عصر ایران؛ سجاد بهزادی- والتر بنیامین در کتاب خیابان یک طرفه میگوید: "اختیار انتخاب موضوع گفتگو از دست رفته است. اگر در گذشته، دقت کردن به طرفِ صحبت چیزی کاملا طبیعی بود، امروز پرسوجو از قیمت کفشها و چترِ او جایگزینِ آن شده است، موضوع هر صحبت به طرزی اجتنابناپذیر، وضعِ زندگی و پول شده است و صحبت، هیچگاه به نگرانی و درد و رنج افراد نمیکشد."
جامعه امروز ایران، یک جامعه بی گفتگوست. اندوه و هیاهو زیاد است، اما گفتگو در جریان نیست. به قول نادر نادرپور شاعر و فعال سیاسی، اجتماعی " شهر از صدا پر است ولی از سخن تهی..." اگر هم سخنی باشد به گفتگو نمی رسد و تنها ناله هایی بی اختیار است که به خاطر تنگناهای روزگار، گرانی ها و آینده ی مبهم در لایه های جامعه دیده می شود ویا طبقه ای از جامعه که بی حاصل، تنها در مورد انباشت دارایی های خود صحبت می کند.
سکوت جامعه امروز ایران را فراگرفته است. اگر چه به قول استیون هاوکینگ "جامعه ساکت، پر سر وصدا ترین افکار را دارند..." اما توان گفتگو نیست و اجماع سازی هر روز سخت تر می شود. مگر نه این است که در زمان بحران و سختی ها همه باید در کنار هم گفتگو کنیم؟ پس چرا سیستم به شکل کم سابقه ای یکدست شده است و مانند یک جامعه متفرق و رها شده هستیم. نه تنها توان گفتگو نیست بلکه مهارت گفتگو هم نداریم و ملتی که مهارت گفتوگو ندارد، همواره در تنازع به سر می برد و هرگز رفاه و توسعه را نخواهد دید.
جامعه گفتگوهای بی اختیاری دارد ونمی تواند صحنهی نمایش فقر و تهیدستی را کنار بزند و عمیقانه بنشیند و گفتگوی حقیقی داشته باشد. البته از توده مردم هم چنین انتظاری نیست. اما چرا نخبگان، مسئولان وسیستم در اراده ی یک گفتگوی واقعی نیستند و از تخریب هم دست بر نمی دارند و از نو صحنه را بنا نمی نهند؟
امروز اگر گفتگو نباشد فردا خیلی دیر است. به قول دکتر محسن رنانی پژوهشگر و استاد دانشگاه " اتفاقا الان وقت گفتوگو است. وقتی دولت مستأصل شده، بهترین زمان برای گفتوگو است. آن وقت که دولت همه جا اقتدارش را به رخ میکشد که گفتوگو نمیکند. فرقی نمیکند هر دولتی در چنین شرایط تاریخی باشد، وقتی اعتمادبهنفس خود را از دست میدهد، برخوردهای تند میکند؛ بنابراین، این آن لحظه تاریخی است که روشنفکران و کنشگران مرزی ما باید به میدان بیایند، هزینه کنند، خطر کنند، اعتبار و اندیشهشان را وسط بیاورند و بکوشند راه گفتوگو و تعامل با سیستم را باز کنند. با جامعه گفتوگو کنند و از نگرانیهایش بکاهند و از خطرات تندروی آگاهش کنند. البته در طرف حکومت هم کنشگران مرزی باید پا پیش بگذارند و با جامعه گفتوگو کنند."
فقر گفتگو به خانواده ها هم سرایت کرده است. در سال ۱۳۹۳ و زمانی که وضعیت اقتصادی مردم به مراتب بهتر از وضعیت کنونی بود به دنبال یک پژوهش گفته می شد "خانواده های ایرانی تنها روزی ۱۵ دقیقه گفتگو می کنند."
ما گفتگو محور تربیت نشده ایم و این مسئله به بحران رسیده و زمینه ساز طلاق های عاطفی زیادی نیز در جامعه ایران شده است.
وقتی گفته می شود از هر دو ازدواج یک ازدواج در مرحله طلاق عاطفی است بدان معنی است که خانواده ها گفتگو نمی کنند. زوجها در کنار هم زندگی میکنند، ولی ارتباط کلامی و عاطفی بین آنها کم رنگ است و یا وجود ندارد. تنها گفتگوی بی اختیار حاصل درد و غم روزانه است که گاهی در خانواده ها جاری می شود.
وقتی گفتگو نمی کنیم عمل اجتماعی ما نیز آسیب می بیند و به یک کنش گر خطرناک در جامعه تبدیل می شویم. صحبت ها بی اختیار و خشونت بار می شوند. دوستی می گفت "به راننده اتومبیلی که سوبله (و نه دوبله) ایستاده بود با زبان خیلی ملایمی گفتم لطف میکنید قدری جلوتر پارک کنید چون ترافیک سنگینی در نتیجه توقف شما ایجاد شده است. پاسخ ایشان این بود که من هر کاری دوست داشته باشم می کنم. در اعتراض شهروند دیگری، وی گفت زیاد حرف بزنید شما را مچاله میکنم بعد میاندازم در جوب."
گفتگو یکی از سخت ترین کارهاست که نیاز به مهارت دارد اما برای عبور از بحران های کنونی مگر راهی جزء آن می شناسید؟شکل گیری نهادهای مدنی و کمک دولت به استقلال آنها یکی از مهم ترین ابزارهایی است که جامعه را گفتگو محور خواهد کرد.
نهادها وقتی تقویت می شوند حتی خشونت هم در جامعه کنترل می گردد و سرمایه های اجتماعی ناجی جامعه از بحران ها خواهند شد. اشتباه بزرگ اینست که فکر کنیم بحران ها با دولت ها از بین می رود. هیچ دولتی نمی تواند بدون کارکرد بخش های اجتماعی و نهادهای عمومی خود به توسعه پایدار برسد.
دولت ها اگر تا کنون با پول نفت موفق می شدند بلوغ و گسترش نهادهای مدنی را به تاخیر بیندازند، دیگر همین درآمد هم به سختی در اختیار دولت ها قرار دارد.
وقت آن است که نهادها را برای گفتگو، گفتگو را برای کاهش تنش و توسعه ارتباطات بین الملل و رابطه بین المللی را برای توسعه و رفاه شهروندان و عبور از بحران ها باز تعریف کنیم.