نگارا شربت از لبهات بفرست
گلاب از گوشه چشمات بفرست
برای توتیای چشم فایز
کف دستی ز خاک پات بفرست
***
صبا دوشم ز جانان این خبر داد
که هی هی نخل امیدت ثمر داد
به پای خویش فایز، یارت آمد
خدایت دولت بی دردسر داد
***
مسلمانان گرفتار دلستم
ضعیفالمال و بیمار دلستم
نبود اینقدر فایز بیبصیرت
کنون درمانده در کار دلستم
***
بتی کز ناز پا بر دل گذارد
ستم باشد که پا بر گل گذارد
تمنایی که دارد یار فایز
به چشم ما قدم مشکل گذارد
***
دو گیسو را به دوش انداختی تو
ز ملک دل دو لشکر ساختی تو
به استمداد چشم و زلف و رخسار
به یکدم کار فایز ساختی تو