته بود.
ابوالحسن بنیصدر رئیس جمهور در کنار امام خمینی
در این سال احمد شاملو هر هفته یک مجله منتشر میکرد بی آنکه امتیازی برای آن دریافت کرده باشد. همه گروههای سیاسی با هر تفکری دفتر و نشریه داشتند. چند ماه از پیروزی انقلاب گذشته و قیمت دلار همچنان هفت تومان بود! نخستوزیر مملکت -بازرگان- با روحیه طنز مستقیم به مردم گزارش میداد و مثل حالا نیاز به صحنهآرایی نبود تا مجری کتوشلوار بنفش بپوشد و پرچم ایران را روی پرده نورپردازی کنند یا هنوز یاد نگرفته بودند و افتحار کند که سر ماه حقوق دادیم. بازرگان از بی پولی دولت می گفت و از انتقاد از شخص رهبری انقلاب با آن کاریزما و اتوریته و نفوذ هم ابا نداشت و حتی یک بار گفت: "آقا! شما هم که ما را کلافه کردید با این سفارش آب و برق مجانی. مگر میشود مجانی خدمات داد؟" و بعد از استعفا هم در پاسخ به این پرسش که چرا برای ملاقات با مشاور کارتر ( برژه ژینسکی) در الجزایر از امام اجازه نگرفته گفت: "مگر ایشان شاه است و من هویدا هستم که به خاطر ملاقات با مقام خارجی اجازه بگیرم؟ نخستوزیری که اختیار نداشته باشد و بخواهد برای هر کاری اجازه بگیرد به درد جرز لا دیوار میخورد." در این سال 58 رادیو و تلویزیون اگر چه رییسی به نام صادق قطبزاده دارد اما هم او مدیریت شبکه دو را به مسعود کیمیایی میسپارد. فقط در سال 58 است که یک کارگردان در اندازه و آوازۀ او می تواند رییس یک شبکه تلویزیونی رسمی شود.
سال 58 سال جمعههایی با نمازهای باشکوه است. 6 روز هفته روشنفکران در دانشگاه مانور میدادند و جمعه روز مانور مذهبیها در همان نمازجمعه بود. نگاه به حالا نکنید که پنجشش هزار نفر پشت سر آقای کاظم صدیقی در نماز جمعه حاضر میشوند. گاه دو میلیون نفر در تهران 4 میلیونی پشت سر آقای طالقانی نماز میخواندند و بعد از ایشان هم در سال 58 ادامه یافت.
آیتالله منتظری و آیتالله خامنهای در نماز جمعه - فرد وسط: مهدی بازرگان
58 البته سالی تکرارنشدنی است و آقای روحانی بهتر از هر کس این را میداند اما میخواهد حال و هوای 58 را یادآور شود. 57 معیار نیست چون بنای هر انقلاب نخست بر تخریب و سرنگونی است. در نیمۀ 59 هم گرفتار جنگ شدیم و 60 هم داستان ترورها پس از عزل بنیصدر پیش آمد و حذفها. 58 اما ازاین خبرها نبود.
جر معدودی از وابستگان ساواک و دربار بقیه هم راضی یا امیدوار یا سرخوش بودند. ملت حتی هر شب در مقابل سفارت اشغالشدۀ آمریکا جمع میشدند و شادی میکردند! شاید بگویید نمیدانستند چه تبعاتی دارد و صدای آنچه می نوازند بعدها در میآید و جداگانه به تبعات اشغال سفارت پرداختهام و اینجا به این کاری ندارم. حالوهوا را میگویم. حس سرزندگی موج میزد. نمیدانستی به خیابان تختجمشید بروی که نام آن تازه طالقانی شده بود یا به پیادهروی خیابان ولیعصر از چهارراه مصدق تا پارک ملت که پر از دکه بود. هنوز نام چهارراه مصدق چهارراه ولیعصر نشده بود.
نخستین نماز جمعه بعد از انقلاب به امامت آیتاللَّه طالقانی در دانشگاه تهران/ جمعه پنجم مرداد سال 1358
در همان انتخابات ریاست جمهوری به جز هواداران مجاهدین خلق که از حذف مسعود رجوی سرخورده شده بودند بقیه نامزدی داشتند. یکی به بنیصدر رأی میداد و دیگری به مدنی و سومی به حبیبی و آرای قطبزاده با آن همه سر و صدا رقتآور بود. پایگاه اجتماعی مسعود رجوی هم در انتخابات مجلس محک خورد و در رتبههای آخر جا گرفت و با دو مرحلهای شدن انتخابات جا ماند.
با این حال تنها وجه سیاسی 58 و آزادی همه گروهها مهم نیست. از حیث اقتصادی هم هر که سال 58 ملکی خرید بُرد. در سال 58 دلار 7 تومان بود حتی یکی دو ماه بعد از اشغال سفارت. قیمت یک آپارتمان دو خوابه در خیابان گاندی تهران 500 هزار تومان بود که 300 هزار تومان آن را اگر 30 هزار تومان سپرده گذاشته بودید وام می گرفتید! در بالای یوسف آباد برادر آقای کروبی - حسن- یک دفتر مسکن راه انداخته بود که ربطی به بنیاد مسکن نداشت و یک روز به افراد عادی زمینهای چهار صد متری داد و چه فروخته باشند و چه ساکن حالا همه میلیاردرند!
قیمت تور 12 روزه لندن در سال 58 و بعد از پیروزی انقلاب نه در عهد محمد رضاشاه چندان که تلویزیون «منوتو » تبلیغ میکند 7000 تومان بود. معادل حقوق یک ماه یک مهندس تازه استخدام شده و دو برابر یک معلم ساده. قیمت انواع سکه هم در بازار تهران در سال 58 این گونه بود: ربع پهلوی 300 تومان، نیم پهلوی 600 تومان، یک پهلوی 1300 تومان، دونیم پهلوی 3100 تومان، پنج پهلوی 6200 تومان، ده پهلوی 1500 تومان و یک بهار آزادی 1500 تومان. (یعنی کمی بیش از حداقل دستمزد ماهانه کارگر).
در همان سال 58 دستمزد کارگر ساده روزانه 80 تومان بود در حالی که حداقل دستمزد کارگران استخدامی از 750 تومان در سال 57 ناگهان به 1200 تومان افزایش یافته بود. کاری که داریوش فروهر وزیر کار دولت موقت انجام داد و دولت در برابر عمل انجام شده قرار گرفت چون فروهر منتظر تصویب هیأت دولت نماند و خود ابلاغ کرد!
سال 58 سال آزادی مطلق است که البته معلوم بود نمیپاید ولی هر چه بود تجربه منحصربهفردی بود. 75 درصد جمعیت ایران امروز زیر 50 سال سن دارند و طبعا یا آن زمان را درک نکردهاند یا زیر 5 سال بودهاند و تجربۀ مستقیم ندارند اما دریغ است که از 58 یاد نکنیم.
58 آن قدر آزاد بود که باورتان نمیشود حتی گوگوش هم در بهار آن سال در برخی جاها میخوانده است! در روزنامه هم آگهی می دادند. یا باورتان نمیشود فریدون فرخزاد به صادق قطبزاده اعتراض میکرد چرا مرا اخراج کردی؟
قاعدتا باورتان نمیشود اگر بگویم گویندۀ زن برنامههای نوروز 58 تلویزیون خانمی بیحجاب و البته پوشیده و آرایشناکرده بود. غرض مطلقا ارزشگذاری نیست و افسوس و اینها نیست یا این که حیف شد یا نشد. نفی جوهره و اسلامیت انقلاب هم نیست. غرض اشاره به فراگیری داستان و توصیف آن شرایط است. حالا اسم آن را میخواهید سرخوشی و بیخبری از آینده بگذارید یا هر چیز دیگر مختارید ولی 58 اینگونه بود. حتی برخی از ایرانیان خارجنشین هم از این فضا تأثیر پذیرفته بودند. باورپذیر نیست ولی واقعیت دارد که وقتی خبر اشغال سفارت آمریکا در تهران منتشر میشود شهرام شبپره خوانندۀ موسیقی پاپ ساعتها با موتوسیکلت و با پرچم ایران در خیابانهای شهری در آمریکا - احتمالا لُسآنجلس- میچرخیده و شادی میکرده است!
58 چنین سالی بود و امید تا بدان حد که مهندس بازرگان بعد از کنارهگیری دست از سیاست نمیشوید و به شاه نامه مینویسد که برگرد به ایران و خود را تسلیم کن تا غایلۀ گروگانها ختم به خیر شود و انگار نه انگار 8 ماه قبل نخستوزیر و رییس مجلس او (هویدا و ریاضی) اعدام شده بودند!
مراد حسن روحانی البته بازگشت به آن حال و هوا نیست چون زمان هرگز به عقب بازنمیگردد و به قول اهل فلسفه در یک رودخانه دوبار نمیتوان شنا کرد ولی میخواهد از اهمیت انتخابات آزاد و یک الگوی تاریخی بگوید و جالب اینکه در مجلس اول که بدون نظارت استصوابی تشکیل شد نیمی از نمایندگان منتخب مردم با آرای بالا و در رقابت با چپها و مجاهدین و روشنفکران عرفی، روحانی (معمم) بودند. بیش از 150 نفر از 270 نماینده در حالی که هر چه نظارت استصوابی بیشتر شد شمار آنان هم کمتر شد و این یعنی نقض غرض و کار به جایی رسیده که امروز مجلس، عملا محلی از اِعراب ندارد.
اگر 58 را درک کرده باشید این توصیفات را تصدیق میکنید اما اگر 58 را درک نکرده باشید و کتاب و تصاویر حکومت 58 را هم ندیده باشید شاید برای شما غیر قابل باور درنظر آید و تعجبی هم ندارد. چون نه تلویزیون منوتو تصویر 58 را بازمیتاباند (زیرا مایل است بعد 57 را یکسره سیاه و تار و تلخ جلوه دهد) و نه صداوسیما بر 58 درنگ میکند چون در این سال خبری از حجاب اجباری و نظارت استصوابی و مانند اینها نبود. این سال اما در خاطرۀ جمعی ایرانیان چندان شیرین نشسته که نه نظیری در قبل دارد و نه بعد. 58 سالی است که فرشفروش محله ما دختر خود را به جوان دلاکی داد که در مسجد کنار او نماز میخواند چون معیار ازدواج تنها تقوا شده بود نه طبقه اجتماعی و البته سه چهار سال بعد که معیارها عوض شد آن دو جدا شدند! یعنی مرد کاسب خواست جدا شوند!
این یادداشت ناظر به شخصیتها نیست. حالوهوا مهم است. حال و هوایی که دیگر تکرار نشد. این که مردم دربارۀ سیاست و فرهنگ و آرزوها حرف بزنند و این که همه جا حرف از دلار و سکه یا میل به مهاجرت باشد کجا؟
در میان رمان های ایرانی حال و هوای سال 58 در صفحات آغازین رمان «ثریا در اغما» بازتاب دارد و اگرچه در شروع رمان در حال روایت مهر 59 است اما گریزی به یک سال قبل از آن میزند: «عباس آقا مرندی از آن روحیههای شاد و آزاد است و من از او خیلی خوشم میآید. دلم میخواست میفهمیدم پشت سر در تهران چه دارد و چه جور زندگی کرده است... گاهی هم اقتباس تصنیف را با آهنگ آن ترانۀ هایده را با دو دانگ صدایش میخواند: اول اینگلابمون حرفا چه شاعرانه بود....»
سال 58 شاید مصداقی از این شعر خواجه هم بود: خیال حوصلۀ بحر میپزد هیهات/ چههاست در سر این قطرۀ محالاندیش...
آری، این چنین بود 58...
به قول سعدی، آن چیز را که نپاید، دلبستگی را نشاید
سال ۸۸ پرشورترین انتخابات کشور برگزار شد که درصد مشارکت از تمام انتخابات های ریاست جمهوری و مجلس اول انقلاب بیشتر بود اما شما چون نتیجه به سودتان نبود کشور را به آشوب کشیدید!
اگر متوجه شدین سرتون را از برف ۵۸ و بیرون بیارید جناب.
مهندس بازرگان می گفت جمهوری دموکراتیک اسلامی البته ظاهرا شورای انقلاب همین عنوان را تصویب کرده بود. جماعتی هم که با کلمه جمهوری مشکل داشتند می گفتند حکومت اسلامی و قلیلی هم جمهوری عدل اسلامی. در این فضا امام خمینی گفت جمهوری اسلامی نه یک کلمه زیاد نه یک کلمه کم و مخالفان می توانستند نه بگویند. می توان انتقاد کرد که در آن زمان هنوز قانون اساسی تصویب نشده بود ولی جمهوری اسلامی نه یک کلمه زیاد نه یک کلمه کم از حیث اعلام برای رفراندوم بود. یادتان باشد اصلا نیاز به رفراندوم هم نبود و رهبری انقلاب می توانست اعلام جمهور ی اسلامی کند ولی نکرد تا حکومت منشأ مردمی رسمی هم داشته باشد چون برخی مدعی بودند انقلاب در شهرها جریان داشته و معلوم نیست روستاها با انقلاب هستند یا نه. ضمن این که وزن اندک گروه های مارکسیستی هم به رغم سر و صداشان مشخص نشد. سرمان را زیر برف نکردهایم. لحظه لحظه آن دوران را زیستهایم و در این فقره صحبت از خواندن هم نیست. دیدن است. نویسندۀ این سطور در مدرسه مفید بالای میدان انقلاب شاهد رای دادن نورالدین کیانوری دبیر کل حزب توده به حمهوری اسلامی بوده است. فضا برای رای نه هم فراهم بود. کما این که برخی روحانیون سنتی گرداگرد مرحوم آقای خوانساری مثل جلالی تهرانی ابایی نداشتند بگویند به جمهوری اسلامی رای نه دادهاند. سرمان زیر برف نیست. اما چشممان به غباری که یک شبکه تلویزیونی میپاشد آلوده نیست. برادر یا خواهر من! یک ملت دیوانه نیست که به خیابان بریزد. بعد هر اتفاقی افتاد اصل آن حرکت را زیر سوال نمیبرد. چون تاریخ را از عقب به جلو نمیخوانند.
عکس روی کتاب همین است. ما سفید نکردهایم. ممکن است آن روی مقوا باشد. در هر صورت ما بی تقصیریم.
فقط فکر میکنم اولین نمازجمعه در تپه های قیطریه بوده، نه در دانشگاه تهران.
باید بشویم ۵۸ ؟۵۷؟۵۶؟
کدوم به نظر تون خوبه ؟
این مطلب تنها دربارۀ حس و حال سال 58 است و خوش بختانه حتی یک پیام در نفی آن دریافت نشده و ناظر به موارد دیگر است.
همین جمله رو که توی چکیده ی مقالتون خوندم دیگه هیچ دلیلی به خوندن ادامه اش ندیدم . اتفاقاً مشکل عظیم و مهلک شما اصلاح طلبان همین پمپاژ امید کاذب در جامعه است . به قول شکسپیر نا امیدی خیلی بهتر از امید کاذب است . در سال 1401 طوری با شور و شوق و امید صحبت می کنید که گویی 1381 است !! وقتی شما یک تصویر درست از واقعیت ندارید و امید ها و آرزوهاتون رو به جای واقعیت جا می زنید ، پس چه طور می خواهید برای مملکت نسخه بپیچید ؟! این که 2 سال اول حکومت آزادی زیاد بود طیبعی بود ، چون هنوز کامل شکل نگرفته بود . درست این است که ببینید 10 سال بعد که به طور کامل تثبیت شد و قدرت گرفت چه طور رفتار می کند . مخصوصاً با منتقدان و مخالفان .
طبق معمول انتظاری برای انتشار نیست ، جهت اطّلاع !!
قبول ، اتفاقاً من هم تقریباً فضای انقلابی و هیجانی و تند و بسته را برای دهه ی اول تقریباً توجیه پذیر می دانم . یعنی اگر بخواهم خودم را در ظرف زمان و مکان آن موقع بگذارم می توانم خیلی از تندروی ها رو تا حدی درک کنم . شاید اگر خودم هم آن موقع بودم انقلابی بودم ، کما این که بخش زیادی از مردم عادی هم آن موقع همین طور بودند . ولی برای ادامه ی این وضع در دهه ی دوّم به بعد دیگر هیچ کدام از این توجیه ها قابل قبول نیست . اگر باشد پس تا قیامت می توان توجیه کرد . اگر مثلاً در دوران خاتمی می نشستند و فکر می کردند و می گفتند که : خب ، آن دموکراسی و حقوق بشر و آبادانی که قبل از انقلاب وعده می دادیم و خیلی ها در این راه جانشان را دادند ، چه شد و کجاست ؟ امروز کلاً در یک ایران دیگر زندگی می کردیم !! نه تنها این کار را نکردند بلکه با آمدن احمدی نژاد خیلی از همان تغیرات خوب ولی نا پایدار خاتمی را هم خنثی کردند .
سال ۵۸ را خوب توصیف کردید.
شایسته بود به آثار سینمایی و فیلم شاخص تابستان ۵۸ ساخته کیانوش عیاری هم اشاره میکردید.مستندی واقعی از سال ۵۸
جناب خدیر در عین اینکه امروز مشکلات اقتصادی فراوان داریم ولی سطح رفاه مردم امروز با سال 58 قابل مقایسه نیست
در سال 58 اصلا گاز شهری در کشور نبود ولی امروز در اقصا نقاط ایران برق و آب و گاز هست و این می شود که با قطع گاز در قسمتی از تربت جام همه عصبانی می شویم.سطح توقع مردم از نظام و دولت با سال 58 قابل مقایسه نیست
مقایسه نشده. از حال و هوای یک سال خاص در تاریخ معاصر یاد شده است. همین. از کلیشههای بسته بیرون بیایید و به قول سهراب بگذارید که احساس هوایی بخورد.
آری اینچنین بود ما...
مبارزه با آمریکا یا شعار مرگ بر آمریکا شعار انقلاب 57 نبود. شعار علیه آمریکا در حد «این شاه امریکایی اعدام باید گردد» یا «چین شوروی آمریکا دشمنان خلق ما» البته سر داده می شد اما مرگ بر آمریکا از 13 آبان 58 رایج شد. سازمان مجاهدین خلق و گروههای چپ البته اعلامیههای خود را با جملۀ مرگ بر امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا تمام میکردند و « بعد از شاه نوبت آمریکاست» را هم میگفتند اما مرگ بر آمریکا نبود و به خاطر همین با اشغال سفارت آمریکا در نوبت اول در تهران و یک هفته بعد از پیروزی انقلاب و کنسولگری آمریکا در تبریز مقابله شد. بعد از پذیرش شاه در آغاز نیمۀ دوم سال 58 البته فضا ضد آمریکایی و از 13 آبان 58 هم مرگ بر آمریکا رایج شد. در انقلاب 57 و در هیچ قطعنامهای نه صحبت از مرگ بر آمریکا بود نه حجاب اجباری. اگر جو تا این حد ضد آمریکایی بود سفارت آمریکا فعال نبود یا بیشتر حفاظت می کردند تا جایی که دانشجویان بگویند سوار اتوبوس دو طبقه شدیم و داخل حیاط سفارت را دیدیم و متوجه شدیم به راحتی میتوانیم وارد شویم.
در متن دوبار از واژه ی داستان استفاده کرده اید.
1 - فراگیری داستان و توصیف آن شرایط
2 - و 60 هم داستان ترورها...
این دو واقعه هستند نه داستان.داستان منبع ندارد بلکه منشأ دارد و منشأ آنهم تخیل نویسنده است حال آنکه وقایع آن روزها منابع زیادی دارد.
(این اطلاعات من هم قابل شمارو نداره
کاش همون یکسال هم اینجوری نبود